تحلیل تطبیقی عناصر گروتسکی در رمانهای آخرش می آن سراغم از سیامک گلشیری و شب شکارچی از دیویس گراب
الموضوعات :سمیه آقابابایی 1 , حانیه زارعان 2
1 - علامه طباطبائی
2 - دانشگاه علامه طباطبائی
الکلمات المفتاحية: گروتسک, سیامک گلشیری, دیویس گراب, آخرش میآن سراغم, شب شکارچی,
ملخص المقالة :
گروتسک، مکتب ادبی است که ناهنجاریهای جامعه را به شکلی واقعگرا و در عینحال نامتعارف و افراطی به تصویر میکشد. هر اثر زننده، ددمنشانه و در عینحال کمیک میتواند در زمرة آثار گروتسکی بهشماربیاید؛ به عبارتی نخستین ویژگی اثر گروتسکی، تشدید سردرگمی و ترس در حالات روحی مخاطب است. ناهنجاری، نامفهومی، مسخشدگی، طنز و ترس برجستهترین ویژگیهای متن گروتسکی است که میتواند در واقعیتهای تلخ و ناخوشایند موجود در جامعۀ نویسنده ریشه داشته باشد. با تحلیل و بررسی نحوۀ بازنمایی این ویژگیها در متون ادبی میتوان به شناخت بهتر و دقیقتری از جامعه و حقایق ناهنجار پنهان در آن دست یافت. سیامک گلشیری، نویسندۀ معاصر ایرانی، و دیویس گراب، نویسنده و داستاننویس کلاسیک آمریکایی، از جمله نویسندگانیاند که با سبک گروتسکی در آثار خود به بیان چالشها و ناهنجاریهای اجتماعی جامعۀ خود پرداختهاند. هر دو نویسنده علیرغم زمان و مکان متفاوت، به بازنمایی مولفههای مشترکی چون وحشت، طنز آمیخته به اندوه و هراس، تناقض در شخصیتها، دشنامگویی، کاربرد صداهای موهوم، ناهنجاری و انزجار پرداختهاند. همچنین گلشیری و گراب از عناصری چون زمان، مکان و صدا در راستای تقویت بار معناییِ گروتسکی آثار خود استفاده کردهاند. بازنمایی مکانهایی با مولفههای [+ترسناکی]، [+تاریکی]، [+خلوت] و غیره در کنار زمانهایی که دارای مولفههای معنایی [+شب] و [+تاریکی] هستند سبب تقویت فضای ناهنجار این دو رمان شدهاست. نگرش برآمده از تحلیل اثر گلشیری و گراب به مفهوم گروتسک یادآور دیدگاه منفی کایزر است که به بازنمایی تجربة ناخوشایند و هراسناک و عناصر منفی میپردازد.