Investigation of moral teachings in Qaboosnameh and Alchemy of Saadat
seid ali akbar shariati far
1
(
sabzevar،university
)
Keywords: Morality, admonition, wisdom, Qaboosnameh, alchemy of happiness.,
Abstract :
The ancient Iranians' attention to moral categories is evident throughout their writings that have come down to us. According to some of the most important Pahlavi texts, Iranians were moral and religious people who expressed moral issues in the field of ethics and governance in the form of advice. In the division of Pahlavi texts, the most fruitful part is related to the injunctions. However, with the fall of Iran to the Arabs, this tradition of endaznameh writing was not forgotten, but emerged in Islamic-Iranian literature and wisdom. An excellent example of such an influence can be seen in works such as Ferdowsi's Shahnameh, Ibn Maskoyeh's Javdan Khard, Qaboosnameh, Khwaja Nizam al-Molk's policy and Saadi's Golestan, and many other moral and admonitional texts between the 4th and 8th centuries of Hijri. In this article, we intend to examine the long-standing and ancient tradition of exhortation writing in ancient Iran, which generally focuses on ethics and practical wisdom, and examine its influence on the literature and wisdom of the Islamic era based on the two books of Qaboosnameh and Kimai Saadat.
1. قرآن کریم
2. نهجالبلاغه
3. آذرنوش، آذرتاش .(1379). فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی. تهران: نی.
4. ابنمسکویه، احمدبن محمد.(1378). جاویدان خرد. ترجمه تقیالدین محمد شوشتری، مصحح بهروز ثروتیان، چاپ سوم، تهران: فرهنگ کاوش.
5. اسلامي ندوشن، محمد علي.(1370). جام جهانبين (در زمينه نقد ادبي و ادبيات تطبيقي). تهران: نغمه و زندگی.
6. ثروتیان، بهروز .(1388). خردنامههای ایران باستان. تهران: دانشپژوه.
7. جابری، سید ناصر .(1386). «در ماهیت اندرز و اندرزخوانی». مجله کیهان فرهنگی، خرداد 1386، شماره 248، صص 67-64.
8. حسندوست، محمد .(1383). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. زیر نظر بهمن سرکاراتی، جلد اول، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
9. دوفوشه کور، هانری .(1377). اخلاقیات. ترجمه ع. روحبخشان، تهران: نشر دانشگاهی.
10. دشتي، حسين(1379 ). دايرةالمعارف جامع الاسلامي. تهران: آرايه.
11. راغب اصفهانی، حسینبن محمد .(1383). مفردات الفاظ قرآن. ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، تهران: مرتضوی.
12. رجـایی، فرهنگ .(1372). تحول اندیشة سیاسی در شرق باستان. تهران: قومس.
13. رستگار فسایی، منصور .(1380). انواع نثر فارسی. تهران: سمت.
14. زرینکوب، عبدالحسین .(1375). از گذشته ادبی ایران . تهران: بینالمللی الهدی.
15. سیاح، احمدی .(1371). فرهنگ بزرگ جامع نوین (فرهنگ سیاح) عربی ـ فارسی، چاپ پانزدهم، تهران: سیاح.
16. شرفی، محبوبه .(1390). «اندرزنامهنویسی سیاسی در عصر ایلخانی»، مجله مطالعات تارخ اسلام، پاییز1390، شماره 10، صص 114-93.
17. صفا، ذبیحالله .(1368). «اندرز». مجله ایراننامه، بهار 1368، شماره 27، صص 404-383.
18. ــــــــــــ .(1369). تاریخ ادبیات ایران. ج2، چاپ دهم، تهران: فردوس.
19. طوسي، خواجه نصيرالدين .(1369). اخلاق ناصري. تصحيح و تنقیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی .
20. عنصرالمـعالی، کـیکاوس بـن وشمگیر .(1382). قابوسنامه. به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران: امیرکبیر.
21. غزالی، ابوحامد .(1380). کیمیای سعادت. به کوشش حسین خدیو جم، تهران: علمی و فرهنگی.
22. فروزانی، سید ابوالقاسم .(1381). «تفاوت بنیادین قابوسنامه با اندرزنامهها و آییننامههای پهلوی». مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، مرداد و شهریور 1381، شماره 58 و 59، صص 54-51.
23. گزنفون (1386)، کوروشنامه. ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران: علمی و فرهنگی.
24. محبی، حمیدرضا.(1384).«اندرزنامه». مجله هنر، زمستان 1384، شماره 66، صص 117-90.
25. مجدی، سید عطالله .(1382). گنجینه حکمت. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
26. مزداپور، کتایون .(1386). اندرزنامههای ایرانی. تهران: دفترپژوهشهای فرهنگی.
27. مشکور، محمدجواد .(1378). نامه باستان. به اهتمام سعید میرمحمد صادق و نادره جلالی، چاپ اول، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
28. معین، محمد .(1364). مجموعه مقالات. به کوشش مهدخت معین، جلد اول، چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات معین.
29. ـــــــــــــ .(1379). فرهنگ مـعین. تـهران: انتشارات امـیرکبیر.
30. یارشاطر، احسان .(1381). تاریخ ایران. از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، ترجمه حسن انوشه، پژوهش دانشگاه کمبریج، جلد سوم، تهران: امیرکبیر.
31. ـــــــــــــ .(1395). حکمت تمدنی: گزیده آثار استاد احسان یارشاطر. به کوشش و با پیشگفتار محمد توکلی طرقی، چاپ اول، تهران: پردیس دانش.
بررسی آموزه های اخلاقی در قابوس نامه و کیمیای سعادت
دکتر سید علی اکبر شریعتی فر
گروه زبان و ادبیات فارسی واحد سبزوار ؛ دانشگاه ازاد اسلامی، سبزوار، ایران
.shariatifar@iaus.ir ali_far1345@yahoo.com
چکیده
توجه ایرانیان باستان به مقولههای اخلاقی در سرتاسر نوشتههایی که از آنان به یادگار به دست ما رسیده است، آشکار و هویدا است. بر پایهی برخی از مهمترین متون پهلوی، ایرانیان قومی اخلاقمدار و دینگرا بودند که مسائل اخلاقی، در ساحت اخلاق و حاکمیت را در قالب پند و اندرز بیان میکردند. در تقسیمبندی متون پهلوی، پربارترین بخش مربوط به اندرزنامههاست. اما این سنت اندزنامهنویسی، با سقوط ایران به دست اعراب، به دست فراموشی سپرده نشد، بلکه در ادب و حکمت اسلامی-ایرانی پدیدار شد. نمونهی عالی چنین تاثیری را میتوان در آثاری همچون شاهنامه فردوسی، جاودان خرد ابن مسکویه، قابوسنامه، سیاستنامه خواجه نظامالملک و گلستان سعدی و بسیاری دیگر از متون اخلاقی و اندرزی میان سدههای چهارم تا هشتم هجری مشاهده کرد.
ما در این مقاله برآنیم تا ضمن بررسی سنت دیرپا و کهن اندرزنامهنویسی در ایران باستان که عموما توجه آن به اخلاق و حکمت عملی است، تأثیر آن را بر ادب و حکمت عصر اسلامی بر اساس دو کتاب قابوسنامه و کیمای سعادت بررسی کنیم.
