تفسیر حیات انسانی و نقد عقل مدرن از منظر ایمانوئل کانت و اقبال لاهوری
الموضوعات :محمد نصیری 1 , گارینه کشیشیان سیرکی 2 , سید علی مرتضویان فارسانی 3
1 - دانشجوی دکتری، گروه علوم سیاسی، گرایش اندیشه سیاسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
2 - دانشیار گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
3 - استادیار، گروه علوم سیاسی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
الکلمات المفتاحية: تفسیرجهان, عقلانیت, اقبال لاهوری, حیات انسانی, ایمانوئل کانت,
ملخص المقالة :
کانت از مهمترین فیلسوفان غرب است که با بیان محدودیتهای تفکر عقلانی ضمن منضبط نشان دادن عقل، مبناگرایی را که مدتی بر تفکر فلسفی غرب حکمفرما شده بود، به چالش میکشد. او معتقد است عقل از دخالت در تمامی حوزهها عاجز است.در فلسفه کانت، عقل عالیترین قوه نفس و معرفت عقلانی بالاترین مرحله شناخت است. پس اساسیترین ویژگی بشر عقلانیت یا خردورزی است که مبنای سخاوت و شرافت ذاتی او میباشد. اما اقبال عقل را نعمت الهی دانسته و قصد دارد برپایه نظام اندیشهای دینی منسجم و متشکل ازمنابع سهگانه شناخت یعنی طبیعت، تاریخ وتجربه، جهان را تفسیرکرده و معنای زندگی را دریابد. دراین مقاله سعی شد با بررسی شبکهمعنایی هرمتفکر وجوه اشتراک و افتراق اندیشه آنان درمورد تفسیرحیات انسانی مشخصگردد. یافتهها حاکی از آن استکه کانت با جدا سازی عقل عملی از عقل نظری در گام اول آن را توانمند در تشخیص اخلاق و عمل به اخلاق ارزیابی میکند و این امکان را به بشر میدهد که اخلاقی جهانشمول و معتبر وضع کند و از اینکه اخلاق به امری نسبی تبدیل شود ممانعت میکند و برای اینکه عقل در تشخیص اخلاق دچار اشتباه نشود، معیارهایی معرفی میکند که براساس آن امکان تشخیص رفتار اخلاقی از رفتار غیراخلاقی ممکن میشود. از دیگر سو مهمترین ویژگی اندیشهی اقبال وجه انتقادی و سنتشکنی اوست. او عقل انسانرا بهتنهایی قادربه فهم صیرورت هستی نمیداند و برای تفسیر جهان نیاز بهپیوند انسان با حیات را لازم و بیشترین سطح-آگاهی و اندیشهورزی فیلسوفان را ناشیاز غرایزنهانی آنها میداند.