The Sultan of Science: Reflection of the Relationship between the Promotion of Science and the Legitimacy of Rulers in Persian Admonition Literature from the Islamic Era to the 7th Century AH
Subject Areas : The Journal of Islamic History and CivilisationZahra Esfandiyarimehni 1 , Zahra Esfandiyari 2
1 - Doctoral student of Shahid Beheshti University
2 - PhD Student of History of Islamic Iran, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
Keywords: History of science, History of Iran in the Islamic era, Political culture, Legitimacy, Islamic – Persian Andarz,
Abstract :
The article proposes a transpersonal explanatory approach to explore the relationship between Muslim rulers and
scholars of natural sciences in Islamic centuries in Iran. It emphasizes that legitimacy plays a central role in this relationship. This legitimacy serves as a structural framework for explaining the supportive relationship between rulers and scholars of non-religious sciences.
An analysis of the admonition literature from the Islamic era until the Mongol invasion reveals that the acquisition of knowledge, the support of scientists, and the promotion of science were considered essential moral virtues for those in power. These virtues were rooted in the Islamic worldview, where truth, ability, and knowledge were deeply intertwined. As a result, learning and supporting science not only became a moral obligation but also helped elevate the social and political standing of both scholars and rulers.
Thus, in Islamic political ethics, supporting science was seen as a virtue that strengthened the legitimacy of rulers, both among elites and the general populace. Muslim rulers supported the natural sciences and their scholars, viewing them as "beneficial and noble," sometimes in competition with religious (Sharia) sciences. This relationship between science and political legitimacy played a key role in shaping the cultural and intellectual landscape of the time.
آدامسون، پیتر (1398). فلسفه در جهان اسلام. ترجمه زرین مناجاتی و حنیف امین بیدختی، تهران: شوند.
ابن بلخی (1385). فارسنامه. به¬کوشش گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون، تهران: نشر اساطیر.
ابن خلدون (1375). مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
ابن مسکویه، ابوعلی (1366). تجارب الامم. طهران: دار سروش للطباعه و النشر.
ابن مقفع، عبدالله (1423). کلیله و دمنه. بیروت: عاله الکتب.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق (1381)، الفهرست. ترجمه رضا تجدد، تهران: اساطیر.
همو (بی¬تا). الفهرست. بیروت: دارالمعرفه.
ارکون، محمد (1395). انسان¬گرایی در تفکر اسلامی. ترجمه احسان موسوی خلخالی، تهران: نشر طرح نقد
استیس، والتر ترنس (1395). دین و نگرش نوین. ترجمه احمدرضا جلیلی، تهران: حکمت.
بخاری، محمد بن عبدالله (1369). کلیله و دمنه (داستان¬های بیدپای). ترجمه پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران: انتشارات خوارزمی.
برک، پیتر (1399). تاریخ اجتماعی معرفت از گوتنبرگ تا دیدرو. ترجمه یاسر خوش¬نویس، تهران: کرگدن.
بشیریه، حسین (1397). احیای علوم سیاسی. تهران: نشر نی.
بکار، عثمان (1381). طبقه¬بندی علوم از نظر حکمای مسلمان. ترجمه جواد قاسمی، مشهد: بنیاد پژوهش¬های اسلامی.
پزشکی، محمد (1383). چیستی فلسفه سیاسی در حوزه تمدن اسلامی. قم: بوستان کتاب.
حامد ابوزید، نصر (1394). متن، قدرت، حقیقت: اندیشه دینی میان اراده معرفت و اراده سلطه. ترجمه احسان موسوی خلخالی، تهران: نیلوفر.
جابری، محمد عابد (1381). جدال کلام، عرفان و فلسفه در تمدن اسلامی. ترجمه رضا شیرازی، تهران: یادآوران.
جعفریان، رسول (1393). مفهوم علم در تمدن اسلامی. تهران: علم.
خزائلی، محمدباقر و منتظرالقائم، اصغر (1395). نقد و بررسی طبقه¬بندی علوم در تمدن اسلامی با تأکید بر نقش ایرانیان (قرن¬های سوم تا یازدهم هجری). قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
درویشی، حدیث (1396). بررسی مضامین وصایای حاکمان در شرق جهان اسلام از قرن دوم تا هفتم هجری. پایانامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی.
دفتری، فرهاد (1380). سنت¬های عقلانی در اسلام. فریدون بدره¬ای، تهران: فروزان.
دلیر، نیره و کاظمی، عاطفه (1395). علوم عقلی در عصر سلجوقی: بررسی و تحلیل جامعه آماری دانشمندان. تاریخ و تمدن اسلامی، شماره 34.
دوفوشه¬کور، شارل هانری (1377). اخلاقیات (مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی سده سوم تا سده هفتم هجری). ترجمه محمد¬علی امیر معزی و عبدالمحمد روح¬بخشان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایرانشانسی فرانسه در ایران.
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، (1364). اخبار الطوال. ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی.
همو، (بی تا). اخبار الطوال. بیروت: دارالقلم (دارالارقم بن ابی الارقم).
رابینسون، چیس اف (1397). تاریخنگاری اسلامی. ترجمه محسن الویری، تهران: سمت.
رضایی¬راد، محمد (1379). مبانی اندیشه سیاسی در خرد مزدایی. تهران: طرح نو.
رنان، کالین (1371). تاریخ علم کمبریج. ترجمه حسن افشار، تهران: مرکز.
روزنتال، اروین (1388). اندیشه سیاسی اسلام در سده های میانه. ترجمه علی ادرستانی، تهران: قومس.
روزنتال، فرانتز (1385). میراث کلاسیک اسلام. ترجمه علیرضا پلاسید، تهران: طهوری.
روزنتال، فرانتس (1392). دانش پیروزمند (مفهوم علم در اسلام قرون وسطا). ترجمه علیرضا پلاسیّد، تهران: نشر گستره.
سارتن، جورج (1398). مقدمه بر تاریخ علم. ج 1، ترجمه غلامحسین افشاری، تهران: دفتر ترویج وزارت علوم و آموزش عالی.
شاکد، شائول (1388). از ایران زرتشتی تا اسلام. ترجمه مرتضی ثاقب¬فر، تهران: ققنوس.
شرفی، عبدالمجید (1383). اسلام و مدرنیته. ترجمه مهدی مهریزی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
شیپن، استیون (1396). انقلاب علمی. ترجمه یاسر خوش نویس، تهران: کرگدن.
شیرزی، عبدالرحمن بن نصر (1414). النهج المسلوک فی سیاسه الملوک. به¬کوشش محمد احمد دمج، بیروت: بحسون.
سیسموندو، سرجیو (1395). مطالعات علم و تکنولوژی. ترجمه یاسر خوش نویس، تهران: سروش.
صیامیان گرجی، زهیر، سعید ماخانی و محمدجلال ماخانی (1396). مبانی کیهان¬شناختی اندیشه¬ سیاسی ایرانشهری با تأکید بر منابع زرتشتی. مطالعات تاریخ فرهنگی، 8/31.
طباطبایی، سید جواد (1383). زوال اندیشه سیاسی در ایران (گفتار در مبانی نظری انحطاط ایران). تهران: کویر.
همو (1385). خواجه نظام الملک طوسی: گفتار در تداوم فرهنگی ایران. تهران: ستوده.
همو (1398). درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران. تهران: کویر.
طباطبایی¬فر، سید محسن (1384). نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه. تهران: نشر نی.
طبری، محمد بن جریر (1375). تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر.
همو (1967). تاریخ الطبری/ تاریخ الامم و الملوک. به¬کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: بی¬نا.
طوسی، نظام الملک ابوعلی حسن بن علی (1344). سیاست¬نامه. به¬کوشش محمد قزوینی، تهران: انتشارات کتابفروشی زوّار.
ظهیری السمرقندی، محمد بن علی (1349). اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة. به¬کوشش جعفر شعار، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
عتبی، محمد بن عبدالجبار (1374). تاریخ یمینی. ترجمه جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی.
عنصر المعالی کیکاووس (1345). قابوس¬نامه. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
غزالی طوسی، ابوحامد محمد (1317). نصیحةالملوک. به¬کوشش جلال همایی، تهران: چاپخانه مجلس.
غزالی طوسی، ابوحامد محمد (1354). کیمیای سعادت. به¬کوشش حسین خدیوجم، تهران: فرانکلین.
فارابی، ابونصر (1996). السیاسة المدنیة. شرح علی بو ملحم، بیروت: دار و المکتبة الهلال.
فارابی، ابونصر محمد (1371). سیاست مدینه. ترجمه جعفر سجادی، تهران: وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.
فردوسی، ابوالقاسم (1365). شاهنامه. به¬کوشش محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور (نشر پدیده).
فیرحی، داوود (1382). قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام. تهران: نشر نی.
همو، (1388). تاریخ تحول دولت در اسلام. قم: دانشگاه مفید.
همو، (1398). نظام سیاسی و دولت در اسلام. تهران: انتشارات سازمان سمت.
کراگ، هلگه (1396). مقدمه¬ای بر تاریخنگاری علم. ترجمه محمدابراهیم باسط، تهران: انتشارات سمت.
کرمر، جوئل. ل (1375). احیای فرهنگی در عهد آل بویه: انسان¬گرایی در عصر رنسانس اسلامی. ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، چاپ اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
کرون، پاتریشا (1389). تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام. ترجمه مسعود جعفری، تهران: نشر سخن.
کسائی، نورالله (1374). مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن. تهران: امیرکبیر.
کندی، ا.س (1385)، علوم دقیقه. در تاریخ ایران کمبریج، ج 4، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر.
گمینی، امیرمحمد (1402). ما چگونه ما نشدیم: نقد و بررسی فرضیه افول علم در ایران. تهران: کرگدن.
گوتاس، دیمیتری (1381). تفکر یونانی، فرهنگ یونانی. ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
لاپیدوس، ایرام (1394). تاریخ جوامع اسلامی. ترجمه علی بختیاری¬زاده، تهران: انتشارات اطلاعات.
متز، آدام (1393). تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا (رنسانس اسلامی). ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: امیرکبیر.
مجتبايی، فتح الله (1352). شهر زيبای افلاطون و شاهی آرمانی در ايران باستان. تهران: انجمن فرهنگ
محبی، پرویز (1383). فنون و منابع در ایران (مقدمه¬ای بر تاریخ تکنولوژی و کاربرد مواد در ایران از قرن اول تا سیزدهم). ترجمه آرام قریب، تهران: اختران.
محمدی ملایری، محمد (1374). فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی. تهران: توس.
همو، (1380). تاریخ و فرهنگ ایران در انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی. ج 4، تهران: توس.
مرزبان باوندی، رستم بن شروین (بی تا). مرزبان نامه. به¬کوشش محمد قزوینی، تهران، انتشارات کتابخانه صدر تهران.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (2536). مروج الذّهب و معادن الجوهر. ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
معصومی همدانی (1398). تاریخ و فلسفه علم. تهران: هرمس.
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد (1361). احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم. ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
منشی، ابوالمعالی نصرالله (1367). ترجمه کلیله و دمنه. به¬کوشش مجتبی مینوی طهرانی، تهران: چاپخانه سپهر.
میلی، آلدو (1379). علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی. ترجمه محمد رضا شجاع رضوی، مشهد: آستان قدس رضوی.
والبریج، جان (1400). خدا و منطق در اسلام: خلیفه¬گری عقل. ترجمه احمد کاظمی موسوی، تهران: نشر آگه.
نصر، سیدحسین (1390). اسلام، علم، مسلمانان و فناوری. ترجمه امیرحسین اصغری، تهران: اطلاعات.
همو، (1393). علم و تمدن در اسلام. ترجمه احمد آرام، تهران: علمی و فرهنگی.
هاف، توبی. ای (1384). خاستگاه نخست علم جدید اسلام، چین و غرب. ترجمه حمید تقوی¬پور، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
یاقوت حموی، شهاب الدین ابوعبدالله (1995). معجم البلدان. بیروت: دارالصادر.
یاوری، نگین (1397). اندرز به سلطان: نصیحت و سیاست در اسلام قرون میانه. ترجمه محمد دهقانی، تهران: نشر تاریخ ایران.
Blaydes, Lisa. Justin Grimmer, and Alison McQueen (2018(. Mirrors for Princes and Sultans: Advice on the Art of Governance in the Medieval Christian and Islamic Worlds: The Journal of Politics. Volume 80, Number 4, October.
Brentjes, Sonja (2024). Historiography of the History of Science in Islamicate Societies, Abingdon, Oxon; New York, NY: Routledge.
Brentjes, Sonja, (2021). Science in persian, A History of Persian Literature, Editor: Ehsan Yarshater, Volume V: Persian Prose, Edited by Bo Utas, The Ehsan Yarshater Center for Iranian Studies & Columbia University, Tauris.
Brentjes, Sonja, (2023). Routledge Handbook on the Sciences in Islamicate Societies: Practices from the 2nd/8th to the 13th/19th Centuries (The Routledge Handbooks), Routledge, Taylor & Francis.
Born, Lester Kruger, (1928). The Perfect Prince: A Study in Thirteenth-and Fourteenth-Century Ideals. Speculum: A Journal of Mediaeval Studies (4):470-540.
Hankins, Thomas L (1979). In Defence of Biography: The Use of Biography in the History of Science, Sci., xvii.
Lambertini, Roberto. (2011). Mirrors for Princes. In Encyclopedia of Medieval Philosophy.
Malagaris, George, (2020). Biruni, Oxford Centre for Islamic Studies, oxford university press.
Marlow, L. (2013). Mirrors for Princes. In The Princeton Encyclopedia of Islamic Political Thought. Princeton University Press.
Marlow, L. (2009). Surveying Recent Literature on the Arabic and Persian Mirrors for Princes Genre. History Compass.
Shaked, s, Z. Safa, “ANDARZ,” Encyclopædia Iranica, II/1, pp. 11-22, available online at
http://www.iranicaonline.org/articles/andarz-precept-instruction-advice
Adamson, Peter (1398/2019). Falsafa dar Jahān- i Islām. Trans. Zarin Monajati & Hanif Amin Beidokhti, Tehran: Shavand.
Arkoun, Mohammad (1395/2016). Insān- Garāyī dar Tafakkur- i Islāmī. Trans. Ihsan Mousavi Khalkhali, Tehran: Nashr- i Ṭarḥ- i Naqd.
Bakkār, ʿUthmān (1381/2002). Ṭabaqa- Bandī- yi ʿUlūm az Naẓar- i Ḥukamā- yi Musalmān. Trans. Javad Qasemi, Mashhad: Bunyād- i Pazhūhish- hā- yi Islāmī.
Bashiriyeh, Hossein (1397/2018). Iḥyā- yi ʿUlūm- i Siyāsī. Tehran: Nashr- i Niy.
Blaydes, lisa. Justin Grimmer, and Alison McQueen (2018). “Mirrors for Princes and Sultans: Advice on the Art of Governance in the Medieval Christian and Islamic Worlds”, The Journal of Politics. Volume 80, Number 4, October.
Born, Lester Kruger (1928). “The Perfect Prince: A Study in Thirteenth-and Fourteenth-Century Ideals”. Speculum: A Journal of Mediaeval Studies (4):470-540.
Brentjes, Sonja (2023). Routledge Handbook on the Sciences in Islamicate Societies: Practices from the 2nd/8th to the 13th/19th Centuries (The Routledge Handbooks), Routledge, Taylor & Francis.
Brentjes, Sonja (2024). Historiography of the History of Science in Islamicate Societies, Abingdon, Oxon; New York, NY: Routledge.
Brentjes, Sonja, (2021). Science in persian, A History of Persian Literature, Editor:Ehsan Yarshater,Volume V: Persian Prose, Edited by Bo Utas, The Ehsan Yarshater Center for Iranian Studies & Columbia University, Tauris.
Bukhārī, Muḥammad b. ʿAbd Allāh (1369/1990). Kalīla wa- Dimna (Dāstān- hā- yi Bīdpāy). Trans. Parviz Natel Khanlari & Mohammad Roshan, Tehran: Intishārāṭ- i Khwārazmī.
Burke, Peter (1399/2020). A social history of knowledge: from Gutenberg to Diderot, based on the first series of Vonhoff Lectures given at the University of Groningen (Netherlands). Trans. Yaser Khoshnevis, Tehran: Kargadan.
Crone, Patricia (1389/2010). Medieval Islamic Political Thought. Trans. Masoud Jafari, Tehran: Nashr- i Sukhan.
Daftari, Farhad (1380/2001). Sunnat- hā- yi ʿAqlānī dar Islām, Fereydoun Badrei, Tehran: Furūzān.