واژههای کلیدی: اخلاق، اندرز، حکمت، قابوسنامه، کیمیای سعادت.
مقدمه
متون آموزشی – تربیتی، نوشتههایی بدون تخیل هستند که نویسندگان آنها را برای آموزش و تعلیم موضوعهای اخلاقی و تربیتی نوشتهاند، مخاطب این گونه نوشتهها، بزرگسالان و درونمایهی آنها، آموزشی و تربیتی است؛ ویژگیهای ساختاری آنها زبان ساده، و هدف آنها، آسان سازی و ماندگار کردن پیام رسانی است.
جنبه های تعلیمی و تربیتی از دیرباز در متون نظم و نثر فارسی جایگاه ویژه داشته است. از این روی، هر یک از آنان، مناسب سبک و فضای دوره تاریخی و ادبی شیوه ای برای نوشتن و رساندن پیامهای خویش برگزیدهاند که در ادبیات تعلیمی نمونه های فراوانی دارد.
نثر تعلیمی عبارت است از نثر راست، آموزنده و هدف دار که دربردارندهی معارف اسلامی و انسانی میشود. در این گونه متون، نویسنده حکم معلم را برعهده دارد و معمولاً سادگی و روشنی بیان، قوت تعبیر، ایجاز غیر فحل و اطناب غیر حمل یعنی رعایت مساوی است در گفتار ضمن رعایت آرایه های ادبی در نوشتن و رعایت میکند تا بتواند در اذهان مستعدان تأثیر و جاذبه ای قوی به جای گذارد و نکته ای اخلاقی را به آنان بیاموزاند و امری را در اذهان جایگزین کند (رستگار فسایی، 1380: 273).
متون غیر روایی و تعلیمی که راوی ندارند و شخص نمود هستند درونمایهی غنایی و تعلیمی و فلسفی داشته و حقیقت محور هستند، پیام رسانی و پیام سازی مستقیم و طبیعت واقعی دارند. نویسنده چنین متونی، اندیشهی خود را در محورهایی مناسب و متناسب سازماندهی میکند؛ بین آنها خطی قطعی ایجاد میکند، شبکهی موضوعی و مفهومی میآفریند تا اندیشهاش محور به محور به مخاطبان ارائه شود و هدف و پیامش، جزء به جزء به طور مستقیم، اما هنرمندانه در دسترس آنان قرار گیرد.
یکی از شیوه های بیان تعلیم و تربیت در ادب فارسی پس از اسلام، اندرزنامه نویسی بوده است. از قدیم الایام ایرانیان مردمانی به تعبیر امروز اخلاقمدار بودند. آمین مارسلن مورخ یونانی درباره اخلاق ایرانیان مینویسد: «ایرانیان اسراف در خوراک را روا نمیدارند و به جز خوراک بزرگان و درباریان که در وقت مقرر صرف میشود، دیگر مردم هرگاه میل دارند غذا میخورند و هرگز بیش از اندازه صرف نمیکنند... ایرانیان بسیار تسلط بر نفس دارند و همواره میکوشند هرگونه بدی و زشتی را از خود دور سازند. در ایران برای پیمان شکن کیفرهای سخت معین شده است.» (مشکور، 1378: 49)
همانطور که میدانیم ایرانیان چه در زمان هخامنشیان و چه در زمان اشکانیان و ساسانیان، همواره طبعی آرام، مردمانی دلیر و جنگجو، اهل دوستی و به شدت به پیمانهای خویش وفادار بودند. چنین خصیصههایی در سنت مکتوب ایرانیان که در دوران ساسانیان به شکوفایی رسید نیز نمود یافته است. در اندرزنامهها علاوه بر بیان دستورات دینی و طرح مضامین فلسفی و اجتماعی و سیاسی، به کرات نسبت به اخلاق و حکمت عملی تاکید شده است. در واقع از جمله کتابها و رسالههایی که در اواخر عهد ساسانی و سدههای اول اسلامی به زبان پهلوی تالیف شده، «نوشتههای است که به نام اندرز یا پندنامک خوانده میشوند و عموماً شامل دستور معاشرت، شیوه زندگانی، رفتار زبردستان با زیردستان، پرهیزگاری و دینداری و به عبارت دیگر مبانی اخلاقی است و در حقیقت این رشته کتب را باید به منزله (حکمت عملی) آن عهد درخشان تلقی کرد.» (معین، 1364: 181)
در ایران عهد ساسانی به غیر از آثار دینی و علمی، کتابهای تاریخی (چون خوتای نامک)، داستانهای بزمی و رزمی (مانند داستان خسرو و شیرین و قصه شهر براز و اپرویز)، قصههایی که مآخذ غیرایرانی داشت (مثل قصه وامق و عذرا و کلیله و دمنه)، رایج بود. علاوه بر اینها، اندرزنامه(پندنامه)هایی منسوب به پادشاهانی چون اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان و سیاستمدارانی چون بزرگمهر وجود داشت که شامل دقایقی از فنون ملکداری بود و از تجارت سیاسی مایه داشت. در این اندرزنامهها که مشتمل بر لطایف اخلاقی بسیار است آنچه جذابیت دارد «حکمت عملی شادمانه آنها و لحن استوار و بی پیرایهای است که آن سخنان را خردپذیر و تأمل بر انگیز مینماید... در برخی از این اندرزنامهها تقوایی معتدل و پاک و استوار اما در عین حال دور از طرز تلقی راهبان اهل ریاضت به چشم میخورد.» (زرینکوب، 1375: 44-43)
در واقع جریان اندرزنامهنویسی یا همان حکمت عملی، یکی از مهمترین زمینههای اصلی انتقالدهندهی اندیشهی ایرانشهری در تـاریخ ایـران اسـلامی به شمار میآید. از همین رو، «هجومهای متعدد خارجی به ایرانشهر، از جمله هجوم اعراب مسلمان و هجوم مغولان، و از سوی دیگر، مهاجرت ترکان، این ضرورت را نزد نخبگان ایرانی ایجاب نمود تا با تحرک درآوردن اندیشههای ایرانشهری از طریق انـدرزنامهنویسی، مقدمات آشناسازی آنان را با آداب حـکومتداری و مـلکداری فراهم آوردند.» (شرفی، 1390: 93)
البته باید یادآوری کنیم که تاثیر حکمت و تمدن ایرانی پیش از اینها در عصر ساسانی در میان اعراب رواج پیدا کرده بود. در واقع «برخی از محققان تاریخ ادیان به تشابه میان آرای دینی ایرانیان باستان و برخی از احکام قرآنی مانند وجود فرشتگان، رستاخیز مردگان و روز قیامت، پل صراط، بهشت و دوزخ اشاره کردهاند و معتقدند که این آرا و باورها از سنت یهودی-مسیحی که پیامبر اسلام با آن آشنایی داشت به وام گرفته شده است. (یارشاطر، 1395: 445)
