Studying the Basics of Hadith Jurisprudence of Allameh Askari and Allameh Shoushtari
Subject Areas : Quarterly Journal of Research for the Studies of the Ahl al-BaytZakiyeh Marefat 1 , Nad Ali Ashoori Telouki 2 , Mohsen Fahim 3
1 - Ph.D. student of Qur'anic and Hadith Sciences, Department of Theology, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
2 - Associate Professor, Department of Theology, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran (corresponding author)
3 - Assistant Professor, Department of Theology, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
Keywords: Basics of Hadith Jurisprudence, Hadith, Allameh Askari, Allameh Shoushtari.,
Abstract :
Qur'an and Hadith are two precious thoughts and two endless treasures that the Prophet (pbuh) and his family left as a memory for their Ummah. The Qur'an, which is the word of Allah the Almighty, reached the hands of Muslims without any deficiency. But the hadith, which was the second, divine trust in the hands of Muslims, was not immune and suffered countless distortions and changes and had a fate full of ups and downs. Factors such as the prohibition of quoting and writing hadith, the occurrence of forgery, distortion, and quoting with meaning in it, and religious prejudices and misunderstanding caused the hadith to become confused. The present study was conducted with the aim of investigating the foundations of hadith jurisprudence of Allameh Askari and Allameh Shoushtari. First, the hadith methods and trends were investigated, and then the criteria of hadith criticism of Allameh Asgari and Allameh Shushtri were examined. The method of library research was based on the method of content analysis, using the collection and tracking of sources. The results of the research showed that the common points in the foundations of hadith jurisprudence of Allameh Askari and Allameh Shoushtari, including the criteria of hadith criticism, such as the presentation of hadiths on the Qur'an, external criticism of hadith, documentary criticism of hadith, comparison of narratives with similar narratives on the same topic, identification of fake hadiths.
[1] قرآن
[2] نهج البلاغه
[3] ابن اثیر، علی بن محمد، 1363، اسد الغابۀ فی معرفۀ الصحابۀ، بیروت: دارالکتب العلمیه.
[4] ابن بابویه، 1405ق، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم
[5] ابن حنبل، ابوعبدالله، احمد، 1416ق، مسند، تحقیق احمد محمد شاکر، دارالحدیث، قاهره.
[6] ابن عساکر، 1415ق، تاریخ مدینۀ دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت.
[7] ابن غضائری، 1380، الرجال الابن الغضائری، تحقیق: محمدرضا حسینی جلالی. قم.
[8] بخاری، ابوعبدالله محمد ابن اسماعیل، الجامع المسندصحیح، دارابن کثیر، دمشق.
[9] برقی، ابوجعفر احمدبن محمد، 1413ق، المحاسن، تحقیق سیدمهدی رجایی، المجمع العالمی لاهل البیت، قم.
[10] التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری، 1409ق، تحقیق: سید محمدباقر موحد ابطحی، قم.
[11] الجر، خلیل، 1391، فرهنگ لاروس، ترجمه: سید حمید طبطبیان، تهران: امیرکبیر.
[12] جزایری، سیدمحمد، 1418ق، نابغه فقه و حدیث، چاپ دوم، قم: مجمع الفکر الاسلامی.
[13] جناتی، محمد ابراهیم، 1386، تطور اجتهاد در حوزه استنباط، تهران: انتشارات امیرکبیر.
[14] خطیب بغدادی، 1417ق، تاریخ بغداد أو مدینۀ السلام، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت.
[15] ربانی، محمد حسن، 1396، سبک شناسی دانش رجال الحدیث، قم: مرکز فقهی ائمه اطهار.
[16] سلیم بن قیس، 1420ق، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق: محمدباقر انصاری، قم.
[17] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، 1417ق، تاریخ الخلفاء، تحقیق صالح ابراهیم، دارصادر، بیروت.
[18] سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، 1421ق، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق رمزلی فواد احمد، دارکتاب العربی، بیروت.
[19] شوشتری، محمدتقی، 1390، الاخبار الدخیلۀ، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران: مکتبۀ الصدوق.
[20] طبری، محمد بن جریر، 1354ش، تاریخ الرسل والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، تهران.
[21] طوسی، 1364، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید، تحقیق: سیدحسن خرسان، تهران.
[22] طوسی، 1411ق، کتاب الغیبۀ، تحقیق: عبداله تهرانی و علی احمد ناصح، قم.
[23] عسكرى، مرتضى، 1382ش، نقش ائمه در احياى دين، مركز فرهنگي انتشاراتي منير - تهران.
[24] عسکری، مرتضی، 1388ق، عبدالله سبا و دیگر افسانه های دیگر، بیروت.
[25] عسکری، مرتضی، 1417ق، عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، قم.
[26] عسکری، 1370، معالم المدرستین، قم: مجمع العالمی اأهل البیت.
[27] کلینی، محمد بن یعقوب، 1363ش، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
[28] مدیر شانه چی، کاظم، 1399، علم الحدیث، دفتر انتشارات اسلامی، جامعه مدرسین قم.
[29] مجلسی، محمدباقر، 1403-1413ق، بحارالانوار، داراحیاءالثراث العربی، بیروت.
[30] مجلسی، محمدباقر، 1363ش، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، انتشاراتدار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، تهران.
[31] مسلم نیشابوری، احمد ابن اسماعیل، 1343ق، المسند صحيح، دارالطباعه العامره، استانبول.
[32] نسایی، احمدبن علی، 1411ق، السنن الکبری، تحقیق سیدحسن کسروی، دارالکتب العلمیه، بیروت.
[33] نصر بن مزاحم، 1382ق، وقعۀ صفین، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قاهره.
<55> پژوهشنامه معارف اهل بیت (ع)، سال سوم، شمارۀ هشتم، تابستان ۱۴۰۳ ش
Research for the Studies of the Ahl al-Bayt (as), Year 3, Issue 8, Summer 2024
بررسی مبانی فقه الحدیثی علامه عسکری و علامه شوشتری
زکیه معرفت1
دکترنادعلی عاشوری تلوکی2
دکترمحسن فهیم3
تاریخ دریافت: 05/06/140۳ تاریخ پذیرش: 27/06/140۳، صفحۀ 47 تا 73 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی مبانی فقه الحدیثی علامه عسکری و علامه شوشتری انجام شد. ابتدا نسبت به روش ها و گرایش های حدیثی بررسی انجام گرفت و سپس معیارهای نقد حدیث علامه عسگری و علامه شوشتری مورد بررسی قرار گرفت. روش انجام تحقيق كتابخانه اي و با استفاده از فيش برداري و تتبع در منابع و مصادر و نهايتاً مبتني بر شيوهي تحليل محتوا بود. نتایج پژوهش نشان داد که نقاط مشترک در مبانی فقه الحدیثی علامه عسکری با علامه شوشتری از جمله در معیارهای نقد حدیث همچون عرضه احادیث بر قرآن، نقد بیرونی حدیث، نقد سندی حدیث، مقایسه روایت با اخبار مشابه با همان موضوع، شناسایی احادیث جعلی می باشد.
کلیدواژهها: مبانی فقه الحدیثی، حدیث، علامه عسگری، علامه شوشتری.
درآمد
قرآن و حدیث، دو اندیشه گرانبها و دو گنجینه بیپایانی است که پیامبر (ص) و اهل بیت ایشان برای امت خویش به یادگار گذاشتند. قرآن که کلام خداوند سبحان است بدون هیچ کم و کاستی به دست مسلمانان رسید. اما حدیث که دومین، امانت الهی در دست مسلمانان بود، مصون نماند و دچار تحریف و تغییرات بی شماری شد و سرنوشت پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشت. عواملی همچون منع نقل و کتابت حدیث وقوع جعل و تحریف و نقل به معنا در آن و تعصبهای مذهبی و بدفهمی سبب گردید تا حدیث مشوش شود. برای فهم احادیث، نیازمند روش صحیح علمی است که آن را فقهالحدیث مینامند. فهم متون احادیث، بدون توجّه به مبانی مورد نیاز، امکان برداشت غلط و انحراف را در پی خواهد داشت. برای پرهیز از این برداشت های غلط، تلاشهای زیادی توسط عالمان اسلامی برای تدوین قواعد و مبانی فهم صحیح از قرآن و روایات صورت گرفت که علم اصول فقه، حاصل بخشی از این تلاشهاست. بسیاری از بزرگان حدیث نیز در شرحهایی که بر مجموعههای روایی نگاشتهاند، روش و قواعدی به کار بردهاند که استخراج آنها میتواند افراد را با شیوه، ضوابط و مبانی فقهالحدیث آشنا سازد. دانشمندان مسلمان کتبی را با عنوان «فقه الحدیث» تدوین نموده اند. در این کتب یک سلسله مبانی برای فهم حدیث یادآوری کردند. برخی از این مبانی عبارتاند از: فهم مفردات و ترکیبات حدیث، اثبات متن، اطمینان از صحّت روایت، تثبیت متن (رفع اضطراب از روایت مضطرب)، تشکیل خانواده حدیث، شناخت مفهوم واژههای موجود در روایت، شناخت سبب و شرایط و مورد صدور حدیث، توجّه به سیاق روایت، شناخت پیام ضرب المثلهای موجود در متن، حل تعارض بین روایات متعارض، توجه به قرآن و روایات دیگر فقه الحدیث علمی است که علاوه بر شرح لغات حدیث، در صدد فهم معناي صحیح و عمیق و استنباط مطالبی جدید از حدیث است. در این علـم، از اطـلاق و تقییـد و عموم و خصوص و داشتن معارض و... دربارة حدیث بحث میشود(مدیر شانه چی، 1399: 25). زیرا حدیث در اسلام دومـین منبـع فراگیري دین محسوب می شود و بدون آشنایی با سنت نمی توان اسلام را شـناخت. فقـه الحدیث افراد را با معناي متون حـدیثی آشـنا مـی سـازد. امـام جعفـر صـادق(ع) در این باره می فرماید : «شخصی روایت حدیث بسیار کـرده باشـد و علـوم آن را تحصـیل نمـوده باشد، از هزار عابدي که فقه و روایت نداشته باشد، بهتـر اسـت»( مجلسی، 1363: 1/13). علامه سـیدمرتضی عسـکری از محدثـان معاصـر اسـت کـه بـا همتـی بلنـد و از رهگـذر ریشــهیابی اختلافــات بیــن مذاهــب به بررســی و تحلیــل روایــات پرداختـه اسـت. ایــن حدیث پــژوه در تحقیقــات ِخـود بـا جمـع همـهی روایـات ذیـل یـک موضـوع از اصیلتریـن منابـع حدیثـی تلاش کرده تا به شــبهات در مــورد مکتـب اهل بیت پاسخ درخور بدهد. علامه محمدتقی شوشتری، دانشمند مسلمان و یکی از محدثان هم عصر علامه عسکری است که در ساحت حدیث پژوهی خدمات ارزنده ای انجام داده است. علامه شوشترى در ضمن مباحثى كه در نقد احاديث جعلى طرح كرده، بارها بر اهميت و لزوم اين كار تأكيد كرده است. او معتقد است روايات از گزند جعل و دسّ در امان نمانده اند و بزرگان شيعه، از گذشته تا كنون، به اين موضوع توجه داشته اند. به طور کلی علماي اسلام در راه پاسداري از حدیث شرح هایی بـر مجموعـه هـاي روایـی نگاشته اند، آنها روش و قواعدي به کار برده اند که می تواند مخاطب را با شیوه ها و ضوابط فقه الحدیث آشنا سازد. لذا در این پژوهش به بررسی و تحلیل مبانی فقه الحدیثی علامه عسکری و علامه شوشتری پرداخته می شود.