Dalir, Nayereh & Kazemi, Atefeh (1395/2014). “Rational Sciences in Seljuk’s Era: A Statistical Analysis and Study on the Community of Scholars”, The Journal of Islamic History and Civilisation, No. 34.
Darvishi, Hadis (1396/2015). Barrisī- yi Maḍāmīn- i Waṣāyā- yi Ḥākimān dar Sharq- i Jahān- i Islā az Qarn- i Duwwum tā Haftum- i Hijrī. Master's thesis of Shahid Beheshti University.
de Fouchécour, Charles-Henri (1377/1998). Akhlāqiyyāt (Mafāhī- i Akhlāqī dar Adabiyyāt- i Fārsī Sada- yi Siwwum tā Sada- yi Haftum- i HIjrī). Trans. Mohammad Ali Amir Moezi & Abdolmohammad Rouh Bakhshan, Teharn: Markaz- Nashr- i Dānishgāhī wa Anjuman Irān- Shināsī- yi Farnce dar Iran.
Dīnawarī, Abū Ḥanīfa Aḥmad b. Dawud (1364/1985). Akhbār al- Ṭiwāl, Trans. Mohmoud Mahdavi Damghani, Tehran: Nashr- i Niy.
Dīnawarī, Abū Ḥanīfa Aḥmad b. Dawud (Und.). Akhbār al- Ṭiwāl, Beirut: Dār al- Qalam (Dār al- Qalam b. Abī al- Arqam).
Fārābī, Abū Naṣr (1371/1992). Siyāsat Madīna. Trans. Jafar Sajjadi, Tehran: Ministry of Culture and Islamic Guidance.
Fārābī, Abū Naṣr (1996). al- Siyāsa al- Madaniyya. Revised by ʿAlī Bū Mulḥim, Beirut: Dār wa al- Maktaba al- Hilāl.
Feirahi, Davood (1382/2003). Qudrat, Dānish wa Mashrūʿiyyat dar Islām, Tehran: Nashr- i Niy.
Idem (1388/2009). Tārīkh- i Taḥawwul- i Dawlat dar Islām. Qom: Mofid University.
Idem (1398/2019). Niẓām- i Siyāsī wa Dawlat dar Islām, Tehran: SAMT.
Firdawsī, Abū ʾl- Qāsim (1365/1986). Shāhnāma. Revised by Mohammad Ramezani, Tehran: Kalāla- yi Khāwar (Nashr- Padīdih).
Gamini, Amir Mohammad (1402/2023). Mā Ĉigūna mā Nashudīm: Naqs wa Barrisī- yi Farḍiyya- yi Ufūl- i ʿIlm dar Iran. Tehran: Kargadan.
Ghazālī Ṭūsī, Abū Ḥāmid Muḥammad (1317/1938). Naṣīḥat al- Mulūk. Revised by Jalal Homaie, Tehran: Ĉāpkhāna- yi Majlis.
Idem (1354/1975). Kīmīyā- yi Saʿādat. Revised by Hossein Khadivjam, Tehran: Franklin.
Gutas, Dimitri (1381/2002). Greek Thought, Arabic Culture The Graeco-Arabic Translation Movement in Baghdad and Early 'Abbasaid Society (2nd-4th/5th-10th c.). Trans. Hanaie Kashani, Tehran: Markaz- i Nashr- i Dānishgāhī.
Ḥāmid Abūzayd, Naṣr (1394/2015). Matn, Qudrat, Ḥiqīqat: Andīsha- yi Dīnī Miyān- i Irāda- yi Maʿrifat wa Irāda- yi Sulṭa. Trans. Ihsan Mousavi Khalkhali, Tehran: Nīlūfar.
Hankins, Thomas L (1979). In Defence of Biography: The Use of Biography in the History of Science , Sci., xvii.
Huff, Toby E. (1384/2005). The Rise of Early Modern Science: Islam, China and the West. Trans. Hamid Taqavi Pour, Tehran: Muʾassisa- yi Taḥqīqāt wa Tawsiʿa- yi ʿUlūm- i Insānī.
Ibn Balkhī (1385/2006). Fārs- Nāma. Revised by Guy le Strange & Reynold A. Nicholson, Tehran: Nashr- i Asāṭīr.
Ibn Khaldūn (1375/1996). Muqaddama- yi Ibn Khaldūn, Trans. Mohammad Parvin Gonabadi, Tehran: Intishārāṭ- i ʿIlmī wa Farhangī.
Ibn Miskawayh, Abū ʿAlī (1366/1987). Tajarub al- Umam. T(Ṭ)ehran: Dār Surūsh li- Ṭabāʿa wa al- Nashr.
Ibn Muqafaʿ, ʿAbd Allāh (1423AH/2002). Kalīla wa- Dimna. Beirut: ʿĀla al- Kitāb.
Ibn Nadīm, Muḥammad b. Isḥāq (1381/2002). al- Fihrist. Trans. Reza Tajadod, Tehran: Asāṭīr.
Idem (Und.). al- Fihrist. Beirut: Dār al- Maʿrifa.
Jābirī, Muḥammad ʿĀbid (1381/2002). Jidāl- Kalām, ʿIrfān wa Falsafa dar Tamaddun- i Islāmī. Trans. Reza Shirazi, Tehran: Yādāwarān.
Jafarian, Rasoul (1393/2014). Mafhūm- i ʿIlm dar Tamaddun- i Islāmī, Tehran: ʿIlm.
Kasai, Noorullah (1374/1995). Madāris- i Niẓāmiyya wa Taʾthīrāṭ- i ʿIlmī wa Ijtimāʿī Ān. Tehran: Amīr Kabīr.
Kennedy, A. S. (1385/2006). ʿUlūm- i Daqīqa. The Cambridge History of Iran, Vol. 4, Trans. Hasan Anousheh, Tehran: Amīrkabīr.
Khazaeli, Mohammad- Baqer & Montazer Qaem, Asghar (1395/2016). Naqd wa Barrisī- yi Ṭabaqa- Bandī- yi ʿUlūm dar Tamaddun- i Islāmī bā Taʾkīd bar Naqsh- i Irāniyyān (Qarn- hā- yi Siwwum tā Yāzdahum- i Hijrī). Qom: Research Institute of Hawzeh and University.
Kraemer, Joel L (1375/1996). Humanism in the Renaissance of Islam: The Cultural Revival During the Buyid Age, 1st. ed., Tehran: Markaz- i Nashr- i Dānishgāhī.
Kragh, Helge (1396/2017). An Introduction to The Historiography of Science. Trans. Mohammad Ibrahim Baset, Tehran: SAMT.
Lambertini, Roberto. (2011). Mirrors for Princes. In Encyclopedia of Medieval Philosophy.
Lapidus, Ira Marvin (1394/2015). A History of Islamic Societies. Trans. Ali Bakhtiari Zadeh, Tehran: Intishārāt- i Iṭṭilāʿāt.
Malagaris, George (2020). Biruni, Oxford Centre for Islamic Studies, oxford university press.
Maqdisī, Abū ʿAbdallāh Muḥammad b. Aḥmad (1361/1982). Aḥsan al- Taqāsīm fī Maʿrifat al- Aqālīm, Trans. Ali Naghi Monzavi, Tehran: Shirkat- i Muʾallifān wa Mutarjimān- i Iran.
Marlow, L. (2009). Surveying Recent Literature on the Arabic and Persian Mirrors for Princes Genre. History Compass.
Idem (2013). Mirrors for Princes. In The Princeton Encyclopedia of Islamic Political Thought. Princeton University Press.
Marzubān Bāwandī, Rustam b. Sharwīn (Und.) Marzubān- Nāma. Revised by Mohammad Qazvini, Tehran: Intishārāt- i Kitābkhāna- yi Ṣadr- i Tehran.
Masoumi Hamedani (1398/2019). Tārīkh wa Falsafa- yi ʿIlm. Tehran: Hirmis.
Masʿūdī, Abū ʾl- Ḥasan ʿAlī b. al-Ḥusayn (2536). Murūj al-Dhahab wa- Maʿādin al- Jawhar, Trans. Abul-QasimPayandeh, Tehran, Bungāh- i Tarjuma wa Nashr- i Kitāb.
Mez, Adam (1393/2014). Die Renaissance des Islams. Trans. Alireza Zekavati Gharagozloo, Tehran: Amīrkabīr.
Mieli, Aldo (1379/2000). ʿUlūm- i Islāmī wa Naqsh- i Ān dar Taḥawwul ʿIlmī. Trans. Mohammad Reza Shoja Razavi, Mashhad: Astan Quds Razavi.
Mohammad Malayeri, Mohammad (1374/1995). Farhang- i Iranī- yi Pīsh az Islām wa Āthār- i Ān dar Tamaddun- i Islāmī wa Adabiyyāt- i ʿArabī. Tehran: Tūs.
Idem (1380/2001). Tārīkh wa Farhang- i Iran dar Intiqāl az ʿAṣr- i Sāsānī bih ʿAṣr- i Islāmī. Vol. 4, Tehran: Tūs.
Mohebi, Parviz (1383/2004). Funūn wa Manābiʿ dar Iran (Muqaddama- iy bar Tārīkh- i Technologie wa Kārburd- i Mawād dar Iran az Qarn- i Awwal tā Sīzdahum). Trans. Aram Gharib, Tehran: Akhtarān.
Mojtabaei, Fathollah (1352/1973). Shahr- i Zībā- yi Aflāṭūn wa Shāhī Ārmānī dar Iran- i Bāstān. Tehran: Anjuman- i Farhang.
Munshī, Abū al- Maʿālī Naṣr Allāh (1367/1988). Tarjuma- yi Kilīla wa Dimna. Revised by Mojtaba Minovi Tehrani, Tehran: Ĉāpkhāna- yi Siphr.
Nasr, Seyyed Hossein (1390/2011). Islām, ʿIlm, Musalmānān wa Fanāwarī. Trans. Amir Hosesein Asghari,Tehran: Iṭṭilāʿāt.
Nasr, Seyyed Hossein (1393/2014). ʿIlm wa Tamaddun dar Islām,Trans. Ahmad Aram,Tehran: ʿIlmī wa Farhangī.
Pezeshki, Mohammad (1383/2004). Ĉīstī- yi Falsafa- yi Siyāsī dar Ḥawza- yi Tamaddun- i Islāmī. Qom: Būstān- i Kitāb.
Rezaee Rad, Mohammad (1379/2000). Mabānī- yi Andīsha- yi Siyāsī- yi dar Khirad Mazdāyī. Tehran: Ṭarḥ- i Nū.
Robinson, Chase F. (1397/2016). Tārīkh- Nigārī- yi Islāmī. Trans. Mohsen Alviri, Tehran: SAMT.
Ronan, Colin (1371/1992). The Cambridge Illustrated History of the World's Science. Trans. Hasan Afshar, Tehran: Markaz.
Rosenthal, Erwin (1388/2009). Political Thought in Medieval Islam: an Introductory Outline. Trans. Ali Ardestani, Tehran: Qūmis.
Rosenthal, Franz (1385/2006). Classic Hertaye of Islam. Trans. Alireza Pelasid, Tehran: Ṭahūrī.
Rosenthal, Franz (1392/2013). Knowledge Triumphant : The Concept of Knowledge in Medieval Islam. Trans. Alireza Pelasid, Tehran: Nashr- i Gustara.
Sarton, George (Und.). Introduction to the History of Science. Trans. Gholamhossein Afshari, Tehran: Daftar- i Tarwīj- i Wizārat- i ʿUlūm wa Āmūzish ʿĀlī.
Shaked, s, Z. Safa, “ANDARZ”, Encyclopædia Iranica, II/1, pp. 11-22, available online at http://www.iranicaonline.org/articles/andarz-precept-instruction-advice
Shaked, Shaul (1388/2009). From Zoroastrian Iran to Islam. Trans. Morteza Sagheb Far, Tehran: Quqnūs.
Shapin, Steven (1396/2017). The Scientific Revolution. Trans. Yaser Khosh Nevis, Tehran: Kargadan.
Sharafī, ʿAbd al- Majīd (1383/2004). Islām wa Mudirnīta. Trans. Mehdi Mehrizi, Tehran: Ministry of Culture and Islamic Guidance.
Shayzarī, ʿAbd al- Raḥman b. Naṣr (1414AH/1993). al- Nahj al- Maslūk fī Siyāsat al- Mulūk. Revised by Muḥammad Aḥmad Damaj, Beirut: Baḥsūn.
Siamian Gorji, Zohair, Makhani, Saeed & Muhammad Jalal Makhani (1396/2017). “The Cosmological Foundations of Iranshahri’s Political Thought with an Emphasis on Zoroastrian Resources”. Journal of Cultural History Studies, Vol. 8, Issue 31.
Sismondo, Sergio (1395/2016). An Introduction to Science and Technology Studies. Trans. Trans. Yaser Khoshnevis, Tehran: Surūsh.
Stace, Walter (1395/2016). Dīn wa Nigarish- i Nuwīn. Trans. Ahmad Reza Jalili, Tehran: Ḥikmat.
Ṭabarī, Muḥammad b. Djarīr (1375/1996). Tārīkh- i Ṭabarī. Trans. Abolghasem Payandeh, Tehran, Asāṭīr.
Ṭabarī, Muḥammad b. Jarīr (1967). Taʾrīkh al-Ṭabarī /Taʾrīkh al-Umam wa ʾl-Mulūk. Revised by Muḥammad Abū ʾl- Faḍl Ibrahīm, Beirut, (Und.).
Tabatabai, Seyed Javad (1383/2004). Zavāl- i Andīsha- yi Siyāsī dar Iran (Guftār dar Mabānī- yi Naẓarī- yi Inḥiṭāṭ- i Iran). Tehran: Kawīr.
Tabatabai, Seyed Javad (1385/2006). Khwāja Niẓām al- Mulk- i Ṭūsī: Guftār dar Tadāwum- i Farhangī- yi Iran. Tehran: Sutūdih.
Tabatabai, Seyed Javad (1398/2019). Darāmadī bar Tārīkh- i Andīsha- yi Siyāsī dar Iran. Tehran: Kawīr.
Tabatabaifar, Sayyid Mohsen (1384/2005). Niẓām- i Sulṭānī az Dīdgāh- i Andīsha- yi Siyāsī- yi Shīʿa. Tehran: Nashr- i Niy.
Ṭūsī, Niẓām al- Mulk Abū ʿAlī Ḥasan b. ʿAlī (1344/1965). Siyāsat- Nāma. Revised by Mohammad Qazvini, Tehran: Intishārāṭ- i Kitāb- Furūshī- yi Zawwār.
ʿUnṣur al- Maʿālī Kaykāʾūs (1345/1966). Qābūs- Nāma. Tehran: Bungāh- i Tarjuma wa Nashr- i Kitāb.
ʿUtbī, Abū Naṣr (1375/1996). Tārīkh- i Yamīnī. Trans. Jurfādiqānī, Revised by Jafar Shoar, Tehran: ʿIlmī wa Farhangī.
Walbridge, John (1400/2021). God and Logic in Islam: the Caliphate of Reason. Trans. Ahmad Kazemi Mousavi, Tehran: Nashr- i Āgah.
Yāqūt Hamawī, Shihāb al- Dīn Abū ʿAbd Allāh (1995). Muʿjam al- Buldān, Beirut, Dār al- Ṣādir.
Yavari, Negin (1397/2018). Andarz bih Sulṭān: Naṣīḥat wa Siyāsat dar Islām- i Qurūn- i Miyāna. Trans. Mohammad Dehghani, Tehran: Nashr- i Tārīkh- i Iran.
