بررسی و تحلیل کارکردهای تعلیمی و اخلاقی عشق در غزلیات حسین منزوی با رویکرد به مفهوم «صمیمیت» در نظریۀ مثلث عشق از رابرت استرنبرگ
الموضوعات :
سید محمدرضا باشی ازغدی
1
,
بتول فخراسلام
2
,
محمدشریف حسینی
3
1 - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران
2 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نیشابور، دانشگاه آزاد اسلامی، نیشابور، ایران (نویسنده مسئول).
3 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران
الکلمات المفتاحية: حسین منزوی, عشق, رابرت استرنبرگ, مثلث عشق, صمیمیت,
ملخص المقالة :
عشق را باید پدیدهای انسانی و فراتر از معیارهای تمایزگذار بشری دانست. وجود این عنصر در آدمی، به او هویت بخشیده و لذتهای زندگی را برایش افزایش داده است. در حوزۀ روانشناسی، رابرت استرنبرگ در چهارچوب نظریۀ مثلث عشق به ابعاد گوناگونی از مفهوم عشق پرداخته و آن را دارای سه ضلع صمیمیت، شور و تعهد دانسته است. در شعر فارسی نیز، شاعران بسیاری به این مفهوم اشاره کرده-اند. در این بین، حسین منزوی بارها در غزلیات خود از اهمیت عشق و لزوم صمیمیت در آن سخن گفته و کارکرد تعلیمی آن را مورد نظر قرار داده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی کارکردهای اخلاقی صمیمیت در پیوندهای میان عاشق و معشوق در غزلهای منزوی است. این تحقیق با استناد به منابع کتابخانهای و روش توصیفی- تحلیلی تدوین شده است. نتایح تحقیق نشان میدهد مفهوم صمیمیت در روابط عاشقانهای که در غزلیات شاعر تبیین شده است به سویههای تعلیمی متنوعی چون: حمایت احساسی و هیجانی از معشوق؛ تجربۀ خوشحالی در کنار معشوق؛ احترام بسیار برای معشوق و ارج نهادن به یکدیگر؛ تکیه کردن بر معشوق هنگام نیازمندیها، افزایش روحیۀ ایثارگری و بذل مال برای همدیگر در رابطه اشاره دارد. در یک نگاه کلی، عشق در ساختار فکری منزوی، صرفاً در روابط هیجانی و احساسی بینافردی خلاصه نمیشود و او کارکردهایی اخلاقی برای این پدیدۀ انسانی در نظر گرفته و در اشعار خود بازتاب داده است. بنابراین، نگاه شاعر به پدیدۀ عشق، دارای دو وجه اخلاقی- عاطفی است و این نگاه را میتوان به عنوان شاخصهای سبکی در نظر گرفت.
1. آقاحسینی، حسین و باقرزاده، هاشم. (1391). که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی (پندناپذیری عاشق). مجلۀ پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، 4(13)، 1-۳۸.
2. استرنبرگ، رابرت. (1381). عشق، داستان است. ترجمۀ فرهاد شاملو. تهران: گلشهر.
3. استرنبرگ، رابرت. (1388). قصۀ عشق؛ نگرشی تازه به روابط زن و مرد. ترجمۀ علیاصغر بهرامی. چ۳. تهران: جوانۀ رشد.
4. بهرامپرور، سیامک. (1390). نام من عشق است، آیا میشناسیدم؟ مجموعهمقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 155-۱۹۴.
5. ستاری، جلال. (1381). حالات عشق مجنون. تهران: توس.
6. شریفی، غلامحسین و صادقی، ریحانه. (1388). بازتاب مفاهیم عرفانی و اخلاقی در شعر هوشنگ ابتهاج. مجلۀ پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، 1(2)، 129-۱۵۶.
7. شفیقی، احسان و لقماننیا، صدیقه. (1394). بررسی اخلاق اجتماعی در شعر حسین منزوی. همایش بینالمللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران.
8. غیبی، عبدالاحد و موسوی، فاطمه. (1392). مطالعۀ تطبیقی عاشقانههای ابراهیم ناجی و حسین منزوی. مجلۀ کاوشنامۀ ادبیات تطبیقی، 3(12)، 65-۹۴.
9. فولادوند، عزتالله. (1390). سیر غزل و حسین منزوی. مجموعه مقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 195-۲۳۲.
10. قدیمی، پیمان. (1390). ماه بلند عشق. مجموعه مقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 398-۴۰۸.
11. کاخی، مرتضی. (1390). خودساختهای خودسوخته. مجموعه مقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 90-۹۴.
12. کاظمی، روحالله. (1388). سیب نقرهای ماه؛ نقد غزلهای حسین منزوی. تهران: مروارید.
13. کلاهچیان، فاطمه و میرزایی، مهدیه. (1393). کارکرد عاطفۀ حسرت در محتوا و فرم غزل حسین منزوی. مجلۀ پژوهشنامۀ ادب غنایی، 12(22)، 227-۲۴۶.
14. معین، محمد. (1389). فرهنگ فارسی معین. تهران: اَدِنا.
15. منزوی، حسین. (1382). مجموعه اشعار. تهران: آفرینش و نگاه.
16. هادیلو، رضا، حسنلو، حیدر و تلخابی، مهری. (1400). فردیّت عشق در غزلیات منزوی. فصلنامۀ بهارستان سخن، 18(52)، 175-۱۹۶.
17. Hill, M. T. (2009). Intimacy, Passion, Commitment, Physical Affection and Relationship Stage as Related to Romantic Relationship Satisfaction. USA: Graduate College of Oklahoma State University.