مبانی فقه الحدیث
«مبانی» جمع «مبنی» به معنای بنا، ساختمان و عمارت است (جر،1363: 2/1814) و از «بنی» مشتق شده: «بنی: اصل واحد و هو بناء الشیء بضمّ بعضه الی بعضه»؛ فعل «بنی» دارای یک ریشه واحد و به معنی ساختن چیزی از طریق ضمیمه نمودن بخشی از آن بخش دیگر می باشد(مصطفوی، :1/345). حضرت علی (ع) در تفسیر آیه مربوط به عدم پذیرش آسمانها و زمین از امانتی که خداوند به آنان عرضه نمود می فرماید: «انها عرضت السموات المبنیه» (نهج البلاغه، خ199) که مقصود از «المبنیه» آسمان های بنا شده است. لذا می توان «مبنا» را عمارت، ساختمان، پایه، اساس و زیربنای هر چیزی برشمرد که این معنا با معنای «اصل» مشترک است. «اصل» نیز در فرهنگ لغت، به معنای ریشه، بن و پایین هر چیزی است. چنان که «اصل الجبل» به عمنی پایین کوه و «اصل الحائط»، پای دیوار و «اصل اششجره» ریشه درخت است (جر،1363: 1/217). مبانی در اصطلاح، به آن دسته از اصول، پایه ها و اجزا گفته می شود که ساختمان هر علم بر آن استوار می گردد یا از آن پدید میآید. مبانی، اساس هر علمی را تشکیل می دهد، به گونه ای که به طور مثال، اساس علم «کتابت» حروف است، و به حروف هجا (الفبا)، «حروف المبانی» گویند (جر،1363: 2/1814). بنابراین، در هرعلمی به اصول، بنیان ها واجزای تشکیل دهنده هرعلم، "مبانی" اطلاق می شود.
"فقهالحديث" به معناي فهم حديث است. اصطلاح فقهیه معنای فهم یا فهم از روی تأمل و دقت است. احتمال مي رود اين اصطلاح از روايت مشهور نبوي برداشت شده باشد، آنجا كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: «نضّر الله عبداً سمع مقالتي فوعاها و بلغها من لم يسمعها فربّ حامل فقه الي من هو افقه منه »(مجلسی ،1413ق،74/146؛ احمد بن حنبل، 1416ق،5/183). در اين روايت افزون بر شنيدن روايت از دريافت و فهم آن سخن به ميان آمده و حامل حديث به حامل فقه و فهم آن تعبير شده است (ابن اثیر، 1367ق،3/465 ). فقهالحديث در حقيقت به معناي تفسير حديث است. همان گونه كه درباره قرآن گفته میشود كه وجود ابهاماتي درآيات، تفسير قرآن را ضروري مي سازد، درباره حديث نيز چنين است؛ يعني به خاطر وجود ابهامات و مشكلاتي در به دست دادن مداليل حديث، تفسير آن ضروري مي باشد. براين اساس تاريخ و مصطلحات حديث همسان با علوم قرآني و فقه الحديث همسان با تفسير قرآن است. به طور کلی مي توان فقه الحديث را اين چنين تعريف كرد: «مباني و ضوابطي كه در فهم متون و مداليل روايات مورد استفاده قرار مي گيرد و تفسير و تبييني كه بر اساس اين مباني از احاديث ارائه مي گردد. با اين تعريف فقه الحديث افزون بر مباني فهم، شرح و تفسير روايات را نيز شامل مي گردد» (ربانی،1396: 28).
اگر «مبانی» را اجزای اصلی سازنده هر علمی بدانسم که مأخوذ از خارج آن می باشد، درمورد فهم حدیث باید این سوال را پرسید که اجزای اصلی مقوم فهم حدیث کدام است؟ در پاسخ به این سوال باید اشاره نمود از آنجا که «فقه» در لغت به معنای فهم است و در حدیث براساس آنچه که از قول ملاصدرا نقل گردید، به معنای بصیرت در امر دین می باشد (جناتی، 1386: 147) باید بپذیریم کسب فهم و بصیرت نیازمند مقدمات و مقوماتی است که بدون آن فهم حاصل نمی گردد. مبانی فقه الحدیث را می توان با در نظر گرفتن میزان قرب و بعد آن با حوزه علوم حدیث و تأثیرگذاری آن در فهم به 4 دسته تقسیم کرد: 1- مبانی مشترک؛ بین فهم متن به طور مطلق و فهم حدیث؛ 2- مبانی اختصاصی متون وحیانی؛ 3- مبانی اعتقادی فهم حدیث؛ 4- مبانی عقلی.
1- مبانی مشترک
عمل فهمیدن از اصولی برخوردار است که موضوع بحث بسیار از اندیشمندان به خصوص علمای هرمونوتیک بوده است. در اینگونه مباحث بحث از «ساختار فهم» بوجود می آید. در این علوم از چیستی «فهم»، ماهیت و عناصر تشکیل دهنده آن بحث می گردد. از آنجا که فهم به معنای عام آن شامل تمامی آثار اعم از مکتوب و غیرمکتوب، آثار هنری و ... میشود، بسته به موضوع هر کدام رشته ای خاص را برای پژوهش تشکیل داده و مبانی ویژه ای را به خود اختصاص داده اند، اما در تمامی این پدیده ها، یک امر مشترک می باشد و آن اینکه همه این آثار، دارای نشانه یا نشانه هایی می باشند که مفسر آن، به وسیله آن نشانه ها به معنایی که در نهان آنها نهفته دست می یابد. نظر به اینکه به بررسی فهم «حدیث» پرداخته می شود و حدیث از میان آثار دیگر، از مقوله «لفظ» است، یعنی متون را «کلام و الفاظ» تشکیل می دهد. لذا از همین منظر به یکی از مبانی اساسی «فهم متن» تکیه می شود. بنابراین اولین قدم در عمل فهم متن، درک «نشانه» یا «نشانهها» است که نشانه های اعم از حرف، کلمه و کلام است. هر کلمه نشانه ای برای مصداق خود است. به تعبیری نشانه ها، دال مدلول یا معنایی می باشند که در پس پرده الفاظ پنهان گردیده اند. لذا باید الفاظ و مدلول ها آن را به خوبی شناخت، در غیر این صورت، عمل فهمیدن، به درستی صورت نخواهد گرفت. پس اولین گام در عمل فهم، انتقال ذهن از دال به مدلول است.
دلالت خود به «دلالت عقلی»، «دلالت طبعی»، «دلالت وضعی» تقسیم می شود و دلالت وضعی نیز خود به «دلالت لفظی» و «غیر لفظی» تقسیم می شود. دلالت لفظی، بیان لفظ به حالتی می باشد که از علم به صدور آن لفظ توسط متکلم، علم به معنای مقصود آن حاصل می گردد. بنابراین یکی از ارکان و مبانی فهم حدیث، «دلالت لفظی» می باشد. و همچنین دلالت وضعی لفظی، یکی از مبانی فهم متن از جمله فهم حدیث می باشد. در تعریف اصطلاحی مبانی گفته شد "مبانی"، اصول موضوعه و باورهای اعتقادی یا علمی است که ریشه در خارج آن علم دارد. این اصول موضوعه همچون وضع و دلالت لفظی، اگرچه برای فهم حدیث مبنایی اساسی می باشد – که فهم بدون شناخت آن غیر ممکن است- ولی خود بحث دلالات وضعی و لفظی، موضوع فقه الحدیث نیست، بلکه موضوع علماللغه و فقهاللغه است. با این وجود ذکی این نکته ضروری است که این مبنا هر چند موضوع علم دیگری می باشد ولی یکی از مبانی (فهم متن) است و چون «حدیث» نیز یکی از مصادیق متن می باشد، بنابراین مبنای «فقه الحدیث» نیز می باشد. بنابراین این مبنا ریشه در علم دیگری دارد و همچنین این مبنا هم برای فهم حدیث و هم برای فهم هر متن دیگری مشترک است و اختصاص به علم خاصی ندارد. هرکجا که متن هست، فهم نیازمند دلالت است و گریزی از آن نمی باشد. بنابراین این مبنا از مبانی مشترک اند.
علوم عربی به عنوان اولین ابزار فهم و به قول جزائری از بزرگترین اسباب علوم دینی به شمار می آید «علوم عربی اولین ابزار فهم و مهمترین وسیله جهت فهم و درک علوم شرعیه است، زیرا قرآن و حدیث هر دو به زبان عربی هستند، پس باید مفسر، صرف و نحو و لغت و معانی و بیان را به بهترین صورت بداند» (جزائری، 1418ق: 32) و همانطور که بیان شد این مبانی به فهم کتاب و سنت اختصاص نداشته اما برای فهم کتاب و جدیث به آن نیاز است. لذا دسته ای از مبانی فهم متون با مبانی فقهالحدیث مشترک اند همانند:
- شناخت دلالت های لفظیه، فقه اللغه؛
- شناخت ادبیات، فصاحت و بلاغت و ...
بنابراین این دسته از مبانی فقه الحدیث از مبانی مشترک میان فهم متن و فهم حدیث می باشد، زیرا این امور لازمه فهم هر نوع متنی اعم از حدیث و غیرحدیث می باشد.
2- مبانی اختصاصی
دسته دیگر از مبانی فقه الحدیث، مبانی اختصاصی متون وحیانی می باشد، خواه وحی مستقیم باشد یا اینکه قول معصوم که آن نیز ریشه در وحی دارد. همانطور که در آیه شریفه آمده است: «و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی»(نجم/2-3).
یکی از جمله مبانی اختصاصی فقهالحدیث "شناخت علوم متن" است. شناخت علوم متن، مبنای مهمی در "فقهالحدیث" است. منظور از علوم متن، آن دسته از علومی است که در "شرح و فهم متن" مؤثرند، مانند شناخت کیفیات متن همچون؛ "زبان حدیث"، "نقل به معنا" در حدیث، یا شناخت "مجمل و مبین"، "محکم و متشابه"، "عام و خاص" و "ناسخ و منسوخ" در روایت یا شناخت "مختلف الحدیث" و غیر آن از کیفیاتی که "متن حدیث" حامل آن می باشد، یا با مقابله دو یا چند متن حدیثی با یکدیگر، این کیفیات شناخته می شود. بمنای شناخت در حجیت های شرعیه یا عقلیه ریشه دارد. لذا مراد از علوم متن همان علوم شرح دهنده متن می باشد. توضیح آنکه علوم متن، علومی هستند که در فهم متن مؤثر می باشند، حال اگر علمی از این علوم در فهم متن حدیث چندان مؤثر باشد که با حذف آن علم، فهم حدیث ممکن نباشد یا فهمی ناقص را نتیجه دهد، خواهیم فهمید که آن علم از مبانی فقه الحدیث می باشد.