Ẓahīrī al- Samarqandī, Muḥammad b. ʿAlī (1349/1970). Aghrāẓ al- Siyāsa fī Aʿrāẓ al- Riyāsa. Revised by Jafar Shoar, Tehran: Tehran University Press.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 20، شماره 47، تابستان 1403 Vol.20, No.47, Summer 2024
صص 49-88 (مقاله پژوهشی)
سلطان علم: بازتاب رابطه علمپروری و مشروعیت حاکمان در ادبیات اندرزی ایران دوران اسلامی تا قرن هفتم هجری1
زهرا اسفندیاری مهنی
دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
زهیر صیامیان گرجی2
استادیار گروه تاریخ، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
چکیده
این مقاله در پی ارائه الگوی تبیینی فراشخصی برای توضیح رابطه حاکمان با دانشوران علوم طبیعی در ایران سدههای نخست و میانه اسلامی است. مدعای مقاله این است که همانند علوم دینی، با در نظر گرفتن مفهوم مشروعیت که خرده نظام سیاسی را با خرده نظامهای فرهنگی-اجتماعی جامعه اسلامی مرتبط میکند، میتوان تبیینی ساختاری برای توضیح رابطه حمایتی حاکمان مسلمان و دانشوران علوم غیردینی ارائه کرد. تحلیل مضامین ادبیات اندرزی ایران دوران اسلامی تا هجوم مغولان نشان میدهد کسب علم، حمایت از دانشمندان، ترویج علم از فضایل اخلاقی لازم برای اهل قدرت و حکومت معرفی میشود. به نظر میرسد همبستگی حقیقت با توانایی و دانایی در جهانبینی فرهنگی و مناسبات اجتماعی اسلامی باعث شکلگیری فضیلت اخلاقی علمآموزی شد. فضیلتی که باعث تغییر جایگاه اجتماعی سیاسی دانشوران و حاکمان میگردید. در نتیجه در اخلاق سیاسی، حمایت از علم به عنوان فضیلت، مشروعیت قدرت حاکمان را در میان خواص و عوام جامعه ارتقا میداد. علوم طبیعی «نافع و شریف» و دانشوران آن نیز در پیوستگی و گاه رقابت با علوم شرعی از این منظر مورد حمایت حاکمان مسلمان قرار میگرفتند.
کلیدواژهها: تاریخ علم ایران دوران اسلامی، فرهنگ سیاسی، مشروعیت، اندرزنامهها.
مقدمه
مطالعه و پژوهش در تاریخ علمِ ایرانِ قرون نخستین تا دوره میانه اسلامی، بهمثابه یک حوزه پژوهشی، نیازمند رجوع به بنیادها و توجه به مفاهیم شاخص برای تحلیل این مسأله است. چرا که این دوره به لحاظ تاریخی نقطه عطفی در تمدن ایرانی-اسلامی است و سنتهای فرهنگی و الگوهای حکمرانی و باورهای دینی و فکری متفاوت و علوم متنوع در یکدیگر در این دوران ترکیب شدند. فرهنگ اسلامی و ساختار حکمرانی جوامع مسلمان و نظام علمی رایج در ایران دوران اسلامی نیز در این دوران شکل یافتهاست. جایگاه علم در تمدن اسلامی نیز در درجه نخست فرایندی است از تلاش دین جدید برای القای مفهوم علم _با توجه به جایگاه علم آموزی در ادبیات قرآنی و حدیثی_ به بدنه جامعه اسلامی. این جایگاه در درجه بعد برگرفته از تأثیر اندیشهها و تفکرات بیرونی تمدنهای پیشااسلامی یونانی و ایرانی همراه با میراث فکری و فرهنگی دیگر جوامع باستانی به دنیای اسلام بودهاست. در مرحله بعد با تکاپوها و خلاقیتهای علمی عالمان تربیت شده در دل جامعه اسلامی در بغداد و شهرهای دیگر در گسترش علم و همچنین تقلید و تحقیق در روشهای پژوهش در علم، نگرههای دینی به علوم طبیعی و ریاضی و نجوم و پزشکی در تمدن اسلامی پدید آمدهاست (جعفریان، 20:1393). از کارکردهای علم در جامعه اسلامی به تعبیر روزنتال این بودهاست که «علم و آگاهی بخشی به مثابه ملاتی است که به هر جامعه اسلامی قوام میبخشد و به فرآیندی از آموزش برای تضمین بقا و گسترش آن نیاز بودهاست» (روزنتال، 1389: 259) برای نشان دادن جایگاه علم _به معنای اعم کلمه_ در تفکر و فرهنگ اسلامی یکی از گویاترین عبارتها «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، و مَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ» است که رایج بودن این عبارت در سنتهای نخبگان علمی مسلمان در دورههای مختلف، نشان دهنده نوع نگرش به جایگاه و کارکرد علم در فرهنگ و جامعه اسلامی است.
یکی از حوزههای مطالعاتی تاریخ علوم در تمدن اسلامی، رابطه علوم و دانشوران آن با نظام حکمرانی و حاکمان مسلمان است. هرچند در مورد روابط عالمان دینی و حاکمان مسلمان با توجه به ابعاد شرعی و قضایی این علوم، تبیینهای ساختاری مرتبط با نهادهای دین و دولت تا حد زیادی پذیرفته شدهاند اما این رابطه بین حاکمان و دانشوران علوم غیرشرعی یا مسامحتاً علوم غیردینی عموما تحت تأثیر رویکرد شرححال نویسی منابع دوران اسلامی و مدیحهگرایی تذکرههای حاکمان و عالمان، به شکل فردی و با وصف ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی آنان مانند علمدوستی تبیین شدهاست. مسأله مقاله حاضر این است که حمایت حاکمان مسلمان از دانشوران علوم غیردینی را چگونه میتوان بر اساس الگوی فرافردی تبیین کرد. به نظر مؤلفان مقاله، توضیح این رابطه نیازمند تبیین پیچیدهتری از تبیینهای فردگرایانه است که در عبارتهای کلی رایج در منابع اسلامی یا تحقیقات معاصر در تاریخنگاریهای علم مانند علمدوستی حاکمان، تساهل و تسامح فرهنگی یا تشویق به علمدوستی در منابع سنت اسلامی مطرح میشود و صرف در نظر گرفتن این موارد برای توضیح رابطه حاکمان و دانشوران علوم غیردینی نابسنده بودهاست.
به نظر میرسد خود این کنشهای فردی و ارزشهای عمومی مطرح شده نتیجه روندهای ساختاری است بنابراین تبیینهای ساختاری و کارکردی به عنوان یک مدل منظم تبیینی میتواند برای توضیح جایگاه علوم و دانشوران علوم در ساخت قدرت و نظام حکمرانی اسلامی کاربردیتر باشد. به نظر مؤلفان مقاله حاضر، همان رابطه حاکمان مسلمان با عالمان دینی برای دریافت مشروعیت، قابل تعمیم به رابطه حمایتی حاکمان مسلمان با دانشوران علوم غیردینی نیز هست.
در حالی که بر خلاف توجه خاص تاریخنگاران علم به کارکردهای علوم دینی درباره مشروعیت حکومت در مناسبات نهادی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جوامع مسلمان، توجه به رابطه دانشوران علوم غیردینی با حاکمان مسلمان و نسبت این رابطه با مسأله مشروعیت کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست.
برای این هدف، در مقاله حاضر با فراتر رفتن از رویکرد درونعلمی در تاریخنگاری علم که به بررسی ایده هر علم و تحول آن میپردازد رویکرد برونعلمی در تدوین تاریخ علم بکار گرفته شد (کراگ، 1396: 9-28) که میتواند کارکردهای فراعلمی آن دانشها را در رابطههای ساختاری با زمینههای اجتماعی فرهنگی سیاسی جامعه و حکومت نشان دهد. این در حالی است که در تحقیقات مدرن تاریخنگاری علم با اتخاد رویکرد درونعلمی، علوم دینی در جامعه اسلامی بنابر موضوع و ایده آن علوم بهطور طبیعی و _بر اساس تبیینی ساختاری_ با مشروعیت حکومت پیوند داده میشود. به خصوص که از منظر مدرن این دانشها عموما به صورت شبه علم جزیی از فرهنگ دینی محسوب میشوند و چون موضوع و ایده علوم طبیعی ارتباطی با مشروعیت حکومت ندارند بنابراین بر اساس الگویهای تبیینی ساختاری مورد توجه قرار نگرفتهاند. این تبیینهای مدرن در تاریخنگاری علم تحت تأثیر رویکرد ایدهگرایی به علم قرار دارد و ابعاد اجتماعی علم را ندید میگیرد. در همین راستا در مقاله حاضر تلاش میشود با نشان دادن ارتباط بین توانایی و دانایی با مقوله مشروعیت در صورتبندی ساختارهای فرهنگی اجتماعی سیاسی جوامع مسلمان که ارزشها و کنشهای خردهنظام سیاسی را با ارزشها و کنشهای خرده نظام فرهنگی اجتماعی پیوند میدهد، مدلی برای تبیین ساختاری رابطه حاکمان و دانشوران علوم غیردینی ارائه شود چرا که به نظر میرسد مشروعیت نه صرفا یک مفهوم متعلق به حوزه اندیشه سیاسی بلکه به صورت عملی اخلاقی در نظام فرهنگی و مناسبات اجتماعی نیز در نظر گرفته شود.
با توجه به در نظر گرفتن مشروعیت به عنوان مفهوم پژوهش برای پاسخ به مسأله مقاله به روش تاریخی، از اندرزنامهها به عنوان منابع مرتبط با مشروعیت حکومت در ایران دوران اسلامی تا هجوم مغولان برای نشان دادن وجود ساختاری سنتی در نظام فرهنگی جامعه ایران اسلامی در پاسخ به رابطه حاکمان و دانشوران استفاده شد. بر این اساس سؤال این پژوهش این است که حمایت از دانش و دانشوران در ادبیات اندرزنامهای این دوران چگونه بازتاب یافتهاست و چه نوع رابطهای را بین دانشها و مشروعیت حکومت نشان میدادند؟
برای نشان دادن این رابطه ساختاری و کارکردهای مشروعیتساز حمایت حاکمان مسلمان از علوم غیردینی، جایگاه ارزشهای توانایی و دانایی در نظام معرفتشناختی و اخلاقی مسلمانان که مفاهیم، کنشها، نهادها و ساختارهای رایج در جامعه اسلامی این دوران را مشروعیتبخشی میکند نشان داده میشود. مشروعیت نیز به معنای باورمندی و رفتار مردمان به پذیرش سلسله مراتب اجتماعی و اطاعت از قدرت حاکم بر اساس همین روند شکل میگیرد. مشروعیت به ایدههای نهادمند شدهای اطلاق میشود که پذیرش اطاعت از قدرت حاکم در قلمرو سیاست را با ارزشهای اخلاقی رایج در نظام فرهنگی و مناسبات اجتماعی اعضای جامعه، همراستا، موجه، معتبر و معنادار میسازد.
برای پیشینه پژوهش باید گفت با موضوع تاریخ علم بهطور کلی درباره جایگاه دانشمندان و وضعیت علوم و طبقهبندی آنها در تاریخ قرون نخستین ایران اسلامی تحقیقات قابل توجهی صورت گرفتهاست (Brentjes, 2021, 2023؛ کندی، 1385؛ نصر، 1385، 1393؛ بکار، 1381؛ روزنتال، 1392؛ معصومی همدانی، 1398؛ سزگین، 1371؛ گمینی، 1402؛ منتظر القائم و خزائلی، 1395؛ کرامتی، 1380؛ متز، 1395؛ کرمر، 1375) اما در اکثر این تحقیقات خود موضوع آن دانش مورد بررسی قرار گرفتهاست. در نتیجه توجه خاصی به کارکردهای سیاسی و نسبت آن علوم با نظام فرهنگی و یا زمینههای اجتماعی که عالمان در آن قرار دارند صورت نگرفته و تبیین برونعلمی کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست.
همانطور که ادبیات اندرزی در تحقیقات معاصر نیز بر مبنای تداوم سنتهای باستانی ایرانی از زاویه «اخلاق سیاسی» و یا «تاریخ اندیشه سیاسی» و با توجه به زندگی اندرزنامهنویسان و تحلیل محتوای آثار آنان واکاوی شدهاست. در این تحقیقات، توجه خاص به اهمیت جایگاه «مشورت» حاکمان با وزیران و دبیران و نقشهای مرتبط با ساخت قدرت مانند امیران و سرداران و قاضیان و بازتاب آن در ادبیات اندرزی بودهاست در حالی که علیرغم حضور فراوان واژه «حکمت» و «علم» و «عالمان» در این منابع، توضیح متمایزی درباره کارکرد و نقش دیگر اقشار اجتماعی در ساخت قدرت و فرهنگ سیاسیای که در منابع اندرزی بازتاب پیدا کرده ارائه نشدهاست. بیشتر تحقیقات به کلمه مشورت به عنوان مفهومی سیاسی بر اساس رویکرد تاریخ فکری و تاریخ اندیشه سیاسی توجه داشتهاند و مفهوم علم و حکمت در این ادبیات را هم به معنای دینی آن فهم کردهاند. در نتیجه جایگاه اجتماعی دانشور فاضل مشورتدهنده به حاکم در این منابع برای نشان دادن رابطه اقشار اجتماعی با نقشهای سیاسی در جامعه اسلامی دوران پیشامدرن مورد توجه قرار نگرفتهاست (روزنتال، 1388؛ بشیریه، 1397؛ بدیع، 1391؛ کرون، 1389؛ لمبتون، 1380؛ فیرحی، 1382؛ قادری، 1386؛ یاوری، 1397؛ طباطبایی، 1383، 1398؛ رستم وندی، 1388؛ یاوری، 1397؛ منوچهری، 1392؛ درویشی، 1396؛ احمدوند، 1395، 1402؛Blaydes, 2018 Marlow 2013, 2009; shaked, pp.11-22; Bruijn, 2021;). در حالی که رویکرد اجتماعی فرهنگی به تاریخ علم با پیش کشیدن رویکردهای ساختاری و زمینهگرایانه، امکان درک پیچیدگی تولید آثار علمی و نقش دانشوران را در صورتبندیهای جامعه فراهم میکند (شیپن، 1396: 24؛ برک، 1399: 54). برای شناخت بهتر روند علم در این دوره نیاز به یک تحلیل درباره زمینههای فرهنگی و نهادی داریم که در چارچوب آن، فعالیت علمی در اسلام قرون وسطی در جریان بودهاست (هاف، 1384: 99) زیرا «ارزشهای فرهنگی پایه در یک جامعه و تمدن باعث تشویق و یا تأخیر پژوهش علمی میشود» (همان: 101). رویکرد برونعلمی در تاریخنگاری علم بر این مبنا استوار است که «علم بدین معنا اجتماعی است چون دانشمندان و مهندسان همواره اعضایی از جوامع هستند، در این جوامع تربیت شدهاند، و در آنها کار میکنند. جوامع، معیارهایی برای جستوجو و ارزیابی معرفت وضع میکنند. روش علمیِ انتزاعی و منطقی مجزا از هنجارهای جامعه در حال رشد و تحول وجود ندارد» (سیسموندو، 1395: 30-31). پس باید در نظر داشت «هدف تاریخ علم بهطور کلی مطالعه گسترده زمینههایی است که در آن آثار علمی تألیف شدهاست تا با کنار هم قرار گرفتن دوگانه غالب عوامل داخلی و خارجی در روند توسعه آنها مورد بررسی و تبیین قرار گیرد (Brentjes, 2024: 1).
توانایی و دانایی در جامعه اسلامی
محققان، جایگاه علوم در دوران پیشامدرن جوامع اسلامی را مرتبط با نظامهای ارزشی الهیاتی، باورهای سیاسی، ارزشهای فرهنگی و اخلاقی و هم جهت با منافع متعارض دانشوران متنوع علوم گوناگون در بستر کشاکش نیروهای اجتماعی دانستهاند (استیس، 1395؛ هاف، 1384؛ ابوزید، 1394؛ جابری، 1381؛ ارکون، 1395؛ شرفی، 1383). با این همه در تمدن اسلامی دوران پیشامدرن، افراد عالِم و دانشمند عمدتا دارای جایگاه و اعتبار والایی در مناسبات اجتماعی و نهادهای جامعه بودهاند. عموما اهل علم مورد توجه حاکمان و در ساخت قدرت حکومتهای اسلامی دارای نقش و جایگاه مؤثر و در مناسبات حکومت و رعایا کارکردهای مفیدی داشتند زیرا «دانشمندان تواناییهایی دارند که جوامع انسانی و نظامهای سیاسی حاکم، در رشد و تعالی به آنها نیازمندند» (فیرحی، 1388: 63). در عین حال که به لحاظ منزلتی در سلسله مراتب اجتماعی جامعه اسلامی از اقشار فرادستی محسوب میشدند. چنانکه بهبود جایگاه اجتماعی افراد در جامعه اسلامی به سهم آنها از دانش نیز در کنار ارزشهای دیگری چون نسب، قدرت، ثروت و حتی سودمندی برای جامعه و غیره بستگی داشتهاست (روزنتال، 1389: 260).