18. Sternberg, R. (1986). A triangular theory of love. Psychological Review, 2(93), 130-134.
19. Trotter, R. J. (1985). The Three Faces of Love. Psychology Today, No. 12, 46-49.
نشریه علمی پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال شانزدهم، شمارۀ شصتویکم، بهار ۱۴۰۳
|
بررسی و تحلیل کارکردهای تعلیمی و اخلاقی عشق در غزلیات حسین منزوی
با رویکرد به مفهوم «صمیمیت» در نظریۀ مثلث عشق از رابرت استرنبرگ
بتول فخر اسلام،1 سید محمدرضا باشی ازغدی،2* محمدشریف حسینی3
چکیده
عشق را باید پدیدهای انسانی و فراتر از معیارهای تمایزگذار بشری دانست. وجود این عنصر در آدمی، به او هویت بخشیده و لذتهای زندگی را برایش افزایش داده است. در حوزۀ روانشناسی، رابرت استرنبرگ در چهارچوب نظریۀ مثلث عشق، به ابعاد گوناگونی از مفهوم عشق پرداخته و آن را دارای سه ضلع صمیمیت، شور و تعهد دانسته است. در شعر فارسی نیز شاعران بسیاری به این مفهوم اشاره کردهاند. در این بین، حسین منزوی بارها در غزلیات خود از اهمیت عشق و لزوم صمیمیت در آن سخن گفته و کارکرد تعلیمی آن را مورد نظر قرار داده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی کارکردهای اخلاقی صمیمیت در پیوندهای میان عاشق و معشوق در غزلهای منزوی است. این تحقیق با استناد به منابع کتابخانهای و روش توصیفیتحلیلی تدوین شده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد مفهوم صمیمیت در روابط عاشقانهای که در غزلیات شاعر تبیین شده است به سویههای تعلیمی متنوعی چون حمایت احساسی و هیجانی از معشوق، تجربۀ خوشحالی در کنار معشوق، احترام بسیار برای معشوق و ارج نهادن به یکدیگر، تکیه کردن بر معشوق هنگام نیازمندیها، افزایش روحیۀ ایثارگری و بذل مال برای همدیگر در رابطه اشاره دارد. در یک نگاه کلی، عشق در ساختار فکری منزوی، صرفاً در روابط هیجانی و احساسی بینافردی خلاصه نمیشود و او کارکردهایی اخلاقی برای این پدیدۀ انسانی در نظر گرفته و در اشعار خود بازتاب داده است؛ بنابراین، نگاه شاعر به پدیدۀ عشق، دارای کارکردهای تعلیمی و اخلاقی نیز میشود.
واژههای کلیدی: حسین منزوی، عشق، رابرت استرنبرگ، مثلث عشق، صمیمیت.
۱. مقدمه
عشق یکی از پدیدههای انسانی است و معنای زندگی را برای نوع بشر، لذتبخشتر و عمیقتر کرده است. «عشق، زیباترین کهنالگوی ازلی- ابدی بهواسطۀ حضورش در شعر معاصر، ساحتی دیگرگونه از ادبیات غنایی را پدید آورده است» (قدیمی، 1390: 399). بسیاری این پدیده را وجه تمایز انسان با دیگر موجودات میدانند. عشق صرفاً به حوزۀ احساسات و عواطف مرتبط نیست و میتوان از ظرفیتهای آن برای رسیدن به شکوفایی فردی و گروهی استفاده کرد. در واقع، عشق دارای قابلیتهای اخلاقی است که با نهادینه شدن در وجود یک فرد، اثرات مطلوبی بر شخصیت او میگذارد؛ در این صورت، عشق کارکردی فراعاطفی و تعلیمی پیدا میکند. بر این پایه، بسیاری از عارفان و ادیبان با تکیه بر عشق معنوی و معرفتشناسانه، بسیاری از رهنمودهای انسانساز را با مخاطبان خود به اشتراک گذاشتهاند.
در شعر دورۀ معاصر، عشق در غالب موارد، جنبۀ زمینی و مادی پیدا کرده و کمتر به بُعد عرفانی آن پرداخته شده است. عاشق و معشوق همان شخصیتهای انسانی هستند که در میان ما زندگی میکنند؛ ازاینرو، برای شنونده، ملموس و قابل درکاند. «بسیاری از شاعران از دیرباز تاکنون با توجه به اوضاع و احوال زمانه و جوّ حاکم بر اجتماع خود، کموبیش به این مهم اشاره کردهاند» (شریفی و صادقی، 1388: 131). در این بین، شاعران معاصر در تلاش بوده و هستند تا مفهوم عشق را از آسمانها به روی زمین بیاورند و بر اثرات مثبت آن تأکید کنند. به عبارت دیگر، شاعران نشان دادهاند که نوع زمینی پدیدۀ عشق هم، میتواند در رشد و شکوفایی انسانها اثری مطلوب داشته باشد و کیفیت زیستن را بهبود بخشد.
در دوران معاصر، نظریهپردازهای روانشناسی با نظرداشت وجه زمینی از پدیدۀ عشق، به متعلقات آن توجه کرده و با ارائۀ چهارچوبهایی مدون، بسترهای لازم را برای درک هرچه بهتر ابعاد این پدیده فراهم آوردهاند. در این بین، رابرت استرنبرگ با طرح و شرح نظریۀ مثلث عشق، نگاههای بسیاری از محققان را در شناخت این پدیدۀ انسانی به خود جلب کرده است. از دید استرنبرگ، «برخوردار بودن از حس عاشقانه و رابطهای مبتنیبر مهر ورزیدن، بهاندازۀ باور داشتن به مذهب، اهمیت و روایی دارد» (استرنبرگ، 1381: 150)؛ بنابراین، عشق از بایستههای شخصیت و هویت آدمی است. او در نظریۀ خود به سه ضلع اصلی عشق یعنی «صمیمیت؛ شور و هیجان؛ تعهد و تصمیم» (Sternberg, 1986: 130) اشاره میکند و برای هرکدام از این مؤلفههای توضیحاتی را ارائه میدهد که در برخی موارد، با اخلاقیات و آموزههای تعلیمی پیوند خوردهاند؛ بنابراین در نگاه استرنبرگ، عشق زمینی میتواند زمینههای لازم را برای صعود شخصیتی افراد فراهم آورد.
1ـ1. بیان مسئله
حسین منزوی از شاعران برجسته در دوران معاصر است. او در اول مهر ۱۳۲۵ خورشیدی در شهر زنجان به دنیا آمد و از سالهای جوانی به سرودن شعر روی آورد و با کسب تجربههای بسیار، در سال 1346 به شاعرانی صاحبنام بدل گردید. او نخستین جایزۀ ادبی خود را با عنوان جایزۀ فروغ فرخزاد در سال 1350 و بهدلیل انتشار مجموعۀ حنجرۀ زخمی تغزل به دست آورد. منزوی تجربۀ کار با رسانههای تصویری و شنیداری را هم داشت. او سرانجام در سال 1383 دیده از جهان فروبست؛ اما اثرگذاری او بر جریان شعر معاصر فارسی، هنوز ادامه دارد و شخصیتهای ادبی بسیاری از سبک و سیاق شعرسرایی او تقلید و تتبع میکنند. «تأثیری که او [منزوی] بر غزل نو معاصر گذاشته، تأثیر غریبی است... منزوی از شاعرانی است که از همان نگاه نخست خود به شعر، شعری درخشان در حوزۀ غزل خلق میکند و خوانندهاش را به شگفتزدگی غیرقابل وصفی دچار میسازد» (کاخی، 1390: 91).
