بررسی نقش شخصیت سیاسی احمدشاه قاجار در سقوط قاجاریه
الموضوعات : فصلنامه تاریخ
1 - دانشجو دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه شهید چمران اهواز
الکلمات المفتاحية: احمدشاه, اضطراب, قاجار, رضاخان, روانشناسی سیاسی,
ملخص المقالة :
روان شناسی سیاسی احمدشاه قاجار که در زمان او سلسله قاجاریه منقرض و با تأسیس حکومت پهلوی دوره ی جدیدی در ایران آغاز شد، برای فهم تحولات سیاسی این دوره بسیار کارساز می باشد. مقاله حاضر درصدد است تا با روش توصیفی-تحلیلی و به کمک نظریه کارن هورنای به این سوال پاسخ دهد که شخصیت سیاسی احمدشاه چه نقشی در سقوط حکومت قاجار داشت؟ یافتههای این بررسی نشان می دهد که احمدشاه قاجار از همان دوران کودکی و نوجوانی به دلایلی مختلف داخلی و خارجی شخصیتش تحت تاثیر ترس و ناامیدی قرار گرفت و بر آینده سیاسی خود، حکومت قاجار و جامعه ایران بسیار تاثیر گذاشت. این شخصیت آمیخته به ترس، خود را در ترس از سرگذشت پدر و اجداد خود، ترس از قدرتهای خارجی، ترس از مخالفان داخلی و ترس از شایعات و تبلیغات نشان داده بود. این ترس باعث ناامیدی وی نسبت به زمامداری خود گردید و در نهایت با ترک کشو و عدم بازگشتش به سقوط قاجاریه کمک کرد.
چکیده
احمدشاه قاجار که در زمان او سلسله قاجار منقرض شد، داری شخصیت سیاسی خاصی بود که شناخت آن برای فهم تحولات سیاسی این دوره بسیار کارساز می باشد. مقاله حاضر درصدد است تا با روش توصیفی-تحلیلی و به کمک نظریه کارن هورنای به این سوال پاسخ دهد که شخصیت سیاسی احمدشاه چه نقشی در سقوط حکومت قاجار داشت؟ یافتههای این بررسی نشان می دهد که شخصیت سیاسی احمدشاه قاجار از همان دوران کودکی و نوجوانی به دلایلی مختلف داخلی و خارجی، تحت تاثیر ترس و ناامیدی قرار گرفت و بر آینده سیاسی وی، حکومت قاجار و جامعه ایران بسیار تاثیر گذاشت. این شخصیت آمیخته به ترس، خود را در ترس از سرگذشت پدر و اجدادش، ترس از قدرتهای خارجی، ترس از مخالفان داخلی و ترس از شایعات و تبلیغات نشان داده بود. این ترس باعث ناامیدی وی نسبت به زمامداری خود گردید و در نهایت با ترک ایران و عدم بازگشت به کشور به سقوط قاجاریه کمک کرد.
کلمات کلیدی: احمدشاه، اضطراب، قاجار، روانشناسی سیاسی، ترس، کارن هورنای
مقدمه
دوران سلطنت احمدشاه قاجار یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. این دوران دربرگيرنده تحولات عظیم جهانی و داخلی همچون جنگ جهانی اول و به دنبال آن اشغال ایران به وسیله دول خارجی، ضعف حکومت مرکزی و بروز آشوب و ناامنی و خطر تجزیه کشور و ... می باشد. اما باید گفت شاخص ترین رویداد زمان احمدشاه، سقوط حکومت صد وسی ساله قاجار در سپهر سیاسی ایران است. این موضوع که ریشه در عوامل داخلی و خارجی متعددی دارد، از جنبه های مختلف قابل بررسی و پژوهش است. از میان عوامل مختلف سبب ساز خلع قاجاریه، مسئله ی که کمتر به شکلی یک پژوهش مستقل به آن پرداخته شد، نقش شخصیت سیاسی احمدشاه قاجار به عنوان سردمدار و رهبری که هدایت کشتی سلطنت قاجار را به عهده داشت می باشد. در پژوهش حاضر نگارنده، ضمن اعتقاد به سهم و نقش دیگر عوامل خلع قاجاریه، نقش شخصيت سياسی احمدشاه در سقوط قاجاریه را مورد بررسی قرار داده است. در مورد احمدشاه قاجار تاکنون پژوهش های مختلفی صورت گرفت، از جمله جواد شیخ الاسلامی در مقاله ی تحت عنوان " سيمای احمدشاه قاجار بعد از گذشت نیم قرن" تلاش کرد تا چهره ی مثبتی که نویسندگانی همچون حسین مکی از احمدشاه قاجار ساخته اند را به نقد بکشاند. حسین مکی تلاش کرد در پژوهشی با عنوان" زندگی احمدشاه قاجار " وی را شاهی قانون خواه و مشروطه دوست و همچنین دلسوز ایران جلوه دهد و اتهامات در مورد وی از جمله ترسو بودن، عدم شهامت و بی خیالیش را از چهره ی تاریخی او بزداید. فاطمه هاشمی در مقاله دیگر نطق های احمدشاه را مورد بررسی قرار داد. با وجود این پژوهش ها ولی تاکنون پژوهش مستقلی و جداگانه ی که به نقش شخصیت سیاسی احمدشاه در سقوط حکومت قاجار پرداخته باشد به رشته تحریر در نیامده است. مقاله حاضر تلاش دارد تا با روش توصیفی-تحلیلی و بهره گیری از اسناد و منابع تاریخی این موضوع را مورد پژوهش قرار دهد.