بخش مهمی از این نقش و کارکرد نتیجه طبیعی تصور اندامواره از نظام سلسله مراتبی عالم در الهیات اسلامی بودهاست. در این جهانبینی خیمهای، حاکمان و عالمان از مرتبه بالای ارتباط با حقیقت برخوردار بودند که آنها را از بقیه مراتب و گروههای جامعه متمایز میکرد. در این تعریف جایگاه حاکم با جایگاه حقیقت در رأس و قلب جامعه برای هدایت مدبرانه امور مردم _البته ترجیحا به شکلی عادلانه_ همپوشان و هم راستاست (کرون، 1389). هرچند این مفاهیم در ادبیات کلامی و فلسفی این دوران مطرح میشوند و عموما از زاویه تاریخفکری و تاریخاندیشه مطالعه میشوند اما بخشی از مطالعات تاریخ فلسفه اسلامی که به دلالتهای اجتماعی این ایدههای فلسفی توجه کردهاند نشان میدهند این تفکرات نشاندهنده ساختارهای فرهنگی و اجتماعی رایج جامعه اسلامی و توضیحدهنده و تشریحکننده واقعیتهای اجتماعی آن جامعه در ترکیب سنتهای پیشااسلامی و پیرااسلامی با سنتهای اسلامی است (آدامسون: 1398؛ والبریج، 1400، 71-103؛ میلی، 1379: 73؛ دفتری، 1380).
عثمان بکار محقق تاریخ علوم در تمدن اسلامی این ایده را مطرح میکند که همپوشانی قدرت و حقیقت در این نظام سلسله مراتبی دوران پیشامدرن، طبقهبندی علوم را به شیوهای سلسلهمراتبی تعریف کرده و دانشی که شناختی نزدیک به حقیقت متعالی خداوند را توضیح میدهد از مراتب بالاتر در این نظام برخوردار بوده است و با اصطلاح «دانش شریف» و «علم نافع» تعریف میشود (بکار، 1381؛ پزشکی، 1383).
روابط حاکمان و دانشوران و نیز رقابت بین دانشوران به عنوان کنشهای اجتماعی و سیاسی نیز در میدان این ترمینولوژی صورت میگرفت بنابراین اگر در کنشها و صورتبندیهای جامعه اسلامی توسط ذینفعان یک دانش نشان داده میشد دانشی «شریف» و «نافع» است، دانشوران و حامیان آن دانش جای مانور وسیعتری در ساختارهای جامعه اسلامی به دست میآوردند. بدینترتیب پیوند خوردن مفاهیم و پیامدهای عملی شرافت و نفع یک دانش با مفهوم مشروعیت در نظام معنایی فرهنگ بهمثابه ارزش و در زمینه روابط اجتماعی به مثابه رفتار، کارکرد آن دانش را در میان نظام فضیلتهای اخلاقی جامعه اسلامی معنادار میکرد و تضامنها و دلالتهای سیاسی اجتماعی فرهنگی و حتی اقتصادی آن دانش و دانشوران و حامیان آنرا در جامعه اسلامی دچار تغییر میکرد (لاپیدوس، 1394). بنابراین هر دانشی که میتوانست نشان دهد از موقعیت منحصربهفرد و بالاتری در سلسله مراتب حقیقت برخوردار است، اخلاقا میبایستی از جایگاهی برتر در فرهنگ و اجتماع و حکومت برخوردار بوده باشد و رعایت وضع آن دانش نیز فضیلتی اخلاقی محسوب میشد (سلطانی فر، 1384؛ فیرحی، 1398).
در این رابطه ساختاری که توسط هنجارهای اخلاقی بین نظام معنایی فرهنگ، روابط اجتماعی و ساخت قدرت سیاسی و حتی تولید منافع مادی در نظام اقتصادی پیوند برقرار میشود، علوم و دانشوران کارکردهای سیاسی فراعلمی نیز دارند و از آن جمله میتوانستند بر وجه مشروعیت حکومت، دلالت داشته باشند کما اینکه نزدیکی آنها به حکومت و کسب صله و حمایت مالی از حاکم بر اساس ارزشهای این نظام اخلاقی، ضرورتا امری مذموم نبود و باعث ارتقای منزلت اجتماعی آنها نیز میشد همانطور که برای حاکم نیز حمایت از دانشوران فضیلت اخلاقی با پیامدهای عملی در مناسبات سیاسی و نفوذ اجتماعی محسوب میشد. چنانکه کرمر در بحث ریشههای شکوفایی فرهنگی و گسترش علوم طبیعی در عصر آلبویه، مشروعیت بخشیدن به قدرت بدست آمده با زور را یکی از مهمترین عوامل حمایت از دانشمندان و علوم میداند. وی در این باره مینویسد: «آیا همانند رنسانس اروپایی، در غیاب سایر معیارها بود که فرهنگ انسانگرایانه، "عالیترین معیار شرافت" شد. شاید اگر نه عالیترین معیار، دستکم در زمانی که سایر معیارها از قبیل اصل و نسب متزلزل شد، به صورت معیاری تردید ناپذیر درآمد. در روزگار ترقی سریع، هنگامی که سرهنگان به امیری میرسیدند و کاتبان به وزارت، اعتبار و حیثیت از هاله دانش به عاریت گرفته میشد. امرا و وزرای آل بویه در جلال برخاسته از فرهنگ در پی مشروعیت بخشیدن به قدرتی بودند که با زور به چنگ آورده بودند» (کرمر، 1375: 63). بنابراین باید در نظر داشت رویکرد فردگرایانه در تاریخنگاری علم نمیتواند به تنهایی روند گسترش علوم غیردینی در ایران دوران اسلامی را توضیح دهد (محبّی، 1383: 284) چرا که «علم به خودی خود به دست نمیآید و دانشمندان و عالمان نیز به تنهایی و با تکیه بر خود نمیتوانند شکوفا شوند و به رشد برسند» (رابینسون: 1397: 217).
جدای از این موضوع «در اغلب جوامع، طبقه دانشوران به نظام سیاسی و اقتصادی وابسته است که درآمد مازاد تولیدشده از سوی آنها نقطه اتکا دانشوران است. این اتکا معمولا به صورت حقوق ماهانه و مقرریها و مواجب اعطایی حکومت (دربارها و دیوانها) یا نهادهای خصوصی جلوه میکند. اگر دانشوران مستقیم یا غیر مستقیم وابسته به حکومتها بودند، به این دلیل بود که حکومتها بر آن بودند که به آنها سود برسانند. به علاوه، داشتن یک قدرت نظامی توانمند و یک نظام اداری منطقا کارآمد برای حکومتی نافذ و نامحدود نیازمند تبدیل قدرت زور به حقی مشروع برای حکم راندن بود. این کار در عمل به معنای به کارگیری برنامهای ایدئولوژیک و فرهنگی طراحی شده برای درباریان و حکومت و دستهای از نخبگان اغلب زمیندار و بازرگان بود که به هر دلیل بیرون تشکیلات حکومتی بودند. این برنامه بهطور طبیعی در هر شرایطی نسبت به شرایط دیگر تغییر میکرد، اما در واقع همه حاکمان، مدعی یک حق قیمومیت الهی مستقیم یا با واسطه بودند و خود را حافظان حکم خدا و سرکوب کننده کافران و یاغیان، آبادکنندگان شهرها و حامیان علم و فرهنگ متعالی و در یک کلام متولی زندگی خوب در این جهان و حتی گاه تضمینکننده سعادت اخروی میشمردند و نخبگان غیر حکومتی هم باید حمایت خود را از آنها دریغ نمیکردند» (رابینسون، 217: 1397).
در همین راستا باید در نظر گرفت در حمایت از علوم غیردینی «گاهی اوقات، انگیزههای عملی غالب میشدند. سلامت و بهداشت عمومی یا نیاز به اطلاعات علمی عاملهای انگیزه بخش بودند... البته جاهطلبی برای بالا بردن اعتبار سلسلهها و حکومتها نیز درمیان بود... اما برای اینکه بتوان کمکهای اعضای مهم و ماهر جامعه را جلب کنند و همینطور ایدهها یا جنبشهای دینی خاصی را تشویق کنند» (Malagaris, 2020: 113-115). هرچند «این نیروهای اجتماعی سیاسی از طریق خود دانشمند عمل میکنند» (Hankins, 1979: 14).
بدین ترتیب میتوان گفت اینکه در سازمان حکمرانی و نظام دیوانی در ساخت قدرت در دوران اسلامی، عالمان و دانشمندان و ادیبان و هنروران بسیاری در مجالس و محافل دربار و دیوان و دستگاه حکومت در جوار خلیفه و امیر و والی و وزیران و دبیران حضور دارند و آثارشان را به آنها تقدیم کردهاند و یا اینکه گاها نقشهای سیاسی و دیوانی را ایفا میکنند، بر مبنای ارزهایی است که در نظام فرهنگی و مناسبات ساختار اجتماعی نهادینه شده بود. در هنجارهای فرهنگ سیاسی برآمده از این ساختارهای فرهنگی اجتماعی، مشروعیت حکومت هم بسته با فضیلت اخلاقی دانشورزی تعریف میشد و حکمرانی ایدهآل را به هنر و مهارت کاربرد تدابیر عاقلانه و عالمانه توسط حاکم و مشورت با اهل دانش و فضل مقید میساخت.
بدینترتیب با همراستای دانایی و توانایی در جهانبینی اسلامی و ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی، فضای نظری و نهادی برای برقراری رابطه عملی بین حاکمان و دانشوران در ساخت قدرت نظام حکمرانی دوران اسلامی فراهم میشد. کما اینکه در توضیح جامعه آرمانی توسط فارابی نیز حسابرسان، مهندسان و طبیبان و منجمان در طبقه سوم اجزای پنجگانه مدینه فاضله حضور دارند و نشاندهنده رویکرد ساختاری و کارکردی به نقش دانشوران علوم غیردینی حتی در مدینه فاضله اسلامی است (فارابی، 1371: 43).
ابن خلدون نیز که به عنوان اندیشمندی واقعگرا شناخته میشود به رابطه حمایتی حاکمان از علومی که «فنون، صنایع و هنر» مینامد و نقش آن با عمران و حضارت و تداوم عمر حکومت و مشروعیت آن و نیاز شهرها به صنایع و فنون و هنرها و دانشوران آنها توجه داشتهاست (ابن خلدون، 1375: 2/174). در ایده چرخه عدالت نیز که توسط اندیشمندان مسلمان این دوران مطرح میشود حاکم فاضل به عنوان مظهر عدل در اندیشه اسلامی ضمن حمایت از دانش و صاحبان دانش، شرایط و لوازم گسترش علم و دانش را در جامعه فراهم میآورد تا عمران گسترش یابد و در نتیجه عدالت برای رعیت برقرار گردد (مسعودی، 1365: 41). در این سلسله مراتب اخلاقی، پادشاه آرمانی باید خرد و حمایت از خردمندان یا فضلا را ملکه ذهن خود قرار دهد (طوسی، 1344: 73، 164).
بازتاب این فضای هم راستایی دانایی و توانایی به عنوان فضیلتی اخلاقی برای حکمرانی اسلامی در فرهنگ سیاسی دوران اسلامی در گونه اندرزنامههای اخلاقسیاسی یا نصیحهالملوکها ترویج میشد. بنابراین شناخت جایگاه اندرزِ کسب علم برای فضیلت حاکم در ادبیات اندرزنامهای این دوران برای فهم عمیق تر نسبت علم و مشروعیت حکومت در دوران اسلامی مهم است.
همین طور باید در نظر گرفت که حاکمان مسلمان در قرون نخستین اسلامی از تبارهای قومی متفاوت ایرانی و غیرایرانی که یا از خاندانها بانفوذ اجتماعی هستند یا عموما با قدرت نظامی بر اریکه قدرت به عنوان حکمران تکیه کردهاند، علیرغم داشتن اقتدار سیاسی و مشروعیت مذهبی و نفوذ اجتماعی همچنان در عمل و نظر، سیاست کلان علمدوستی و حمایت از دانشوران گوناگون علوم طبیعی را به شکلهای مختلف در دربار و دستگاه حکومت خویش پیگیری و اجرایی میکردند. این رابطه میتواند اهمیت کارکرد حمایتی علوم غیردینی را نیز از مشروعیت حاکمان را در فرهنگ سیاسی این دوران نشان دهد.
هرچند تحت تأثیر وجه فردگرایانه و ایدهگرایانه بوطیقای ادبی پیشامدرن، نمونههای فراوانی در سرگذشت نامهها و مدیحهنویسیهای حاکمان این دوران درباره انواع توجهات آنان به دانشوران علوم طبیعی ذیل عبارتهایی مانند «علمدوستی» یا «علمپروری» آورده شدهاست اما همانطور که نشان داد شد نباید صرفا این تمایل را به اراده فردی کنشگران تقلیل داد. به خصوص این که در ادبیات کلاسیک ایرانی اسلامی، عدم انجام چنین حمایتی از طرف حاکم مذمت میشود، نشاندهنده سنت فرهنگی و حضور ساختاری اجتماعی درباره این رابطه است که صرفا به صورت فردی قابل تبیین نیست.
همه این موارد گویای این است که به قول ابن ندیم «فزونی اهل علم، بهمثابه تفاخر و تبلیغ خلفا بود» (ابن ندیم، 1422: 445) و این اقدامات حاکمان مسلمان در حمایت از دانش و دانشوران همانطور که دیمیتری گوتاس بیان میکند یک رویکرد ایدئولوژیکی و در جهت الزمات سیاسی و کسب مشروعیت در درون ارزشها و باورهای فرهنگی جامعه نوین اسلامی بود (گوتاس، 1381: 40-75). این وجه ایدئولوژیکی به خوبی در اندرزنامههای دوران اسلامی بازتاب یافتهاست به خصوص که هر کدام از این متون، دارای مضامینی مبنی بر حمایت، تشویق، احترام، مشاورت با دانشمندان، ضرورت و لزوم ارج نهادن به علم و دانش هستند و منظری اجتماعی را در این رابطه نشان میدهد.
دوفوشه کور همین مسأله را در رابطه بین «مرد، پادشاه، عقل» در اندیشه اخلاقی اندرزنامههای ایرانی اسلامی شناسایی میکند و میآورد «فراخوانی اندرزها به اندیشه و اندیشیدن، ملهم از دیدگاههای فلسفه اسلامی در مورد عقل است. اخلاق همواره به حیطه عقل تعلق داشتهاست و عقل تا هنگامی که با عمل مربوط است، فضیلتی اخلاقی است. عقل کل، حاکم بر نظم هماهنگ جهان است و حکیم کسی است که با عقل اول مأنوس است» (دوفوشه کور، 1377: 15). بهطور کلی در ادبیات اندرزنامههای ایرانی در دوران اسلامی، پادشاه با اینکه در بالاترین سلسله مراتب اجتماعی و سیاسی قرار دارد، در برابر قدرت غیررسمی مشاور خردمند خود قرار میگیرد (دوفوشه کور، 1377: 11). پس به پشتوانه ستایش خرد و دانش در فرهنگ و جامعه ایرانی، میتوان ادعا کرد حاکمان به عنوان سایه خداوند بر روی زمین در سلسله مراتب هستی نقشی همپایه و موازی با عالمان و دانشمندان به عنوان کاشفان و شارحان حقیقت و صاحبان حکمت بر عهده دارند بنابراین اگر خود عالم نیستند مکلف به حمایت از دانشوران و کسب دانش هستند تا فضیلت حکمرانی را دارا شوند.