یکی از بنمایههای اصلی در شعر منزوی، مفهوم عشق بوده است. «از عشق گفتن و نوشتن و سرودن، اوج هنر منزوی است» (فولادوند، 139۰: 196). او در غزلهای خود بارها از روابط عاشقانۀ میان دلدار و دلداده سخن گفته و در اثنای کلام خود، ابعاد مثبت و منفی این پدیده را بازگو کرده است. عشق در نگاه منزوی، پدیدهای رشددهنده و تعالیبخش بوده است؛ بنابراین، منزوی زمانی که به تبیین و توصیف پیوندهای عاشقانه میپردازد، صرفاً از رابطهای مادی سخن نمیگوید، بلکه تکانههای اخلاقی و معرفتی عشق را در تقویت عملکرد عاشق و معشوق در زندگی بازگو میکند. هدف و مسئلۀ اصلی تحقیق حاضر، بررسی کارکردهای تعلیمی و اخلاقی مفهوم صمیمیت در غزلیات عاشقانۀ حسین منزوی است. در واقع، بر آنیم تا با نظرداشت بُعد صمیمیت در نظریۀ مثلث عشق، نشان دهیم که پدیدۀ عشق در غزلهای منزوی غیر از کارکردهای عاطفی و احساسی، تأثیرات اخلاقی متنوعی دارد و در تکامل بخشیدن به شخصیت عاشق و معشوق، اثرگذار است. سؤالات تحقیق حاضر عبارت است از: الف) کاربست نظریۀ مثلث عشق چه تأثیری در بازنمایی پیوند میان عشق و اخلاق در غزلیات منزوی دارد؟ ب) تشریح مؤلفۀ صمیمیت براساس نظریۀ استرنبرگ در شعر منزوی چه وجهی از لایههای فکری او را آشکار میکند؟
1ـ2. روش تحقیق
این تحقیق با تکیه بر منابع کتابخانهای و روش توصیفیتحلیلی تدوین شده است. ساختار کلی مقاله به این صورت است که ابتدا توضیحاتی در ارتباط با مفهوم عشق و نظریۀ مثلث عشق از رابرت استرنبرگ ارائه میشود و در ادامه، آن بخش از غزلهای حسین منزوی که بُعد صمیمیت در آنها برجسته و قابل انطباق با نظریۀ استرنبرگ هستند، بازنمایی و تبیین میگردد. جامعۀ آماری تحقیق حاضر، غزلیات منزوی است.
1ـ3. پیشینۀ تحقیق
در ارتباط با بررسی کارکرد اخلاقی و تعلیمی مفهوم عشق در غزلهای منزوی براساس نظریۀ استرنبرگ تاکنون هیچ پژوهشی انجام نشده است؛ بنابراین، مقالۀ حاضر برای نخستین بار به این خلأ پژوهشی میپردازد. بااینحال، در چند اثر تحقیقی، عاشقانههای منزوی بررسی شده است که در ادامه به مهمترین دستاوردهای آن اشاره میشود. هادیلو و همکاران (۱۴۰۰) در مقالهای فردیّت عشق در غزلیات منزوی را بررسی کردهاند. نویسندگان این مقاله در پی باز نمودن ابعاد و آفاق عشقورزی در غزلیات حسین منزوی از منظر فردیّت عشق هستند و به این نتیجه رسیدهاند که در پرتو تغییر و تکامل ساختارهای فکری و فرهنگی و نیز تحول در نظام زیباییشناختی شعر معاصر، فردیّت در جایگاه درخور تأملی قرار گرفته است. شفیقی و لقماننیا (۱۳۹۴) نیز در مقالهای به بررسی اخلاق اجتماعی در شعر حسین منزوی پرداختهاند. از نگاه نویسندگان این مقاله، عشق، وفاداری، تواضع، عدالتطلبی، آزادیخواهی، ظلمستیزی، شجاعت، صداقت، صبر و شکیبایی، دوستی و مهربانی و ایثار و ازخودگذشتگی ازجمله مؤلفههایی است که نمود بارزی در اشعار منزوی دارد و در این میان عشق و آزادیخواهی و ظلمستیزی سـهم بیشـتری در کـلام او دارنـد. کلاهچیان و میرزایی (۱۳۹۳) در مقالهای به کارکرد عاطفۀ حسرت در محتوا و فرم غزل منزوی پرداختهاند. از دید نویسندهها، پرکاربردترین انگیزهها و زمینههایی که باعث پیدایی عاطفه در شعر منزوی شدهاند، عبارتاند از: جدایی از معشوق، اندوه از دست دادن برادر، گله از سرنوشت و اطرافیان. غیبی و موسوی (۱۳۹۲) در مقالهای به عاشقانههای منزوی پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که شاعر با بهرهگیری از مفهوم عشق، لطیفترین و زلالترین اندیشههای خود را به نمایش میگذارد و متعالیترین مفاهیم انسانی را از رهگذر عاشقانههای خود شرح میدهد.
1ـ4. مبانی نظری تحقیق
1ـ4ـ۱. مفهوم و انواع عشق
عشق: این مفهوم را باید پدیدهای انسانی دانست که تعریف و اجماع نظر دقیقی دربارۀ آن، میان سرایندهها، نمایشنامهنویسها، فلاسفه، متکلمان و عالمان وجود ندارد (Hill, 2009: 15). بااینحال، آنچه قطعی به نظر میرسد این است که ریشۀ زن و مرد در آب حیات عشق جان میگیرد و یگانگی میان تن و روان بهواسطۀ خویشکاری عشق نمود پیدا میکند (ستاری، 1381: 271)؛ بنابراین، عشق با خلقت آدمی و تداوم مانایی وی ارتباط دارد و مقولهای فرعی به حساب نمیآید. نوع بشر با هدف افزایش و ارتقای حیات اینجهانی خود، نیازمند بارقههای شکوفاآفرین عاشقانه است. عشق را باید بهمثابۀ سپری دانست که عاشق را از قرار گرفتن در معرض خطرهای بسیاری دور کرده و از تباهی، پاسداری میکند. «عشق راستین، روان و خرد را از عقیمی نجات داده و موجب فهم و درک حیات جاودانی میشود که همانا دست یافتن به شناخت جمال راستین و نیکی مطلق و زندگی معنوی است. زمانی آدمی به کمال برتر دست مییابد که به حقیقت رسیده و به دیدار جمال وی رهنمون میگردد» (معین، 1389: 401 ذیل مفهوم عشق). این برداشت از عشق، آن را به ساحت شناحتی و اخلاقی تقسیم میکند. این درحالی است که باید برای پدیدۀ عشق ابعاد اینجهانی و انسانی را هم در نظر گرفت. عشقی که در پیوند میان مرد و زن شکل میگیرد و سویههای زمینی دارد. از دید بسیاری از صاحبنظران، عشق زمینی زمینهساز عشق راستین است. در واقع، آدمی با شناختی که از عشق مادی به دست میآورد، درک مطلوبتری از عشق حقیقی را تجربه میکند. درهرصورت، چه عشق را در ابعاد زمینی آن خلاصه کنیم و چه بر جنبههای معنوی آن تکیه کنیم، تغییری در اثرگذاریهای اخلاقی و رفتاری آن ایجاد نمیشود. در واقع، عشق همواره زمینههای رشد و صعود شخصیتی و معرفتی طرفین رابطه را فراهم میآورد.