3- مبانی اعتقادی
در این مبحث، مبانی اعتقادی جداگانه مطرح گردیده و از آن در کنار مبانی اختصاصی یاد نشده است، زیرا مبانی ریشه در باورهای فهمنده آن دارند و مانند مبانی اختصاصی، از مقولات علمی نیستند بلکه از جنس ایمان و باورهای دینی اند. مبانی اختصاصی اگر در کنار مبانی اعتقادی نیایند، چه بسا که فهم به درستی صورت نپذیرد. لذا به دلیل آنکه مبانی اعتقادی از جنس و ماهیت مبانی اختصاصی نمی باشند و هم به دلیل تأثیر غیر قابل اغماض آن در فهم حدیث شایسته است که جداگانه بیان گردد، زیرا به طور مثال شخصی که به حجیت سنت اهل بیت (ع) اعتقادی ندارند، می توانند تنها با استفاده از مبانی اختصاصی فهم حدیث به مرتبه ای از فهم برسند که این فهم با فهم معتقدان به آن مذهب متفاوت باشد. یعنی اگر فهم حدیث معصومین (ع) در کنار مبانی اعتقادی، و هم سو با نگرش معتقدان به آن مذهب نباشد، چه بسا که فهم حقیقی و درستی و صحت حدیث حاصل نگردد. از این جهت، شایسته است که از آن دسته از مبانی اعتقادی که می تواند در فهم مؤثر باشند به طور مستقل یاد شود. مبانی اعتقادی فهم حدیث عبارتند از:
- اعتقاد به حجیت کتاب در فهم حدیث
- اعتقاد به حجیت و صدق سنت مقطوعه در فهم حدیث
- اعتقاد به وحیانی بودن سنت مقطوعه براساس آیه «و ما ینطق عن الهوی. ان هو الا وحی یوحی»(نجم/2-3)
- اعتقاد به پیوستگی کتاب و سنت و تأثیر این پیوستگی در فهم حدیث.
4- مبانی عقلی
عقل از دیگر مبانی فهم حدیث و از آن دسته مبانی به شمار می اید که ریشه در عقل دارد. منظور از مبانی عقلی در این پژوهش، آن دسته از اصول عقلی است که در جهت کشف حقایق و مقاصد حدیث از طریق مقایسه، تطبیق، مقابله، تجزیه و تحلیل و قیاس منطقی و ... از عقل کمک گرفته و در جهت تبیین آیات و روایات به کار می رود تا باعث فهم شود. لذا عقل در تمامی مراحل فهم حدیث، به صورت مستقیم و غیرمستقیم دخالت دارد و بدون آن فهم درستی صورت نمی گیرد. لذا باور به ایم موضوع که بدون توجه به مبانی عقلی و کارکرد آن در تبیین مقاصد حدیث، عمل فهم ناشدنی است، بیهوده است. از این جهت، اصولیون به این مبانی تحت عنوان اصول عقلیه توجه داشته اند و با عناونینی نظیر مستقلات عقلیه و غیر مستقلات عقلیه یاد نموده اند و آن را در فهم احکام شرعیه کارآمد و دلیلی شرعی دانسته اند. بر همین اساس، خود دلیلی بر مبنا بودن عقل در عمل فهم می باشد.
این امور که در علم اصول تحت عنوان منابع یا ادله فقه یاد گردیده است از این رو جزء مبانی فهم حدیث به شمار میآیند که در فهم به یکدیگر کمک می کنند. همانگونه که فهم آیات قرآن گاه با ارجاع به قرآن صورت می پذیرد: «یفسر القرآن بعضه بعضا» (مجلسی، 1369: 29/353)، و گاه با ارجاع به سنت مقطوعه و گاه با ارجاع به عقل، فهم سنت نیز به واسطه قرآن یا احادیث، یا عقل صورت می پذیرد که بدون یک یا چند مبنا از مبانی یاد شده، فهم صحیح حدیث امکان پذیر نمی باشد.
بطور کلی می توان نتیجه گرفت که مبانی مذکور برای نقد حدیث مورد استفاده قرار می گیرند که به این اعتبار نقد میتوان به آن نام معیار نیز دارد، یعنی اینکه منابع هم می توانند مبانی نقد محسوب گردند و هم با هدف دیگری معیار نقد مبانی نقد هستند، زیرا نقد بدون آنها امکانپذیر نیست و معیار هستند زیرا نقد حدیث نیازمند وسیله سنجشی است که قاعدتاً منابع فوق الذکر ار جمله این معیارها محسوب می گردد. همچنین با دقت در مبانی فقه الحدیث، مشخص می شود که علم اصول الفقه علمی است که این مبانی را به صورت مفصل بیان داشته است، علاوه بر ان که روشی منطقی استفاده از آن را بیان می کند.
مبانی فقه الحدیثی علامه عسکری
علامه عسکری در آثار مکتوب خود برای فهم و نقد حدیث، مبانی مهمی را در نظر گرفته اند که به آنها اشاره می شود.
تاریخِ هر حادثه و پدیده، از چگونگی وقوع آن پدیده خبر میدهد و همچون شناسنامهای است که آیندگان را از هویّت و چند و چون آن با خبر میسازد. حدیث و روایت نیز حقیقتی زماندار و تاریخ بردار است که باید تاریخ آن را مطالعه کرد و با تاریخش آن را شناخت، چرا که هر حدیث در پاسخ به پرسشی و در مقام تبیین حادثهای صادر شده است که دانستن آن لازم و ضروری است. از این رو، یکی از موضوعاتی که علامه عسکری در مطالعات حدیثی خود بدان اهتمام میورزید، «تاریخ حدیث» است که در آن سیرِ تولد، رشد و تحولهای پدید آمده بر حدیث مورد مطالعه قرار میگیرد(السنة النبویه فی کتابات اعداء الاسلام مناقشتها و الردّ علیها) در این میان، مسأله «حجیت سنت» و «کتابت حدیث» بیش از مباحث دیگر در کتاب معالم المدرستین مورد بررسی قرار گرفته است؛ زیرا علامه عسکری در بررسی دیدگاه مکتب خلفا و اهل بیت (ع)، به دنبال طرح موضوعاتی بود که در تاریخ اسلام و شریعت نبوی نقش قابل توجهی داشته، تحلیل و ارزیابی آنها در اصلاح تفکر اندیشمندان اسلامی تأثیر گذار است.
ب: قرآن و روایات منبع اصلی دین
قرآن و روايات وارده در ذيل آن، به عنوان تفسير و بطن و جرى و تمثيل و شأن نزول، به عنوان اوّلين و مهمترين متن اسلام، بايد مورد تحقيق دقيقاسلامشناس قرار گيرد. اگر بدانيم كه در يك تفسير روايى مانند «البرهان فى تفسير القرآن» در حدود 12000 روايت وجود دارد، و درتفسیر المیزان حدود پنج هزار روایت مورد نقد و بررسی قرارگرفته است. این فراوانی روایات اهمیت شناخت و فهم صحیح را می طلبد تاوسعت اين باب درک شود.
در زمينه اعتقادات و احتجاج در مسائل فكرى، گنجينههاى گرانبارى وجود دارد كه در ذخاير و مواريث هيچ مذهب و ملّتى نظير ندارد، و بررسى همه آنها بر يك اسلامشناس، فرض و واجب است. به عنوان نمونه، تنها در يك مجلّد از اصول كافى، 1437 روايت در مباحث اعتقادى وجود دارد كه بخش بسيار كوچكى از معارف موجود ما در اين باب را تشكيل مىدهد. متون و نصوص موجود در مسائل اخلاقى و خلقيات انسانى، در اسلام بابى واسع دارند، و بدون بررسى نقّادانه آنها، نمىتوان در پيرامون اسلام اظهار نظر كرده رأى داد.
متونى كه حاوى دستورات عملى يا برنامه و نظام زندگى انسان در بينش اسلامى هستند، گرانبارترين متون ما را تشكيل مىدهند. اينگونه مصادر و مدارك، يك بخش اصلى براى تحقيقات اسلامشناسان خواهند بود، و سنگينترين و پردامنهترين كار تحقيقى را لازم دارند. تنها كتاب «وسائل الشّيعة الى تحصيل مسائل الشّريعة» محتوى 35850 حديث است كه درباره حقوق اسلام و مسائل عملى آن سخن مىگويند. احاديثى هم كه در همين زمينه است، امّا در وسائل الشّيعه نيامده، در كتاب «مستدرك الوسائل» جمعآورى شدهاند كه تعداد احاديث اين كتاب، طبق تخمين صاحبنظران در حدود 23000 حديث مىباشد. دعا ها که ذخايرى كه از پيامبر و ائمّه اهل بيت عليهم السّلام در اين زمينه نقل شده و در دست ماست، نمونههاى ممتاز معارف عاليه اسلام هستند. بررسى متون ادعيه، عالىترين سطوح معارف اسلام را در زمينههاى مبدأ و معاد و آفرينش و انسانشناسى و اخلاق و وظايف جمعى و فردى آشكار مىسازد كه اسلامشناس، از دقّت در مجموعه اين متون، به هيچ وجه مستغنى نمىباشد(عسکری، 1382: 1/12).
ج: سیره وتاریخ منبع شناخت روایات
یکی دیگر از منابع صحیح اسلام سیره و تاریخ است. آنچه از تاريخ اسلام به متن دين ارتباط دارد، ادوارى است كه راهبران و رهبران اسلام در آن مىزيستهاند. بنابراين، ادوارى از تاريخ جاهليّت كه مقارن ظهور اسلام مىباشد، و دوران زندگانى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مكّه و مدينه و از آن پس عصر زندگى امامان اهل بيت عليهم السّلام تا پايان غيبت صغرى، تكيهگاه تحقيقات اسلامشناسان خواهد بود. اوضاع سياسى، اقتصادى، اخلاقى و فكرى اين دوران محتاج بررسى دقيق است تا بتوان علّت رفتارهاى اجتماعى و فردى راهبران دينى را به دست آورد، و با مقايسه آن با اوضاع عصر هر امام و چگونگى عكس العمل آن حضرت در برابر آن حادثه، به خطوط عملى و فكرى اسلام در شرايط گوناگون پى برد. لازم به گفتن است كه سيره پيامبر و ائمّه عليهم السّلام يك گنج ناشناخته براى استنباط طرحهاى اجتماعى و فردى اسلام مىباشد و چگونگى بينش آن حضرت را در مسائل اساسى حقوق بين الملل و سياست منطقهاى و جهانى و رهبرى اجتماعى نشان مىدهد.