باری به غیر از موارد یاد شده، آئیننامکهایی که در آنها بر حسب موضوع در باب فنون جنگی، آدابنامهنگاری، شیوههای بازی، اخلاق اجتماعی، آداب خوردن و آشامیدن و بسیاری دیگر از مواردی که به زندگی فردی و اجتماعی مربوط میگردید، راهنماییهایی خردمندانه با بیانی متین و مستدل ارائه گردیده بود، رواجی چشمگیر داشت. اما بار دیگر یادآوری این موضوع ضروری است که این آئیننامهها نیز «شامل رسوم و عادات متداول و مربوط به آدابدانی طبقات اشرافی جامعه ساسانی بود.» (زرین کوب، 1375: 75)
از بزرگان عصر ساسانی که به اندرزنامهنویسی و اخلاق عملی چه در ساحت حاکم و چه در ساحت عامه مردم، مشهور بودند، میتوان به آذر مارسپندان، زردشت پسر آذربد، بخت آفرید، انوشیروان، بزرگمهر، بهزاد فرخ مهر و آذر فرنبغ نام برد. در دینکرد نیز چهار اندرز منسوب به زردشت، سائنا، آذرباد و انوشیروان و چند پند و حکمت به نام جمشید ثبت شده است. «این نوع اندرزها در ادبیات دوران اسلامی تاثیری بسزا نهادهاند و نمونهی آنها را میتوان در شاهنامه فردوسی، راحه الانسان، خمسه نظامی، قابوس نامه، کللیه و دمنه، مرزباننامه، گلستان سعدی، و جز آنها فراوان دیده میشود.» (معین، 1364: 182)
به جز اینها میتوان از جاودان خرد ابن مسکویه و قابوسنامه عنصر المعالی و کیمای سعادت غزالی نیز یاد کرد. این سه اثر تعلیمی، بیشترین تاثیر سنت اندرزنامهنویسی ایران پیش از اسلام را در خودشان بازتاب دادهاند. البته اندکی بعد از عنصرالمعالی خواجه نظام الملک طوسی (م 458 هـ-1092 میلادی) کتاب مشهور خود سیاستنامه را که حاوی تـوصیهها و انـدرزهایی دربارهءی امور مملکت و اصول کشورداری و طرز سلوک پادشاه با درباریان و زیردستان و رعایا و لشکریانست، بر ملکشاه سلجوقی (465-485 هـ-1072-1092 میلادی) تألیف کرد و علاوه بر این از او مکتوبی در دست است که به فخر المـلک پسر خود در ذکر شرایط وزارت و بعضی وصایا و سفارشها و اندرزها نوشته که از آن نسخههایی با عنوان «وصایای نظام الملک» یا «دستور الوزاره» موجودست و رسالهی دیگری هم در همین مطالب بنام «قانون الملک» ازو داریم.» (صفا، 1369: 709)
از سوی دیگر، بدیهی است که کتابهای معتبری از قبیل نصیحة الملوک، مرزباننامه، بختیارنامه، کلیله و دمـنه، سندباد نامه، طوطینامه، گلستان شیخ اجل سعدی، محتوی اشارات بسیار در همین زمینهءی اندرزگویی و هدایتهای اخلاقی و تربیتی و اجتماعی هستند و باز هم نظایری در ادب فارسی دارند. از میان این چند کتاب اخیر، گلستان سعدی مجموعهای از اندیشههای مربوط به سیاست و اخلاق و تربیت اسـت که تـا قرن هـفتم هجری (13 میلادی) در ایران اسلامی فراهم آمده و یا اگر از قدیم الایام برجای مانده بود عیار آنها به محک اسـلامی نیز سنجیده شده بود.» (صفا، 1368: 394)
بنابراین، حکمت عملی و اخلاق یا نگارش سخنان قصار و حـکمتآمیز در ادبـیات و تاریخ فرهنگ ایران سابقهای دیرینه دارد. عصر ساسانی آکنده از آثار و پندنامههای منسوب به بزرگان و رجال دینی و سیاسی این دوره است. دوران اسلامی میراث بر آثار ارزشمند یاد شده است. به سخن دیگر، ادبیات حـکمتآمیز ایـران بـاستان که بر مجموعهای از پند و انـدرز اسـتوار بـود. در دوران جدید، با ادبیات اسلامی در آمیخت. ابن مقفع (م 142 ه ق) به عنوان یکی از بنیانگذاران جریان اندرزنامهنویسی در دوران اسلامی، از جملهی اولین کسانی است که با ترجمهی آثار متعددی از زبـان پهلوی بـه عـربی، مانند کارنامهی اردشیر بابکان، نامههای تنسر و خدای نامه، در این راسـتا گـام نهاد. خدای نامه، از جمله تاریخچهای از سلطنت ساسانیان است که ابن مقفع نام سیرالملوک العجم بر آن نهاد. او کتاب کلیله و دمنه را نـیز از پهـلوی بـه عربی ترجمه کرد. این کتاب چندینبار به زبان عربی تـرجمه شـده و بین تـرجمههای آن نـیز اختلافهایی دیـده میشود.
بدین روی، نگارش سخنان اخلاقی و پندآمیز در دوران اسلامی تحتتأثیر و وامدار این جریان در ایـران باستان است. این سنت در دورهی اسلامی نیز هـمچنان جـاری و در برخورد با ادب عربی دستگاه خلافت غنی گردید و مبنا و پایهای برای برپایی ادب نوین فارسی شـد. «حصری قـیروانی در کـتاب زهرالاداب نقل میکند آداب شامل ده چیز است از آن جمله سه چیز شهرجانی است که نواختن عود و بـازی شطرنج و چـوگان است، سه چیز نوشیروانی است که طب و هندسه و سوارکاری است، سه چیز هم تـازیکانی اسـت کـه اشعار و انساب و ایام عرب باشد و آنچه بر همه اینها افزونی دارد، داستان و قصه است که در مـجالس عـام بـین مردم تداول دارد.» (زرینکوب، 1375: 84)
در واقع سنت اخلاقی و اندرزی در عصر اسلامی، میکوشد از یک سو زمینههای انتقال اندیشههای ایرانشهری به فرهنگ حکومتداری اسلامی را فراهم سازد، و از سوی دیگر زمینههای لازم آشناسازی اجـتماع را، بـا بایدهای اخلاقی مورد احترام در گذشتهی باستانی ایرانیان، در پیوند با اصول مورد تـأکید دیـن اسلام، به وجود آورد. دو خصیصهای که یکی سبب تفاوت، و دیگری اشتراک با سیاستنامهنویسی در دوران اسلامی را فراهم میکند. «از سوی دیگر، باید توجه داشت که اندرزنامهنویسی یکی از بسترهای تحلیل سـیاست بـا روش مبتنی بر تجربهی تاریخ است که عموماً حاصل قلم یک مورخ نیز هست.» (رجایی، 1372: 17)
باری در اینجا ما پیش از پرداختن به مضامین اخلاقی در دو کتاب قابوس نامه و کیمای سعادت، به مفاهیمی همچون اخلاق، اندرز و حکمت نظری و عملی خواهیم پرداخت.