1ـ4ـ2. نظریۀ مثلث عشق از رابرت استرنبرگ
استرنبرگ، روانشناس شناختگرای آمریکایی، در سال 1978 میلادی نظریهای ارائه داده که براساس آن، عشق بهصورت یک مثلث تصور شده است. «استرنبرگ [پیش از این] نام خود را بهعنوان یکی از شاخصترین نظریهپردازان و پژوهشگران در حوزۀ هوش انسانی ثبت نمود، ولی در سنوات گذشته بررسیهای قابل توجهی درزمینۀ پدیدۀ عشق انجام داده است؛ چراکه مقولهای فریبدهنده محسوب میشود و در حیات نوع بشر از اهمیت ویژهای برخوردار است» (Trotter, 1985: 46). از دید استرنبرگ، «انسان بدون پیوند ژرف عاشقانه، مانند قایق شکستهای است که پیوسته در معرض موجهای طوفانخیز قرار میگیرد و هرگز نمیتوان ثبات و سکونی برای آن متصور بود» (استرنبرگ، 1381: 150). استرنبرگ عقیده دارد که عشق حقیقی و مطلوب دارای سه ضلع «صمیمیت»، «شور و شهوت» و «تعهد» است. او نظریۀ خود را مثلث عشق نامیده است. نکتهای که باید در نظر داشت این است که سه رکن نظریۀ استرنبرگ، صرفاً بهصورت مجزا در فرایند عشقورزی ظاهر نمیشوند، بلکه ممکن است دو یا سه رکن در هم ترکیب شوند و عاشقانهای را شکل دهند. درهم آمیختن هریک از ارکان، بازخوردهای گوناگونی را پدید میآورد.
تحلیل و واکاوی نظریۀ مثلث عشق استرنبرگ بیان میدارد که احساسات نوع بشر بهاندازۀ توانایی فیزیکی او دارای اهمیت است و قابل چشمپوشی نیست. قدرت جسمانی عامل و ابزاری برای نشان دادن عواطف نیرومند است» (Hill, 2009: 71-72). ازاینرو، در جریان عشقورزی، آمیزهای از جسم و جان توانمند نمود دارد. دربارۀ ابعاد مختلف ارکان سهگانۀ عشق آمده است:
۲. صمیمیت (Intimacy): این شاخصه بازنمایندۀ صریحترین عواطف، وابستگی و تداوم در پیوندهای دوستانه است. در گسترۀ صمیمیت، عواطفی پدیدار میشود که بهمثابۀ نزدیکی پیوندی دوستانه است (استرنبرگ، 1388: 119). از دید رابرت استرنبرگ، ده مؤلفه در ارتباط با صمیمیت، مصداق پیدا میکند: «تمایل به رشد رفاه دلدار؛ تجربۀ شادمانی در کنار دلدار؛ احترام زیاد برای دلدار؛ توانایی تکیه کردن به دلدار در مواقع احساس نیاز؛ درک دوسویۀ طرفین در رابطه؛ به اشتراک گذاشتن خویش و مایملک دارایی دو طرف عشق؛ به دست آوردن پشتیبانیهای عاطفهبنیاد از دلدار؛ بخشیدن پشتیبانی عاطفی و هیجانی به دلدار؛ پیوندهای صمیمانۀ دو طرف؛ ارزش نهادن به همدیگر در سراسر زندگی» (Sternberg, 1986: 134).
۲. شور، هیجان و شهوت (Passion): در این شاخصه به بخشهای هیجانانگیز پیوندی عاشقانه پرداخته میشود. این بخشها شامل این موارد است: کشش فیزیکی، جاذبۀ جنسی و عواطف عاشقانه در یک ارتباط. بر این اساس، شور و شهوت را باید نمود دیگری از پیوندی دوستانه به شمار آورد که زمینهساز تجربۀ اشتیاق در رابطه میشود (استرنبرگ، 1388: 119). اگر بنیاد یک رابطۀ عاشقانه براساس شور و هیجان و شهوت باشد، به همان سرعت و شدت که برمیآید، به همان سرعت و شدت، کمرنگ میشود و از بین میرود. به این دلیل است که عشقهایی ازایندست، ابلهانه نامیده میشود (همان: 124). در رشد این ضلع از عشق، جذابیتهای فیزیکی طرفین رابطه اهمیت دارد. در ابتدا این جذابیتها در اوج قرار دارد؛ ازاینرو، شور و هیجان هم، قابل توجه است. پس از مدتی که جذابیتهای جسمی، کمرنگ میشود، آتش شور و هیجان هم فروکش میکند.
۳. تصمیم و تعهد (Decision/ Commitment): در این شاخصه از مدت و شمار یک رابطه صحبت شده است. به این معنا که تصمیم گرفته میشود در بازۀ زمانی طولانی، مدتی با یک فرد سپری گردد و تعهداتی نسبت به این عشق رعایت شود. این تعهدات باعث میشود پایههای این عشق دوسویه حفظ گردد. پایبند بودن به این روابط، افزون بر اینکه زمینهساز آگاهی طرفین میشود، بسترهای لازم را برای خودشناسی عمیق از ویژگیهای خود فراهم میآورد (Sternberg, 1986: 130)؛ بنابراین، نمود تعهد در یک رابطۀ عاشقانه برای هر دو طرف دستاورد مثبتی دارد و بهصورت بالقوه کمالافزاست. نکتۀ جالب در نظریۀ استرنبرگ این است که او تنها به عشق در معنا و مفهوم زمینی آن توجه نکرده و عشق را از دید معرفتی نیز، مورد نقد و واکاوی قرار داده است. او عشقورزی را فرایندی چندوجهی میداند که بودن یا فقدان رکنهای سهگانۀ مذکور، تأثیرات گوناگونی بر طرفین رابطه میگذارد.