گسترهاى كه محقّق براى استنباط مسائل اين بخش ناگزير از مراجعه بدان مىباشد، تشكيل مىشود از: تواريخ عمومى اسلامى مانند تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری وسيره پيامبر اكرم با مصادر بىشمار آن مانند مغازی وافدی و سیره ابن هشام و تاريخ علم در اسلام مانند عیون الابناء فی طبقات الاطباءو ملل و نحل و تاريخ تحوّل مذاهب و افكار در جامعه اسلامى الملل والنحل شهرستانی، روايات فراوان و پراكنده مربوط به سيره امامان اهل بيت عليهم السّلام، زندگانى اصحاب پيامبر و ائمّه، تاريخ خلافت رسمى با همه زير و بم آن مانند تاریخ الخلفا سیوطی اين تقسيمبندى نشاندهنده تصويرى كوچك از منظرى بس عظيم بود. ما معتقديم و تكرار مىكنيم كه: صفت والاى «اسلامشناسى» به مفهوم جامع و وسيع آن را جز اندكى معدود، دارا نمىگردند و آنان، كسانى هستند كه در همه اين زمينهها تحقيق كرده و صاحبنظر باشند. البته ما تعداد بسيارى متخصّص، در رشتههاى گوناگون از علوم اسلامى- چون فقه، اصول، كلام، تاريخ، رجال، حديث، تفسير و... داريم، امّا اينگونه افراد، اگر احاطه و جامعيّت و وسعت نظر و گستردگى منظر فوق الذّكر را نداشته باشند، اسلامشناس نيستند، و در مجموعه اسلام نمىتوانند و نبايد سخن بگويند(سیوطی،1417ق، 183).
همه مىدانيم آنچه تاكنون به عنوان مباحث اصلى مورد بحث، و محلّ تأمّل و نظر در ميان دو مكتب تشيّع و تسنّن مطرح بوده است، مبحث «زعامت و رهبرى» اسلامى است. اين مسأله كه البته يكى از نقاط اصلى اختلاف اين دو مكتب مىباشد، در طول ساليان دراز مورد تحقيق و بررسى بوده و دانشمندان شيعه بر اساس مسئوليّت خويش، دقّت نظرهاى فراوان و تتبّعات بسيارى در مورد آن كردهاند.
ایشان برای اثبات این مطلب، آیات و روایات متعددی را گواه میآورد. سنت یکی از دو مصدر تشریعی اسلام است که در باور اغلب مسلمانان، همانند قرآن، حجت و معتبر است علامه عسکری حجیت سنت را پذیرفته و تنها راه دستیابی به آن را احادیثی دانسته است که از پیامبر و اهل بیتش بر جای مانده است. علامه در ادله اثباتی حجیت سنّت نبوی، با رویکرد دینی به بحث پرداخته و تنها از ادله نقلی بهره جسته است. قرآن، نخستین منبع استنادی علامه عسکری در حجیت سنّت نبوی است و آیات منتخب وی ظهور در رضایت الهی از رفتار و گفتار پیامبر دارد و تبعیت مؤمنان از پیامبر را ستوده است(عسکری، 1370: 2/49-46).
عمدهترین موضوعی که علامه عسکری در مطالعات حدیثیاش دنبال میکرد، نقد و ارزیابی احادیث بود و این نکتهای است که میتوان با مطالعه آثار ایشان به خوبی دریافت. علامه بیشتر احادیث مکتب خلفا را مورد نقادی قرار میداد، هر چند از بررسی احادیث مکتب اهل بیت نیز غفلت نمیورزید. او بر نقد محتوایی احادیث بیش از نقد سندی اهتمام میورزید و از رهگذر مقایسه و تطبیق متون روایی با یکدیگر، احادیث ضعیف را شناسایی میكرد.
معیارهای نقد حدیث از منظر علامه عسکری
علامه عسکری و علامه محمدتقی شوشتری، در کتب خود، معیارهای متنوّعی اعم از درون متنی و برون متنی، برای نقد روایات ضعیف به کار بسته اند، لكن ملاکهای درون متنی به شکل گستردهتری در کتب فقه الحدیثی آنها به کار گرفته شده است.
عرضه حدیث بر قرآن یکی از مهمترین معیارهای نقد روایات است که در کلام پیامبر (ص) و اهل بیت اطهارش (ع) نیز بر آن تأکید شده است(برقی،1413ق: 1/221). بنابراین، چنان چه روایتی، حتی با سند صحیح، با قرآن مخالفت داشته باشد، باید آن را کنار گذاشته، از نسبت دادن آن به معصوم خودداری كرد؛ معیاری که علامه عسکری و همچنین علامه شوشتری نیز در پارهای از موارد به آن استناد کردهاند. به عنوان نمونه، ایشان در بررسی حدیث ابن عباس که حلیّت ازدواج موقّت را مربوط به پیش از نزول آیه « إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ »(مؤمنون: 7) دانسته و پس از آن را منحصر در زنان دائم دانستهاند(عسکری، 1370: 1/67).
علامه شوشتری، در ضمن ايراداتى كه به يك روايت وارد كرده، ناسازگارى و تعارض بخشى از روايت با قرآن را به عنوان قرينه اى بر جعلى بودن روايت ذكر كرده است؛ مثلاً در بخشى از روايت سعد بن عبداللّه قمى و ماجراى ملاقات او با امام زمان (ع)، آمده است: «يهود پيش بينى مى كردند فردى به نام محمد ظهور خواهد كرد كه بر عرب مسلط مى شود، همان گونه كه بخت النصر بر بنى اسرائيل چيره شد. در حالى كه اين عكس بيان قرآن است؛ چه به تصريح قرآن، يهوديان وعده آمدن پيامبر را به دشمنان خود مىدادند كه با ظهور خويش انتقام آنان را از دشمنان خواهد گرفت. آنچه علامه شوشترى به عنوان تعارض با قرآن ذكر كرده، لزوما ناسازگارى با نص قرآن نيست، بلكه گاه مراد وى برداشت نادرست از آيات قرآن است كه حكايت از جعلى بودن روايت دارد»(شوشتری ،1390: 147).
- اختلاف فرق اسلامی درباره صفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)
یکی دیگر از فعالیت های حدیثی علامه عسکری برای رفع اختلاف بین فرق اسلامی مربوط به اختلاف درصفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است. دراین باره اين سؤال به ذهن مىآيد كه منشا اختلاف درباره صفات پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)چگونه پديد آمد؟
اگر اخبار فراوانی را كه در پائين آوردن شأن و مقام انبياء در كتب حديث منتشر گرديده مورد توجه و دقت نظر قرار دهيم در مىيابيم كه معتقدان اينگونه روايات به صحت آنها پای بند هستند. این پای بندی بينش ويژهاى ايجاد مىكند كه با محتواى روايات تناقض دارد. ما به ذكر پارهاى از روایات که در شأن خاتم انبياء و افضل رسولان (ص) روايت شده میپردازیم و آنها را نقادی می کنیم.
یکی از نویسندگان کتب صحاح در بین اهل سنت بخارى است. علاوه برایشان احمدابن حنبل هم کتاب روایی بانام «مسند» دارد. این دو درکتابشان این چنین نقل کرده اند که «رسول خدا (ص) پيش از آنكه به او وحى شود، فراروى «زيدبن عمروبن نفيل» پسر عمو و پدر همسر عمر، سفرهاى چیدندكه در آن گوشت بود و زيد از خوردن آن امتناع كرد و گفت: «من جز از آنچه نام خدا بر آن برده شده نمىخورم». بنا بر اين، زيد در زمان جاهليت از رسول خدا (ص) برتر بوده و از امور جاهلى پرهيز مىنموده، چيزى كه رسول خدا (ص) از آن پرهيز نمىكرده است» (بخاری، کتاب الذبائح، 3/207و ابن حنبل، 1416ق: 2/69)
جناب بخارى و مسلم درکتاب حدیثی خود، حدیثی را بااین مضمون آورده اند که «هنگامى كه جبرئيل اين آيات را براى رسول خدا (ص) آورد: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ- الى- عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» پيامبر (ص) در حالى كه شانه هايش مىلرزيد به خانه بازگشت و به خديجه گفت: «من بر جان خود مىترسم» و خديجه به او گفت: «نه چنانست! بلكه بشارتت باد كه به خدا سوگند خداوند هرگز تو را خوار نگرداند» و او را نزد «ورقهبن نوفل» برد- مردى كه در جاهليت نصرانى شده بود- و رسول خدا (ص) آنچه را ديده بود برايش بازگو كرد و ورقهگفت: «اين همان «ناموس» ى است كه بر موسى نازل گرديد. .. » پس، ورقه نصرانى نسبت به «وحى و جبرائيل» از رسول اللّه (ص) كه مخاطب وحى است، آگاهتر بوده است! و پيامبر (ص) از سخن ورقه به سرانجام خويش اطمينان پيدا كرد، و گرنه- بنابر روايت ابنسعد در طبقات- مىخواست خود را از بالاى كوهى پرتاب كند- و بنابر روايت طبرى- رسول خدا (ص) فرمود: «اين نابود شده- يعنى خودش- يا شاعر است يا مجنون و اين حالت من هيچگاه نبايد زبانزد قريش گردد!»(طبری،1354: 1/1150).
این دو محدث روایت دیگری با این مضمون آورده اند که «رسول خدا (ص) خشمگين مىشد و لعنت مىكرد و دشنام مىداد و كسى را كه سزاوار نبود اذيت مىنمود،. .. »( بخاری، کتاب الدعوات، 134). «برخى از يهوديان رسول خدا (ص) را بگونهاى «سحر» كردند كه مىپنداشت كارى انجام مىدهد، در حالى كه انجام نمىداد!» (همان، کتاب بدءالخلق)«رسول خدا (ص) به آواز دختركانى از انصار گوش فرا داد و ابوبكر آنها را براند. ». (همان)«رسول خدا (ص) عايشه را بر دوش خود سوار كرد تا حبشيانى را كه در مسجد نمايش مىدادند تماشا كند و عمر آنها را براند. ». (مسلم، کتاب صلاه العیدین ) بخارى و مسلم از عايشه روايت کرده اند:«رسول خدا (ص) قرائت مردى را در مسجد شنيد و گفت: «خداى رحمتش كند كه آيه فلان و فلان از سوره فلان را كه جا انداخته بودم به يادم آورد!»(مسلم، 1343ق: ح224).
«در این روایات، «زيدبن عمروبن نفيل» پسر عموى خليفه عمر خداترستر از رسول خدا (ص) بود و از خوردن گوشتى كه براى مجسّمهها و بتها قربانى شده بود امتناع مىكرد، در حالى كه رسول خدا (ص) آن را مىخورد. «ورقهبن نوفل» نصرانى می دانست كه آنكه نزد رسول خدا (ص) آمده جبرئيل است، ولى رسول خدا (ص) او را نشناخت و ترسيد كه جن زده شده، «سحر» يهود در رسول خدا (ص) چنان اثر كرد كه مىپنداشت كارى انجام مىدهد و انجام نمىداد. رسول خدا (ص) آياتى از قرآن را جا انداخته و آن را فراموش كرده بود تا آن صحابى آنها را تلاوت كرد» (عسکری، 1370: 1/45-58).
اين نوع احاديث بیانگر این نکته است كه رسول خدا (ص) در عصرجاهلى فروتر از زيد بود. و بعد از اسلام نيز، ورقه نصرانى نسبت به وحى و جبرئيل از رسول خدا (ص) آگاهتر بودو آن صحابى كه آيات جا افتاده را تلاوت كرد، حافظهاش از رسول خدا (ص) قوىتر بود. و رسول خدا (ص) همانند ساير مردمان است و خداوند او را از بازيگرى و سحر يهود مصون نداشته است. و او خشمگين مىشود و كسانى را كه سزاوار نيستند لعنت مىكند و دشنام مىدهد!.