اخلاق
«اخلاق» جمع «خلق» و به معنای نیرو و سرشت باطنی انسان است که تنها با دید وی بصیرت و غیر ظاهر قابل درک است. در مقابل «خلق» به شکل و صورت محسوس و قابل درک با چشم ظاهر گفته میشود؛ همچنین «خلق» را صفت نفسانی راسخ نیز میگویند که انسان، افعال متناسب با آن صفت را بی درنگ، انجام میدهد، مثلاً فردی که دارای «خلق شجاعت» است، در رویارویی با دشمن، تردید به خود راه نمیدهد (راغب اصفهانی، 1383: 159).
بنابراین اخلاق به معنای جمع خُلق، یعنی روش های آدمی در کارهای روزمره است. در واقع اخلاق شیوههایی است که فرد برای زندگی انتخاب می کند و به آنها متصف می شود. خواجه نصیر الدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری خُلق را اینگونه تعریف کرده است : خُلق، ملکه ای بود نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی از او بی احتیاج به فکری و رویتی و در حکمت نظری روشن شده است که کیفیات نفسانی انچه سریع الزوال بود را در حال خوانند و انچه بطی الزوال بود ان را گویند پس ملکه کیفیتی بود از کیفیات نفسانی و این ماهیت خُلق است. (خواجه نصیر، 1369، 101).
اخلاق از مجموع باید ها و نباید ها تشکیل می شود و در جوامع مختلف ارزش های اخلاقی متفاوتند؛ البته پاره ای از اصول اخلاقی در جوامع گوناگون مشترک و مورد پذیرش همه است در جامعه اسلامی حسن اخلاق و پای بندی به اخلاق اهمیت فراوانی دارد و اتصاف به خُلق و خوی عظیم، سعه صدر و گشاده رویی از ویژگی های پیامبر اسلام و ائمه اطهار است پیامبر نیز هدف از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی می داند بطور کلی هدف غایی آفرینش، کمال و قرب الهی است و این مهم با داشتن اخلاق حسنه میسر است.اخلاق مجموع اصلی است ناظر به حسن جریان زندگی و تعالی انسان که در زمان معینی از معتقدات وجدانی فرد یا قومی سرچشمه میگیرد.
اخلاق هم با قانون متفاوت است و هم با دین و رسم و آیین. هرچند با هر سه آنها وابستگی دارد خلاصه انکه اخلاق اعتقاد به اصولی است که شاخص نیک و بد در زندگی است داور و تمیز دهنده است و از وجدان آدمی سرچشمه می گیرد با اعتقادی مستقل بی چشم داشت و نامحدود (اسلامی ندوشن، 1370: 224-223) در معارف و تعاریف نیز وظیفه علم اخلاق چنین بیان شده است اگاهی به سیرت های فاضله و شیوه های ستوده و چگونگی به دست آوردن آنهاست تا روان آدمی آراسته گردد. (دشتی، 1379: 20)
بی تردید این حالت استوار درونی، ممکن است در فردی به طور طبیعی ذاتی، فطری وجود داشته باشد؛ مثلاً کسی که به سرعت عصبانی میشود و یا به اندک بهانه ای شاد میشود. منشأهای دیگر خلق، وراثت، تمرین و تکرار است، مثل این که نخست با تردید و دودلی اعمال شجاعانه انجام میدهد تا به تدریج و بر اثر تمرین، در نظر او صفت راسخ شجاعت به وجود میآید؛ به طوری که از این پس بدون تردید، شجاعت میورزد (ابن مسکویه، 1378: 511)
صفت راسخ درونی ممکن است «فضیلت» باشد و یا «رذیلت» که در هر صورت بدان «خلق» گفته میشود. بشر زمانی شکل انسانی به خود میگیرد که خلقیاتی بر اساس موازین الهی داشته باشد و همان گونه که خلق او نیکوترین خلق در بین موجودات است، خلقش نیر برترین اخلاق باشد. بر این اساس خداوند مربیانی برای پرورش و تربیت انسان فرستاده که خاتم آنان حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد (ص) است که با جملهی «وَ اَنِّکَ لَعَلی خُلُق عظیم» ستوده شده و از ایشان نقل شده است: «من برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدهام.»
بنابراین اخلاق یکی از بزرگترین قوای عملکردی جهان است و در کمال تظاهر است خود طبیعت انسانی را در عالیترین شکل آن مجسم میسازد.
حکمت و اندرز
حکمت واژهای عربی است که هم به معنای خردمندی و فرزانگی است و هم به معنای سخنی اخلاقی است که عمل بدان موجب رستگاری انسان میگردد. در واقع پند و اندرز بیشتر در این مبحث همان سخت اخلاقی است که عمل به آن موجب رستگاری میشود. از این روست که حکمت و اندرز عموما در ایران باستان و ایران عصر اسلامی همراه هم میآمده است.
پس حکمت به معنای قضاوت درست، رای صائب، پند، ضرب المثل، و تشخیص درست است. (سیاح، 1371: ذیل مدخل حکمت)
حکمت به معنی: خرد، فراست، هوش، دانایی، فلسفه، پند، اندرز، عقل و منطق» میباشد. (آذرنوش، 1379: ذیل مدخل ح)
از سوی دیگر حکمت در نزد اهل معرفت، عبارت است از: «دانستن چیزها چنانکه باشد و قیام نمودن به کارها چنانکه باید به قدر استطاعت، تا نفس انسانی به کمال و هدف غایی که متوجه آن است برسد.» (طوسی، 1369: 61)
در این میان حکمت عملی و نظری از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. حکمت عملی شامل آگاهی به احوال اشیاء و موجوداتی که وجود آنها تحت قدرت بشر است و شامل تدبیر منزل، تهذیب اخلاق و سیاست مدن است. (مجدی، 1382: 168)
حکایت نظری نیز شامل آگاهی به احوال اشیاء و موجوداتی که در دسترس انسان نیست، آگاهی به افلاک و مابعدالطبیعه و مقابل حکمت عملی است. (همان: 168)
حال بپردازیم به پندر و اندرز. انـدرز برگرفته از «لغت هندرز پهـلوی اسـت و به معنی توصیه و پند است.» (معین، 1379: مدخل اندرز) در فرهنگ دهخدا تعریف نسبتاً مفصلی از اندرز آمده است که ضمن اشاره به ریشه این واژه در زبانهای ایرانی میانه معانی گوناگون آن را در قالب مثالهایی از نظم فارسی آورده شده است. (دهخدا، 1345: 3514)