نمودار ۱. اضلاع مثلث عشق در نظریۀ استرنبرگ
۲. بحث و بررسی
منزوی باور دارد که عشق صرفاً در ابراز علاقه و ارادت به دیگری خلاصه نمیشود و ابعاد گستردهتری دارد. عشق در نگاه او شامل علاقهمندی به زادگاه، خداوند، همنوعان و... است و این بدان معناست که مفاهیم در شعر او جنبهای فردی ندارند و بهصورت گروهی، مورد نظر قرار میگیرند. منزوی و شاعرانی چون او همواره سعی کردهاند از بطن و متن جامعه فاصله نگیرند. «منزوی در غزل، مفاهیم گوناگون عشق: عشق به انسان، عشق الهی و عشق به وطن و ... را به هم میآمیزد و به یگانگی این مفهوم میرسد. ازسوی دیگر، با آوردن صفات سلبی و ایجابی که نه مجزا، بلکه با هنرمندی بههمآمیخته شدهاند، تصویری از اندیشۀ عاشقانۀ خود به دست میدهد» (بهرامپرور، 1390: 162)؛ بنابراین، عشق را باید در کلام او، عنصر و مفهومی محوری به شمار آورد. زمانی که ضلع صمیمیت در گفتمان عاشقانۀ غزلهای منزوی مورد نظر میگیرد، کیفیت فراگیر نگاه او آشکار میشود، بهطوریکه برداشت مخاطب از منظور شاعر از پرداختن به عشق، تاحدی متفاوت میگردد. منزوی هم بهصراحت اعلام کرده است که قصد دارد در غزلیات خود نگاهی تازه نسبت به عشق مطرح کند و طرح و سیاقی جدید دراندازد:
دیگر برای دم زدن از عشق باید زبانی دیگر اندیشید |
|
| ||||
|
| باید کلام دیگری پرداخت باید بیان دیگری اندیشید | ||||
تا کی همان عذرا و وامقها؟ آن خستهها، آن کهنه عاشقها |
|
| ||||
|
| باید برای این بیابان نیز، دیوانگانی دیگر اندیشید | ||||
تا چند شیرین داستان باشد؟ افسونگری نامهربان باشد |
|
| ||||
|
| باید برای دل شکستن نیز، نامهربانی دیگر اندیشید | ||||
پروانه را با خویش بگذاریم، خسته است، از او دست برداریم |
|
| ||||
|
| دیگر خوراک شعله را باید آتش به جانی دیگر اندیشید | ||||
هرکس حریف عشقخوانی نیست با هر مغنی این اغانی نیست |
|
| ||||
|
| باید برای اوج این اجرا آوازهخوانی دیگر اندیشید | ||||
|
| (منزوی، 1382: 188) |
بنابراین، بدیهی است که کارکرد اخلاقی در عاشقانههای منزوی از اهمیت ویژهای برخوردار باشد. در ادامه با عنایت به مؤلفههای مطرحشده در نظریۀ مثلث عشق در ارتباط با بُعد صمیمیت، کارکردهای تعلیمی مفهوم عشق در غزلیات منزوی بررسی میشود.
2ـ1. حمایت احساسی و هیجانی از یکدیگر
یکی از کارکردهای اخلاقی عشق در شعرهای منزوی حمایتهای بیدریغ عاشق از معشوق است. بر این اساس، عاشق خود را نزد معشوق بهمثابۀ خاک میشمارد و خطاب به او فروتنانه اظهار میدارد که همواره ادای احترام خواهد کرد. کاربرد واژۀ «سجده» که بار معنایی دینی و اخلاقی دارد، نشاندهندۀ طرز فکر عاشق در ارتباط با دلدار است. در بیت دوم، عاشق همۀ شور و هیجان درونی خود را ناشی از حضور معشوق میداند و چنین بیان میکند که درک عشق او ازطریق احساسات، امکانپذیر است و زبان از گفتن آن، ناتوان است. در بیت سوم، عاشق وجود و هستی خود را به وجود معشوق وابسته میداند و بدون او برای خودش هیچ حیات و هویتی قائل نیست؛ ازاینرو، هر شب خیال معشوق را در سر میپروراند و با این خیال، زندگی خود را پیش میبرد. در واقع، عاشق معتقد است که بهواسطۀ این پشتیبانیهای عاطفی ازسوی معشوق، زندگی خود را سامان بخشیده است.
در پیش تو، خاکم آنچنان کز شور |
| یک عمر به سجدۀ تو میپایم |
|
| (منزوی، 1382: 752) |
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من |
| حس کردنی است قصۀ عشقم نه گفتنی |
|
| (همان: 830) |
مرا از تو رهایی نیست تا در پردههای جان |
| شباشب با خیالم طرح چشمان تو میریزم |
|
| (همان: 722) |
از دید منزوی، معشوق، بینهایت است؛ ازاینرو، همواره از اقتدای به او فیض میبرد. کیفیت بالای عشق که از جانب معشوق صادر میشود، زمینههای صمیمیت را در عاشق ایجاد میکند و دلداده را وامیدارد تا آشکارا اعلام کند که هرگز از این عشق روی نمیگرداند و پایبند خواهد بود. در واقع، شاهد نوعی پشتیبانی دوسویه در فرایند عشقورزی هستیم. ازطرفی، معشوق با وجود گرانسنگ خویش، بسترهای لازم را برای صعود معنوی عاشق فراهم میکند و ازطرف دیگر، دلداده متعهد میشود که هرگز چنین دلداری را ترک نگوید. این پیوند دوسویۀ اخلاقبنیاد، همان موهبت صمیمیت است که استرنبرگ در جریان عشقورزی به آن اشاره میکند.
تو بینهایت سرشاری و ز سِیر تو من |
| نه سیر میشوم ای کوچهباغ عطرآمیز! |
شکستهام ز پس خود تمام پلها را |
| من از تو بازنمیگردم ای دیار عزیز |
|
| (همان: ۶۲۰) |
2ـ2. تجربۀ خوشحالی در کنار معشوق
زمانی که پیوندی دوسویه میان عاشق و معشوق برقرار باشد، هر دو اظهار خشنودی میکنند و تمایل مضاعفی برای تداوم بخشیدن به این پیوند نشان میدهند. در نظریۀ استرنبرگ، ازجمله کارکردهای عشق مطلوب، احساس تجربۀ خوشحالی در کنار معشوق است (Sternberg, 1986: 134). در غزلهای منزوی هم، حالوهوای روحی عاشق در کنار معشوق، مطلوب تشریح شده است. «عشق منزوی جوان ازنظر انگیزشی، بصری و سمعی است، یعنی با دیدن زیبایی چشمان افسونگر معشوق و شنیدن شکرخند بهارینش، سرشار از شورونشاط میشود... منزوی جوان تحتتأثیر علاقه به معشوق، در خود به آرامشی میرسد که میتوان از آن به عمیق شدن روابط عاطفی تعبیر کرد» (کاظمی، 1388: 73). این حس شاعر در اشعار او هم نمودار شده است. او از زنی سخن میگوید که بهمثابۀ غزلهای عاشقانه، نکو و دلانگیز بوده و او را از قید زمان و مکان بیرون آورده است. شاعر از معشوقی سخن میگوید که با آمدنش، وجود او را جانی دیگر بخشیده و نفسهای محبوس وی را آزاد کرده است.
زن جوان، غزلی با ردیف آمد بود |
| که بر صحیفۀ تقدیر من مسوّد بود |
|
| (منزوی، 1382: 119) |
منزوی باور دارد که عشق باکیفیت، شادی را در وجود عاشق متبلور میسازد. او خود را بهمثابۀ باغ خزانزدهای توصیف میکند که در فترت و خموشی و فسردگی گرفتار شده بود و با دیدن معشوق، باغهای گل وجود او شکوفا شده و زندگی جدیدی را تجربه کرده است. عاشق از شوق و شادمانی خود در فصل سوگ و مرگ سخن میگوید و ریشۀ این حال خوب را معشوق میداند.