همه اين احاديثِ پائين آورنده مقام و منزلت رسول خدا (ص) است. اما خطبه «قاصعه» امام على (ع) جواب همه این تناقضات را این چنین داده است«و لقد قرن اللّه به- صلى اللّه عليه و آله- من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته، يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره. و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امّه، يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يأمرنى بالاقتداء به. و لقد كان يجاور فى كل سنة بحراء، فاراه و لا يراه غيرى، و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول اللّه- صلى اللّه عليه و آله- و خديجة، و انا ثالثهما؛ ارى نور الوحى و الرساله، و اشمّ ريح النبوة. و لقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحى عليه- صلى اللّه عليه و آله- فقلت: يا رسول اللّه! ما هذه الرنّة؟ قال: هدا الشيطان أيس من عبادته. »(نهج البلاغه، خ3).
خداوند پس از دوران شيرخوارگى آن حضرت برترين فرشته از فرشتگانش را قرين و همراهش نمود تا در طول شبانهروز او را در مسير مكارم و محاسن اخلاق عالم رهنمون گردد و من نيز، همچون كودكِ دنبال مادر، پيروىاش مىكردم و او هر روز از خوى خود براى من نشانهاى برمىافراشت و فرمانم مىداد كه از آن پيروى نمايم. او در هر سال مدتى را در غار «حراء» پناه مىگرفت و جز من كسى او را نمىديد، و در آن دوران هيچ خانوادهاى در اسلام جز رسول خدا (ص) و خديجه، و من كه سومينشان بودم تشكيل نشده بود، نور وحى را مىديدم، و بوى نبوت را استشمام مىكردم، و ناله شيطان را به هنگام نزول وحى بر او (ص) شنيدم و گفتم: يا رسول اللّه! اين چه نالهاى است؟ فرمود: اين شيطان است كه از پيروى شدن خود نااميد شده است».
اين نوع روايات با روايات دلائل نبوت و خوارق عاداتى كه پيش از بعثت از آن حضرت صادر گرديد، نقض می شوند. مثل روایت مربوط به سفر اول پیامبر به شام با ابوطالب، و در سفر دوم که عامل تجارت براى خديجه بودند و از آن حضرت خوارق عاداتی مشاهده شد. یاآنچه كه احبار و رهبان از موضوع بعثت او خبر دادند، و سايه بانى ابر، و همه امورى كه هر كه در آن دو سفر با آن حضرت بود از آن آگاه شد و اخبار آن در كتب سيره و حديث آمده است(ابن سعد، 1374: 79).
اخبارى كه اهل كتاب پيش از بعثت درباره آن حضرت دادند و در تورات آمده است(ابن حنبل، 1416ق: 2/174). و سلام كردن درخت و سنگ بر آن حضرت(ابن سعد، 1374: 8/179).
پیامبر خدا خود را می شناخت. اهل کتاب اورا همانند فرزندان خود می شناختند. «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ»(بقره: 146). عيسىبن مريم (ع) آمدنش را بشارت داده بود. قرآن در سوره صف آيه 6 مىفرمايد: «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ»: «و بشارت دهندهام به رسولى كه بعد از من مىآيد و نامش احمد است.»
«سلطههاى حاكم در اسلام مىكوشيدند تا مقام خلافت را در نظر مسلمانان از مقام نبوت برتر و بالاتر نشان دهند. براى نمونه، «حجاجبن يوسف ثقفى» والى عراق از سوى «عبدالملك مروان» در كوفه خطابه خواند و از كسانى كه در مدينه به زيارت قبر رسول خدا (ص) مىرفتند ياد كرد و گفت:«مرگ بر آنان باد كه پيرامون چوبها و استخوانهاى پوسيده طواف مىكنند! چرا پيرامون قصر اميرالمؤمنين عبدالملك طواف نمىكنند؟! آيا نمىدانند كه جانشين شخص از رسولِ او بهتر است؟!»آرى، آنچه از رويكرد پارهاى از مسلمانان در سدههاى اخير مىيابيم، كه مقام پيامبر (ص) را سبك مىشمارند، چيزى جز نتيجه آن تلاشها در طول قرون نباشد. چه از راه رواياتى كه ارزش و مقام رسول خدا (ص) را مىكاهد، و چه از راه تأويل آيات قرآن و غير آن كه مسلمانان را به گونهاى كه خواستند توجيه كرده و بار آوردند (عسکری، 1370: 1/59-63).
از جمله قواعدی که علامه عسکری در نقد درونی احادیث از آن بهره میجست، توجه به زمان و مکان صدور حدیث است؛ ابتدا با استناد به فضای صدور روایت، دلالت آن را مخدوش ساخته و سپس تفسیر واقعی آن را بیان میکند. به عنوان مثال، ایشان در نقد حدیثی كه در باب «اختلاف مسلمین در ساختن بنا بر آرامگاه پیامبران» نقل شده است، ایشان در نقد این حدیث مینویسد. «پیامبر اسلام به هنگام مهاجرت از مکه به مدینه، پس از گذشت چهل سال به زیارت قبر مادرشان رفتند و بر سر قبر او گریسته و همراهان خود را نیز گریاندند. پس معلوم میگردد که بعد از گذشت چهل سال همچنان نشانه قبر مادرشان آشکار بود و گرنه چگونه میتوانستند آن را شناسایی کنند؟ حال اگر حكم اسلام هموار ساختن قبور با زمین است، پس چرا پیغمبر اسلام دستور نداد تا مزار مادرش را با زمین هموار كنند و نشانه آن را بردارند؟ (نسایی، 1411ق: 90).
تأمل در سند حدیث و بررسی احوال راویان، قدیمی ترین شیوه ارزیابی احادیث است که بسیاری از محدثان از این معیار برای پالایش روایات بهره گرفتهاند. علامه عسکری نیز در کنار نقدهای درونی، به نقد بیرونی حدیث نیز میپرداخت و از طریق بررسی اسناد روایات، صحت و سقم آنها را معلوم میساخت. یکی از این احادیث، روایتی است که سعید بن جبیر درباره حرمت متعه نکاح نقل کرده است. علامه عسکری در نقد بیرونی این حدیث مینویسد: «این حدیث را شتابزده به «سعید بن جبیر» نسبت دادهاند؛ غافل از اینكه او خود از كسانی است كه در مكه به ازدواج موقت، زن گرفته است؛علاوه بر آن که در سند این حدیث «حجاج بن ارطاة» قرار دارد که مردی نیرنگ باز و مدلس است(نسائی،1411ق: 7/205).
دروغپردازی و انتساب روایات ساختگی به پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) پدیدهای است که همواره موجب نگرانی پژوهشگران حوزه حدیث بوده، آنان را به تلاش برای تنقیح جوامع روایی واداشته است. در این میان آشنایی با دیدگاه محدثان و حدیث پژوهان در باره وضع شناسی و چند و چون پالایش احادیث، از اهمیت بسیاری برخوردار است. علامه عسکری، یکی از پژوهشگرانی است که به مطالعات وضع شناسی اهتمام داشته است. نمونه روشن این مسأله، روایتی است كه مكتب خلفا از زبان پیامبر در باره لزوم اقتدا به خلفای راشدین نقل كردهاند« فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الْمَهْدِيِّينَ الرَّاشِدِينَ، تَمَسَّكُوا بِهَا وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ» (ابن حنبل، 1416ق: 4/126).
علامه عسکری در نقد این حدیث با استناد به قواعد مربوط به شناسایی متن حدیث، نشانههای جعل آن را آشكار ساخته و مینویسد: «برای ما یقین حاصل است كه این حدیث ساختگی است؛ هر چند در كتابهای صحیح مكتب خلفا آمده است؛ زیرا اولاً، ما در سنت خلفای راشدین مواردی را سراغ داریم كه آشكارا با سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله مخالفت دارد و رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگز به سنتی كه با سنتش مخالف باشد، فرمان نمی دهد. ثانیاً، از آنجا كه توصیف خلفای چهارگانه به راشدین پس از روی كار آمدن خلفای بنی امیه و بنی عباس بوده است، در مییابیم هر حدیثی كه چهار خلیفه نخستین را به راشدین توصیف كرده باشد، پس از سپری شدن دوران خلافت همان چهار خلیفه ساخته شده است. ثالثاً، لازمه دستور پیامبر صلی الله علیه و آله به پیروی از سنت خلفای راشدین، پیروی از قوانین ضد و نقیض است؛ چرا که علی علیه السلام نیز در میان آن چهار نفر بود و دیدیم كه او با سنت دو خلیفه یعنی عمر و عثمان در موضوع عمره تمتع آشكارا مخالفت كرد و دیگران را نیز به مخالفت با آن واداشت. »(عسکری، 1370: 2/242).
یکی از ابتکارات علامه عسکری در زمینه شناخت احادیث ساختگی و تحریف شده، معرفی روشهایی است که در تحریف و تغییر سنت پیامبر (ص) از آنها بهره بردند. این شیوهها حاوی نمونههایی است که علامه عسکری آنها را از لابه لای متون تاریخی برون کشیده، مورد نقد و بررسی قرار داده است.
یكی از انواع پرده پوشی و كتمان، حذف قسمتی از حدیث پیغمبر و تبدیل آن به كلمهای گنگ و مبهم است؛ نوع دیگر حذف بخشی از حدیث بدون یادآوری حذف از آن است. یکی از احادیث که بخشی از آن حذف شده مربوط به اعلام دعوت علنی رسالت پیامبر است. درخبر دعوت مانند آنچه که طبری و ابن كثیر در تفسیر آیه بخشی از سخن پیغمبر (ص) در باره علی (ع) را که فرموده بود: «و وصیّی و خلیفتی فیکم» حذف كرده، به جای آن «كذا و كذا» گذاشتند. از همین نوع كتمان، كاری است كه بخاری در الصحیح خود انجام داده است؛ او سخن عبدالرحمن به مروان حکم را نقل نكرد و به جای آن نوشت: «فقال عبدالرحمن شیئا» (طبری، 1354: 4/554).
شناخت احوال راویان و رجال حدیث، یکی از مهمترین مباحث دانشهای حدیثی است که از دیر باز تا کنون مورد توجه محدثان و حدیث پژوهان اسلامی بوده است. این موضوع در آثار علامه عسکری نیز جایگاه مهمی داشته، پیوسته گوشهای از مباحثات ایشان را به خود اختصاص داده است؛ چنان که معرفی شخصیت «سیف بن عمر» - که در بازشناسی هویت «عبد الله بن سبا» و صد و پنجاه صحابی دیگر نقشی اساسی داشت.
یکی از مهمترین دستاوردهای علامه عسکری در زمینه مطالعات رجالی، شناسایی شخصیت «سیف بن عمر» است. ایشان برای این منظور، ابتدا تمام روایاتی را که به سیف بن عمر ختم گردیده، گرد آورده و مورد بررسی دقیق سندی قرار دادند. سپس همه آنها، بویژه احادیثی که از بوته جرح و تعدیل به سلامت گذشتند، را مورد ارزیابی متنی قرار دادند که در این میان از معیار «موافقت با عقل» بهره وافری بردند
مقایسه روایات سیف در تاریخ الطبری با روایات دیگر مورخان اسلامی مانند بلاذی، واقدی و مدائنی روش دیگری بود که علامه عسکری برای نقد روایات سیف مورد استفاده قرار دادند. و سرانجام به این نتیجه رسیدند که سیف بن عمر فردی وضّاع و دروغ پرداز بود که پیوسته به جعل و تحریف تاریخ اسلام میپرداخت و این حقیقتی است که رجالیون اهل سنت نیز بر آن صحّه گذاشتند(عسکری، 1370: 1/436).