ضرورت علم برای فرمانروا در سنت ایرانی- اسلامی
در ادبیات اندرزنامهای ضرورت رابطه علم برای فرمانروا در قرون میانه اسلامی به شکلهای گوناگون مطرح شدهاست. بهطور نمونه در نخستین این اندرزها که وصیت طاهر است توصیه شده: «از مردم مجرب، خردمند و صاحب رأی و حکمت پیشه پند گیر»3 (طبری، 13/5698). و در جای دیگر میگوید: «با دانشوران مجالست و مشورت و آمیزش بسیار کن»4 (همان: 13/5704). در همین راستا در کتاب مرزبان نامه میآید «... ای ملک آن نعمت که من دارم علمست و حکمت که تا خلق را بهره تعلیم بیشتر گیرد و در خزانه حافظه من بهیچ امینی و حفیظی نیاز ندارد و دست هیچ متغلّبی جبار و جابری قهّار بدو نرسد و بوقت گذاشتن از این منزل انقطاع و جدائی صورت نبندد و ثمره انتفاع آنجا زیادت دهد، مَلِک گفت این بهتر» (ابن رستم، بی تا: 70-72). پس از آن در اندرزهای قابوس بن وشمگیر زیاری در در قابوس نامه، خطاب به فرزندش با معرفی برخی از علوم چون پزشکی، منجمی، مهندسی، مسّاحی، شاعری، خنیاگری و بیطاری و بنائی و کاریزکنی درباره اینکه برخی تعلق به یک پیشه دارند و یا برخی از پیشهها تعلق به علم دارند میگوید «هر يكى را سامانيست كه اگر تو رسم و سامان اين ندانى اگر چه استاد كسى باشى در آن باب چون اسيرى باشى» (عنصرالمعالی، 1345: 157-158). بر این اساس از دیدگاه وی برخی از پیشهها و مشاغل به علوم وابسته هستند و فراگرفتن آنها و عمل به آنها نوعی انجام وظیفه است و حمایت و توسعه آنها در حیطه وظایف حاکمیت و از بایستههای حکمرانی و شایستگیهای حاکم است. خواجه نظام الملک نیز در سیرالملوک به پادشاه توصیه میکند اگر میخواهد خوب حکومت کند باید بیاموزد که بر حسب خرد رفتار کند و علم و دانش را دوست بدارد (نظام الملک طوسی، 1334: 108). در همین دوران محمد غزالی در نصیحه الملوک نیز میآورد «هر که را علم نیست او را عزّ دو جهان نیست» (غزالی طوسی، 1317: 122) و «اما پنج چیز را باید جهد یابد اول علم» (همان: 124). وی همچنین در لزوم رعایت احترام استاد میآورد «اسکندر را پرسیدند که چراست که استاد خویش را عزیزتر از پدر خود میداری گفت از بهر آنکه پدر من سبب زندگانی فانی من است و استاد من سبب زندگانی باقی منست» (همان: 125). غزالی همچنین در کیمیای سعادت، در بخشی تحت عنوان «در طلب علم کردن» به نقل از حضرت رسول(ص) علم را فریضهای میداند که بر همه مسلمانان واجب است (غزالی، 1354: 131)، وی همچنین معتقد است هیچ کاری «فاضلتر و گواراتر از علم نخواهد بود» و علم «سبب جایگاه و عزت او در دنیا و سعادت اخروی میگردد» (همان: 135). هرچند با جهتگیری غزالی نسبت به علوم این توصیه وی معطوف به ترجیح علوم دینی است و علوم طبیعی در حد ضروریات را مدنظر قرار میدهد با این همه نیاز حاکم به علم آموزی و حمایت از عالمان را ضروری میداند. همچنین منابع متقدم اسلامی در ضمن آوردن وصایا و نامههای حاکمان مسلمان این دوران، به ضرورت همنشینی با علما و دانشمندان و حمایت از آنها توصیه کردهاند. از جمله طبری درباره سیره منصور خلیفه عباسی گزارش میدهد که وی پیروی از علم گذشتگان و عمل به آن5 را در وصیتش به فرزندش مهدی توصیه میکند (طبری، 1375: 11/5046-5048). همچنین در این باره در الکامل فی التاریخ ابن اثیر تکمله دیگری از وصیت منصور به مهدی است که میآید «ای اباعبدالله (کنیه مهدی) در هیچ مجلسی منشین مگر دانشمندان با تو نشسته باشند که با تو سخن بگویند» (ابن اثیر، 15/282). اینها نشان میدهد حمایت از دانشوران و فضلا و هم نشینی حاکم با آنان از اندرزهای منابع اسلامی است.
علم بهمثابه فرمانروا: انوشیروان الگوی پادشاهی و علمپروری دوران اسلامی
از منظر منابع تاریخی دوران اسلامی و بهطور خاصتر اندرزنامههای دوران اسلامی آنگاه که به شرححال پادشاهان و حاکمان و سجایا و فضایل آنان میپردازند، روند رشد و شکوفایی علم از دوران باستانی تا دوران اسلامی در پیوند تنگاتنگ با فرهیختگی و علاقمند بودن به دانش و ادب حاکمان و فرمانروایان قرار داشتهاست. همانقدر که به اهمیت علم در ادبیات حدیثی منتسب به پیامبر اسلام و تفاسیر قرآن و سیره صحابه و تابعین توجه شدهاست، در این میان انوشیروان نیز به عنوان نمادی از حاکم آرمانی حامی دانشها معرفی میشود که جایگاه منحصربهفردی در ادبیات اندرزی این دوران دارد. شیوه و روش حکومتداری پادشاهان ایران باستان به خصوص خسرو انوشیروان (531-579م) که منابع متأخر او را به دانشپروری و دادگری میستایند، توسط خلفای عباسی و حاکمان ایران اسلامی مورد توجه و تقلید قرار میگرفت. در ادبیات اندرزنامهای در هنگام توصیه به حمایت فرمانروا از دانشوران و علم، برای نمونه حکایتهایی از سیره پادشاهان قدیم آورده میشد که فراوانی حضور داستانهای مطرح شده درباره انوشیروان و دانای حکیمی مانند بزرگمهر نشان از این مسأله دارد. معرفی انوشیروان به عنوان چهره شاخص طرفدار علم و دانش در منابع اسلامی، نشان ارزشهای دانشورانه تجسم یافته در کالبد نمادین پادشاهی آرمانی در فرهنگ اسلامی ایرانی و الگویی برای امرای مسلمان از اقوام مختلف در ایران دوران اسلامی بودهاست.
در مقدمه کلیله و دمنه آمدهاست که «انوشروان کسری بن قباد، از شعاع عقل و نور عدل حظی وافر ارزانی داشت... تا همت به تحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید و در انواع آن به منزلتی رسید که هیچ پادشاه پس از وی آن مقام را در نتوانست یافت»6 (ابن مقفع، 1423: 54). در همین مقدمه نیز از قول برزویه درباره انوشیروان گفته میشود «انوشیروان سعادت محبت علم و علما را داشتهاست» (منشی، 1386: 93).
این ترادف عقل و نور و عدل و علم و منزلت و مقام در عبارت بالا نشاندهنده ایده پایه حکایتهای فضیلتهای علم برای حاکم جامع و عادل در سنت ایرانی اسلامی است چرا که قدرت با شهوت و بیپروایی همراه بود و عقل و علم با احتیاط و تدبیر، بنابراین ملکه علم فضیلتی اخلاقی برای حاکم و نعمتی برای رعایا محسوب میشد.
بسیاری از نویسندگان دوره متقدم اسلامی نیز از فرهیختگی و علمپروری انوشیروان یاد کردهاند. دینوری در اخبارالطوال درباره او مینویسد «میان پادشاهان ایران هیچکس از انوشروان بیشتر در طلب علم کوشا نبود و خود جامع فنون ادب و حکمت بود، ادیبان و حکیمان را به خود نزدیک میساخت و قدر و منزلت ایشان را میشناخت. بزرگترین دانشمندان روزگار او بزرگمهر پسر بختکان بود که از حکیمان و خردمندان نامی ایران است و انوشروان او را بر عموم وزیران و علمای روزگار خود برتری میداد»7 (دینوری، 1364: 100). مسعودی نیز در مروج الذهب میآورد یک روز انوشیروان ضمن نشست با حکیمان از آنها خواست «مرا به حکمتی رهبری کنید که هم برای من و هم برای رعیت سودمند باشد» (مسعودی، 2536: 1/262) وقتی نوبت به بزرگمهر رسید از جمله حکمتهایی که به وی بیان نمود «مشورت با علما در حادثات و احترام به علما» بود (همان: 263). ابن ندیم نیز در الفهرست میآورد «کسری انوشیروان برای علاقه و محبتی که به علم و دانش داشت» به جمع و تألیف کتابهای بسیاری دست زد و به آنها عمل میکرد (ابنندیم، 1381: 437). ابن مسکویه نیز درباره اهمیت دادن به علم و دانش از قول خسرو انوشیروان میآورد «اعتراف به شناخت حق و علم از بزرگترین زینتهای پادشاهان است و یکی از بزرگترین آسیبهایی که پادشاهان را تهدید میکند، عدم یادگیری است»8 (ابن مسکویه، 1366: 1/110). ابن بلخی در این باره مینویسد «چون پادشاهی بر خسرو انوشیروان عادل قرار گرفت، هرکجا کتابی در مورد حکمتها و سیاست مییافت میخواند (ابن بلخی، 1385: 88). یاقوت حموی نیز انوشیروان را محتاطترین، عاقلترین و ادیبترین پادشاه ایران معرفی کردهاست9 (یاقوت حموی، 1995: 5/74). شاهنامه فردوسی هم در گزارش پادشاهی خسرو انوشیروان، آکنده از اشارههایی به خردمندی و خرد پروری و دانش دوستی این پادشاه است.
دل شاه کسری پر از داد بود به دانش دل و مغزش آباد بود
بدرگـاه بر مـوبدان داشـتی ز هر دانشی بخردان داشتی (فردوسی، 414:1365).
به هر روی در اندرزنامههای فارسی منتسب به شخص انوشیروان، یکی از مهمترین مضامین سفارش شده توسط او که دارای بیشترین فراوانیها نیز هست توصیه به خردورزی و دانایی و لزوم حمایت از دانش و دانشمندان است (محمدی ملایری، 1374، 1380).
حضور این مفاهیم در اندرزنامههای دوران اسلامی را نیز میتوان در چارچوب تداوم ساختارهای فرهنگی از طریق اقتباس و ترجمه میان فرهنگی و ترویج داستانهای ادبی بین میراث باستانی در دوران اسلامی جستوجو کرد. براساس اندرزنامههای ادبیات پهلوی رایج در دوران اسلامی که تباری باستانی داشتند، دانشاندوزی و کسب علم یکی از ارکان خردورزی به شمار میآید که خود این نیز از ارکان فضائل اخلاقی است که در جهانبینی ایرانی اندیشهای رایج بود (صیامیان و دیگران، 1396). دانش و خردورزی در ادبیات اندرزنامهای تحت تأثیر چنین اقتباسهایی از سنتهای رایج دوران اسلامی در ادبیات عرب نیز جایگاه مهمی دارد. در این متون هم بر اینکه خود فرد باید براساس خرد و دانایی عمل کند و هم اینکه با افراد خردورز و عالم همنشینی و مشورت داشته باشد تأکید میشود.
این پیوستگی فرهنگی را میتوان در ادبیات اندرزنامهای دوران اسلامی در متونی که گسترش و ماندگاری دیرپایی در جغرافیای فرهنگی جهان اسلام و ایران داشتند مشاهده کرد. همانطور که تنوع قومیتی جامعه اسلامی در قرون میانه فضایی برای ترجمه میان فرهنگی نیز فراهم کرد و بدین ترتیب درباره فضیلت عقل و خرد و علم برای حکومت از میراث هرمسی تا میراث هندی به واسطه ترجمه به سنتهای اسلامی راه یافت. تا بدانجا که تداوم این حکایتهای تاریخی در منابع دوران اسلامی را تاریخ مجازی حقیقت گنوسی حکمت خالده دانستهاند به همین دلیل حکمت به عنوان فضیلتی اخلاقی برای رئیس اول و حاکم شناخته میشد و از آنجا که تصور میشد علوم حِکمی/طبیعی امکان تصرف در حقیقت عالم را داشتند توسط حاکمان نیز ارج نهاده میشدند (کرون: 1389؛ یاوری: 1297؛ دوفوشه کور: 1377؛ روزنتال: 1392؛ شاکد: 1388).
عالم به مثابه وزیر در کلیله و دمنه به عنوان الگوی متقدم اندرزنامههای جهانوطنی در سنت اسلامی
یکی از منابع مهم اندرزنامهای که به واسطه ترجمه در فرایند تعاملات میان فرهنگی به جهان اسلامی ایرانی راه یافت کلیله و دمنه است. این اثر بر حسب روایات اسلامی شده میراث ایرانی دوره ساسانی، برزویه پزشک دربار ساسانی به دستور انوشیروان که در پی آموختن حکمت کشورداری بود آن را از میراث هندیان ترجمه، تدوین و تألیف کردهاست تا سرانجام توسط ابن مقفع از پهلوی به عربی در دوره منصور عباسی ترجمه شد و در دوره بهرام شاه غزنوی توسط نصرالله منشی به فارسی دری بازگردانده شد. در مورد منشأ این کتاب داستانهایی متفاوت گفته شدهاست.10 منشأ کتاب هرچه باشد و مؤلف آن هرکه باشد مهم این است که برزویه در قالب پزشک _که از علوم غیردینی است_ و مشاور سیاسی ترسیم میشود و از دانش فرمانروایی در حُکم رازی سخن میرود که به دارویی اسرار آمیز یا دانشی سربسته میماند (Abbes, 2008: 3). انتخاب برزویه نیز به سبب خردورزیاش و اشتیاق بیش از حد وی به کسب علم و دانش بودهاست (یاوری، 1397: 69). شیوهای که برزویه در ارائه حکمتها پیش میگیرد جنبه عملی دارد نه آرمانی و همراه است با تأکید ضمنی بر خرد و تفکر منطقی. راهی برای نفوذ در پادشاه و درباریان تا ناپایداری قدرت دنیوی را دریابند و بدانند که این امر ناگزیر را باید با کمال فروتنی و انسانیت بپذیرند. قهرمان اصلی بقیه داستان خرد است و حکایات پی در پی نشان میدهند که محور حکومت پایدار و اساس زندگی خوب ذکاوت سیاسی ناشی از علم و خرد است (همان: 71). به نظر این همان است که حکمت نامیده میشود.
از عمدهترین گرایشهای فرهنگی مندرج در کلیله و دمنه، گرایش رجال فرهنگی آن به ویژه برزویه و شخص خسرو انوشیروان به علم و دانش و تأکیدشان بر دانایی، گرایش به کسب حکمت و دانش و ضرورت علمآموزی و افزایش سطح معلومات میباشد. این اثر از نخستین و مهمترین آثار اندرزنامهای و به تعبیر مجتبی مینوی «مجموعههای دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و به هرگونه زبان نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان میآموختند.» (منشی، 1391:ز). در کلیله و دمنه خرد/ عقل ستون اصلی فرمانروایی است، چون تنها خرد/ عقل است که میتواند شاه را از تنگناهای هولناک برهاند، منافع متضاد را پیش ببرد و بقای حکومت او را تضمین کند و آنجا که دین در میماند خرد/ عقل پیروز میشود (یاوری، 1397: 62). این اثر از نخستین منابعی است در سنت و فرهنگ اسلامی که در مضامین حکایاتش حمایت از دانشوران و عالمان را باعث افزایش اعتبار و مشروعیت حاکمان نشان میدهد و چنین رفتاری را نشان از خرد و حکمت شاه میداند.
علمپروری در وصایای حاکمان قرون نخستین اسلامی
همانطور که ذکر آن رفت بخشی از اندیشه سیاسی ایران در عصر اسلامی در گونه سیاستنامهنویسی یا اندرزنامهنویسی خود را نشان داد و به بالندگی رسید. کرون در این باره میگوید تأثیر فرهنگ ایرانی در این حوزه نیرومندتر بود و نوع ادبی نصیحهالملوک بسیار زود تحت سیطره سنّت ایرانی قرار گرفت. در قرون نخستین، پرداختن به مسائل مربوط به حکومت و سیاست با سنت و فرهنگ ایران گره خورده بود (کرون، 1389: 259). بخشی از فرم بیان این سنت اندرزی در دوران اسلامی، فرم وصایانویسی است که محتوای آن راهنمای نظری و عملی درباره اصول سیاست و تدبیر ملک است که پدر و پسر گوینده و مخاطب آن هستند اما محتوای آن درباره فضیلتها و بایستههای حکمرانی است. خلفا، حاکمان، امرا و وزیران از سازندگان این وصایا هستند. این پند و اندرزها برگرفته از تفکر و نوع عملکرد حاکمان در دوران حیات خود و در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و علمی بودهاست. آنچه که باعث اهمیّت این نوع ادبیات در کنار فرم و محتوای وصایاست، کارکرد و تأثیری است که بر اسلاف و جانشینان حاکمان در حوزه حکمرانی داشتهاست. بخشی از مضامین این نوع متون بهویژه در حوزه خردورزی و لزوم اهمیّت حمایت حاکمان از دانشمندان قابل توجه است و نشان از تداوم سنتی فرهنگی دارد که در منابع تاریخی، ادبی و اندرزنامهای و ... آمدهاست و وجه تعلیمی در حوزه حکمرانی دارند (درویشی، 1396).