آه ای همیشه گل! که به سرخی در این خزان |
| گل کردهای به باغچۀ بازوان من |
در فترت و ملال و سکوتی که داشتم |
| عشق تو طرفۀ حادثۀ ناگهان من |
ای در فصول مرثیه و سوگ، بازهم |
| شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من |
|
| (همان: ۷۶۰) |
منزوی در توصیف اثرگذاری معشوق بر خودش چنین میگوید که با دیدن او، همۀ وجودش به چشم بدل گردیده و مشغول تماشای زیبایی شده است. «معشوق در نگاه و اندیشۀ عاشق، نمونۀ برتر زیبایی است... نزد عاشق، هرچیزی در جهان، بدل و جایگزینی دارد به غیر از معشوق» (آقاحسینی و باقرزاده، 1391: 16). بر این پایه، عاشق، یار خود را عین زیبایی میداند و زیبایی جهان خود را در وجود چنین یاری خلاصه میکند. در شعر دوم، او خندههای معشوق را شبیه چراغی میداند که تاریکیها را به روشنایی تبدیل میکند. به عبارت دیگر، این تاریکی نمادی از ناآگاهی و دشواری و روشنایی، نمودی از هدایت و سعادت است. بنابراین، بودن در کنار چنین معشوقی زمینهساز رسیدن به تعالی شخصیتی و درنهایت، سرور و بهجت درونی میشود.
به دیدن تو همه ذرههای من شد چشم |
| و چشمها همه سر تا به پا تماشا شد |
تمام منظره پوشیده از تو شد یعنی |
| جهان به یمن حضورت دوباره زیبا شد |
|
| (منزوی، 1382: 194) |
گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم |
| چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم |
|
| (همان: 709) |
2ـ3. احترام بسیار برای معشوق و ارج نهادن به او
عاشق به معشوق احترام میگذارد و برای او حرمت قائل است. در نظریۀ استرنبرگ، این ویژگی ذیل مؤلفۀ، صمیمیت آمده است (Sternberg, 1986: 134). منزوی معشوق را با استفاده از ضمیر جمع خطاب قرار میدهد و این نوع بیان، نشاندهندۀ احترام ویژهای است که نسبت به یار دلانگیزش دارد. او از دید عاطفی و شخصیتی بهشدت به معشوق خود وابسته است و گریه و ناراحتی او را گریه و ناراحتی خویش میداند. در ادامه، او این فرد را بهمثابۀ خواهران خود میداند که این رویکرد عاشقانه از همخانواده بودن عاشق و معشوق حکایت دارد.
چشمان تو که از هیجان گریه میکنند |
| در من هزار چشم نهان، گریه میکنند... |
بانوی من چگونه تسلایتان دهم؟ |
| چون چشمهای باورتان، گریه میکنند... |
وقتی تو گریه میکنی ای دوست، در دلم |
| انگار ابرهای جهان گریه میکنند |
انگار با تو بار دگر، خواهران من |
| در ماتم برادرشان گریه میکنند |
|
| (منزوی، 1382: 171) |
در نگاه منزوی، معشوق جنبهای فراجسمی دارد؛ به این معنی که او زیباییهای دلدار خود را صرفاً در جسم او خلاصه نمیکند و برای تبیین هرچه بهتر دیدگاه خود، عناصر طبیعت را به خدمت میگیرد تا بر گسترۀ درک مخاطب خود بیفزاید. «منزوی جاذبۀ معشوق را به جذبۀ عناصر جاری طبیعت، متصل میداند و عشق را در پیوند متعالیتری مییابد... اینجا عشق با نبض دیگری میزند. نبض این عشق با روحی جاودان در کل هستی میتپد» (کاظمی، 1388: 72)؛ بنابراین، عشق در نگاه شاعر، جنبهای چندبُعدی پیدا میکند. او خود را ماهی و عاشق را آب میداند و در ادامه، خود را گیاه و معشوق را خاک میشمارد. این تشبیهات نشان میدهد که وجود معشوق برای عاشق، امری ضروری و حیاتی است و وجود او با وجود معشوق گره خورده است؛ درنتیجه، حرمت بسیاری برای دلدار خود قائل است و او را جان خود توصیف میکند. در شعر دوم، به معشوق جنبۀ قدسی داده شده که جاودان است. در واقع، معشوق همچون چشمهای جادویی است که نوشیدن از آن، ماندگاری عاشق را تضمین میکند. تقدسبخشی به معشوق نشان از حرمتافزایی او نزد دلداده دارد.
من ماهیم تو آب، تو خاکی و من گیاه |
| یعنی همه به جان تو بسته است جان من |
|
| (منزوی، 1382: 773) |
تو آن مقدس بیمرگی آن همیشه که تن |
| درون چشمۀ جادوی ماندگاران شست |
تو آن کلام که از دفتر همیشۀ من |
| تو را نخواهد باران روزگاران شست |
|
| (همان: ۹۴) |
منزوی به معشوقهاش ابراز علاقه میکند و بیان میدارد که باور او، حرمت نهادن به دلدار است. نمود این رفتار، هم در اندیشه و هم در کلام او کاملاً هویداست. شاعر در بیت دوم بیان میدارد که اگرچه معشوق سرشار از پیچیدگیهاست و رازآلود به نظر میرسد، مقام و جایگاهی ورای زمینیان دارد و متعلق به دنیایی دیگر است. در واقع، شاعر با این توصیف، جنبهای قدسی به یار خود میبخشد.
آری! تو را دوست دارم وگر این سخن باور نیست |
| اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر! |
|
| (همان: ۱۷۶) |
تلاقی بشکوهِ مه و معمایی |
| تراکم همۀ رازهای دنیایی |
به هیچ سلسلۀ خاکیان نمیمانی |
| تو از کدامین دنیای تازه میآیی؟ |
|
| (همان: ۱۹۴) |
پیوند زدن معشوق با شخصیتهای اسطورهای یکی از شگردهای منزوی برای نشان دادن صمیمیت میان عاشق و معشوق است. بر این پایه، او شخصیت لیلی را از دل اسطورهها فرامیخواند و به صورت غیرمستقیم، زمینههای لازم را برای شباهتانگاری معشوقهاش با لیلی فراهم میکند. در واقع، او ازطریق این مشابهتسازی سعی دارد قدر و قیمت دلدار خود را افزایش دهد. او در ادامه، معشوقه را با صفت «مقاوم بودن» میستاید و بیان میدارد که یار او عامل اصلی شکوفایی اخلاقیِ اطرافیانش است. در شعر دوم، عاشق با نگاهی آمیخته به اغراق، یار خود را وصف میکند؛ ازجمله اینکه مفهوم زیبایی را در برابر چهرۀ معشوقه، بیارزش میداند یا دلدارش را هدف غایی آفرینش میشمارد. همچنین، خورشید با همۀ بزرگی و زندگیبخشی در مقابل این یار، محقر و کوچک به نظر میرسد. شاعر با هدف بالا بردن مقام دلدار خود، بسیاری از مفاهیم پذیرفتهشده را دگرگون کرده و برداشتی جدید از آن ارائه داده است. گویا شاعر تمامی مفاهیم را برای توصیف معشوقه، بازتعریف کرده و او را در مرکز توجهات قرار داده است.