و: مقایسه ابزار نقد وبررسی جوامع حدیثی
یکی دیگر از محورهای مباحثات علامه عسکری، نقد وبررسی جوامع حدیثی شیعه است. ایشان با پرهیز از تعصّب و یک جانبه اندیشی و نیز کنار گذاردن پیش فرضهای ذهنی، جوامع حدیثی شیعه را نیز مورد نقد و ارزیابی قرار داده، با شناسایی و معرفی خطاها و اشتباهات دخیل، احادیث معصومان علیهم السلام را از آسیبهای راه یافته مصون داشتند. عمدهترین روشی که ایشان در بررسی احادیث شیعی به کار گرفته است، مقایسه متونی روایی و تطبیق احادیث یک منبع با مصادر روایی دیگر است.
از نظر علامه عسکری یکی از آسیبهای جوامع حدیثی شیعه، تصحیف و تحریف است؛ پدیدهای که گریبان گیر نسخه برداران و کاتبان منابع حدیثی شده و حتی در مهمترین کتاب حدیثی شیعه (الکافی) نیز راه پیدا کرده است؛ به عنوان مثال مرحوم کلینی به سندش از امام باقر علیه السلام، از جابر بن عبدالله انصاری چنین نقل میکند: «بر فاطمه علیهاالسلام وارد شدم، در برابر آن بانو لوحی بود كه اسامی اوصیا از فرزندانش بر آن ثبت شده بود. آنها را شمردم، دوازده تن بودند و آخرشان قائم علیه السلام، سه نفرشان محمد نام داشت و سه نفر هم علی»(کلینی، 1363: 1/532).
علامه عسکری در نقد این حدیث مینویسد: معنای این حدیث با چنین الفاظی چنین میشود كه تعداد اوصیای پیامبر (ص) سیزده نفرند؛ حضرت امیر علیه السلام با دوازده فرزندش از فاطمه زهرا (ع)، در حالی كه شیخ صدوق همین حدیث را، بدون نقل از كتاب الكافی، در عیون اخبار الرضا با دو سند و در كتاب اكمال الدین با یك سند از محمد بن حسین آورده است که او از جابر چنین روایت میكند« بر فاطمه علیها السلام وارد شدم، او در پیش روی خود لوحی داشت كه اسامی اوصیا در آن نوشته شده بود. آنها را شماره كردم، تعدادشان دوازده نفر و آخرشان قائم علیه السلام بود، از آنها سه نفر محمد و چهار نفر علی نام داشت»(مجلسی، 1413ق: 1/46).
نتیجه بررسی چنین میشود که در نسخه الكافی عبارت «من وَلَدها» زاید و «ثلاثة منهم علی» تحریف است، بلکه صحیح، الفاظ روایت شیخ صدوق است كه «اربعة منهم علی» را قید کرده و «من ولدها» را هم ندارد» (عسکری، 1370: 3/329).
ح: نقد و بررسی احادیث مدرسه خلفا در کتب شیعی
یکی دیگر از آسیبهایی که متوجه جوامع حدیثی شیعه بوده است، رهیافت ناخواسته روایات مکتب خلفا در جوامع روایی مکتب اهل بیت علیه السلام است. این مسأله در باور علامه عسکری، معلول این واقعیت است که بعضی از عالمان شیعه دقت نظر و توجهی که نسبت به روایات فقهی مبذول مینمودهاند، نسبت به روایات غیر فقهی نداشتند. ایشان بر این نكته تأكید میورزد كه دانشمندان مكتب اهل بیت (ع) در احادیث سیره، بر خلاف احادیث فقهی، هیچ گونه بحث و نظر حوزوی نكردهاند؛ خواه سیره پیامبران گذشته باشد، یا سیره پیامبر خاتم (ص) و یا ائمه معصوم (ع). آنان در این قبیل مباحث بر راوی و روایاتی تكیه کردهاند كه در مباحث فقهی به آنها اعتنایی نداشتند، بلكه بر عكس، آنها را به دور افكنده، از درجه اعتبار ساقط دانستهاند. از این رو، در این گونه مباحث بیشتر از احادیث مكتب خلفا نقل کردهاند كه خلاف واقع بوده، مورد ایراد و خردهگیری است. این اندیشمند مسلمان اهتمام خود را صرف بررسی این گونه از روایات نمود تا سره از ناسره را مشخص کند.
معیارهای نقد حدیث از منظر علامه شوشتری
علامه شوشتری در کتاب الاخبار الدخیلۀ معیارهای مختلفی، اعم از معیارهای متنی و سندی، برای نقد احادیث به کار بسته است. وی به دلیل وجود یک شاهد حکم به جعلی بودن روایت صرفا نداده و شواهد و قراین متعددی بدین منظور برشمرده است. در این بخش با بررسی و تحلیل آراء علامه شوشتری در نقد احادیث موضوع مبانی و روش های نقد بیرونی و درونی اخبار جعلی را از منظر ایشان شناسایی و طبقه بندی نموده و نمونه هایی بیان می گردد.
الف: تعارض حدیث با قرآن
یکی از مهم ترین معیارهای نقد احادیث، عرضه حدیث بر قرآن می باشد که در کلام معصومین (ع) نیز بر آن تأکید شده است. کلینی در روایتی از معصوم (ع) آورده: «انَّ عنی کل حقّ حقیقه و علی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه»(کلینی،1363: 1/70). لذا چنانچه روایتی، ولو با سند صحیح، با نص صریح قرآن تعارض داشته باشد، باید آن را کنار گذاشت. علامه شوشتری در بخشی از موارد به این معیار به عنوان قرینه ای برای جعلی بودن روایت استناد نموده است. یکی از این نمونه ها، روایتی است که از امام باقر (ع) درباره «طلاقی که جز با محلّل رجوع جایز نیست» نقل شده است.( شوشتری، 1390: 6/75). بنا بر نظر علامه شوشتری از این خبر برداشت می شود که تنها طلاقی به محلل نیاز دارد که مرد در زمان عده به زن رجوع کند، در حالی که این با نص قرآن معارض است: « الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ... فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ َوْجاً غَیْرَهُ»(بقره/229-230). طبق این آیات مرد در دو بار اول دارای اختیار است بین «إمساک بالمعروف»، یعنی رجوع به زن در عده و «تسریح بإحسان» یعنی ترک زن تا زمانی که عده اش تمام گردد(شوشتری، 1390 ،3/307-308).
علامه شوشتری گاهی در ضمن ایراداتی که به یک روایت وارد نمود، تعارض بخشی از روایت با آیات قرآن را به عنوان قرینهای بر جعلی بودن روایت بیان نموده است؛ به طور مثال در بخشی از روایت سعد بن عبدالله قمی و ملاقات وی با امام زمان (ع) آمده است: «یهود پیش بینی می کرد شخصی به نام محمد ظهور خواهد کرد که بر عرب مسلط می گردد؛ همان گونه که بخت النصر بر بنی اسرائیل پیره گردید»( ابن بابویه، 1405ق: 463). در صورتی که این عکس بیان قرآن می باشد؛ چرا که به تصریح قرآن یهودیان وعده آمدن پیامبر را به دشمنان خود می دادند که با ظهور خویش انتقام آنان را از دشمنان خواهد گرفت « وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ» (بقره/89)(شوشتری، 1390: 1/316).
آنچه را علامه شوشتری به عنوان تعارض با قرآن مطرح نمود، لزوماً ناسازگاری و تعارض با نص قرآن نمی باشد، بلکه گاه مراد او برداشت ناصحیح از آیات قرآن می باشد که حاکی از جعلی بودن روایت دارد؛ برای مثال در حدیثی با استناد به آیه «وَإِن کنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا»(مائده: 6) به مردان خطاب نموده است، و غسل جنابت بر زنان (در غیر مجامعت) واجه شمرده نشده است (طوسی، 1364: 1/124). بنا بر دیدگاه علامه شوشتری با این تفسیر، نه تنها غسل بلکه احکام دیگر همچون وضو و تیمم نیز بر زنان واجب نمی باشد؛ زیرا در تمام این موارد خطاب به مردان است (شوشتری، 1390: 3/317).
در مواردی دیگر نیز علامه شوشتری در تفسیری که از یکی از آیات قرآن مطرح نموده، مناقشه کرده است و آن را نشانه وضع روایت دانسته است؛ مانند تفسیر مشهور درباره آیه « فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»(طه: 12) این است؛ چون جنس کفش حضرت موسی از پوست حیوان مرده بوده است و موسی (ع) قصد داشته وارد وادی مقدس گردد، فرمان رسید کفش هایش را از پا دربیاورد، اما در روایت دیدار سعد بن عبدالله قمی با امام زمان (ع)، این تفسیر رد شده؛ با این استدلال؛ اگر نماز با آن کفش ها جایز بوده، در این صورت، ورود به آن مکان هم با کفش بدون اشکال است؛ زیرا آن مکان مقدستر از نماز نمی باشد و اگر نماز خواندن با آن کفش ها جایز نبوده، بنابراین حضرت موسی از حلال و حرام آکاهی نداشته و جهل وی به شریعت همعرض کفر می باشد (ابن بابویه، 1405ق: 460). از نظر علامه شوشتری چنین استدلالی باطل و مردود است، زیرا اولا انبیاء پیش از وحی از شریعت آگاهی نداشته اند و این عیب و نقصی بر آنان نیست. در ثانی از کجا معلوم که حضرت موسی با کفش نماز خوانده است و همچنین از کجا معلوم آن دو یکسان باشد (شوشتری، 1390: 1/100). سعد در ادامه تفسیر درست آیه را از امام زمان سوال می کند و امام در پاسخ می فرماید: مراد از «اخلع نعلیک» این است که محبت خانواده ات را از قلبت خارج نما تا حبّت نسبت به من خالص شود (ابن بابویه، 1405ق: 158). بنا بر نظر علامه شوشتری، این تفسیر از آیه قابل قبول نیست؛ زیرا حبّ خالق و محبت داشتن نسبت به مخلوقات از یک سنخ نمی باشند که با هم تزاحم داشته باشند و وجود یکی نافی دیگری باشد (شوشتری، 1390: 1/101).
ب: معارض با حکم مشهور فقهی
یکی دیگر از معیارهایی که علامه شوشتری برای شناسایی روایت جعلی بدان استناد نموده، تعارض حکم فقهی موجود در روایت با حکم مشهور در بین فقهای امامیه است. برای نمونه در روایتی از امام جواد (ع) درباره گفتگوی میان ابن عباس و امام باقر (ع) حکمی درباره «دیه قطع کف دست» آمده که خلاف مشهور علمای شیعه می باشد و شیخ صدوق و کلینی به آن عمل ننموده اند و تنها شیخ طوسی و قاضی ابن براج به آن فتوا داده اند که علامه حلی آن را رد نموده و خلاف اجماع امامیه دانسته است(شوشتری، 1390: 1/238). نمونه دیگر سوالی است که سعد بن عبدالله قمی از امام عصر درباره «فاحشۀ مبینه»(طلاق/1) نموده و امام (ع) در پاسخ فرموده اند: آن عمل سحق است نه زنا. کسی که مساحقه کند باید رجم شود(ابن بابویه، 1405ق:460).
