دیاسپورا و فلسفۀ تنهایی در شاهنامۀ فردوسی
الموضوعات :حامد علائیان 1 , علی عین علیلو 2 , ماندانا هاشمی اصفهان 3
1 - دانش¬جوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد رودهن، دانش¬گاه آزاد اسلامی، رودهن، ایران
2 - عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن
3 - عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی رودهن
الکلمات المفتاحية: دیاسپورا, تنهایی, کناره گرفتن, ملالت, شاهنامه, ادب حماسی ,
ملخص المقالة :
موضوع مهاجرت فردی یا کوچ قومی، یکی از مهمترین موضوعات جامعه بشری از آغاز تاریخ تا کنون بوده و هست. این اهمیت تا بدان درجه است که مسلمانان، تاریخ هجرت را مبنا و مبدا تاریخ قرار دادهاند. «پراکندگی جمعیتها» با «مهاجرت» همراه است و این دو، دو روی یک سکهاند. پراکندگی جمعیتی و مهاجرت، فرهنگ و ادبیات و هر آن¬چه را از فرهنگ و هنر وجود دارد منتشر می¬کند. این مقاله ابتدا به بررسی دیدگاههای مختلف دربارۀ دیاسپورا که یکی از نمودهای برجستۀ مهاجرت است میپردازد و در نهایت به نمود انواع دیاسپورا در حوزه شاهنامه فردوسی و در ارتباط با یکی از مهمترین موضوع¬ها و چالشهای بشری، یعنی تنهایی، پرداخته میشود. چراکه همۀ این دیاسپوراها، تنها بودن یا تنهایی را به دنبال خود دارند. تنهایی همراه با درد و رنجی بسیار زیاد که در برخی چهرههای شاهنامه، هم-چون ضحاک، به زندگی ناگزیر و رنجناک ابدی، در بعضی، هم¬چون گشتاسب و سام، به خیر و نیکی و در تعداد قابل توجهی، هم¬چون کیخسرو، لهراسب، سیاوش، سهراب، فرود و جریره، به فاجعه میانجامد. این واکاوی دیاسپورا با موضوع تنهایی، همراه با تقسیمبندیهایی از منظر درونسرزمینی یا برونسرزمینی بودن، خودخواسته یا ناخواسته بودن، به¬فرجام یا بدفرجام بودن و تعیین شرایط اجتماعی، سنی، جنسیتی و موقعیتی میباشد که توسط نویسنده انجام پذیرفته است و جز کتاب مهاجرت در ادبیات و هنر که فقط به موضوع مهاجرت که بخشی و وجهی از دیاسپورا است پرداخته است و وارد حوزه ادبیات ایران و بهویژه شاهنامه نگردیده است، هیچ پیشینۀ پژوهشی دیگری در این حوزه وجود ندارد.