ای برگذشته ز ملموس، ای داستانی |
| ارث اساطیریِ لیلیِ باستانی |
تو جذبۀ استقامت، تو شور رسیدن |
| که رودها را به دریا شدن میکشانی |
|
| (همان: ۲۴۱) |
زیبایی از جمال تو، بُعد محقریست |
| ناز از کرشمۀ تو، نمود مصغریست |
منظور آفرینش و مقصود خلقتی |
| غیر از تو هرچه هست، وجود مکرریست |
هان اخگری حقیر ز خورشید، آه نه! |
| خورشید اعظم از تن خاکیت، اخگریست |
|
| (همان: ۱۱۹) |
2ـ4. تکیه بر معشوق هنگام نیازمندی
در نظریۀ استرنبرگ، یکی از نشانههای صمیمیت در عشق این است که عاشق میتواند در زمان بروز بحران و مشکلات بر معشوق خود تکیه کند (Sternberg, 1986: 134). در واقع، عشق برخوردار از صمیمیت بهگونهای است که زمینههای حمایت از همدیگر را در زمان دشواریها ایجاد میکند.
در شعر منزوی هم به این وجه از عشق اشاره شده است. از دید شاعر، «عشق، گرهگشاست، نه گرهافکن... عشق حتی هزار گرهی را که غم بودونبود به دلمان میاندازد، میگشاید» (بهرامپرور، 1390: 164). بر این پایه، عاشق خواهان نوازشهای دستان مهربان معشوق است و باور دارد که باید با نادیده گرفتن گذشته، به ساختن آینده امیدوار باشند. عاشق با توصیف ویژگیهای ظاهری معشوق، دستان، لبان و چشمهای او را پر از رازهای شکوفایی و بالندگی میداند و لحظۀ دیدار را رؤیایی و دلانگیز میشمارد؛ بنابراین، آنچه باعث ساخته شدن آیندۀ عاشق میشود، نزدیک بودن به معشوق است. در شعر دوم، عاشق خود را وابسته به معشوق میداند و باور دارد که امکان فراموش کردن او برایش وجود ندارد. اگرچه دلدار در نگاه دلداده، بینیاز است، عاشق که از غریبی و تنهایی خود رنج میبرد و در عذاب است، از معشوق میخواهد که به او روی خوش نشان دهد و دستگیرش باشد. در واقع، او خود را در پناه معشوق، ایمن و مصون از گزند غربت میداند.
دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم |
| امروز هم زآنسان، ولی آینده ما راست |
|
| (منزوی، 1382: 29) |
نمیشود به فراموشیت سپرد و گذشت |
| چنین که یاد تو زودآشنا و هرجایی است |
در توصیف منزوی از عشق و روابط میان دلدار و دلداده، صمیمیت در جریان است؛ ازاینرو، «عشق به او (منزوی / عاشق) این جسارت را میدهد که نیازهایش را با معشوق در میان بگذارد، اما این نیاز، از جنس نیاز به نوازشهای مادر ازلی و مادینۀ هستی است» (کاظمی، 1388: 74). عاشق بیان میدارد که گرهی در کار او به وجود آمده و آن گره، غربت و حس بیگانگی است؛ ازاینرو، نیازمند دستان چابک کسی است که بر سر او کشیده شود و از این شرایط بیرون آید. عاشق درخواست امداد از معشوق میکند و او را برطرفکنندۀ احساسات منفی خود میداند. در بیت دوم، عاشق به سختیهای خود در نبود یار اشاره میکند و خواهان حضور او میشود. منزوی بهصورت ضمنی اعلام میدارد که عشق پویا همواره درحال سود رساندن به طرفین رابطه است و ازطرف دیگر، مفهوم تعلیمی و اخلاقیِ کمک کردن به همدیگر در زمان بروز بحرانهای عاطفی و... را یادآور میشود.
گره به کار من افتادهست از غم غربت |
| کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟ |
|
| (منزوی، 1382: 42) |
محبوب من بعد از تو گیجم بیقرارم خالیم منگم |
|
| ||
|
| بر داربستی از چه خواهد شد؟ چه خواهم کرد؟ آونگم | ||
|
| (همان: 692) |
منزوی خطاب به معشوقه بیان میدارد که در صورت نامهربانیهای یار، همواره تنها خواهد بود. او از این طریق، وابستگی عاطفی خود را به معشوق نشان میدهد. او برای رسیدن به رشد و صعود، نیازمند حمایتهای معشوق است و این را صریح به وی میگوید. در ساختار فکری عاشق، زیستن بدون عشق، کاملاً بیهوده و در معنی نیستی است. عاشق در دشواریهای زندگی، همواره نیازمند دلالتها و راهگشاییهای معشوق است و بدون او در این مسیر صعب، هلاک خواهد شد؛ بنابراین، حیات و ممات او به حضور معشوق گره خورده است.
دور از نوازشهای دست مهربانت |
| دستان من در انزوای خویش تنهاست |
|
| (همان: 87) |
نیازمند توام تا دوباره برخیزم |
| الا که با تن خسته توان میآموزی |
|
| (همان: 92) |
بیعشق زیستن را جز نیستی چه نام است؟ |
| یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است |
|
| (همان: 201) |
شب است و ره گم کردهام در کولاک زمستانی |
| مرا به خود دلالت کن، ای خانۀ چراغانی! |
|
| (همان: 85) |
2ـ5. افزایش روحیۀ ایثارگری و بذل مال برای همدیگر
از دید استرنبرگ، وقتی بُعد صمیمیت در رابطۀ عاشقانه قوی باشد، افزایش روحیۀ فداکاری در طرفین افزایش پیدا میکند و آنها از بذل مال و جان برای همدیگر دریغ نمیورزند (Sternberg, 1986: 134). این ویژگی عاشقانه در غزلهای منزوی هم دیده میشود. در شعر اول، عاشق اظهار میدارد که چه از حمایتهای معشوق در مسیر صعب عاشقی برخوردار باشد یا نباشد، در جانبازی در راه او فروگذار نمیکند و جانش را تقدیم او خواهد کرد. در واقع، عاشق در کمال خاکساری، از ماندن بر سر عهد و پیمان عاشقانهاش سخن میگوید. در شعر دوم، عاشق بهصراحت بیان میدارد که ماندن در پیوند عاشقانه برای او بهمثابۀ نوشیدن شوکران است؛ یعنی با سختیهای بسیاری همراه است و منجر به مرگ او خواهد شد، ولی خودخواسته وارد این ورطه و وادی شده و تمایلی به عقبنشینی از عشقورزیهای خود ندارد. به بیان دیگر، او آمادۀ جانفشانی در راه دوست است و از عواقب این کار هیچ هراسی در دل ندارد. زمانی عاشق به این میزان از خلوص نیت و مهرورزی میرسد که عنصر صمیمیت بهعنوان یکی از اضلاع عشقورزی در وجود او نهادینه شده باشد.