علمپروری و حمایت از عالمان در وصایای منصور عباسی و طاهر ذوالیمینین ایرانی همانطور که پیش از این گفته شد در تفکر اسلامی، علم و دانش همواره یکی از مؤلفههای رهبری و هدایت جامعه است به همین سبب خلفا و حاکمان مسلمان از علمآموزی و علمپروری بهمثابه یکی از سرچشمههای قدرت حمایت کردهاند. در پندها و وصیتنامه خلفا، حاکمان و فرمانروایان بیان ضرورت مشورت با دانشمندان، حکیمان، فضلا و عقلا دو مورد برای نمونه آورده میشود هرچند در حیات سیاسی جامعه ایران قرون متقدم و میانه اسلامی تحت تأثیر و نفوذ فرهنگ و سنت ایرانی مشورت و همنشینی با دانشمندان، حکیمان، فضلا تأکید بسیاری شدهاست و همانطور که در ادامه خواهد آمد بارها حاکمان و فرمانروایان را برای اداره بهتر جامعه، بر لزوم این امر سفارش و تشویق نمودهاند. یکی از نخستین حاکمان مسلمان که به این امر اهتمام ویژهای داشت و وصایایی را در این باره خطاب به فرزند خود باقی گذاشت منصور عباسی بود. منصور عباسی به فرزند خود مهدی وصیت کرد: «این جعبه را بنگر و آنرا محفوظ بدار که علم پدران تو، آنچه بوده و آنچه خواهد بود تا روز رستاخیز درآنست» (ابن اثیر، 6/18).
امیران طاهری نیز وصایا و پند و اندرزهایی مبنی بر حمایت، ارتباط و همنشینی با دانشمندان داشتهاند. یکی از معروفترین این وصایا به طاهر بن حسین مؤسس سلسله طاهریان تعلق دارد که در منابع قرون متقدم اسلامی مورد اشاره قرار گرفتهاست11 و با توجه به بیان نامه گونه آن درباره اصول حکمرانی، بهمثابه الگویی برای فرم و محتوای دیگر وصایای حاکمان قرار گرفتهاست. همانطور که در سنت باستانی ایران نیز چنین فرم نامه گونه وصایا یا نامههای پایان عمر در کنار خطبههای آغاز حکومت نیز در داستانهای پادشاهان ساسانی از جمله اردشیر، انوشیروان و خسرو پرویز نیز دیده میشود (دو فوشه کور، 1377: 65، 119).
طاهر در نامه خود به فرزندش عبدالله مینویسد «از مردم مجرب، خردمند و صاحب رأی و حکمت پیشه، پند گیر» (طبری، 13/5698) و درجای دیگر میگوید: «با دانشوران مجالست و مشورت و آمیزش بسیار کن» (همان: 5704). طبق گزارش ابن اثیر نیز طاهر بن حسین بر ضرورت علم ورزی (ابن اثیر، 16/307) مشورت با علما، مشورت با افراد خردمند، دانشور و مجرّب و سفارش به آموختن حکمت از آنها (همان: 16/313)، ضرورت تفکر در انجام کارها (همان: 16/315)، ضرورت مشورت با افراد کارآگاه و دانشمند قبل از انجام امور (همان: 16/317)، سفارش به مصاحبت و همنشینی با علما و دانشمندان (همان: 16/320) اشاره کردهاست. همینطور در حوزه وظایف حاکم در عمران ملک، در وصیت طاهر به ساختن راهها با توجه به مسأله حفظ امنیتشان اشاره شدهاست همانطور که ساختن پلها، مساجد، مدارس و رباطها مکررا مورد تأکید قرار گرفتهاست. در همان عهدنامه و نصایحی که طاهر خطاب به پسرش نوشته و منابع کهن با تحسین و ستایش آن را ذکر کردهاند آمده «مکانهایی ویژه برای مسلمانان بیمار مهیّا کن تا بتوانند سرپناهی داشته باشند و کسانی را به این کار بگمار که با بیماران به نرمش و مهربانی رفتار کنند و پزشکانی را برای معالجه بیماریهایشان فراهم آور و تا آنجا که امکانات مالی اجازه میدهد خواستههایشان را برآورده ساز» (طبری، 3/1059). همه اینها مواردی است که فضیلت حمایت حاکمان مسلمان از دانشوران علوم طبیعی را برای ارتقای مشروعیت نشان میدهد.
جایگاه علم و دانش در مرزباننامه ابن رستم باوندی
مرزباننامه کتابی است به زبان طبری که توسط مرزبان بن رستم بن شروین باوندی از شاهزادگان باوندی طبرستان در قرن چهارم هجری نوشته شدهاست. هرچند اصل کتاب در دسترس نیست اما نسخههایی از آن در اوایل قرن هفتم هجری به همّت سعدالدین وراوینی و محمد بن غازی گردآوری شده و تحت عنوان مرزباننامه وراوینی و روضهالعقول باقی ماند (صفا، 1373: 2/1005-1006). باوندی در باب سوم کتاب خود ضمن داستانی تحت عنوان شاه اردشیر با دانای مهرانبه بزرگترین نعمت را علم و حکمت میداند که بالاتر از لشکر و ثروت پادشاه است. داستان گفتگوی آن دو در ادامه میآید: «شاه اردشیر با دانای مهران به خلوتی ساخت و ازو درخواست که خوردنی از پوشیدنی جدا کند و از بهر هر مأکولی و ملبوسی وعائی و جائی مخصوص گرداند. دانای مهران به گفت بدانک من اجزاء این جهان را مجموع کردهام در یکجای و مهر قناعت برو نهاده اگر متفرّق کنم هریک را موضعی یابد و از بهر آن حافظی و مرتّبی بکار آید و اعداد و اعیان آن بیشتر گردد پس کار بر من دراز شود و تا در نگری این اژدهای خفته را که حرص نامست بیدار کرده باشم و زخم دندان زهرآلوده او خورده. اردشیر گفت از تنگی مقام و مأموای خود میندیش که مرا سراهای خوش و خرّمست با صدهزار آیین و تزیین چون نگار خانه چین آراسته صحنهای آن از میدان وهم فراختر و سقفهای آن از نظر عقل عالیتر خانهائی چون رای خردمندان روشن و چون روی دوستان طرب افزای هرکدام که خواهی و دلت بدان فرو آید اختیار کن تا بتو بخشم و ... . مهران به گفت معلومست که صدمه هادم اللّذات چون در رصد کاشانه کیان و کاخ خسروان همچنان درگرداند که کومه بیوه زنان و با قصر قیصر همان تواند کرد که با کلاته گدایان و داهیه مرگ را چون هنگام حلول آید راه بدان عمارت عالی معتبر همچنان یابد که بدین خرابه مختصر و زوال و فنا بساخت و ... و بدان ای ملک که من لشکری و نعمتی بهتر از این که تو داری دارم گفت چگونه دانای مهران به گفت این نعمت که داری چون ببخشی با تو بماند گفت نی گفت چون خواهی که بنهی بنگهبان محتاج باشی گفت بلی گفت اگر کسی از تو قویتر متعرّض شود از دست تو انتزاع تواند کرد گفت بلی گفت چون از این جهان بگذری با خود توانی برد گفت نی گفت ای ملک آن نعمت که من دارم علمست و حکمت که تا خلق را بهره تعلیم بیشتر گیرد و در خزانه حافظه من بهیچ امینی و حفیظی نیاز ندارد و دست هیچ متغلّبی جبار و جابری قهّار بدو نرسد و بوقت گذاشتن از این منزل انقطاع و جدائی صورت نبندد و ثمره انتفاع آنجا زیادت دهد ملک گفت این بهتر» (مرزبان بن رستم، بی تا: 70-72).
«مهتران را دانستن علم پیشهها لابُدّ است»: جایگاه علم و دانش در قابوسنامه عنصرالمعالی زیاری
قابوسنامه، از آثار ارزشمند زبان فارسی است که توسط عنصرالمعالی قابوس بن وشمگیر زیاری (475-412ﻫق) از شاهزادگان زیاری طبرستان در قرن چهارم و پنجم هجری نوشته شدهاست. دانشمندانی مانند بیرونی و مورخان برخی از امیران این سلسله را به سبب داشتن عقل و فضل و علاقه به علوم و فنون ستودهاند چنانکه ابونصر عتبی، درباره قابوس بن وشمگیر مینویسد «از ملوک اطراف و اکابر اقطار جهان به شرف نفس و مکارم اخالق و وفور عقل و کمال فضل» است (عتبی، 1374: 245). همچنین مینویسد «به سبب عدل و رأفت و انصاف و معدلت آراسته و بر اهتمام به حال رعیت و اعتنا به مصالح زیردست، حریص و در فنون علوم آداب متبحر و در جمع میان ذرایت، شمشیر و ذالقت قلم، متفرد» (همانجا).
عنصرالمعالی این اثر را در چهل و چهار باب برای فرزند خود گیلانشاه نوشته شدهاست تا تجربیات و مسائل مختلف زندگی و آئین حکمرانی را از این طریق به او بیاموزد. وی در باب سى و يكم تحت عنوان طلب علم دین و قضا و جز آن و در ذکر سودمند بودن علوم بخصوص، پزشکی، منجمی و مهندسی و ... میگوید «بدان اى پسر كه در اول سخن گفتم كه از پيشهها ياد کنم، غرض پيشه نه دكانداريست، هر كارى كه مردم كند و بر دست گيرد آن چون پيشه است، بايد كه آن كار را نيك بدانى ورزيدن تا از آن بر توانى خوردن. اكنون چنانكه من همىبينم هيچ پيشه و كارى نيست كه [آدمى] آن بجويد كه آن پيشه را از داستان و نظام مستغنى دانى الاّ كه همه را ترتيب دانستن بايد. و پيشه بسيارست، هر يكى را جدا شرح كردن ممكن نشود، قصه دراز گردد و كتاب من از نهاد واصل بشود و لكن از هر صفت كه هست از سه وجه است: يا علمى است كه تعلق بپيشه دارد، يا پيشه است كه تعلق بعلم دارد، يا خود [پيشه است نص] بسر خويش. اما علمى كه تعلق بپيشه دارد چون طبيبى و منجمى و مهندسى و مسّاحى و شاعرى و مانند اين، و پيشه [اى] كه تعلق بعلم دارد چون خنياگرى و بيطارى و بنّائى و كاريزكنى و مانند اين، و اين هر يكى را سامانيست كه اگر تو رسم و سامان اين ندانى اگر چه استاد كسى باشى در ان باب چون اسيرى باشى. پيشهاى [نص] خود معروفست، بشرح حاجت نيوفتد و لكن من چندانكه صورت بندد بگويم و سامان هر يك بتو نمايم از آنچه از دو بيرون نبود: يا خود ترا بدين دانش نياز افتد از اتفاق روزگار و حوادثهاى زمانه، بارى بوقت نياز از اسرار هر يكى آگاه باشى. پس اگر نيازت نباشد و همچنين مهتر باشى كه هستى، مهتران را هم علم پيشه ها دانستن لابدّ است» (عنصر المعالی، 1345: 157-158).
البته در عین حال وی معتقد است «بزرگوارترين علم، علم دينست كه اصول او نردبان توحيدست و فروع او احكام شرع است و مخرقه او نفع دنيا» (همان: 158). وی همچنین در باب سی سوم کتاب خود تحت عنوان در علم طب، از این رشته زیاد سخن میگوید و به فرزند خود میگوید: «و اندر این باب سخن بسیار گفتم از آنکه من علم طب را دوست میدارم که علم معتبریست و بسیار از آن گفتم که هرکه چیزی را دوست دارد از او بسیار گوید اما اگر اتفاق این علم نیفتدت، علم نجوم علمی شریف است، جهد کن در آموختن آن، که علمی سخت بزرگست» (همان: 160). وی به فرزندش توصیه میکند «گر طالب علم باشی پرهیزگار و قانع باش و علم دوست و دنیا دشمن و بردبار و خفیف روح و دیر خواب و زودخیز و حریص بکتابت و درس و متواضع و آگاه از کار» (همان: 158). «و علم را نیکو بدان و آنچه بدانستی به نیکوترین عبارتی بکار دار» (همان: 161). و در باب سی و چهارم کتاب خود تحت عنوان علم نجوم و هندسه میگوید: «و اگر منجم باشی جهد کن تا بیشتر رنج خویش در علم ریاضی بری که علم احکام علمی وافرست دادِ او بتمامی نه توان دادن بی خطائی از آن که کس چنان مصیب نباشد که بروی خطائی نرود» (همان: 185).
علمپروری و حمایت از عالمان در اندرزنامههای مشهور دوره سلجوقی
بنا به نظر برخی از محققان از جمله شرقشناسان به دلایل سیاسی و مذهبی جایگاه علم در ایران دوره سلجوقی دچار رکود و تنزل گردید (رنان، 1371؛ سارتن، بیتا: 844؛ کسایی، 1362: 19) اما با این حال حمایت حاکمان و افراد درون ساخت قدرت از دانشمندان و ساخت نهادهای آموزشی چون مدارس و کتابخانهها همچنان رواج داشت و چه بسا بیشتر هم شد اما بیشتر در جهت گسترش علوم دینی قرار داشت (کسائی، 1374) هرچند بعضی محققان بر رونق علوم عقلی نیز در این دوره تأکید دارند (دلیر و کاظمی، 1395: 23-38). با این همه مهمترین منابع اندرزنامهای ایران دوران اسلامی تا پیش از حمله مغولان به وزیر معروف دوره متقدم سلجوقی یعنی خواجه نظام الملک تعلق دارد که الگویی ایدهآل برای تاریخ الوزراء نگاری این دوران بودهاست (طباطبایی، 1385) همانطور که یکی از مهمترین اندیشمندان دوران اسلامی یعنی امام محمد غزالی با تألیف آثاری در حوزه سیاست و قدرت و نیز اندیشه اسلامی، منظومه جامعی از تفکر اسلامی درباره روابط دانشوران با حاکمان را در این دوران ارائه کرد (کرون، 1389: 261، 399-418؛ طباطبایی، 1383: 190-191).
اهمیت علم در سیاستنامه نظامالملک طوسی
خواجه نظامالملک طوسی، وزیر نامدار سلجوقیان بزرگ، با نگارش سیرالملوک/ سیاستنامه بهعنوان یکی از مهمترین متون حوزه ادبیات سیاسی ایران، در پرورش و تداوم اندیشه اندرزنامهای درباره رابطه حاکمان و دانشوران تأثیر بسزایی داشتهاست.
نظامالملک بر این باور است که واجب است پادشاه به علمای دین احترام بگذارد و حقوق ایشان را از بیتالمال بدهد. در هفته یک یا دو بار علما دین را راه دهد و امر حق التعالی و حکایتهای پادشاهان عادل را بشنود (نظامالملک طوسی، 1344: 68). همچنین از قول سفیان ثوری نقل میکند: «بهترین سلطانان آنست که با اهل علم نشست و خاست کند و بدترین علما آن عالم است که با سلطان نشست و خاست کند» (همان: 69). و معتقد است که پادشاه باید به علم و دانش اهمیّت دهد زیرا که علم برای او یاری دهنده است و سعادت دو جهان برای او دارد. چنانکه فریدون و اسکندر و اردشیر و انوشیروان عادل و عمربن خطاب و عمر بن عبدالعزیز، هارون و مأمون و معتصم و اسماعیل بن احمد سامانی و محمود غزنوی حاکمان و پادشاهانی دانا بودند و نام آنها در جهان بزرگ است و به دلیل کارهای بزرگ آنان تا قیامت از آنها به نیکی یاد میکنند (همان: 69-70).
وی در فصلی تحت عنوان «اندر ندیمان و نزدیکان و ترتیب کار ایشان» بر این باور است که پادشاه ناگزیر است تا ندیمان و همراهان شایسته داشته باشد و باید با بزرگان و پیران جهان دیده چارهاندیشی کند تا کارها به وجه و منوال خود پیش برود (همان: 105). به همین دلیل «بعضی از پادشاهان طبیب و منجم را ندیم کردهاند تا بدانند که تدبیر هر یکی چیست و چه باشد او را و چه سازد» (همان: 106).
خواجه نظامالملک همچنین نمونههایی از این پند و اندرزها را ذیل عنوان «اندر مشاورت کردن حاکمان با دانشمندان و حکیمان در کارها» آوردهاست و به این مهم تأکید داشتهاست. نظام الملک به شاه توصیه میکند که اگر میخواهد خوب حکومت کند باید بیاموزد که بر حسب خرد رفتار کند و علم و دانش را دوست بدارد (همان: 108-109). همینطور آمدهاست «مشاورت کردن از قوی رأی بود و از تمام عقلی و پیشبینی چه هرکس با دانش باشد و هریک چیزی دانند یکی بیشتر و یکی کمتر و یکی دانشی دارد و هرگز کار نه بسته است و نه آزموده و یکی دیگر همان دانش دارد و تجربت کرده» (همان: 108).