چهارچوب نظری؛ نظریه هورنای
یکی از مهم ترین مفاهیم کلیدی در علم روان شناسی مفهوم اضطراب می باشد، بسیاری از روان شناسان بر نقش و عاملیت این مفهوم در خلق مشکلات و جنبه های منفی زندگی فرد اعتقاد دارند. کارن هورنای نظریه پردازی است که بر نقش اضطراب در شکل گیری شخصیت فرد در دوران کودکی و نوجوانی تاکید دارد و معتقد است این شخصیت آمیخته به اضطراب در بزرگسال خود را در زندگی فرد نشان می دهد و زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد. وی که خود را "نوفریدی "میدانست، اصلاحاتی در نظریه فروید انجام داد؛ از جمله اینکه ازسهم عوامل زیستی کاست و برنقش عوامل اجتماعی افزود. اراده گرایی را در مقابل جبرگرایی فرویدی مطرح و آن را در سیاست کاربردی ساخت. در قالب "مدل تحلیل"ذیل میتوان عناصر برجسته ی نظریه او را درگزاره های زیر خلاصه کرد:
۱-۱مفهوم اضطراب اساسی: این مفهوم، در کانون نظریه هورنای است. وی در تعریف آن می گوید «احساس جدایی و درماندگی کودک در دنیای بالقوه خصومت آمیز است. به دلیل محدود بودن دنیای کودک، این اضطراب در اثر رابطه ی نامطلوب والدین با کودک ایجاد می شود» (شولتز، 1375: 322). وی معتقد است این اضطراب از عوامل اجتماعی ناشی می شود و زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. بنابراین از نگاه هورنای اگر کودک در خانواده ای بزرگ شود که وضعیت استرس زا بر آن حاکم نباشد دچار چنین « دلواپسی و اضطرابی در کودکی و بزرگسالی نخواهد شد» ( سیاسی،1377: 97). به نظر هورنای دوران کودکی از این جهت اهمیت فراوانی دارد که نیرویی تعیین کننده ی در شخصیت سازی است. با این همه هورنای همچون فروید آن را علت تامه نمیداند، بلکه معتقد است میتواند در دوره های بعد هم تغییر کند بنابراین« در دوره های نوجوانی، جوانی و بزرگسالی نیز شخصیت سازی یا تغییر آن ادامه می یابد» (برزگر، 1388: 134).
۱-۲.کودک برای رفع اضطراب پیش گفته به تاکتیک های سه گانه ای دست میزند که تکرار این تاکتیک ها و رفتارها موجب شکل گیری صفات و خلقیاتی ثابت در او می شود و شخصیت کودک شکل می گیرد. این تاکتیک ها عبارتند از « تاکتیک مهرطلبی یا تسلیم طلبی و گرایش به موافقت با دیگران، تاکتیک انزوا طلبی یا دوری از دیگران و تاکتیک سلطه طلبی با پرخاشگری و مخالفت با دیگران » ( هورنای،1382: 137-135).
۱-۳. هورنای نیازهای ده گانه ای را برای انسان برمی شمارد که همگی نیازهای اجتماعی هستند. این نیاز ها در قالب تاکتیک های سه گانه ی پیش گفته قرار می گیرند. پنج نیاز اصلی در تاکتیک مهرطلبی قرار میگیرند که عبارتند از « الف) نیاز به محبت دیگران ب) نیاز به کسب پشتیبان و حامی ج) نیاز به حیثیت و آبرو د) نیاز به تحسین و تمجید دیگران ه)نیاز به کمال و انتقاد پذیری، سه نیاز از ده نیاز اجتماعی نیز به تاکتیک برتری طلبی مربوط می شود: الف) نیاز به قدرت ب) نیاز به استخدام دیگران ج) نیاز به غلبه و پیروزی بردیگران » (هورنای، همان: 10). دونیاز دیگر هم موجب میشود که فرد تاکتیک مردم گریزی را انتخاب کند « نیاز به محدود سازی زندگی، نیاز به خودکفایی و اتکای به نفس » (سیاسی، همان: 100).
۱-۴. خود واقعی و خود خیالی: این تاکتیک های سه گانه گاه برمبنای شناخت خود واقعی و استعدادهای آن می کوشد تا به طور مستقل از عوامل اجتماعی، شخصیت خود را بسازند « اما گاهی فرد به دنبال ناکامی در حل اضطراب، یک خود خیالی از شخصیت خود می سازد و به دنبال تحقق آن است؛ از این رو دچار افزایش اضطراب درونی و یا اضطراب مضاعف می شود و دست به برون پنداری می زند که شدیدتر از برون فکنی است. بدین ترتیب شکست های خود را به دیگران نسبت می دهد» ( هورنای، 1369: 120). با مرور زندگانی سیاسی احمدشاه قاجار و واکاوی شخصیت سیاسی وی می توان گفت با توجه به نظریه هورنای احمدشاه قاجار جز آن دسته از اشخاصی بود که به دلیل حوادث اضطراب آوری که در دوران کودکی و نوجوانی برایش رخ داد، اضطراب نقش مهمی را در شکل گیری شخصیت او ایفا کرد و زندگی بزرگسالیش را تحت تاثیر قرار داد. این حوادث که شامل محیط پر از تنش و تلاطم مشروطه ایران، پناهندگی خانواده اش به سفارت روس و سپری کردن روزهای پر استرس در سفارت، خلع پدر و تبعید خانواده اش به خارج از کشور و همچنین جدایی وی از پدر و مادر در شرایط بحرانی و انتخاب وی به عنوان شاه مملکت در فضای نبود خانواده؛ بسیار بر شخصیت و روحیه وی تاثیر گذاشت و این اضطراب و استرس را با خود به دوران جوانی و بزرگسالی برده است و بر شیوه حکمرانی او تاثیر گذاشت. در زیر تلاش داریم تا نمودهای عملی این اضطراب را در رفتار و عملکرد وی نشان دهیم و تاثیر آن را در سقوط حکومت قاجار تبیین و بررسی کنیم.
