وجوه واقعگرایانه مفهوم ایرانشاهی در اندیشه سیاسی خواجه نظامالملک طوسی
الموضوعات :شجاع احمدوند 1 , علی سعیدیان نژاد 2
1 - دانشیار علوم سیاسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبابی، تهران، ایران
2 - کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران
الکلمات المفتاحية: سیاست مُلکداری, واقعگرایی, اندیشه سیاسی خواجه نظامالملک, مفهوم ایرانشاهی,
ملخص المقالة :
اندیشه سیاسی ایرانشاهی، مجموعهای از آرای ایرانیان درباره سیاست است که از دوره ایران باستان شکل گرفته و در آرای متفکران اسلامی چون خواجه نظامالملک، و... بازتاب پیدا کرده است. با توجه به ارتباط آن با دین، در این فرآیند سیاست سرشتی قدسی یافت و شاه به عنوان نماینده و کارگزار خداوند با مجموعهای از اوصاف، از دیگر آحاد جامعه متمایز شد. شاه در رأس امور جامعه کارویژه برقراری نظم، عدالت و دینداری را برعهده داشت. به لحاظ تاریخی، نخستین هستههای این نظام شاهی توسط مادها به وجود آمد و هخامنشیان آن را به صورت یک نظام کامل جهانداری عرضه کردند. براین اساس، هدف این مقاله شناخت چگونگی بازتاب اینگونه از سیاستورزی در اندیشه و عمل خواجه نظامالملک طوسی است که به مدت سی سال عهدهدار وزارت دولت آلسلجوق بود. دادههای مقاله که به شکل کتابخانهای گردآوری شده، با روش کنش گفتاری کوئینتن اسکینر متفکر برجسته مکتب تاریخنگاری کمبریج تحلیل شده است. در این روش تمرکز بیشتر بر فهم معنای متن است، هرچند بستر اجتماعی شکلگیری هنجار مسلط زمانه و دستکاری اندیشمند مورد نظر در آن هنجار نیز مدنظر خواهد بود. یافته پژوهش آن است که مراد خواجه از سیاست ایرانشاهی برپایی حکومتی متعادل بود که در آن شهریار در جهت کسب، حفظ و گسترش قدرت خود ناگزیر از نظمگستری، عدالتگستری، دینگستری در جامعه بود. نتیجه نهایی مقاله آن است که ایرانشاه از خلال نظمگستری، عدالتگستری و دینگستری باید در اندیشه حفظ قدرت باشد و تنها از این طریق است که میتواند بر بحرانهای مختلف فائق آید.
_||_