علامه شوشتری عمل ننمودن بزرگان امامیه بدین خبر را از جمله قراین و شواهد وضع خبر دانسته است. به طور مثال روایتی که درباره سوسمار و وجوب غسل پس از کشتن آن در کتاب الکافی آمده است. علامه بر این باور است ؛ این روایت جعلی است؛ زیرا کلینی آن را در باب غسل از ابواب طهارت ذکر نکرده و شیخ نیز – تمامی اخبار اعم از صحیح و سقیم را در التهذیب جمع آوری کرده- این روایت را ذکر نکرده است . این روایت موضوع است؛ چرا که هیچ یک از قدما بدان عمل ننموده اند (شوشتری، 1390: 4/314).
ج: تعارض با اعتقادات کلامیه امامیه درباره امامان معصوم (ع)
یکی از مهم ترین معیارهایی که علامه شوشتری در شناسایی روایات جعلی برشمرده است، سازگاری روایات با آنچه که جرء اعتقادات قطعی امامیه محسوب می گردد، می باشد. علامه روایات متعددی را بر مبنای همین معیار مجعول دانسته که میتوان آنها را بر مبنای مسائل اعتقادی به صورت ذیل دسته بندی کرده است:
1) رؤیت و ملاقات با امام عصر (عج) پس از غیبت
بنا بر دیدگاه علامه شوشتری، شیعیان می دانند؛ دیدن امام عصر پس از غیبت امکان پذیر نیست. لذا روایاتی که به نحوی در آنها ادعای رؤیت امام زمان شده، مردود است. از این رو، علامه فصل اول باب دوم کتابش را که مربوط به اخبار موضوع است، چنین آورده: «فی اخبار جمع ادّعوا مشاهدۀ القائم (عج)» و در آن به نقد و بررسی روایات پرداخته است(طوسی، 1411ق: 263). در برخی از این روایات، ادعا شده، جمعی از غیرشیعه توفیق دیدار حضرت ولیعصر را داشته اند و حضرت خود را به آنان معرفی نموده و حتی پشت سر امام جماعت آن ها نماز خوانده است ( شوشتری، 1390: 1/128). یا گفته شده امام عصر در ایام حج حضور داشته و در حین طواف، در حالی که جمع بسیاری در اطرافش جمع شده بودند، خود را به آنان معرفی نموده است (شوشتری، 1390: 1/254). یا اینکه بیان شده امام حتی از پنهان نمودن خود از نگاه کسانی که وی را شناخته بودند، عاجز بوده است (شوشتری، 1390: 1/256)، در حالی که حضرت عصر(ع) خود به علی بن محمد سمری، آخرین سفیرش تأکید نموده است؛ هرکس ادعای دیدار وی را نماید، کذاب است (شوشتری، 1390: 1/395). حتی در برخی از روایات، زمان ظهور حضرت ولیعصر بسیار نزدیک اعلام شده و به راوی گفته شده خود و خانواده اش را برای ظهور امام آماده نماید. بطلان چنین ادعایی هویداست، چرا که قریب به دوازده قرن از زمان غیبت حضرت می گذرد و هنوز ظهور فرا نرسیده است (شوشتری، 1390: 1/116).
2) ناسازگاری با شأن و منزلت امامان معصوم (ع)
در برخی از روایات مطالبی بیان شده که با شأن امام معصوم، سازگار نیست. علامه شوشتری چنین مطالبی را علامت جعلی بودن حدیث دانسته؛ به عنوان مثال در روایتی بیان شده؛ فردی که زنی بداخلاق داشت و تردید داشته که او را طلاق دهد، مسأله را از امام کاظم (ع) جویا می گردد، امام در پاسخ می فرماید: پدر من دختر عمویم را که بسیار بدخلق ود، به عقد من درآورده بود. چه بسیار اوقات در را به روی من و او می بست، اما من از دیوار بالا می رفتم و فرار می کردم، تا اینکه پدرم دار فانی را وداع گفت و من او را طلاق دادم و آن مرد پاسخ خود را دریافت کرد (الکافی،6/55). به عقیده علامه شوشتری چنین رفتاری در شأن دو امام نمی باشد (شوشتری، 1390: 3/305).
یک نمونه دیگر اینکه روایتی است که سعد بن عبدالله قمی ملاقات خود را با امام عسکری و امام زمان وصف نموده است. بنا بر گفته سعد فرزند امام عسکری بر ران راست پدر نشسته بود و امام اناری مزین به جواهرات در دست داشت. در دست امام قلمی بود که هنگامی که می خواست با آن قلم چیزی بنویسد، فرزند مانع می شد و امام عسکری برای سرگرم نمودن فرزند، انار را در مقابل او می چرخاند.(ابن بابویه، 1405ق،454) بنا بر نظر علامه شوشتری یکی از نشانه های امام این است که اهل لهو و لعب نباشد و در این باره به روایاتی از کودکی امام جواد و امام کاظم استناد نموده است (کلینی، 1363: 1/284). به خصوص در دست گرفتن انار زرین کردار دنیاطالبان است و در شأن امامان معصوم نیست زیرا امامان از دنیا و متعلقات آن دوری می گزیدند (شوشتری، 1390 ،1/111).
3) انتساب معجزات به پیامبر و ائمه (ع)
سنت الهی در ارسال رُسُل و معجزات آنان با هدف اتمام حجت بر امت پیامبران است. بر همین اساس هیچگاه پیامبران به درخواست معاندان توجهی ننمودند و همواره از اجابت خواسته های جاهلان سرباز زدند. این موضوع در آیات قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است.4 بنا بر نظر علامه شوشتری این اصل یکی از جمله معیارهای مهم شناخت احادیث صحیح است و تفسیر منسوب به امام عسکری (ع) از روایات جعلی انباشته سده که با سنت الهی و تصریح قرآن کریم متعارض است و تصور می گردد که پیامبران به تمام درخواست های معجزه خواهان توجه نموده اند (شوشتری، 1390 ،1/212).
4) غلو در بیان مقام و مناقب امامان معصوم (ع)
علامه شوشتری بر این عقیده است که ریشه بسیاری از مناقب و فضایلی که برای امامان معصوم بیان شده، اخبار و روایاتی است که غلات جعل نموده و در بین شیعیان رواج داده اند (شوشتری، 1390 ،1/215). به طور مثال در یکی از این روایات آمده؛ خورشید پاسخ سلام حضرت علی (ع) را داده و او را با اوصاف خداوند خطاب نموده است و ابوبکر، عمر، مهاجرین و انصار شاهد این صحنه بودند و به اندازه ای از این رویداد تعجب کردند که به پیامبر (ص) گفتند: چگونه است که می گویی علی بشر است، در حالی که خورشید او را به اوصاف خداوند خطاب کرد (سلیم بن قیس، 1405ق: 454). علامه شوشتری این اخبار را برساخته غلات می داند که صدای رعد را صدای حشرت علی در آسمان می دانستند (عسکری، 1417ق: 2/347).
د- تعارض حدیث با عقل
برخی از انتقادات علامه شوشتری به روایاتی است که معارض با عقل یا مسلمات علمی است که نمونه هایی از این روایات در تفسیر منسوب به امام عسکری آمده است. از جمله روایتی که امام علی (ع) برای نجارت جان ثابت بن قیس، خود را به چاه انداخت، اما پیش از اینکه ثابت به ته چاه رسید. پیامبر وقتی این قضیه را شنید، فرمود: چطور زودتر نرسی در حالی که سنگین تر از او هستی و در سنگینی تو همین بس که علم اولین و آخرین نزد تو می باشد (تفسیر الامام العسکری، 1409ق: 109). علامه شوشتری در نقد این روایت می گوید: سرعت سقوط اشیاء به سنگینی جسم وابسته است نه وفور علم (شوشتری، 1390: 1/175).
نمونه دیگر، روایتی است که فرشتگان اشک کسانی را که به خاطر شهادت امام حسین (ع) گریه می کنند، گرفته و با آبهای بهشت ترکیب می کنند تا گواراتر گردد و اشک کسانی که به خاطر شهادت امام حسین می خندند، با حمیم جهنم می آمیزند تا حرارتش فزونی یابد (تفسیر الامام العسکری، 1409ق: 369). علامه شوشتری در ذیل این روایت انتقاد می کند:«کدام عاقلی اشک کسی که می خندد، دیده است؟» (عسکری، 1390 ،1/187).
روایت دیگری که مورد نقد علامه شوشتری قرار گرفته درباره بلندای قامت آدم که پایش بر کناره کوه صفا و سرش پایینتر از افق آسمان بود و از گرمای خورشید به خدا شکایت کرد. خداوند نیز به جبرئیل دستور داد تا او را فشار دهد تا قدش به هفتاد ذراع رسید (کلینی، 1363،ج8/233). علامه می فرماید: «با فشار جبرئیل و کوچک شدن آدم تا هفتاد ذراع، آن هم به ذراع بلند آدم، باز هم محذور باقی است، زیرا هیچ ساختمانی نمی تواند آدم هفتاد ذراعی را از گرمای خورشید محافظت کند» (عسکری، 1390: 1/239).
ه- تعارض حدیث با سنت
عرضه روایت با حدیث قابل اعتماد یکی از راه های تمییز روایات صحیح از ناصحیح می باشد. علامه شوشتری در نقد احادیث موضوع، از این معیار استفاده نموده و به احادیث صحیح استناد جسته است. به برخی از این نمونه روایات که مورد نقد علامه شوشتری با توجه به این معیار انجام گرفته اشاره می شود. داستان جزیره خضر یکی از مثال ها است. از جمله دلایلی که بر جعلی بودن این داستان دلالت دارد، تعارض آن با روایات دیگر است که از صدور آنان مطمئن هستند. جزیره خضراء، یک جزیره افسانه ای است که گویا در اختیار فرزندان و دوستداران حضرت مهدی (عج) است (مجلسی، 1403ق،52/159). این در شرایطی می باشد که روایات دیگر ظهور امام مهدی (عج) را زمانی معرفی می کنند که سیصد و اندی یار برای حضرت فراهم شده باشد، چه رسد به اینکه یک سرزمین وسیع و همه ساکنان آن در خدمت او باشند. افزون بر آن بنابر روایات جزیره خضرا، چندین نسل پس از حضرت در آنجا زندگی می کنند، در صورتی که در روایات، دیگر فرزند داشتن امام در زمان غیبت نفی شده است (شوشتری، 1390: 1/150).
نمونه دیگر، روایتی منسوب به امام صادق (ع) است که ماجرای گفتگوی پدر بزرگوارشان با ابن عباس را تعریف نموده و در آن سبب کوری ابن عباس در اواخر عمر، انکار اختصاص لیلۀ القدر به حضرت علی (ع) دانسته شده است (کلینی، 1363: 6/76). این در حالی است که ابن عباس همیشه در ردیف حامیان امامان بوده و سبب کوری وی نیز گریه برای حضرت علی، امام حسن و امام حسین نقل شده است (شوشتری، 1390: ج1/149).
