تحلیل عشق در نظام مفهوم استعاری از منظر مولوی و بیدل دهلوی
الموضوعات :مهرانگیز عزیزی منامن 1 , محمدرضا شاد منامن 2 , جهاندوست سبزعلیپور 3 , حسین آریان 4 , سید سعید احدزاده 5
1 - دانشجوی دکتری واحد خلخال- دبیر آموزش و پرورش
2 - استادیار واحد خلخال
3 - دانشیار واحد رشت
4 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی،زنجان، ایران
5 - استادیار دانشگاه فرهنگیان
الکلمات المفتاحية: عشق, جلالالدین محمد مولوی, استعاره مفهومی,
ملخص المقالة :
رویکرد استعاری بهعنوان ابزار تحلیلی متن، رویکردی جدید و زبانشناسانه است که لیکاف و جانسون آن را با اصطلاح استعاره مفهومی مطرح کردند. نظریهی آنان این است که استعاره ابزاری برای اندیشیدن و تفکر است که در زندگی انسان جریان دارد و افراد به کمک آن مفاهیم انتزاعی و حسّی را محسوس و ملموس میکنند. عشق از مهمترین مفاهیم انتزاعی زندگی و جهانبینی بشر است که در متون ادبی و عرفانی با تعابیر گوناگون استعاری بهکار رفته است. جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا و عبدالقادر بیدل دهلوی ازجمله عارف ـ شاعرانی هستند که اشعارشان حول محور عشق میگردد و از استعارههای مفهومی عمیق و زیبایی در قلمرو عشق بهره بردند. این رساله به بررسی استعارهی مفهومی عشق و تحلیل آن در مثنوی معنوی مولوی و غزلیات بیدل دهلوی میپردازد. مبنای نظری این رساله، نظریه لیکاف و جانسون دربارهی استعاره است. همهی استعارههای مفهومی که حول نگاشت عشق در دو اثر موردنظر بهکار رفته بود به روش توصیفی ـ تحلیلی بررسی شد و این نتیجه به دست آمد که هردو شاعر در مفهومسازی عشق از حوزههای ملموس مکانها (دریا و محیط)، مفاهیم عینی (آتش، صیاد، شعله، شمع و...) و برخی مفاهیم دیگر بهره بردهاند. هردو عشق را بر زهد ترجیح میدهند. هردو عشق را ازلی ـ ابدی میدانند و عشق را منشأ پیدایش عالم و انسان میخوانند. عقل را در شناخت عشق ناکام میشناسند و هرکسی را محرم عشق نمیدانند و میگویند هرکس که در عشق فانی شود به بقای ابدی رسیده است.
_||_