مهم ترین نمودهای اضطراب احمدشاه
- ترس از سرگذشت پدر و اجداد خود
ترس و اضطراب شرطی شده در وجود احمدشاه قاجار ریشه در علل و عوامل گوناگونی داشت. به نظر می رسد که بخش بزرگی از این اضطراب ناشی از حوادث رخ داده در دوران کودکی و نوجوانی وی و همچنین محیط پرتلاطم داخلی و خارجی آن روز ایران بوده است. مهدی ملک زاده در مورد ترسی که از زمان جدا شدن احمدشاه از پدر و مادرش در سفارت روسیه در وجود وی شکل گرفت نوشته است « سلطان احمدشاه که در آن زمان طفلی بود، نمی خواست از پدر و مادرش جدا شود و با بی تابی و گریه می گفت هر کجا شما بروید من هم با شما خواهم بود. ملکه که علاقه ی بسیاری به فرزند ارشدش داشت از جدایی او گریه و زاری می کرد و مکرر می گفت بی عقلی شاه کار ما را به اینجا کشانید. باری در یک صحنه رقت آور احمدشاه با پدر و درباریان و پرستارانش خداحافظی کرد» (ملک زاده، 1383 : 1241 ). مشاهده ی جز به جز اتفاقات هولناکی که بعد از فتح تهران برای پدر و خانواده رخ داده، یکی از تاثیر گذار ترین ترس های بود که در وجود احمدشاه قاجار نهادینه شد و از او شخصیتی نامطمئن، ناامید و خالی از قاطعیت و شهامت ساخته بود. او به چشم خود دوران پناهندگی خفت بار پدر را در سفارت روس مشاهده کرد. وی که در آن دوران دوازده سال بیشتر نداشت در سفارت روس چنان دچار استرس شده که هنگامی که هیئت مشروطه بعد از شورایی بهارستان برای انتخاب او به عنوان شاه به سفارت روس رفتند تا او را ببرند « هنگام جدا شدن از پدر و مادر؛ شاه جوان و خردسال دامن پدر و مادر را محکم چسبیده بود و نمی خواست از آنها جدا گردد» ( شیخ الاسلامی، 1392: ۲۲). عمه محمدعلی شاه زن ظهیرالدوله، حال روز محمدعلی شاه پدر احمدشاه که وی شاهد آن بود در سفارت روس را اینطور بيان مي کند« کالسکه تا پای عمارت بزرگ رفت در آنجا پیاده شدم.... پس از چند دقیقه شاه وارد شد، چه شاهی! چه شاهی! ای بیچاره شاه! چه عرض کنم راستی هر کسی او را در این وضع می دید دلش می سوخت، تا چشمش به من افتاد بی اختیار شروع به گریه کرد و گفت عمه جان دیدی چه بسرم آوردند » ( اسناد تاریخی وقایع مشروطه ایران، نامه های ظهیرالدوله، 1348: ۱۲۴_۱۲۵). طبیعی است که تجربه چنین صحنه های غم انگیز و پر از دلهره، روح و روان احمدشاه را تحت تاثیر قرار داده بود. این اتفاقات و نگاهی به سرگذشت اجداد خود موجب گردید تا زمانی که اطرافیان احمدشاه به او برای کشتن رضاخان اصرار می کردند وی با یادآوری داستان ناصرالدین شاه و امیرکبیر از این مسئله سرباز زد و گفت« توقیف، تبعید و نابودی رضاخان، حتما یک پیراهن عثمان دیگر بر ضد من به وجود می آورد، و چیزی نمی گذشت که من می شدم ناصرالدین شاه منفور و او می شد امیر کبیر محبوب » ( مکی،همان، ج3: ۳۰۷). یحیی دولت آبادی در مورد تاثیر سرگذشت پدر بر احمدشاه و تصمیمات و راهبردهای او برای حکومت داری می نویسد« من به گوش خود از احمدشاه شنیدم که به برادرش محمد حسن میرزا گفته بود: به چشم خودمان دیدم که مردم ایران با پدرمان محمدعلی شاه، چه معامله ای کردند، پس بابد تحصیل مال کرد تا روزی که ممکن است در ایران ماند، بعد هم به هنگام ضرورت به یک مملکت آزاد رفت و در آنجا عمری به آسودگی گذراند» ( دولت آبادی، 1361، ج ۴: ۱۷۷). باید گفت احمدشاه که کودکی ۱۲ساله بیش نبود با اندوه و تلخی فراوان به جای پدر نشست، او هجوم مشروطه خواهان اصفهان و گیلان به تهران، تبانی روس و انگلیس را در برکناری پدر و همچنین دورویی، آزمندی و منفعت طلبی بعضی از رجال ایرانی را نیز مشاهده کرده بود، این مسائل داخلی و خارجی در مجموع از همان کودکی روح یاس، ترس و ناامیدی را بر وی مستولی گردانید و باعث شد تا روحیه ی لازم را برای رویارویی با شخصیتی قلدر، پرتوان و برتری جوی چون رضاخان نداشته باشد و بنظر می رسد مدتها بود که از نظر روحی و روانی در برابر حریف شکست خورد.