جایگاه دانش و علمپروری در نصیحةالملوک و کیمیای سعادت غزالی
نصیحةالملوک از آثار مهم اندرزنامهای محمد غزالی (د. 505ﻫ) و از مشهورترین کتابها درباره اصول کشورداری، آموزش شاهزادگان و اخلاق اسلامی بهشمار میرود که در سال 503 قمری به زبان فارسی نوشته شدهاست. در نصیحةالملوک که موضوع آن حکمت عملی است و به سه قسمت تهذیب اخلاق و سیاست مدن و تدبیر منزل پرداختهاست و به بخش کشورداری بیش از دو بخش دیگر اهمیت دادهاست، نمونه حکایات و پند و اندرزهایی را در ضرورت کسب علم و دانش، مشورت کردن با افراد دانا و حمایت حاکمان و امیران از افراد دانشمند بیان شده که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره میشود. وی در بابی تحت عنوان «در حکمتهای دانایان» میگوید «نقل است که حکیمی گفت مردم چهار گروهاند یکی آنست که داند و نداند که داند وی فراموش کار است یاد دهیدش. و یکی دیگر آنست که نداند و داند که نداند، وی در پی راهنمایی است، راه نمائیدش. و یکی دیگر آنست که نداند و نداند که نداند وی جاهل است از او دور باشید» (غزالی، 1317: 121). و در جای دیگر میآورد: «مردی از حکماء پیشین چند سال گرد جهان میگشت و این شش سخن مردمان را میآموخت و میگفت هر که را علم نیست او را عزّ دو جهان نیست و هرکه را حلم نیست او را از علم خویش منفعت نیست و هر که را پرهیزکاری نیست او را به نزدیک خدای تعالی بزرگواری نیست» (همان: 122). همچنین در جای دیگر بر لزوم اهمیت علم و دانش با این حکایت تأکید میکند. حکمای یونان را گفت اما پنج چیز را باید جهد یابد. اول علم دوم دبیری سیم سواری چهارم بهشت پنجم رهائی از دوزخ (همان: 124). وی همچنین ضمن حکایتی دیگر از دانشمند درباری که حقوق دریافت میکند میگوید «زنی از برزجمهر مسألهای پرسید بزرجمهر گفت مرا جواب مسأله درین وقت یاد نیاید زن گفت مال بسیار از پادشاه میستانی از بهر دانش خویش و جواب مسأله من نمیدانی گفت من آنچه از پادشاه میستانم بدان است که میدانم اگر بدان بستانمی که ندانم اگر همه مال جهان مرا دهند بسند نیاید» (همان: 125). وی همچنین در لزوم رعایت احترام استاد میآورد «اسکندر را پرسیدند که چراست که استاد خویش را عزیزتر از پدر خود میداری گفت از بهر آنکه پدر من سبب زندگانی فانی من است و استاد من سبب زندگانی باقی منست» (همان: 125). و در لزوم اهمیت خردورزی مینویسد: «نقل است که گروهی از حکما از بزرجمهر پرسیدند که ما را از باب حکمت چیزی یاد ده چنانکه منفعت دارد ما را بتن و جان تا بدان بکوشیم و ایزد تعالی پاداش نیکی دهد، گفت آگاه باشید که چهار چیز بینایی چشم بیفزاید، و چهار چیز بینایی بکاهد، و چهار چیز تن را فربه کند، و چهار چیز تن را بیمار کند و چهار چیز تن را درست کند، و چهار چیز تن را شکسته دارد، و چهار چیز دل را زنده دارد و چهار چیز دل را بمیراند... اما آن چهار چیز که دل را زنده کند یکی خرد شایسته دیگر استاد دانا و همباز (شریک)، امین و عیال موافق و دوست سازگار و مساعد» (همان: 125-127). وی همچنین بارها با آوردن حکایتهای متعدد از لزوم ارج نهادن به مقام دانشمندان و نتیجه وار داشتن این طبقه از مردم سخن میگوید. چنانچه مینویسد «سقراط حکیم گوید پنج چیز مردم را تباه کند بر دوستان فریب دادن و از خداوندان دانش روی گردانیدن و خویش را خوار داشتن و کبر از ناسزا کشیدن و از پی هوای دل رفتن» (همان: 127). و در جای دیگر میگوید: «حکیم گوید چهار کار بد است که اگر مردم آن بکنند هم بدین جهان و هم آن جهان مکافات بباید و اگر درین جهان بوی نرسد بفرزندان وی رسد بیشکّ یکی غیبت خلق را و گفتهاند که غیبت سوار است و زود اندرافتد و دیگر علما را خوار داشتن که گفتهاند هر که علما را خوار دارد خوار گردد» (همان: 135-136).
غزالی همچنین در دیگر اثر خود به نام کیمیای سعادت که در آخرین سالهای قرن پنجم هجری قمری نوشتهاست، مردم و پادشاه را به خردورزی و به کار بردن عقل توصیه میکند. وی در بخش تحت عنوان «در طلب علم کردن» به نقل از پیامبر(ص) علم را فریضهای میداند که بر همه مسلمانان واجب است (غزالی طوسی، 1354، 1/131). و هیچ کاری را بزرگوارتر از علم نمیداند. به تعبیر وی «چون بدانستی که عامی به هیچ وقت از این خطر خالی نباشد، از اینجا معلوم شود که هیچ کار، که آدمی بدان مشغول خواهد شد، فاضلتر و گواراتر از علم نخواهد بود. و هر پیشه که بدان مشغول خواهد شد برای طلب دنیا خواهد بود، و علم بیشتر خلق را در دنیا از دیگر پیشهها بهتر» (همان: 135). به اعتقاد وی کسی که به دنبال علمآموزی میرود، علم سبب حراست مال وی میشود، سبب جایگاه و عزت او در دنیا و سعادت اخروی میگردد (غزالی: 1354، 1/135).
اهمیت علم و علمپروری در اغراض السیاسه فی اعراض الریاسه
یکی دیگر از متون گرانقدر ادب پارسیِ قرن ششم هجری قمری، اغراض السیاسه فی اعراض الریاسه اثر محمد بن علی ظهیری سمرقندی است. این کتاب از آثار مهم اجتماعی و سیاسی که به تعبیر مصحح این اثر جعفر شعار «امیران و سیاستمداران را سودمند میافتد و اندیشه آنان را نیرو میبخشد» (ظهیری سمرقندی، 1349، مقدمه مصحح: چهار). نویسنده بنای کتاب را بر سخنان آموزندهای از زبان پادشاهان، امیران، فیلسوفان و دانشمندان ایرانی و غیرایرانی و همینطور پیامبران، خلفا و امامان قرار دادهاست و تنها به بیان مطالب اخلاقی و اجتماعی بسنده نکردهاست. در این اثر گاهی در باب دانشهای گوناگون مثل فلسفه، حکمت، موسیقی، نجوم، ریاضی و معماری از زبان دانشمندان شرحی آوردهاست (همان: مقدمه مصحح: چهار).
ظهیری سمرقندی دانشمندان و حکیمانی چون بطلمیوس را به دلیل بهرهمندی از عقل و خرد ستایش کردهاست و علت بزرگی و سعادت بطلمیوس را این امر میداند که «با پادشاه وقت بر سبیل منادمت مخالطت داشت و روزگار به حکمت و تجربت همی گذاشت» (همان: 121). وی همچنین منزلت و عظمت علم را از اقسام جوهر و گنجها بالاتر میداند
الـعلــم فیــه جلالــه و مــهابه و العلم انفع من کنوز الجوهر
تفنی الکنوز علی الزمان و عصره و العلم یبقی باقیات الاعـصر (همان: 122).
چنانچه در بخش افلاطون حکیم از قول او میگوید: «در شریعت ریاست و سنت سیاست و قوانین عدل و قواعد انصاف و فضل بر ولات و سلاطین و اکابر و اصحاب دولت به فتوی عقل و دستور خرد محرّم و منهیّ است» (همان: 128). وی عمل کردن پادشاه بر اساس عقل و خرد را «وحی الهی و الهام پادشاهی» میداند و معتقد است فرمانروایان این نصیحتها و مواضع را باید آینه اعتبار خودش بسازد و قوانین ملکداری را بر اساس عدل، فضل و دانش قرار دهد تا «دولت و مملکت او از انتقال و زوال آمن و ساکن ماند» (همان: 129). همچنین از قول اردشیر ساسانی، ارزش و زینت پادشاهی را به دین و دانش میداند. همچنان که «قوّت و رونق دین به هیبت شمشیر قایم باشد» دین و پادشاهی و دانش و شمشیر را همراه و ملازم یکدیگر میداند (همان: 166) و معتقد است «ترجمان دانش و دین قلم است و پاسبان ملک و دولت شمشیر» (همانجا).
ظهیری سمرقندی همچنین از قول شاپور دوم ساسانی در سودمندی علم و مشورت با حکما و کسب معرفت میگوید همچنان که باران، زمین مرده را احیا میکند «مرده عطش غفلت را به آب حیات علم» زنده میگرداند و به «نبات زهد و شکوفه حکمت و ثمره عفاف بیاراید تا از خرمن طاعت خوشه معرفت حاصل آید و جان مرد متّقی به ذخیره طاعت مستظهر گردد و زاد عقبی بردارد، و آن کلام حکما و مواعظ انبیاست» (همان: 174). وی همچنین نقل میکند زمانی که شاپور ساسانی به زیرکی از بند پادشاه روم به کشور رسید گفت «اندازه خردها در بلاها پدید آید. یعنی عقل و خرد از برای تدبیر و تقدیر آفریده آمدست و تدبیر بی مدد علم و مادّت حکمت به حلیت صواب مزّین نشود و علم و حکمت از تبصرت و تجربت زاید و تجربت و تبصرت بی قیاس و فکرت مصوّر و میسّر نگردد» (همان: 179-180).
همینطور از قول انوشیروان ساسانی نقل میکند که «فاضلترین شاهان از وزیر بینیاز نباشد» (همان: 197) و ذکر میکند اسکندر جزو داناترین مردمان بود و این امر به سبب «امداد حکمت و مدد الهام ربانی مخصوص، چندین حکمای عالم و ندمای فاضل داشت و هیچ عزیمت بی استطلاع رای ایشان به نفاذ نرساند» (همان: 198). به همین دلیل زیرکان گفتهاند «اِذا شاوَرت العاقِل صارُ عُقلُهُ لَکَ» (همانجا). تا جایی که درجه و ارزش یک عقل را از رأی و تدبیر صدهزار سوار زرهپوش بالاتر میداند و معتقد است «اگر دو عقل به هم بپیوندند جهان را زیرورو میکنند» (همانجا). همچنین در بخش مربوط به دوران حکومت خسرو پرویز بر این باور است؛ اگر اصحاب دولت به پند و نصیحت خردمندان توجه نکنند «به رشد و صلاح نگراید» (همان: 208).
ظهیری سمرقندی همچنین در ذکر دوران خلافت مأمون عباسی مینویسد «ای خسرو عادل و ای پادشاه کامل، جهانداری بیعدل و فضل و علم و رأی و تدبیر ثابت و پایدار نباشد» (همان: 318) و نیز «رأی و نظر پادشاه حتی اگر مانند نور ماه روشن و درست باشد باز از رأی و نظر وزرای با تجربه دانشمند و حکیم و فاضل بینیاز نباشد (همان: 327). وی همچنین مینویسد روزی هارون الرشید از در مکتب محمد امین پسرش رد میشد دید معلمش او را کتک میزند. گفت «اضربه و اقتله فلأن یموت خیر من ان یموق بزن و بکش، بمیرد به که نادان برآید» (همان: 321). به اعتقاد ظهیری سمرقندی «چنانکه زندگی کالبد به روان است و زندگی روان به دانش است و کالبد بیروان بر روان بی دانش شرف و مزیّت دارد. پس هرکه خواهد تا روانِ او به حیات ابدی زنده گردد، به تحصیل علم و حکمت کوشد از بهر آنکه معارج نفوس عالمه در ترقی عالم علوی علم و حکمت است» (همان: 321) به همین دلیل گفتهاند «اذا شاورت العاقل صار عقله لک» (همان: 327).
جایگاه علم و علمپروری در نهج المسلوک فی سیاسه الملوک
این کتاب اثر عبدالرحمن بن عبدالله شیزری (589ﻫ) به زبان عربی است. وی مقارن با سلاطین زنگی و سلاطین ایوبی و اتابکان ترکمن که برای سلاطین سلجوقی کار میکردند بودهاست (شیزری، 1414: 9). این کتاب مشتمل بر اصول حکمت، ادب و سیاست و کشورداری است. به تعبیر مصحح کتاب محمد احمد دمج، نویسنده به مسئله قدرت سیاسی میپردازد، دولت را نقطه شروع توصیهها و دستورات خود میداند و آداب، اخلاق سیاسی و ویژگیهای فردی حاکم را مورد بحث قرار میدهد12 (همان: 21).
عبدالله شیزری در باب اول کتاب خود تحت عنوان «فی فضل الادب و افتقار الملک الیه» به نقل از بزرگمهر مینویسد «پدر و مادر اگر اخلاق و دانش را به فرزندان خود بیاموزند و به ارث بگذارند، به وسیله آنها ثروت به دست میآورند و به واسطه آنها به بالاترین درجات میرسند (همان: 69). در جایی دیگر معتقد است «علم گنج بزرگیست که هیچ وقت از بین نمیرود»13 (همانجا). همچنین در باب سوم کتاب خود تحت عنوان «فی معرفه القواعد الادب» مینویسد «اگر خدا خیر مردم را بخواهد، علم را در پادشاهانشان قرار میدهد و سلطنت را در علمایشان»14 (همان: 72). در همین باب از قول حکما نقل میکند «علم حافظ پادشاهان است زیرا آنها را از ظلم باز میدارد و آنها را به بردباری باز میگرداند و از آسیب محافظت میکند و نسبت به رعایا دلسوزی میکند»15 (همانجا).
همچنین در باب چهارم کتاب خود تحت عنوان «فی معرفه ارکان المملکه» به هنگام بیان خصلتهای وزیر اولین ویژگی را که برای وزراء برمیشمارد، علم است16 (همان: 83). وی در همین باب به نقل از شخصی به نام عبدالرحمن مینویسد «هیئتی از سرزمین روم نزد مأمون آمدند و ایشان را تکریم کردند و چون به کشور خود بازگشتند، به حکیمانشان گفتند ما هرگز سلطنتی بدین شکوه و عظمت و خردورزی ندیدهایم. نه هیچ کس در پایه شایستگی و لیاقت، همچون وزیرش جناب فضلبنسهل که جز جوانی نقصی در او پدیدار نیست، چرا که رسم سلاطین معمولا آن بوده که شیوخی را به وزارت میگزیدند که دانش را با تجربه و مهارت در رهبری تجمیع کردهاند»17 (همان: 85).
نتیجه
رویکرد برون علمی درباره جایگاه علم در فرهنگ اسلامی در نسبت با قدرت سیاسی بر مبنای رویکرد فرهنگی یافتههای ارزشمندی از کارکردهای علم در فرهنگ سیاسی اسلامی را نشان میدهد. برآمدن و بقای قدرت سیاسی در فرهنگ سیاسی اسلامی و اعمال قدرت حاکمان به مشروعیت قدرت حاکمه بستگی داشت. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد یکی از این مبانی مشروعیت در فرهنگ سیاسی ایران در دوران اسلامی، ضرورت حمایت حاکمان و توجه آنان به علم و عالمان بودهاست که در نصایح الملوک به عنوان متونی درباره مشروعیت قدرت سیاسی مطرح میشود.
اندرزنامهها دوران اسلامی از قدیمیترین گونههای آثار تعلیمی در اخلاق سیاسی و نشاندهنده سنتی فکری در تداوم اندیشه سیاسی ایران پیشااسلامی در دوران اسلامی هستند. این آثار در زمینه ترسیم الگوی حکمرانی مطلوب و پادشاهی شایسته، ارائه قواعد و آیینهای کشورداری، جایگاه دانشوران و کارکردهای علم در مشروعیتبخشی به حاکمیت و ساختار سیاسی دارای ایدههای متنوعی با آبشخورهای فکری گوناگون فرهنگی، دینی و عرفی و اسلامی هستند. اندرزنامهها با استفاده از امثال و حکم و نیز آیات و احادیث و همینطور حکایات تاریخی از سیره حاکمان و فاضلان و دانشوران تلاش دارند مخاطب اصلی خود را که حکومت و فرومانروایاناند به سمت ترویج علم به عنوان یکی از فضیلتهای اخلاق حکمرانی شایسته سوق دهند. یکی از اصول عمده در اندیشه سیاسی در اندرزنامههای ایران دوران میانه اسلامی و یکی از ایدههایی که در اندرزنامهها به حاکمان توصیه شدهاست، لزوم توجه به دانش و دانشمندان است زیرا علم مهاری بر قدرت است. با توجه به نیاز حاکمان و ساختار قدرت به مشروعیت، مجالست و مشاورت با اهل فضل علم به عنوان تدبیری سیاسی و سنتی بایسته در عبارتهای مختلف ارائه میشود. رابطه علمپروری و مشروعیت حاکمان از منظر اندرزنامهنویسان دوره قرون متقدم و میانه اسلامی برآمده از هم راستایی حقیقت و قدرت و دانش در جهانبینی خیمهای اندامواره دوران پیشامدرن جامعه اسلامی به عنوان جهانی عاقلانه و عادلانه و طبیعی و منظم بودهاست که نیازمندی عالمان و حاکمان به یکدیگر را در سلسله مراتب سعادت دنیوی و اخروی ضروری میساختهاست. همین ایده نظری در سطح روابط عملی در حوزه اجتماعی بازتاب یافته بود و در نتیجه شاهد حضور دانشوران در کنار قدرتمندان در دوران خلافت و امارتهای اسلامی هستیم. جایگاه علم در نظام اخلاقی اسلامی نشاندهنده این است که میتوان تبیینی ساختاری مبتنی بر زمینههای فرهنگی و اجتماعی را از رابطه حاکمان مسلمان با دانشوران علوم طبیعی نیز مانند علوم دینی برای کسب مشروعیت ارائه کرد.