اما واژه اندرز به لحاظ ریشه شناسی در فارسی میانه (Handarz) «مشتق از صورت ایرانی باستانی ham daraza به معنای اتفاق، با هم، محکم کردن و به نظر با handarza اوستایی به معنای بند و زنجیر یکی است.» (حسن دوست، 1383: ج 1، 133)
از لحاظ شکل ظاهری، اندرزها به ضربالمثل و کلمات قصار شبیهاند، یعنی جملاتی کوتاه که حکمتی را دربردارند. اندرز از جهاتی نیز با مثل و کلمات قصار، متفاوت است، از جمله ایـنکه پشتوانه ضربالمثل داستان یا حکایتی است که در زمان معلوم یا نامعلومی، اتفاق افتاده است. اما پشتوانهی اندرز، تجربه و دانش است. کلمات قصار هم حالت کوبندگی و ایجاز بالایی دارند، که معمولاً در انـدرزها دیـده نمیشود. با وجود این تفاوتها، ممکن است این سه عنوان (اندرز، کلمات قصار، ضربالمثل) بهجای یکدیگر بهکار روند، یا اینکه اندرزی حالت ضربالمثل یافته باشد و یا برعکس. در واقع پند و اندرز به هر شکل و غرضی که بیان شود، «حاصل و نتیجه تجربههای ذهنی و عملی انسان است و جریان اندیشهی او را برای بهبود وضع محیط زندگی و حصول به سعادت مطلوب و یا اصلاح جامعه نشان می دهد.» (ثروتیان، 1388: 29)
در واقع اندرزها شکل ابتدایی بیانات متقاعدکنندهی اخلاقی هستند زیرا به اندیشیدن به ویژه درباره نتیجه اعمال فرا میخوانند. علاوه بر این: «هرجا حکمت و دانایی و راهی به سوی حکمت، دانش و ادب و حتی تسهیل امور در کار باشد، میتوان گفت که سخن از اندرز و اثر اندرزی در میان است.» (مزداپور، 1386: 14)
اندرزنامهها در یک نـگاه کـلی به دو دسـته تـقسیم مـیشوند: دستهی اول، اندرزنامههای پهلوی کـه پارسیان هند از آنها محافظت کردهاند و چونان میراثی گرانبها در روزگار ما توسط بزرگانی از قبیل ملکالشعرای بـهار، مـاهیار نوابی، فرهاد آبادانی و... به فارسی تـرجمه شـده و در اخـتیار عـلاقهمندان قـرار گرفته است. مـلکالشعرای بـهار با استفاده از قدرت شاعری خود، برخی از اندرزها را به نظم کشیده است. در واقع اندرزنامههایی که در زبان پهلوی بر ما شناخته شده است، «گهگاه خود را تکرار میکنند و کمابیش آزادانه از یکدیگر وام می گیرند و اندرزها و دستورهایشان هیچگونه نظم و آرایشی ندارند. سبک و انشای آنها اغلب ساده و روان و روان است.» (یارشاطر، 1381: 772) علاوه بر این اندرزهای کهن ایرانی از سادگی برخوردارند و به تعبیر دوفوشه کور این ویژگی نباید قضاوتی منفی را برانگیزاند و ضعف تالیف آنها تلقی شود: «سادگی ضامن یقینی است که اندرزها باید به ارمغان بیاورند. بدیهی بودن آنها کلیدی است برای ورود به جهانی اخلاقی که در آن میتوان تضادها و کشمکشها را از میان برداشت.» (دوفوشه کور، 1377: 22)
دستهی دوم، اندرزنامههایی هستند که یـا بـهطور مـستقل، یا در خلال آثار گوناگون در سدههای سوم الی هـفتم هـجری از پهـلوی بـه فـارسی و عـربی ترجمه شدهاند. «آثاری از قبیل شاهنامه، قابوسنامه، تحفةالملوک و نصیحةالملوک که شاهد اندرزنامههای عهد پهلوی بودند.» (جابری، 1386: 65) علاوه بر آنچه نام برده شـد در آثـار نظامی گنجوی، سعدی و غزالی و در «مرزباننامه» و «کلیله و دمنه» نیز میتوان ردپای همان اندرزنامههای عهد ساسانی را دنبال کرد.
اما در ایران باستان چنانکه گفتیم حکمت به وسیلهی اندرز بیان میشد و در متون اندرزی مرکزیت با خرد بود. کهنترین اندرزنامههای موجود مربوط به روزگار ساسانیان هستند. اما پند و اندرزهای ایرانی در آن زمان به وجود نیامده بودند. اندرزی که اسکندر در آرامگاه کوروش دید یا اندرزهایی که گزنفون در کتاب کورروشنامه از زبان کوروش نقل کرده است در شمار شواهد اندرزهای پیش از روزگار ساسانیان است. مثلاً در فصل هفتم کتاب کوروشنامه اثر گزنفون مطالبی وجود دارد که در کوروش در بستر مرگ به فرزندانش گفته است: «بدان که عصای زرین سلطنت را حفظ نمیکند. بلکه یاران صمیمی برای پادشاه بهترین و مطمئنترین تکیه گاه هستند.» (گزنفون، 1386: 268)
باری مهمترین سنت اندرزنامهنویسی، در دوران ساسانی به ویژه در پایان دوران ساسانی و اوایل دوران اسلامی بود. در این دوران اندرزنامههایی با مضامین دینی، اجتماعی و سیاسی نوشته شد و بیشتر اندرزنامههایی که در دوران اولیهی اسلامی نگاشته شدند، عموماً با مضامین دینی بودند. زیرا تنها اقلیتی که این اندرزنامهها را مینوشتند، زردشتیان بودند.
اما ویژگیهای اندرزنامههای اواخر دوران ساسانی و اوایل دوران اسلامی را میتوان در سه چیز خلاصه کرد:
1. تاکید بر ثنویت دین زردشتی
2. تاکید بر بیثباتی گیتی
3. نبود یک مجموعه منظم در اندرزنامهنویسی
از این رو، وقتی به دوران اسلامی میرسیم، از این سه خصیصه، تنها خصیصهی اول است که کنار زده میشود. و خصیصهی دوم و سوم در اندرزنامههای عصر اسلامی حفظ شده است.
مضامین اخلاقی در قابوس نامه
پس از آن که اسلام، جامعهی طبقاتی عهد ساسانی را در هم فرو ریخت و سنتهای رایج آن را زیر و رو نمود، انحصارات طبقاتی (از جمله در باب علمآموزی) از میان برداشته شد. با این زمینه مناسب، خلاقیت خردمندانی که اصلاحات اجتماعی را مد نظر داشتند، امکان بروز یافت. در این میان قابوسنامه، بیهیچ تردید میتواند به عنوان مهمترین نمود عینی اندیشههای اصلاحطلبانه اجتماعی که هم به فرهنگ غنی ایران باستان نظر داشت و هم از سنتهای اسلامی بهرهور بود، به شمار آید.