ترس از قدرتهای خارجی
یکی از مهم ترین مسائلی که احمدشاه را نسبت به ادامه پادشاهی در ایران مأیوس و ناامید کرد؛ عدم اطمینان وی از حمایت دو قدرت آن روز یعنی روس و انگلستان نسبت به تداوم سلسله قاجاریه و پادشاهی خود بوده است. این مسئله که ترس و اضطراب اساسی در احمدشاه ایجاد کرد، باعث شد تا ایشان به این درک و فهم برسد که خواسته و هدف ابرقدرتها بر این قرار گرفته که سلسله قاجار بابد جای خود را به حکومت جدید بدهد. او در جواب رحیم زاده صفوی علت در خطر قرار گرفتن سلطنت خود و روی کارآمدن رضاخان را نتیجه زیر بار نرفتن وی برای امضای قرارداد ۱۹۱۹م. می داند و در این زمینه گفته بود « آنچه راجع به سیاست خارجی می گوید درست است، من این ضربت را می دانی از کجا خوردم، از آنجایی که زیر بار قرارداد ۱۹۹۹م. نرفتم و آن را امضا نکردم» ( مکی،1357، ج ۳: ۳۳۴). گزارشات سفارت آمریکا در ایران آن زمان، این فهم احمدشاه از سیاست شوروی و انگلیس را برای حمایت از رضاخان و خلع قاجاریه تایید کرده و نوشت « چمبرلین هم طی پیامی که توسط وزیر مختار بریتانیا به وزیر امور خارجه ایران تسلیم شد بر بی طرفی کامل دولت بریتانیا در این بحران تاکید کرده است . به نظر می رسد که روس ها در نهان از این حرکت حمایت می کنند. سفارت های اروپایی هم موارد ناقض قانون را مانعی جدی در پذیرش چنین رژیم جدیدی نمی بینند» ( مجد،1390: 355-354). احمدشاه سیاست و نگاه انگلیسی ها به پادشاهی خود را اینطور بیان می کند« نظر انگلیسیها نسبت به من عوض نمی شود و آشکارا می گویند که با من نمی شود کار کرد، با تجربه های که کرده ام این قدر یقین دارم که دوستی سیاسیون خارجی خیری ندارد، ولی دشمنی آنها هم مضر است...... انگلیسیها از عهد فتحعلی شاه به بعد به خاندان قاجار بد نگاه می کردند، با وجود این صد و چهل سال هر زمان یکی از ما مافوق بود آنها دوستی می کردند و هر زمان ضعیف بود می گفتند با او نمیشود کار کرد» ( مکی، همان؛ ۳۲۴). انگلیسها نیز به وجود ترس از قدرت های خارجی در وجود شاه آگاه بودند و مدام از ترسو بودن و بزدلی این شاه قاجار سخن به عمل آوردند اسناد و گزارش های انگلیسی در آن زمان همگی حاکی از ترس و عدم توانایی احمدشاه می باشد. آرمیتاژ اسمیت که به عنوان مستشار مالی دولت انگلیس در مرداد1298ش. وارد ایران شد در مورد وجود ترس در شخصیت احمدشاه می نویسد «من برای شاه بخاطر بزدلی، طمع کاری و ریاکاری نفرت انگیزش... ارزشی قائل نیستم» ( Loraine, 1935: 372).
لانسلوت اولیفانت مامور وزارت امور خارجه انگلیس، در مورد ترس احمدشاه می نویسد « شاه مردی مفلوکی و ذلیلی است که اظهارات مکررش را مبنی بر اینکه عنقریب به ایران باز خواهد گشت را دیگر کسی باور نمی کند» ( (Persia, 1925: 371).. وزارت امور خارجه انگلیس در مورد ترس احمدشاه برای بازگشت به کشور براساس گزارش لورن می نویسد« شاه دوباره دچار ترس شدید شده و طبق معمول از ما راهنمایی می خواهد که تازه اگر هم نظری بدهیم. احتمالا به آن ترتیب اثر نخواهد داد» ( (PersIa, 1925: 371. احمدشاه در جواب صفوی که به او اطمينان می دهد مدرس برای بازگرداندن شما و نابودی سردار سپه برنامه دارد به مخالفت انگلیس ها اشاره می کند و می گوید« انگلسیها نمی گذارند نقشه های آقای مدرس عملی شوند» ( مکی، همان، ج ۳: ۳۱۸). احمدشاه بعد از اینکه در مورد بازگشت به ایران ترسیده و دو دل شده بود طی تلگرافی از انگلسیها می خواهد که به او کمک کنند و نظر آنها را در مورد بازگشت خود بداند ولی انگلسیها زیرکانه در جواب تلگراف وی پاسخ می دهند« از دخالت در این مسأله داخلی معذور هستیم» ( Persia,1925, 371 ) . در مورد سياست روس ها نیز باید گفت که بعد از روی کار آمدن بلشویک ها و پایان حکومت تزار که حامی خاندان قاجار در امور داخلی ایران بود؛ سیاست و راهبرد روس ها تغییراتی کرد، بدین ترتیب که روس ها از مساعدت به احمدشاه چشم پوشیدند و با رضاخان همکاری کردند. آنها بعد از آنکه شایعه و تبلیغ شده که روس ها قصد حمایت از احمدشاه را دارند طی بی سیمی که در تاریخ ۲۱ اکتبر ۲۹۳۵ مطابق با ۲۹ مهرماه ۱۳۰۴ به تهران برای سفارت شوروی مخابره کردند برای پایان دادن به تمام شایعات سیاست خود را در مورد تحولات ایران اینطور بیان کردند: « آژانس تلگرافی اتحاد جماهیر شوروی برای اینکه تمام این اخبار بی معنی را از اذهان خارج کند اطلاع می دهد که دولت شوروي کما فی السابق اصل عدم مداخله کامل در امور داخلی ایران را رعایت نموده و با حکومت ملی ایران که رضاخان رئیس الوزرایی در رأس آن قرار گرفته، روابط دوستانه دارد» ( روزنامه ستاره ایران، ۳۰/ ۷/ ۱۳۰۴). احمدشاه نیز متوجه این تغییر سیاست روس ها شده بود و در مورد آن گفته بود« بدتر از همه سیاست نیرومند مخالف ما توانسته است در مسکو هم حقیقت را وارونه نشان دهد. بطوری که دیگر آن گرمی و حس همدردی که در روسها نسبت به جانب ما محسوس بود، حالا تبدیل به سردی یافته و گویا همه چی وانمود شده که سردار سپه یک عنصر ملی است که دارد بر علیه نفوذ اجانب می جنگد» ( مکی، همان: ج ۳: ۳۱۹). سیروس غنی در مورد سیاست روس ها نسبت به احمدشاه و تغییر سلطنت در ایران می نويسد « شوروی ها، علنی چیزی درباره موضوع نمی گفتند، ولی مأموران آنها در تهران از مدتها پیش نشان داده بودند که بی تردید هواخواه رضاخان هستند» ( غنی، 1378 : ۳۸۶ ملک الشعرای بهار در مورد عدم آگاهی و ضعف احمدشاه نسبت به سیاست از جمله سیاست خارجه می نویسد« در حقیقت (احمدشاه) مرد بسیار خوبی بود اما دیپلمات بسیار بدی » ( بهار،1392 : 322). بدین ترتیب باید گفت که از آنجایی که دولت قاجار از استقلال کامل سیاسی متکی به داخل برخوردار نبود و دو ابر قدرت بزرگ روس و انگلیس در ارکان مختلف این حکومت اعمال نظر و در تصمیات مهم و راهبردی آن نقش آفرینی می کردند بسیار در تداوم و یا خلع آن می توانستند موثر باشند. احمدشاه که کشورش در جنگ جهانی اول توسط این دو قدرت اشغال شده بود و همچنین در اوج ضعف و سستی حکومت قاجار در امور داخلی و خارجی ایران قدرت را در دست داشت به شکل عمیق از نقش آفرینی این دو قدرت در صحنه سیاسی ایران آگاه و به شدت به تصمیم آنها متکی بود و در نهایت خواست و راهبرد آنها را برای سرنوشت خود و حکومت قاجار بسیار حیاتی و کارساز می پنداشت. بنابراین وقتی یقین حاصل کرد که خواست این دو ابر قدرت پایان سلسله قاجار است با ترس امور کشور را به رضاخان سپرده و از ایران رفت .