کتابنامه
آدامسون، پیتر (1398). فلسفه در جهان اسلام. ترجمه زرین مناجاتی و حنیف امین بیدختی، تهران: شوند.
ابن بلخی (1385). فارسنامه. بهکوشش گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون، تهران: نشر اساطیر.
ابن خلدون (1375). مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
ابن مسکویه، ابوعلی (1366). تجارب الامم. طهران: دار سروش للطباعه و النشر.
ابن مقفع، عبدالله (1423). کلیله و دمنه. بیروت: عاله الکتب.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق (1381)، الفهرست. ترجمه رضا تجدد، تهران: اساطیر.
همو (بیتا). الفهرست. بیروت: دارالمعرفه.
ارکون، محمد (1395). انسانگرایی در تفکر اسلامی. ترجمه احسان موسوی خلخالی، تهران: نشر طرح نقد
استیس، والتر ترنس (1395). دین و نگرش نوین. ترجمه احمدرضا جلیلی، تهران: حکمت.
بخاری، محمد بن عبدالله (1369). کلیله و دمنه (داستانهای بیدپای). ترجمه پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران: انتشارات خوارزمی.
برک، پیتر (1399). تاریخ اجتماعی معرفت از گوتنبرگ تا دیدرو. ترجمه یاسر خوشنویس، تهران: کرگدن.
بشیریه، حسین (1397). احیای علوم سیاسی. تهران: نشر نی.
بکار، عثمان (1381). طبقهبندی علوم از نظر حکمای مسلمان. ترجمه جواد قاسمی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
پزشکی، محمد (1383). چیستی فلسفه سیاسی در حوزه تمدن اسلامی. قم: بوستان کتاب.
حامد ابوزید، نصر (1394). متن، قدرت، حقیقت: اندیشه دینی میان اراده معرفت و اراده سلطه. ترجمه احسان موسوی خلخالی، تهران: نیلوفر.
جابری، محمد عابد (1381). جدال کلام، عرفان و فلسفه در تمدن اسلامی. ترجمه رضا شیرازی، تهران: یادآوران.
جعفریان، رسول (1393). مفهوم علم در تمدن اسلامی. تهران: علم.
خزائلی، محمدباقر و منتظرالقائم، اصغر (1395). نقد و بررسی طبقهبندی علوم در تمدن اسلامی با تأکید بر نقش ایرانیان (قرنهای سوم تا یازدهم هجری). قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
درویشی، حدیث (1396). بررسی مضامین وصایای حاکمان در شرق جهان اسلام از قرن دوم تا هفتم هجری. پایانامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی.
دفتری، فرهاد (1380). سنتهای عقلانی در اسلام. فریدون بدرهای، تهران: فروزان.
دلیر، نیره و کاظمی، عاطفه (1395). علوم عقلی در عصر سلجوقی: بررسی و تحلیل جامعه آماری دانشمندان. تاریخ و تمدن اسلامی، شماره 34.
دوفوشهکور، شارل هانری (1377). اخلاقیات (مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی سده سوم تا سده هفتم هجری). ترجمه محمدعلی امیر معزی و عبدالمحمد روحبخشان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایرانشانسی فرانسه در ایران.
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، (1364). اخبار الطوال. ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی.
همو، (بی تا). اخبار الطوال. بیروت: دارالقلم (دارالارقم بن ابی الارقم).
رابینسون، چیس اف (1397). تاریخنگاری اسلامی. ترجمه محسن الویری، تهران: سمت.
رضاییراد، محمد (1379). مبانی اندیشه سیاسی در خرد مزدایی. تهران: طرح نو.
رنان، کالین (1371). تاریخ علم کمبریج. ترجمه حسن افشار، تهران: مرکز.
روزنتال، اروین (1388). اندیشه سیاسی اسلام در سده های میانه. ترجمه علی ادرستانی، تهران: قومس.
روزنتال، فرانتز (1385). میراث کلاسیک اسلام. ترجمه علیرضا پلاسید، تهران: طهوری.
روزنتال، فرانتس (1392). دانش پیروزمند (مفهوم علم در اسلام قرون وسطا). ترجمه علیرضا پلاسیّد، تهران: نشر گستره.
سارتن، جورج (1398). مقدمه بر تاریخ علم. ج 1، ترجمه غلامحسین افشاری، تهران: دفتر ترویج وزارت علوم و آموزش عالی.
شاکد، شائول (1388). از ایران زرتشتی تا اسلام. ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: ققنوس.
شرفی، عبدالمجید (1383). اسلام و مدرنیته. ترجمه مهدی مهریزی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
شیپن، استیون (1396). انقلاب علمی. ترجمه یاسر خوش نویس، تهران: کرگدن.
شیرزی، عبدالرحمن بن نصر (1414). النهج المسلوک فی سیاسه الملوک. بهکوشش محمد احمد دمج، بیروت: بحسون.
سیسموندو، سرجیو (1395). مطالعات علم و تکنولوژی. ترجمه یاسر خوش نویس، تهران: سروش.
صیامیان گرجی، زهیر، سعید ماخانی و محمدجلال ماخانی (1396). مبانی کیهانشناختی اندیشه سیاسی ایرانشهری با تأکید بر منابع زرتشتی. مطالعات تاریخ فرهنگی، 8/31.
طباطبایی، سید جواد (1383). زوال اندیشه سیاسی در ایران (گفتار در مبانی نظری انحطاط ایران). تهران: کویر.
همو (1385). خواجه نظام الملک طوسی: گفتار در تداوم فرهنگی ایران. تهران: ستوده.
همو (1398). درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران. تهران: کویر.
طباطباییفر، سید محسن (1384). نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه. تهران: نشر نی.
طبری، محمد بن جریر (1375). تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر.
همو (1967). تاریخ الطبری/ تاریخ الامم و الملوک. بهکوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: بینا.
طوسی، نظام الملک ابوعلی حسن بن علی (1344). سیاستنامه. بهکوشش محمد قزوینی، تهران: انتشارات کتابفروشی زوّار.
ظهیری السمرقندی، محمد بن علی (1349). اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة. بهکوشش جعفر شعار، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
عتبی، محمد بن عبدالجبار (1374). تاریخ یمینی. ترجمه جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی.
عنصر المعالی کیکاووس (1345). قابوسنامه. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
غزالی طوسی، ابوحامد محمد (1317). نصیحةالملوک. بهکوشش جلال همایی، تهران: چاپخانه مجلس.
غزالی طوسی، ابوحامد محمد (1354). کیمیای سعادت. بهکوشش حسین خدیوجم، تهران: فرانکلین.
فارابی، ابونصر (1996). السیاسة المدنیة. شرح علی بو ملحم، بیروت: دار و المکتبة الهلال.
فارابی، ابونصر محمد (1371). سیاست مدینه. ترجمه جعفر سجادی، تهران: وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.
فردوسی، ابوالقاسم (1365). شاهنامه. بهکوشش محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور (نشر پدیده).
فیرحی، داوود (1382). قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام. تهران: نشر نی.
همو، (1388). تاریخ تحول دولت در اسلام. قم: دانشگاه مفید.
همو، (1398). نظام سیاسی و دولت در اسلام. تهران: انتشارات سازمان سمت.
کراگ، هلگه (1396). مقدمهای بر تاریخنگاری علم. ترجمه محمدابراهیم باسط، تهران: انتشارات سمت.
کرمر، جوئل. ل (1375). احیای فرهنگی در عهد آل بویه: انسانگرایی در عصر رنسانس اسلامی. ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، چاپ اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
کرون، پاتریشا (1389). تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام. ترجمه مسعود جعفری، تهران: نشر سخن.
کسائی، نورالله (1374). مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن. تهران: امیرکبیر.
کندی، ا.س (1385)، علوم دقیقه. در تاریخ ایران کمبریج، ج 4، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر.
گمینی، امیرمحمد (1402). ما چگونه ما نشدیم: نقد و بررسی فرضیه افول علم در ایران. تهران: کرگدن.
گوتاس، دیمیتری (1381). تفکر یونانی، فرهنگ یونانی. ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
لاپیدوس، ایرام (1394). تاریخ جوامع اسلامی. ترجمه علی بختیاریزاده، تهران: انتشارات اطلاعات.
متز، آدام (1393). تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری یا (رنسانس اسلامی). ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: امیرکبیر.
مجتبايی، فتح الله (1352). شهر زيبای افلاطون و شاهی آرمانی در ايران باستان. تهران: انجمن فرهنگ
محبی، پرویز (1383). فنون و منابع در ایران (مقدمهای بر تاریخ تکنولوژی و کاربرد مواد در ایران از قرن اول تا سیزدهم). ترجمه آرام قریب، تهران: اختران.
محمدی ملایری، محمد (1374). فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی. تهران: توس.
همو، (1380). تاریخ و فرهنگ ایران در انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی. ج 4، تهران: توس.
مرزبان باوندی، رستم بن شروین (بی تا). مرزبان نامه. بهکوشش محمد قزوینی، تهران، انتشارات کتابخانه صدر تهران.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (2536). مروج الذّهب و معادن الجوهر. ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
معصومی همدانی (1398). تاریخ و فلسفه علم. تهران: هرمس.
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد (1361). احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم. ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
منشی، ابوالمعالی نصرالله (1367). ترجمه کلیله و دمنه. بهکوشش مجتبی مینوی طهرانی، تهران: چاپخانه سپهر.
میلی، آلدو (1379). علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی. ترجمه محمد رضا شجاع رضوی، مشهد: آستان قدس رضوی.
والبریج، جان (1400). خدا و منطق در اسلام: خلیفهگری عقل. ترجمه احمد کاظمی موسوی، تهران: نشر آگه.
نصر، سیدحسین (1390). اسلام، علم، مسلمانان و فناوری. ترجمه امیرحسین اصغری، تهران: اطلاعات.
همو، (1393). علم و تمدن در اسلام. ترجمه احمد آرام، تهران: علمی و فرهنگی.
هاف، توبی. ای (1384). خاستگاه نخست علم جدید اسلام، چین و غرب. ترجمه حمید تقویپور، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
یاقوت حموی، شهاب الدین ابوعبدالله (1995). معجم البلدان. بیروت: دارالصادر.
یاوری، نگین (1397). اندرز به سلطان: نصیحت و سیاست در اسلام قرون میانه. ترجمه محمد دهقانی، تهران: نشر تاریخ ایران.
Blaydes, Lisa. Justin Grimmer, and Alison McQueen (2018(. Mirrors for Princes and Sultans: Advice on the Art of Governance in the Medieval Christian and Islamic Worlds: The Journal of Politics. Volume 80, Number 4, October.
Brentjes, Sonja (2024). Historiography of the History of Science in Islamicate Societies, Abingdon, Oxon; New York, NY: Routledge.
Brentjes, Sonja, (2021). Science in persian, A History of Persian Literature, Editor: Ehsan Yarshater, Volume V: Persian Prose, Edited by Bo Utas, The Ehsan Yarshater Center for Iranian Studies & Columbia University, Tauris.
Brentjes, Sonja, (2023). Routledge Handbook on the Sciences in Islamicate Societies: Practices from the 2nd/8th to the 13th/19th Centuries (The Routledge Handbooks), Routledge, Taylor & Francis.
Born, Lester Kruger, (1928). The Perfect Prince: A Study in Thirteenth-and Fourteenth-Century Ideals. Speculum: A Journal of Mediaeval Studies (4):470-540.
Hankins, Thomas L (1979). In Defence of Biography: The Use of Biography in the History of Science, Sci., xvii.
Lambertini, Roberto. (2011). Mirrors for Princes. In Encyclopedia of Medieval Philosophy.
Malagaris, George, (2020). Biruni, Oxford Centre for Islamic Studies, oxford university press.
Marlow, L. (2013). Mirrors for Princes. In The Princeton Encyclopedia of Islamic Political Thought. Princeton University Press.
Marlow, L. (2009). Surveying Recent Literature on the Arabic and Persian Mirrors for Princes Genre. History Compass.
Shaked, s, Z. Safa, “ANDARZ,” Encyclopædia Iranica, II/1, pp. 11-22, available online at
http://www.iranicaonline.org/articles/andarz-precept-instruction-advice
[1] . تاریخ دریافت: 5/2/1403؛ تاریخ پذیرش: 25/5/1403
[2] . رایانامه (مسؤول مکاتبات): z_siamian@sbu.ac.ir
[3] . وأخذ عن اهل التجارب و ذوی العقل و الرای و الحکمه (طبری، 1967، 8/586).
[4] . و اکثر مجالست العلما مشاورتهم و مخالتطهم (همان: 8/590).
[5] . انظر الی هذه السفَط به، فإنّ فیه علم آبائک (ابن اثیر، 6/18).
[6] . وَ قَد رَزَقَ اللهُ المَلِکَ السَعِیدَ أنُوشیروَانَ مِنَ العَقلِ أفضَلَهُ، و من العلم اجزله؛ و من المعرفه بالامور اصوبها، و من الافعال اسدها، و من البحث عن الاصول و الفروع انفعه؛ و بلغه من فنون اختلاف العلم، و بلوغ منزله الفلسفه، ما لم یبلغه ملک قط من الملوک قبله (ابن مقفع، 1423: 54).
[7] 7. ولم یکن فی ملوک العجم ملک کان اجمع لفنون الادب و الحکم، و لا اطلب للعلم منه، و کان یقرّب أهل الآداب و الحکمه، و یعرف لهم فضلهم، و کان أکبر علماء عصره بُزُرجمهر بن البَختَکان، و کان من حکماء العجم و عقلائهم، و کان کسری یُفَضّله علی وزرائه و علماء دهره (دینوری، بیتا:70).
[8] . فان الاقرار بمعرفه الحق و العلم من اعظم ماتزینت به الملوک و من اعظم المضره علی ملوک الانفه من التعلم (ابن مسکویه، 110:1366).
[9] . أما أنوشروان بن قباذ وكان أجلّ ملوك فارس حزما و رأيا وعقلا وأدبا.
[10] . برای اطلاع در این باره رجوع شود به کلیله و دمنه نصر الله منشی، 27-37؛ باب برزویه طبیب، 43-56؛ محمد بن عبدالله البخاری (1369)، داستانهای بیدپای (ترجمه کلیله و دمنه)، 40-42؛ صادق سجادی، 1399: مدخل برزویه، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
[11] . برای اطلاع از نامه طاهر به فرزندش رک. تاریخ طبری، 13/5704-5692.
[12] . ما أورثت الآباء ابناءها شیئا افضل من الادب، لأنها اذا اورثتها الادب و العلم اکتسبت بهما الاموال و نالت بهما أعلی المراتب.
[13] . و العلم کنز العظیم لا یفنی.
[14] . و کان یقول اذا أراد الله بالناس خيرا جعل العلم فی ملوکهم و الملک فی علمائهم.
[15] . العلم عصمت الملوک لانه یمنعهم من الظلم و یردهم الی الحلم و یصدهم عن الاذیه و یعطفهم علی الرعیه.
[16] . و اعلم انه لا بد ان یعتبر فی الوزیر عشره اوصاف احدها العلم.
[17] . و ان وفدا قدمو علی مامون من بلاد الروم فأکرمهم فلما رجعوا الی بلادهم قال عقلاؤهم: ما رأینا مثل المأمون جلاله و عظمه و عقلا و لا رأینا مثل وزیره فی حسن سمعته و کمال أوصافه لولا أنه حدیث السن و من شأن الملوک أن یستوزروا المشایخ الذین اجتمعت لهم الحلیه و الریاسه و العلم و التجربه.