در واقع «قابوسنامه» که با نامهای «اندرزنامه»، «پندنامه» و «نصیحتنامه» نیز آورده شده اسـت، نوشتهی «عنصر المـعالی کـیکاووس بن اسکندر بـن قـابوس بن وشمگیر بن زیار»، از شـاهزادگان خاندان زیاری است. «وی در نصیحت و نشان دادن راه و رسم زندگی به فرزندش، «گیلان شاه»، این کتاب را در چهل و چهار باب به رشـته تـحریر درآورد.» (محبی، 1384: 92)
عنصرالمعالی با واقعبینی شگفتانگیزی سدههای طبقاتی نثر تعلیمی عهد ساسانی را در هم فرو ریخت و با فراهم آوردن آداب و سنتهای طبقات مختلف اجتماع در یک مجموعه با عنوان قابوسنامه (یا پندنامه)، نه تنها از رموز ملکداری و وزیری و دبیری و سپهسالاری سخن گفت، بلکه از آداب کشاورزی و پیشهوری و خنیاگری و دیگر مسایلی که به کل اجتماع مربوط میشود، گفت و گو کرد. بدین ترتیب او با دیدگاه فراطبقاتی خویش، گروههای مختلف اجتماع و صاحبان مناصب و مشاغل گوناگون را از اندرزها و راهکارهای خردمندانه خود بهرهور ساخت و این نکتهای بدیع در شاهکاری است که عنصر المعالی فراهم آورده است. «او در واقع کتاب خویش را کانون تلاقی فرهنگهای مربوط به طبقات مختلف کرده است.» (فروزانی، 1381: 52)
برای نمونه می توان به تاثیر تدبیر منزل در اندرزنامههای ساسانی بر قابوسنامه اشاره کرد. در قابوسنامهی کیکاووس بن وشمگیر مطالب مرتبط با تدبیر منزل را در بابهای بیست و یکم تـا بیست و هفتم میتوان دید که عنصرالمعالی در آنها، وظایف و خویشکاریهای مرد برای بهرهمند شدن از زندگی همراه با نیکبختی و سعادت را چنین برشمرده است:
1. مرد نباید که از گردآوری مال غفلت ورزد و در نگهداری و مصرف شایسته آن باید که قـناعت و اعـتدال پیشه کند و حساب مخارج خود را داشته باشد. او باید مال خود را در کسبی عاقلانه و سودمند به کار اندازد و به قصد در امان ماندن از نیازمندی، از مازاد درآمدش اشیاء قیمتی تهیّه کند. البتّه، عنصرالمعالی بر ایـنکه فـضیلت مرد ثروتمند مبتنی است بر انفاق به مستحقّان تأکید میکند و به «فضیلت و خطر امانتداری اشارتهایی اخلاقی دارد.» (عنصرالمعالی، 1382: 110-108)
2. بایستگی آگاهی از راه و رسم خرید بنده و خانه و زمین و اسب و مانند اینها. «عنصرالمعالی درباره خـرید بـنده، برخورداری مرد از علم الفراسة (علم قیافهشناسی) و قومشناسی و توجّه به تواناییهای بنده و قدرت انطباق او با وضعیّت جدید و نوع فعّالیت بنده از قبیل ندیمی و ستوربانی و گنجوری و... را بایسته میداند و بر رفتار به انصاف و گرامیداشت بـنده بـه قـصد خشنود کردن و سود بردن از او تـأکید مـیکند.» (همان: 111)
3. ویژگیها و شـایستگیهای زن بـعنوان کسی که عهدهدار اداره امور خانه است موضوع باب بـیست و ششم است. البته باید یادآوری کنیم که در تمام اندرزنامههای عصر ساسانی، نگاه خوبی به زن ندارند. برای نمونه در اندرز مارسپندان در بندهای میانی آورده است که: «راز به زن مبر.» این نگاه بعدها در آثار اخلاقی و اندرزی عصر اسلامی نیز متبلور گشت.
4. پرورش و برآوردن حقّ فرزندان در باب بیست و هفتم، پایانبخش سـخن عـنصر المعالی درباره تدبیر منزل است. به نظر او، تعلیم و تربیت فرزند بر اساس جنسیّت او شـکل مـیگیرد. شایسته اسـت که بر پسر نام نیکو نهاده شود و دایهای عاقل و مهربانی را عهدهدار او گردانند. آموختن قرآن به پسـر در کـودکی امری بایسته است و در نوجوانی، بنابر موقعیّت کاری و اجتماعی پدر، آموختن حرفهای خاصّ یا تـعلیم جـنگاوری بـه او توصیه شده است. (همان: 128)
چنانکه میبینیم، قابوسنامه پژواک رسای حکمت اخلاقی ایران باستان و اندرزنامههای پهلوی مانند اندرز آذرباد مارسپندان است کـه در فـضای روزگار اسلامی، آموزههایشان با پیرنگهای عقیدتی عـنصرالمعالی درآمیخته است.
البته در مجموع کتاب حـکایات و روایاتی منسوب به خسرو انوشیروان، بزرگمهر وزیر او، زرتشت و گشتاسب آمده است و نویسنده گاه از دستیافتن به پارهای متون اصیل باستانی خبر میدهد. چنانکه در باب هشتم دربـاره نـقل اندرزهای نوشیروان از متنی پهلوی بـه تـازی ترجمه کردهاند. نویسنده قبل از بیان این پندها در سفارش به پسرش مینویسد: «و از این سخنها اندرین وقت چند سخن مغز و نکتهای بدیع یادم آمد از قول نوشروان عـادل مـلک ملوک العجم اندرین کـتاب یـاد کردم تا تو نیز بخوانی و بدانی و یادگیری و کاربند باشی که کار بستن سخنها و پندهای آن پادشاه ما را واجبتر باشد که ما از تخمه آن ملکیم.» (همان: 50) این سخن بهخوبی رویکرد ویژه عنصرالمعالی به فـرهنگ و خـرد سیاسی باستانی را نشان میدهد. بهویژه اینکه نویسنده در پایان نقل اندرزهای نوشیروان درباره اهمیت و ارزش این سخنان مینویسد: «ای پسر این لفظها را خوار مدار که ازین سخنها هم بوی حکمت آید و هم بوی مـلک زیـرا که هـم سخنان ملکان است و هم سخن حکیمان.» (همان: 55).چنین پندارهایی نگاه نویسنده به فرهنگ سیاسی ساسانی و ملکداری ایران بـاستان را که در متون باستانی تا بدان حد بوده که پس از نقل روایتی از زرتـشت مـینویسد: «در کـتابی از پارسیان به خط پهلوی خواندم.» (همان: 101)
از جمله دیگر مضامین اخلاقی مهم در قابوس نامه احترام به پدر و مادر است. عنصر المعالی در این باب می گوید: تا نگویی که پدر و مادر را من چه حقیست؟ که ایشان را غرض شهوت بوده مقصود نه من بودم هر چند مقصود شهوت بود مضاعف شهوت شفقتی استاده است که از بهر تو خود را به کشتن سپارند و کمتر حرمت پدر و مادر ان است که هر دو واسطه اند میان تو آفریدگار تو، پس چندان که آفریدگار خود را و خود را حرمت داری واسطه را نیز در خور او بباید داشت.
پس ان فرزند که مادام خود رهنمون او بود از حق و مهر مادری و پدر خالی نباشد و خدای تعالی همی گوید: اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامرمنکم (نساء74) که تفسیر این آیت یک روایت چنین است اولی الامر پدر و مادرند. «زینهار ای پسر که رنج مادر و پدر خوار نداری که آفریدگار به حق مادر و پدر بسیار همی گیرد و خدای تعالی همی گوید: (فلاتقل لها اف و لاتنهر هما وقل لها قولاٌ کریماٌ (اسراء24).