خواهی رها کن اینجا در نیمهراه ما را |
| من با تو عشقم اما ای جان، علیالدوام است |
آری تو و صفایت ای جان من فدایت |
| کز من به خاک پایت، این آخرین سلام است |
|
| (منزوی، 1382: 36) |
شوکران است اگر وصل تو خواهم خورد |
| خود مرگ است اگر عشق تو، خواهم مرد |
|
| (همان: ۷۳) |
۳. نتیجهگیری
نتایج تحقیق نشان میدهد که حسین منزوی سعی کرده است در آیینۀ غزلیات، عشق را بهگونهای متفاوت و با سویههای اخلاقی از نظر بگذراند و با هنجارگریزیهایی در لایههای فکری و محتوایی، نگاهی جدید را تشریح کند. بررسی تعلیمی و اخلاقی عشق در غزلیات منزوی با رویکرد به نظریۀ مثلث عشق از رابرت استرنبرگ نشان میدهد که بُعد صمیمیت ازجمله ویژگیهای عشق مورد نظر منزوی به شمار میرود. عنصر صمیمیت دارای نمودهای اخلاقی گوناگونی در غزلیات منزوی است که عبارتاند از: «حمایت احساسی و هیجانی از یکدیگر؛ تجربۀ خوشحالی در کنار معشوق؛ احترام بسیار برای معشوق و ارج نهادن به یکدیگر؛ تکیه بر معشوق هنگام نیازمندیها؛ افزایش به روحیۀ ایثارگری و بذل مال برای همدیگر.» شاعر اگرچه در سطح آغازین به بازنمایی پیوندهای میان عاشق و معشوق پرداخته، در سطح ثانویه سعی کرده است کارکردها و اثرگذاریهای اخلاقبنیاد پدیدۀ عشق را برای گروه هدف خود (عموم مخاطبان) شرح دهد و بر این نکته تأکید کند که عشق مطلوب آن است که همراه با صمیمیت باشد و آثار رشد و شکوفایی را در طرفین رابطه نمودار سازد. این رویکرد شاعر به عشق بیان میدارد که او نگاهی هستیشناسانه و اندرزی به عشق دارد و آن را صرفاً در روابط انسانی محدود نمیکند. در واقع، عشق در نگاه منزوی فراتر از هیجانهای شکلگرفته در عاشق و معشوق است و با اخلاقیات پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد، بهطوریکه عشق زمینیِ صرف در نگاه شاعر، نهتنها مایۀ آرامش و تعالی نیست، بلکه آدمی را به ورطۀ سقوط و تباهی میکشاند.
منابع
1. آقاحسینی، حسین و باقرزاده، هاشم. (1391). که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی (پندناپذیری عاشق). مجلۀ پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، 4(13)، 1-۳۸.
2. استرنبرگ، رابرت. (1381). عشق، داستان است. ترجمۀ فرهاد شاملو. تهران: گلشهر.
3. استرنبرگ، رابرت. (1388). قصۀ عشق؛ نگرشی تازه به روابط زن و مرد. ترجمۀ علیاصغر بهرامی. چ۳. تهران: جوانۀ رشد.
4. بهرامپرور، سیامک. (1390). نام من عشق است، آیا میشناسیدم؟ مجموعهمقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 155-۱۹۴.
5. ستاری، جلال. (1381). حالات عشق مجنون. تهران: توس.
6. شریفی، غلامحسین و صادقی، ریحانه. (1388). بازتاب مفاهیم عرفانی و اخلاقی در شعر هوشنگ ابتهاج. مجلۀ پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، 1(2)، 129-۱۵۶.
7. شفیقی، احسان و لقماننیا، صدیقه. (1394). بررسی اخلاق اجتماعی در شعر حسین منزوی. همایش بینالمللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران.
8. غیبی، عبدالاحد و موسوی، فاطمه. (1392). مطالعۀ تطبیقی عاشقانههای ابراهیم ناجی و حسین منزوی. مجلۀ کاوشنامۀ ادبیات تطبیقی، 3(12)، 65-۹۴.
9. فولادوند، عزتالله. (1390). سیر غزل و حسین منزوی. مجموعه مقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 195-۲۳۲.
10. قدیمی، پیمان. (1390). ماه بلند عشق. مجموعه مقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 398-۴۰۸.
11. کاخی، مرتضی. (1390). خودساختهای خودسوخته. مجموعه مقالات از ترانه و تندر؛ زندگی، نقد و تحلیل اشعار حسین منزوی. به کوشش مهدی فیروزیانحاجی. تهران: سخن، 90-۹۴.
12. کاظمی، روحالله. (1388). سیب نقرهای ماه؛ نقد غزلهای حسین منزوی. تهران: مروارید.
13. کلاهچیان، فاطمه و میرزایی، مهدیه. (1393). کارکرد عاطفۀ حسرت در محتوا و فرم غزل حسین منزوی. مجلۀ پژوهشنامۀ ادب غنایی، 12(22)، 227-۲۴۶.
14. معین، محمد. (1389). فرهنگ فارسی معین. تهران: اَدِنا.
15. منزوی، حسین. (1382). مجموعه اشعار. تهران: آفرینش و نگاه.
16. هادیلو، رضا، حسنلو، حیدر و تلخابی، مهری. (1400). فردیّت عشق در غزلیات منزوی. فصلنامۀ بهارستان سخن، 18(52)، 175-۱۹۶.
17. Hill, M. T. (2009). Intimacy, Passion, Commitment, Physical Affection and Relationship Stage as Related to Romantic Relationship Satisfaction. USA: Graduate College of Oklahoma State University.
18. Sternberg, R. (1986). A triangular theory of love. Psychological Review, 2(93), 130-134.
19. Trotter, R. J. (1985). The Three Faces of Love. Psychology Today, No. 12, 46-49.
[1] * استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نیشابور، دانشگاه آزاد اسلامی، نیشابور، ایران (نویسنده مسئول)
Bt_Fam12688@yahoo.com
[2] ** دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد مشهد مقدس، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران
mo.bashiazghadi1402@gmail.com
[3] *** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد مشهد مقدس، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران
Hosainimh1@gmail.com
تاریخ وصول ؟/؟/؟ تاریخ پذیرش ؟/؟/؟