و- مقایسه روایت با اخبار مشابه
یکی از روش های علامه شوشتری در بررسی احادیث، مقایسه حدیث جعلی با روایات مشابه است. با این شیوه، ریشه روایت جعلی روشن شده و در مواردی انگیزه جاعل از برساختن آن نیز آشکار می گردد. به طور مثال روایتی است که خطیب بغدادی در تاریخ بغداد از پیامبر (ص) نقل نموده است: «اذا رأیتم معاویۀ یخطب علی منبری فاقبلوه فإنّه أمین مأمون»(خطیب بغدادی، 1417ق،1/275). در حالی که اصل خبر این است: «إذا رأیتم معاویۀ یخطب علی منبری فاقتلوه» (نصر بن مزاحم، 1382ق). علامه شوشتری می گوید: «جالب اینکه واضع به تغییر لفظ «فاقتلوه» به «فاقبلوه» بسنده نکرده و در پایان روایت «فإنه امین مأمون» هم افزوده تا شاهد صحت روایت باشد» (شوشتری، 1390 ،1/230).
ز- نقد درونی روایات
علامه شوشتری علاوه بر نقدهای بیرونی، اعم از نقد متنی و سندی روایات، به نقد درونی آنها پرداخته استو علامه با تحلیل دقیق محتوای روایت و ریزبینی، تناقضات و تعارضات بخش های مختلف متن روایت را شناسایی نموده و شاهدی بر جعلی بودن آن قرار داده که به برخی از آنها اشاره می شود: در روایتی منسوب به حضرت صادق (ع) درباره حج آمده است: «گناهان مؤمن و کافر در حج آمرزیده می شود» (کلینی، 1363: 4/522). اما کفار اصلا حج نمی گزارند که آمرزیده شوند (شوشتری، 1390: 2/250).
در روایت «سه طلاقه کردن امام باقر (ع)» آمده است: این کار را انجام می دهم زیرا نیازی به این زن نداشتم (کلینی، 1363: 6/75). علامه شوشتری در نقد این خبر می نویسد: «در این صورت، یکبار طلاق کافی بود زیرا طلاق زن به دست مرد است و رجوع دوباره نیز منوط به خواست اوست» (شوشتری، 1390: 3/308)
در روایتی جعلی از پیامبر (ص) درباره رافظه آمده است: «و یطعنون علی السلف الاول» (ابن عساکر،1415ق: 42/334). علامه شوشتری درباره این روایت می نویسد: «اما ابوبکر و عمر سلف پیامبر محسوب نمی شوند، بلکخ سلف طبقات بعد از خود هستند»(شوشتری، 1390: 3/311).
در سوالی که درباره مرمت مسجد مشرف به بر پیامبر (ص) از امام صادق (ع) شده، حضرت از این عمل ابراز ناخرسندی کرده است، مبادا کسی بینایی اش را بدین سبب از دست بدهد (کلینی، 1363: 1/452) در حالی که قبر پیامبر (ص) پیش از بنای مسجدالنبی به دست ولید بن عبدالملک مکشوف بوده و همه آن را دیده اند(شوشتری، 1390: 3/315).
ح- نقد سند روایات
تأمل و بررسی سند روایت و بررسی احوال راویان، یکی از شیوه های دیرینه ارزیابی روایات بوده و محدثان از این معیار برای تمییز روایات از اخبار ساختگی بهره می جستند. علامه شوشتری نیز از این روش برای تشخیص رویات جعلی از روایات صحیح استفاده کرده است. از جمله از نظر علامه شوشتری، اسناد روایاتی که در آنها ادعای رؤیت و ملاقات با امام عصر شده، غالباً جعلی و مسئله دار است (شوشتری، 1390: 1/104، 108، 109). علامه شوشتری گاه در نقد روایت، منبع یا کتابی که روایت از آن نقل گردیده، جعلی یا غیرقابل اعتماد دانسته است. به طور مثال روایتی که از محمد بن ابی بکر درباره زمان احتضار پدرش از کتاب سلیم بن قیس نقل شده، با اتکا به انتقادات ابن غضایری و شیخ مفید درباره این کتاب، آن را بی اعتبار برشمرده است (شوشتری، 1390، 1/237).
نمونه دیگر روایتی که در الکافی به نقل از کتاب ابن حریش آمده است. ابن غضائری این کتاب را موضوع و شاگردش نجاشی آن را مردد دانسته است. لذا علامه شوشتری این خبر و سایر اخبار در این کتاب را جعلی دانسته است (شوشتری،1390: 2/210). همچنین معیار علامه شوشتری برای نقد سندی روایت، عدم آن روایت در کتب معتبر شیعی دانسته است. به طور مثال اگر تفسیر منسوب به امام حسن عسکری صحیح بود، علی بن ابراهیم قمی و محمد بن مسعود نجاشی مطالب بان کتاب را در تفاسیر خود نقل می نمودند (شوشتری، 1390، 1/212).
نتیجه
نتایج مقاله حاضر نشان می دهد مبانی فقه الحدیثی علامه عسکری شامل بررسی تاریخ حدیث، قرآن و روایات منبع اصلی دین، سیره و تاریخ منبع شناخت روایات، حجیت سنّت نبوی و نقد حدیث می باشد که برای نقد حدیث نیز مبانی از قبیل عرضه احادیث برقرآن، توجه به فضای صدور حدیث، نقد بیرونی حدیث، شناسایی احادیث جعلی، دانش رجال ابزار فهم حدیث، مقایسه ابزار نقد و بررسی جوامع حدیثی، شناخت تصحیف ها و تحریف ها و نقد و بررسی احادیث مدرسه خلفا در کتب شیعی از سوی این عالم بزرگوار وجود دارد. و برای بررسی و تحلیل مبانی فقه الحدیثی باید به این مبانی بهره برد. علامه شوشتری نیز برای نقد حدیث معیارهایی را مدنظر داشته است که عبارتند از: تعارض حدیث با قرآن، معارض با حکم فقهی، تعارض با اعتقادات کلامیه امامیه درباره امام معصوم (ع)، تعارض حدیث با عقل، تعارض حدیث با سنت، مقایسه روایت با اخبار مشابه، نقد درونی روایت، نقد سند حدیث. نقاط مشترک در مبانی فقه الحدیثی علامه عسکری با علامه شوشتری در معیارهایی همچون عرضه احادیث بر قرآن، نقد بیرونی حدیث، نقد سندی حدیث، مقایسه روایت با اخبار مشابه با همان موضوع، شناسایی احادیث جعلی می باشد.
منابع
۱. قرآن
۲. نهج البلاغه
۳. ابن اثیر، علی بن محمد (۱۳۶۳)، اسد الغابۀ فی معرفۀ الصحابۀ، بیروت: دارالکتب العلمیه.
۴. ابن بابویه، (۱۴۰۵ق)، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم
۵. ابن حنبل، ابوعبدالله، احمد (۱۴۰۶ق)، مسند، تحقیق احمد محمد شاکر، دارالحدیث، قاهره.
۶. ابن عساکر (۱۴۱۵ق)، تاریخ مدینۀ دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت.
۷. ابن غضائری (۱۳۸۰)0، الرجال الابن الغضائری، تحقیق: محمدرضا حسینی جلالی. قم.
۸. بخاری، ابوعبدالله محمد ابن اسماعیل (بیتا)، الجامع المسند صحیح، دارابن کثیر، دمشق.
۹. برقی، ابوجعفر احمدبن محمد (۱۴۱۳ق)، المحاسن، تحقیق سیدمهدی رجایی، المجمع العالمی لاهل البیت، قم.
۱۰. التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری (۱۴۰۹ق)، تحقیق: سید محمدباقر موحد ابطحی، قم)
۱۱. الجر، خلیل (۱۳۹۱)، فرهنگ لاروس، ترجمه: سید حمید طبطبیان، تهران: امیرکبیر.
۱۲. جزایری، سیدمحمد (۱۴۱۸ق)، نابغه فقه و حدیث، چاپ دوم، قم: مجمع الفکر الاسلامی.
۱۳. جناتی، محمد ابراهیم (۱۳۸۶)، تطور اجتهاد در حوزه استنباط، تهران: انتشارات امیرکبیر.
۱۴. خطیب بغدادی (۱۴۱۷ق)، تاریخ بغداد أو مدینۀ السلام، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت.
۱۵. ربانی، محمد حسن (۱۳۹۶)، سبک شناسی دانش رجال الحدیث، قم: مرکز فقهی ائمه اطهار.
۱۶. سلیم بن قیس (۱۴۲۰ق)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق: محمدباقر انصاری، قم.
۱۷. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر (۱۴۱۷ق)، تاریخ الخلفاء، تحقیق صالح ابراهیم، دارصادر، بیروت.
۱۸. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر (۱۴۲۱ق)، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق رمزلی فواد احمد، دارکتاب العربی، بیروت.
۱۹. شوشتری، محمدتقی، (۱۳۹۰)، الاخبار الدخیلۀ، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران: مکتبۀ الصدوق.
۲۰. طبری، محمد بن جریر )۱۳۵۴ش)، تاریخ الرسل والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، تهران.
۲۱. طوسی، محمد بن حسن (۱۳۶۴) ، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید، تحقیق: سیدحسن خرسان، تهران.
۲۲. طوسی، محمد بن حسن (۱۴۱۱ق)، کتاب الغیبۀ، تحقیق: عبداله تهرانی و علی احمد ناصح، قم.
۲۳. عسكرى، مرتضى (۱۳۸۲ش)، نقش ائمه در احياى دين، مركز فرهنگي انتشاراتي منير - تهران.
۲۴. عسکری، مرتضی (۱۳۸۸ق)، عبدالله سبا و افسانه های دیگر، بیروت.
۲۵. عسکری، مرتضی (۱۴۱۷ق)، عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، قم.
۲۶. عسکری، مرتضی (۱۳۷۰)، معالم المدرستین، قم: مجمع العالمی اأهل البیت.
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۶۳ش)، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
۲۸. مدیر شانه چی، کاظم (۱۳۹۹)، علم الحدیث، دفتر انتشارات اسلامی، جامعه مدرسین قم.
۲۹. مجلسی، محمدباقر (۱۴۱۳ق)، بحارالانوار، داراحیاءالثراث العربی، بیروت.
۳۰. مجلسی، محمدباقر (۱۳۶۳ش)، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، انتشاراتدار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، تهران.
۳۱. مسلم نیشابوری، احمد ابن اسماعیل (۱۳۴۳ق)، المسند صحيح، دارالطباعه العامره، استانبول.
۳۲. نسایی، احمدبن علی (۱۴۱۱ق)، السنن الکبری، تحقیق سیدحسن کسروی، دارالکتب العلمیه، بیروت.
۳۳. نصر بن مزاحم (۱۳۸۲ق)، وقعۀ صفین، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قاهره.
[1] . دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، گروه الهیات، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران:
marefatzakiye@gmail.com
[2] . دانشیار گروه الهیات، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران (نویسنده مسئول):
nadali_ashoori@yahoo.com
[3] . استادیار گروه الهیات، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران:
fahimmohsen54@gmail.com
[4] آیات 89 الی 93 سوره اسراء