ترس از مخالفان داخلی
احمدشاه از یک سو از عمق نارضایتی مردم ایران از عملکرد صد و اندی ساله قاجار آگاه بود، از سوی دیگر امواج بیداری و آزادی خواهی و نغمه های امیدبخش قانون خواهی ملت ایران را برای در هم شکستن استخوان های استبداد و برقراری حکومتی که در آن ملت سهیم و شریک باشند را شنیده بود. بنابراین می دانست که دیگر دولت قاجار پایگاه داخلی قوی در ایران ندارد. او مخصوصا از قشر تحصیل کرده ایران به شدت می ترسید و در جریان دیدارش با رحیم زاده صفوی از این ترس خود از روشنفکران و شاعران ایرانی اینطور پرده برداشت « بگو بدانم من با این شاعران و نویسندگان چه بدی کرده ام که بیشتر آنها بر علیه من هستند» ( مکی، همان، ج3 : ۳۰۹). انگلیسیها که در آن زمان از نزدیک شاهد احوال احمدشاه بودند خروج وی از کشور را به دلیل نداشتن امنیت داخلی گزارش دادند، لورن در این زمینه نوشته است « اما من اعتقاد دارم که ناراحتی احمدشاه تنها ناشی از ترس است، احتمالا انگیزه واقعی او برای ترک کشور ایران این است که در زمان آشوب در جای امنی باشد» ( اسناد و مکاتبات سیاسی وزارت خارجه انگلستان ، 1921 : ۱۴۲-۱۳۶). احمدشاه خود با اشاره به مخالفان زیاد داخلی و ترس از آنها گفته بود « من تنها و بدون پشتیبان بودم... اینقدر ملت ملت می گوید این ملت است که دوستانش را به دست خود برای میل دشمنانش خفه می کند» ( مکی ، همان، ج۴، ۳۲۴_ ۳۲۳). لورن در مورد جایگاه متزلزل داخلی احمدشاه می نویسد « شاه احساس می کند وضع متزلزلی دارد و تنها چاره اش این است که از مملکت دور شود یعنی سفر دیگری به اروپا برود تا خفت و خواری دیگری و شاید آخریش را تحمل نکند» ( Loraine, 1923: 136). احمدشاه حتی اصرارهای خزعل و مدرس را برای بازگشت به دلیل عدم اطمینان از پایگاه قوی داخلی رد کرد. او از شخصیت خزعل و قدرت پوشالی و وابستگیش را به انگلسیها آگاه بود، و چه بسا که در پشت دستهای خزعل هزاران نیرنگ و خدعه داخلی و خارجی را می دید. از سویی دیگر مدرس و تشکیلات او را برای برداشتن رضاخان خیلی ضعیف می دید و به وضوح آگاه بود که مدرس حریف رضاخان نمی شود. وی درباره نداشتن حامی داخلی گفته بود« من یک وقت نگاه کردم دیدم در تهدید خودی و بیگانه هستم و بمن گفتند ملت به شما بدبین شده است و بعضی از عقلا گفتند بروید از این مملکت» ( مکی، همان ، ج ۳: ۳۲۳). لورن در مورد ترس احمدشاه از کودتا و عدم حمایت داخلی و به خطر افتادن سلامتیش می نویسد« من در مورد سلامت شخصی خودش به او اطمينان دادم و اگر چه او ترسیده بود اما حرفی از فرار به میان نیاورد» ( اسناد وزارت امور خارجه انگلیس، ۱۹۲۱: ۲۱۱_ ۲۱۰). وزارت امور خارجه فرانسه نیز در گزارشی در تاریخ ۶ فوریه ۱۹۲۴ از شماره ۲۵ در مورد پایگاه داخلی ضعیف و نامحبوب احمدشاه می نویسد« شاه ایران احمدشاه بسبب خست و پول پرستی در ایران نامحبوب است و شخصا کمتر در فکر مصالح کشورش می باشد» ( اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، 1384 : ۱۰۹). یحیی دولت آبادی معتقد بود که احمدشاه به شدت از رضاخان و مخالفان داخلی اش می ترسید و دلیل ترک کشور و رفتن وی به فرانسه مصون ماندن از خطراتی که جان و مال اش را تهدید می کرد بود. او نوشت « شاه با تغییر کابینه فقط به شرطی موافقت کرد که بتوانند مصون از تعرض رضاخان به اروپا برود. احتیاط شاه حیرت آور نبود؛ زیرا وی به خوبی از نیات رضاخان باخبر و نگران تخت و تاج سلطنت و زندگی خود بود» ( دولت آبادی، ، ج4 : 298). شاه در هفته آخر اقامتش در ایران با منفجر شدن نارنجکی در پشت اتاق خوابش، نداشتن حامیان داخلی و عدم امنیت و ترک کشور را بیشتر حس کرد و این مسأله« بر ترس و یاس او افزود و همان ترس و یأس و روح ناامیدی و بی علاقگی باعث فسخ عزیمت او گردید» ( صفایی،1353 : ۱۰۴). وزارت جنگ طی تلگرافی نگاه خشم آلود مردم به عملکرد احمدشاه را اینطور گزارش داد « تاریخ سلاطین قاجار، اسلام را ننگین کرده است و عملیات خراب کن و اسلام برباد داده آنها که از زمان ناصرالدین شاه کاملا شروع و سلطان احمدشاه آن را به منتهای درجه ی فضاحت و رسوایی رسانید، عالم اسلام را ننگین و ملت ایران را نزد ملل عالم خفیف و رسوا نمود» ( گزیده اسناد وزارت جنگ، 1397: 98). رحیم زاده صفوی که مامور بازگشت احمدشاه