پس او در رعایت حق والدین و اهمیت ان استفاده به کلام امیرالمومنین دارد که او فرمود: رعایت و اهمیت حق پدر مادر در مرگ پدر مادر پیغامبر روشن است که اگر آنها در حیات پیامبر ارزنده بودند بر پیامبر روشن است که اگر آنها در حیات او زنده بودند بر پیغامبر واجب بود ایشان را بر خود برتری دارد و انگاه این سخن که گفت: انا سید الولد آدم و لافحر سخیف آمدی پس چون پدر و مادر را حرمت بیش داری دعار آفرین ایشان اندر تو مستجاب زباشد و به خوشنودی خدای تعالی نزدیک تر باشی.« (عنصرالمعالی، 1382: 60)
یا در باب بخشش نیز معتقد است: «از آنجا که خصلت جوانمردی در وجود خویش دارد همیشه بخشش را بر عقوبت و شکنجه ترجیح می دهد و دوست دارم فرزندش نیز با همین خصلت نیک زندگی کند چنانچه می گوید به هر گناهی ای ! ای پسر مردم را مستوجب عقوبت مدان. و اگر کسی گناهی کند از خویشتن اند دل عذر گناه او بخواه که او آدمی است و نخست گناه آدم کرد. و خیره عقوبت مکن تا بی گناهی سرای عقوبت نگردی و به هر چیزی خشمناک مشو و در وقت ضجرت خشم فرو خوردن عادت کن اما کسی گناهی کند که مستوجب عقوبت بود حد گناه او نبگرواند خور گناه او عقوبت فرمای که خداوندان انصاف چنین گفته اند عقوبت سزای گناه باید کرد اما من چنین گویم اگر کسی گناهی و بدان گناه مستوجب عقود شود و تو سزای ان گناه را عقوبت کنی طریق حلم و کرم و رحمت فراموش کرده باشی چنان باید که گناه را نیم در عقوبت کنی تا هم رسم سیاست بجای آورده باشی و هم شرط کرم نگه داشته. اما اگر به گناهی از تو عفو خواهند عفو کن و بر خویشتن واجب گردان اگر چه سخت گناهی بود بنده اگر گناهکار نباشد عفو خداوند گار پیدا نیاید پس چون مجری عفو خواهد اجابت کن هیچ گناه مدان که ان به عذر نیرزد. چون عفو کردن واجب دانی از شرف و بزرگی خالی نباشد و چون عفو کردی دیگر او را سرزنش مکن و از ان گناه یاد میار که انگاه همچنان باشی که ان عضر مکرده باشی. (همان: 159)
عنصر المعالی در باب تعلیم آیین دوست گرفتن نیز چنان رو بودن در دوستی با مردم را به فرزندش توصیه میکند. وی معتقد است نه باید به کلی با آنان قطع رابطه و ترک مراوده کرد و نه باید به آنان دلبستگی تام و تمام نشان داد و امید خود را به کلی به آنان بست زیرا «گر هزار دوست باشد تو را، از تو دوستتر کسی نبود» (عنصر المعالی، 1382: 147). وی فرزندش را به آزمودن دوست در پریشان حالی و درماندگی سفارش میکند: «دوست را به فراخی و تنگی آزمای، به فراخی حرمت و به تنگی سود و زیان» (همان: 142)
عنصرالمعالی در باب بیست و هشتم قابوسنامه، عقیده دارد که در عالم دوستی نباشد تمامی راز و رمزهای زندگی خویش را به طرف مقابل آموخت: «دوست را به دوستی چیزی میاموز، که اگر وقتی دشمن شود، تو را آن زیاد دارد و پشیمانی سود نکند» (همان: 142)
یا در باب عبرت و پند گرفتن با ذکر مثال اسکندر و انوشیروان آورده است که «من منفعت نه همهاش دوستان یابم بلکه از دشمنان بیشتر بیابم. از آن چه اگر در من فعلی زشت بود، دوستان بر موجب شفقت بپوشانند تا من ندانم و دشمن بر موجب دشمنی بگوید تا مرا معلوم شود. این فعل بد را از خویشتن دور کنیم. پس آن منفعت از دشمن یافته باشم نه از دوست. تو بیشتر آن دانش را از نادان آموخته باشی نه از دانایان». (همان: 34)
عنصرالمعالی درباره تأثیر همنشین بد در اخلاق و رفتار آدمی میگوید: «چون کسی خواهد که بدبخت و شقی گردد با بدبختان و شقیان صحبت کند» (همان: 17) حتی او در جایی دیگر تنهایی را از مصاحبت با افراد ناباب، دوستتر میدارد و در نصیحتی به فرزندش میگوید: «تنهایی دوستتر دار از هم نشین بد» (همان: 141)
مضامین اخلاقی در کیمیای سعادت
یکی از آموزههای اخلاقی مهم در کیمیای سعادت غزالی تعلیم و تربیت و توجه به علم آموزی ایت. در بیان اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت از نظر اسلامی همین بس که در قرآن کریم بیش از هزار مرتبه خدا، با عنوان (رب) و صدها مرتبه با وصف (عالم) و (علیم) ذکر شده است. قرآن این کتاب تربیتی نه تنها بهترین وسیلهی توکل انسان را پیمودن سیر تفکر، تعقّل، تدبّر و علم میداند، بلکه فلسفهی وجود ادیان آسمانی و رسالت انبیا را تعلیم و تربیت میشمرد (سوره بقره/ 151).
غزالی میگوید: «اکثر دانشمندان و معلمین شمر بودند، مردم همچون بهایم و چهارپایان تربیت میکردند، یعنی مردم در سایهی تعلیم از مرحلهی حیوانی به مقام و انسانی ارتقا مییابند» (غزالی، 1380: 68).
با توجه به مضامین مذکور میتوان چنین استنباط کرد که خلقت انسان به طور تکامل و رشد معنوی است و هدف از بعثت انبیا تکمیل فضایل اخلاقی است.