به ایران بود دلیل عدم برگشت وی به کشور را ترس از مخالفان داخلی برای سوء قصد به جانش و دستبرد به اموالش می داند و گفته است« احمدشاه معتقد است شخص خودش و ثروتش از امنیت بیشتری در فرانسه برخودار است تا ایران» ( رحیم زاده صفوی، 1362: 22). مخبرالسلطنه هدایت که خود در متن رویدادهای زمان احمدشاه قرار داشت در این باره می نویسد« او از برای سلطنت دستم کم در آن زمان حساس و میدان آن حریف تندخو و دریده ساخته نشده بود» ( هدایت، 1329 : ۴۴۹). لورن در گزارشی به چمبرلین در مورد شخصیت ترسوی احمدشاه و امتناع او از بازگشت به کشور می گوید« امتناع احمدشاه از بازگشت، یکی از زشت ترین و حقارت آمیزترین کارهای است که می توان تصور کرد
( .(Clive to chamberlain, 1927: 371 سیروس غنی در مورد تاثیر ترس از مخالفان داخلی در شخصیت احمدشاه و نقش آن در سقوط قاجاریه می نویسد« طرف مقابل رضاخان جوانکی ترسو و خودخواه بود که به میهنش علاقه ی نداشت و حتی حاضر نبود به آنجا برگردد، مدتها پیش از آنکه رضاخان پا به صحنه نهد. شهرت آزمندی، سودجویی، تن آسایی و بی تفاوتی احمدشاه به سرنوشت کشور خود بر سر زبانها بود... چنانچه حریف اصلی رضاخان جوانکی مذبذب، عشرت طلب نمی بود، رضاخان نمی توانست دودمان صد و سی ساله را به این سادگی سرنگون کند» ( غنی، همان: ۳۹۳). شمیم علت ترک کشور توسط احمدشاه قاجار را ترس او از جو سیاسی داخل می داند و می گوید« احمدشاه برای دور ماندن از تشنجات سیاسی... راهی اروپا شد» (شمیم،1371: 634). داریوش رحمانیان نیز عامل بسیار اساسی در سقوط قاجاریه و دست یابی آسان مخالفان داخلی احمدشاه در راس آنها رضاخان را به سلطنت شخصیت سست و ترسوی احمدشاه می داند و معتقد است « چیزی که رضاخان را در راه پادشاهی بسیار یاری کرده است، افزون بر همه علل و عوامل ریز و درشت دیگر، سستی و بی انگيزه گی مفرط احمدشاه قاجار بود» ( رحمانیان، 1394 : ۷۲).). بنابراین می توان گفت که یکی از بزرگترین ترس های احمدشاه که سبب شد وی کشور را ترک کند این بود که از پایگاه و جبهه قوی داخلی طرفدار خود نامطمئن بود و درک کرد که عملکرد ضعیف دولت قاجار در مسائل داخلی و خارجی این فرصت را در اختیار مخالفان او از جمله شخص رضاخان داده است تا هجمه بر علیه او را با آب و تاب بیشتری بروز دهند و چنان از این مسئله مرعوب گردید که فرار را بر قرار ترجیح داد.
ترس از شایعات و تبلیغات
از دیگر مسائلی که بر ترس احمد شاه افزوده و او را دچار تلاطم و سرگردانی کرده شایعات و تبليغاتی بود که بر علیه او صورت گرفته است . احمدشاه خود در مورد تاثیرات این تبلیغات و شایعات گفته بود« افکار عمومی بر علیه من مسموم شده و تبلیغات قوی در کار بود که شورش مصنوعی بر علیه دربار بسازند» ( مکی، همان، ج ۳: ۳۰۶). وزارت امور خارجه فرانسه در تاریخ ۲۱ فوریه ۱۹۲۴ در شماره ۱۴ تبلیغات بر علیه احمدشاه را اینطور گزارش می دهد« در برخی از جراید شاه را با شاپو نشان داده و در نظر داشته اند او را مضحک و خنده دار جلوه دهند، چنین پیداست باقیمانده احترامی که برای شاه قائل بودند از بین رفته است» ( اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، همان: ۱۱۰). اسناد وزارت جنگ در این دوره تبلیغات و شایعات را بر علیه احمدشاه طی تلگرافی از اصفهان به تهران اینطور گزارش می دهد« شاه یک قسمت معظم ثروت این مملکت را برای عیاشی و گردش به اروپا، به باد فنا داده و کاملا بی علاقگی خود را به این آب و خاک نشان داده است» (گزیده اسناد وزارت جنگ، 1397: 96). اسناد سفارت فرانسوی در گزارش دیگر در ۲۹ فوریه ۱۹۲۴ شماره ۲۰ تبلیغ عکس شاه با محبوبه اش در انویل را در جامعه ایران چنین روایت می کند« مردم احمدشاه قاجار جُغد شومی است که بر کنگره عمارت بدبختی و سیه روزی ایران نشسته و منتظر است که مملکت سیروس ایران ویران گردد و در گوشه های خرابی آن لانه خود را قرار دهد. احمدشاه قاجار لکه سیاه و زشتی است در پیشانی جامعه ایران که هر کجا سربرآورد ننگ و افتضاح او آشکار خواهد گردید» ( وزارت امور خارجه فرانسه، همان : ۱۱۳). روزنامه های زیادی بر علیه احمدشاه بسیج شدند و شایعات و تبلیعات فراواني را به سوی او روانه کردند. روزنامه ستاره ایران در شماره ۱۸ اکتبر ۱۹۲۵ در مورد احمدشاه نوشته است« با بازگشت شاه تن پرور و غافل از امور مملکت و نوکری بیگانگان و مسئول عقب ماندگی ایران مخالف هستیم» ( ستاره ایران، شماره ۸: ۳). وزارت امور خارجه فرانسه در گزارشی در تاریخ ۲۹ فوریه ۱۹۲۴ شماره ۲۰ در مورد تبلیغات علیه احمدشاه با تیتری تحت عنوان ملت: شاه به تو می خندد، گزارش می دهد « شاه ایران برای رفع خستگی دماغ به شهر آنوویل آمده و در میدان بازی تنیس با مادام استورسکا مصاحب خویش مشغول تفریح است. رسوایی تا کی؟ آیا این زندگی قابل تحمل است ؟ آیا با انتشار جراید اروپا و این عکس! برای ملت شش هزارساله آبرو و حیثیتی هست؟ آیا بعد از این نمایشات شرم آور باز هم بابد این جوان بی علاقه به شئون ملی ! این مجسمه ننگ و شهوت پرستی را شاه ایران خطاب نمود؟ خیر ! خیر!» ( اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، همان: ۱۱۳) . روزنامه فکر آزاد علت ویرانی کشور را احمدشاه می داند و می نویسد« مدارکی وجود دارد که نشان می دهد آن آقایی که مسئول ویرانی مملکت و سنگ اندازی در راه پیشرفت ایران است همان کسی است که شانزده سال پیش تاج بر سرش گذاشتیم و شاهش کردیم، و همان کسی است که تا بحال از ثمره کار و تلاش ما ارتزاق کرده است» ( فکر آزاد، شماره ده: 1925). روزنامه تجدد از احمدشاه خواسته بود که از سلطنت کناره گیری کند و به او توصیه می کند « از سرنوشت لویی شانزدهم فرانسه عبرت بگیرد و پیشنهاد کرد با تقلید از قیصر ویلهلم دوم آلمان ودیعه ای را که ملت به او تفویض کرده است به آنها بازگرداند» ( روزنامه تجدد، شماره 4: 1925). در اسناد وزارت امور خارجه فرانسه آمده است « این رقاصه که با شاه بازی می کند به حیثیات و شرافت و شئون ملت می خندد، آری ملت به تو به نجابت تو لبخند می زند، این پدر تاجدار ماست که ما را آلت سخریه هرکس و ناکس قرار می دهد. این احمدشاه قاجار است که ملت ایران را در انظار حیه دنیا موهون می کند. مملکت و ملت بازیچه کودکان نالایق نیست ... دیگر بس است» ( اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، همان: ۱۱۵). اسناد تلگرافی وزارت جنگ در مورد لعن احمدشاه در جامعه آن روز ایران و درخواست مردم اردبیل برای خلع او و سلسله قاجار آورده است « نمایندگان محترم مستحضرید که ملت ایران با تلفات جانی و مالی سنگین، به استقرار مشروطیت موفق شد. ولی بدبختانه به واسطه ی حکم داری آل قاجار یک قدم به شاهراه سعادت و ترقی برداشته نشده و روز به روز بر خرابی مملکت و بدبختی و استقلال ملت افزوده شد.... احمدشاه هم عوض اینکه از خلع پدرش عبرت گرفته باشد... به اروپا مسافرت کرده و بر ضد مجلس پنجم مشغول تشبثات است. دیگر ملت نمی تواند بنشیند و خیانت های آل قاجار را با خونسردی تلقی کرد» ( گزیده اسناد وزارت جنک، همان: 256). عبدالله مستوفی در مورد شدت تبلیغات و شایعات علیه قاجاریه و شخص احمدشاه می نویسد« روزنامه ها بدگویی از قاجاریه را که از زمان جمهوری خواهی شروع کرده و کم و بیش رشته ی آن را در دست داشته اند، با حرارت زیاد دنبال می کردند و مقالات مفصلی در اطراف شدت عمل های آقامحمدخان، ندانم کاری های فتحعلی شاه، ناخوشی ها و قائم مقام کشی های محمدشاه، عیاشی های ناصرالدین شاه، بی کفایتی مظفرالدین شاه، ظلم و جور و استبداد محمدعلی شاه و بالاخره بی خیالی و لاابالیگری سلطان احمدشاه می گفتند» (مستوفی، 1386، ج2: 2422-2421). مکی در مورد تاثیرات این تبلیغات معتقد بود« دستگاه تبلیغات و شایعه چنان بر سر احمدشاه سنگینی می کرد که کوچکترین قصور یا تقصیری را در اطراف مملکت با قلمفرسایی یا تبلیغات سود نموده است و به بزرگترین وجهی جلوه گر ساخته تا موجب تنفر و انزجار مردم را به شخص احمدشاه و سلطنت قاجار تدارک نمایند» ( مکی، 1323: ۱۹۱). بهرحال باید گفت که دستگاه تبلیغاتی و شایعه پراکنی ضد قاجار و شخص احمدشاه، بسیار موفق عمل کرده است و توانست با بسیج همه امکانات در سراسر کشور احمدشاه را در نگاه مردم ایران موجودی بی خاصیت، بی علاقه به کشور، اهل عشرت طلبی و بی خیال و ترسو و... نشان دهد. در نتیجه بار روحی و روانی این تبلیغات و شایعات چنان بر سر و شانه های احمدشاه قاجار سنگینی کرده که او را از آمدن به ایران منصرف کرده و در ادامه بر ترس او برای دست کشیدن از سلطنت بسیار مفید واقع شد.
نتیجه گیری
سقوط سلسله قاجار ریشه در بسیاری از عوامل داخلی و خارجی دارد. یکی از مهم ترین و راهبردی ترین این عوامل شخصیت آخرین شاه این سلسله یعنی احمدشاه می باشد. دوران کودکی و نوجوانی احمدشاه در داخل اوضاع بسیار پیچده، متشنج و پر از حوادث و رویدادهای مشروطه گذشت که بعضی از آنها برای او بسیار دلهره آور و پر از اضطراب و استرس بوده است. این شرایط به شدت بر شکل گیری شخصیت وی تاثیر گذاشت و از او شخصیتی ترسو، خالی از شهامت و دچار ناامیدی، یاس و بی علاقه نسبت به آینده حکمرانی خود ساخت. این ترس و اضطراب که خود در ترس از قدرت های خارجی و تلاش آنها برای سقوط قاجاریه، ترس از مخالفان داخلی خود و در راس آنها رضاخان، ترس از سرگذشت پدر و اجدادش و همچنین ترس از دستگاه تبلیغاتی و شایعات بر علیه خود نشان داده بود، سبب گردیده تا وی نتوانند حریف رضاخان شود و با تصمیات و اقدامات قاطع و مدبرانه از سقوط قاجاریه جلوگیری کند و سرانجام این شخصیت آمیخته به ترس سبب شد تا وی به دنبال تامین امنیت خود و رهایی از تشنجات سیاسی کشور را ترک کند و برای همیشه به کشور برنگردد. می توان گفت که اگر شاه صاحب جرات و شهامت بود و برمیگشت، محور وحدت بخشی می شد برای عده کثیری از جمله مشروطه خواهان ملی، که با زمامداری بلامنازع رضاخان موافق نبودند. می توان گفت که اگر احمدشاه بر ترس خود فائق می آمد و به ایران بر می گشت بی گمان به تلاشهای رضاخان برای شاه شدن شکل دیگری می داد و از امکان موفقیت آن می کاست. با این حال باید گفت شخصیت امنیت خواه و عافیت جوی احمدشاه توان مقابله و رویارویی با فردی هوشمند، جاه طلب و خستگی ناپذیر مثل رضاخان را نداشته و رفتنش و نیامدنش به ایران باعث شد تا ولیعهد که بسیار ضعیف تر و ناتوان تر بود نتوانند کاری برای ادامه سلسله قاجار انجام دهد.
Abstract
Ahmad Shah Qajar, In whose time the Qajar dynasty became extinct, was a special political personality whose knowledge is very useful for understanding the political developments of this period. This article tries to answer the question of what role did the political personality of Ahmad Shah play In the fall of the Qajar government with the descriptive-analytical method and with the help of Karen Horne's theory? The findings of this study show that the political personality of Ahmad Shah Qajar was influenced by fear and despair from his childhood and adolescence due to various internal and external reasons and greatly influenced his political future, the Qajar government and Iranian society. This personality mixed with fear showed itself in the fear of the history of his father and ancestors, fear of foreign powers, fear of domestic opponents and fear of rumors and propaganda. This fear caused him to despair about his leadership and finally, by leaving Iran and not returning to the country, he contributed to the fall of the Qajar dynasty.
Key words: Ahmad Shah, anxiety, Qajar, political psychology, fear, Karen Horne.
منابع و مآخذ
_ اسناد تاریخی وقايع مشروطه ایران، نامه های ظهیرالدوله،(۱۳۴۸)، به کوشش دکتر جهانگير قائم مقامی، چاپ اول، تهران: انتشارات کتابخانه طهوری.
_ اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، در کتاب قزاق عصر رضاشاه، (۱۳۸۴)، به کوشش محمود پورشالچی، تهران: انتشارات مرواريد.
_ اسناد وزارت امور خارجه انگلیس، سند شماره ۶۸۱، شماره ۲۰، تلگراف تهران ۲۱ فوریه ۱۹۲۱.
- برزگر، ابراهیم(1388)، روان شناسی سیاسی، تهران: سمت.
_ بهار، ملک الشعر(۱۳۹۲)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ج دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر .
- حقانی، موسی(1397)، گزیده اسناد وزارت جنگ، تهران : انتشارات دفاع.
- خاطرات و سفرنامه آیرون ساید(1373)، ترجمه بهروز فزوینی، تهران: نشر آیینه.
_دولت آبادی، يحيي( ۱۳۶۱)، حیات یحیی، ج۴، تهران: عطار و فردوسي.
_ رحمانیان، داریوش(۱۳۹۴)، ایران بین دو کودتا، تهران: انتشارات سمت.
- روزنامه تجدد، شماره 4، فوریه 1925.
- روزنامه فکر آزاد، شماره دهم ، فوریه 1925.
_ شیخ الاسلامی، جواد(۱۳۹۲)، سیمای احمدشاه قاجار، تهران: نشر ماهی.
- شمیم، علی اصغر(1371)، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات علمی.
- شولتز، دوان ( 1375)، تاریخ روان شناسی نوین، ترجمه علی اکبر سیف و همکاران، ج2، تهران: رشد.
_ صبا، میرزا حسین خان، ستاره ایران، شماره ۸.
_صفایی، ابراهيم (بی تا)، کودتای ۱۲۹۹ و آثار آن، بی جا.
- صفوی، رحیم زاده (1362)، اسرار سقوط احمدشاه، تهران: انتشارات فردوسی.
_ غنی، سیروس(1378)، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران: انتشارات نیلوفر.
- ملک زاده، مهدی(1383)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج6و7، تهران: انتشارات سخن.
- مستوفی، عبدالله(1386)، شرح زندگانی من، ج2، تهران: نشرکتاب هرمس.
_ مکی، حسین (۱۳۵۷)، انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی ، ج ۳، تهران: انتشارات امیرکبیر.
_ مکی، حسین(۱۳۲۳)، زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه، تهران: انتشارات علمی.
- مجد،محمدقلی(1390)، از قاجاریه به پهلوی براساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا،تلگرام اموری، شماره 76، 22/01، 891، مورخه 31 اکتبر 1925، ترجمه سید رضا مرزانی، مصطفی امیری، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
_ هدایت، مهدیقلی (۱۳۲۹)، خاطرات و خطرات، تهران: انتشارات رنگین.
- هورنای، کارن( 1369)، راه های نو در روانکاوی، ترجمه اکبر تبریزی، تهران: بهجت.
- هورنای، کارن (1382)، شخصیت عصبی زمانه ما، مترجم محمد جعفر مصفا، تهران: بهجت.
for, 371/11483/Loraine to, chamberlain,31,December, 1925. -
Persia, foreign,office, minutes,7/7/1925,f.o. 371/10840.-
Persia, foreign,office, mminutess, 29/9 / 1925. f.o. 371/10840. -
-Clive to chamberlain, 13, July, 1927, fo/ 371/ 12300.
-Loraine, to Curzon, 6/ 10/1923/ f.o/ 248, 1369.