غزالی در کیمیای سعادت در باب شناخت نفس انسان میگوید: «جهد کن تا وی را بشناسی که ان گوهر عزیز است و از گوهر فرشتگان است و معدن اصلی وی حضرت الهیت. از آنجا آمده و به آنجا بازخواهد رفت و این جا به غربت آمده است و به تجارب و حراثت آمده است.» (غزالی، 1380: 32-31)
یا در باب خصبت خوی نیکو آورده است: «گوید –رضی الله عنه- که صوفی بودن، خوی نیکو است: هر که از تو به خوی نیکوتر، از تو صوفیتر، و یحیی بن معاذ الرازی گوید-رضی الله عنه، «خوی بد معصیتی است که با وی هیچ طاعت سود ندارد و خوی نیکو طاعتی است که با وی هیچ معصیت زیان ندارد.» (همان: 513)
یکی دیگر از مسائل که در تهذیب اخلاق بسیار سودمند و مفید است، شکر خداوند به خاطر همه نعمات اوست. از نظر غزالی، بشر خود، وجود و هستی اش را از خداوند گرفته و باید تمام وجودش مشغول به شکر و ستایش باشد. «بدانکه تو آفریدهای و تو را آفریدگاریست که آفریدگار همه عالم و هر چه در عالمست اوست، و یکی است که ویرا شریک و انباز نیست.» (همان: 140)
یکی دیگر از مراحل تهذیب و تزکیه از نظر غزالی، عبادت و معرفت خداوند است. بی تردید یکی از مراحل گام گذاشتن درمسبر انسانیت و اخلاق درست و حسنه عبادت و پرستش معبود حقیقی و ان ذات پاک احدیت است. غزالی میگوید: «و هیچ حضرت نیکوتر و باکمالتر از حضرت الهیت هست؟ پس بدین معلوم شد که معرفت حق تعالی و معرفت صفات وی و معرفت ملکوت و مملکت وی و معرفت اسرار الهیت وی از همه معرفتها خوشتر است.» (همان: 967)
یکی دیگر از موارد از تهذیب اخلاق و خودسازی، مراقبت و حفاظت از اعمال و احوال روزانه خود است. غزالی معتقد است که رد باطن انسان چهار قهرمان (اخلاق بهایم، اخلاق سباع، اخلاق شیاطین و اخلاق ملایکه) موجود است. وی معتقد است که تکیه بر اخلاق نیکو و مداومت بر آن قهرمان چهرام را در انسان و نفس او پرورش خواهد داد. از این روست که میفرماید: «این اخلاق نیکو که با تو بماند از باقیات صالحات باشد و تخم سعادت تو باشد و این افعال که از روی اخلاق بد پدید آید، ویرا معصیت گویند، و آنکه اخلاق نیکو از وی پدید آید آنرا طاعت گویند و حرکات و سکنات آدمی از این دو خالی نبود.... و این نیکو نوریست که به دل می رسد و ویرا از ظلمت معصیت میزداید.» (همان: 42-41)
غزالی همواره انسان ها را از ظلم و ستم کردن دور میدارد و معتقد است که ظلم روا داشتن عین بی عدالتی است. زیرا از نظر غزالی یکی از مراحل تهذیب نفس، عدالت را نگاه داشتن است. از سوی دیگر، دوستیابی از نظر غزالی یکی از مراحل مهم کمال اخلاقی انسان است. ارزش و اهمّيّت دوست و انتخاب بهترين همنشين در زندگي اجتماعي، از جمله مسایل اخلاقي با ارزشي است كه در آيات شريفهی قرآن كريم و احاديث معصومين (ع) به آن توجّه شده است و حضرت علي (ع) در كتاب ارزشمند نهجالبلاغه حقوق اصلي دوستان را به نيكي بر ميشمارد كه بسيار زيبنده است به آنها اشاره گردد:
«چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را برقراركن. روي برگرداند، تو مهرباني كن و چون بُخل ورزيد، تو بخشنده باش. هنگامي كه دوري ميگزيند، تو نزديك شو و چون سخت ميگيرد، تو آسانگير و به هنگام گناهش عذر او را بپذير، ... اگر خواستي از برادرت جدا شوي، جايي براي دوستي باقي گذار تا اگر روزي خواست بهسوي تو بازگردد بتواند.» (نهج البلاغه، نامه ۳۲، 535)
از سوی دیگر غزالی در کیمیای سعادت در این باب آورده است:
«بايد بداني كه دوستي و برادري گرفتن براي خداي – عزّوجّل – از عبادتهاي فاضلترين است و از مقامات بزرگ است در دين. رسول 9گفت هركه حق تعالي به وي خيري خواسته بود، وي را دوستي شايسته روزي كند تا اگر خداي تعالي را فراموش كند با پادش دهد.» (غزالی، 1380: ج ۲، 391)
یا در باب سعادت انسانی در کیمیای سعادت میگوید: «کل سعادت مبتنی بر سه چیز است: قوه غضب، قوه شهوت و قوه علم که لازم است از حد اعتدال خارج نشوند تا به راه هدایت اشارهگر باشند.» (غزالی، 1380: 131-130) در واقع این تقسیمبندی سهگانه از قوای نفس، همان تقسیمبندی فیلسوفانی همچون فارابی در آراء اهل المدینة الفاضله است.
نتیجهگیری
چنین به نظر میرسد که هم عنصرالمعالی و غزالی در قابوسنامه و کیمیای سعادت هدفی غیر از تعلیم و بیان مسائل تربیتی نداشته و تمام همت خویش را در بیان این گونه مضامین اخلاقی مصروف داشتهاند. غزالی همچون عنصرالمعالی، مکارم اخلاقی، چون تهذیب نفس، تربیت، قناعت و ... را جزء اوصاف نیک برشمرده و بر آنها تأکید زیادی داشته و مخاطبان خویش را از ضمایم اخلاقی هم چون دل بستن به دنیا و ... بازداشته است. به نظر میرسد از دیدگاه ادبیات تعلیمی، کیمیای سعادت متأثر از قابوسنامه ی عنصرالمعالی باشد.
علاوه بر این هم در قابوسنامه و هم در کیمیای سعادت، تهذیب و تزکیه اخلاق از مهمترین مسائل به شمار میرود. عنصر المعالی بر شکر خداوند، جوانمردی، اخلاق نیکو، احترام به پدر و مادر و ... تاکید بسیار کرده است و غزالی نیز بر دوستیابی، معرفت به خداند، شناخت نفس، تهذیب اخلاق از معصیتها و دوری از ظلم و ستم و پاسداشت مقام انسان تاکید کرده است.
ما در این مقاله تلاش کردیم تا ضمن تبارشناسی جایگاه اخلاق و اندرز در سنت ایرانی –اسلامی و تاثیر آن بر آثار ادبی ایران زمین، مضامین اخلاقی مشهور در قابوس نامه و کیمیای سعادت را بازگو کنیم.
منابع و مأخذ
قرآن کریم
نهج البلاغه
آذرنوش، آذرتاش (1379)، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، تهران: انتشارات نی.
ابن مسکویه، احمد بن محمد (1378)، جاویدان خرد، ترجمه تقی الدین محمد شوشتری، مصحح بهروز ثروتیان، چاپ سوم، تهران: انتشارات فرهنگ کاوش.
اسلامي ندوشن، محمد علي(1370)، جام جهان بين ( در زمينه نقد ادبي و ادبيات تطبيقي ) تهران: انتشارات نغمه و زندگی .
ثروتیان، بهروز (1388)، خردنامههای ایران باستان، تهران: دانشپژوه.
جابری، سید ناصر (1386)، «در ماهیت اندرز و اندرزخوانی»، مجله کیهان فرهنگی، خرداد 1386، شماره 248، صص 67-64.
حسندوست، محمد (1383)، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، زیر نظر دکتر بهمن سرکاراتی، جلد اول، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
دوفوشه کور، هانری (1377)، اخلاقیات، ترجمه ع. روحبخشان، تهران: نشر دانشگاهی.
دشتي، حسين (1379 ) ، دايرة المعارف جامع الاسلامي ، تهران: انتشارات آرايه.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1383)، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، تهران: انتشارات مرتضوی.
رجـایی، فرهنگ (1372)، تحول اندیشهی سیاسی در شرق باستان، تهران: نشر قومس.
رستگار فسایی، منصور (1380)، انواع نثر فارسی، تهران: انتشارات سمت.
زرینکوب، عبدالحسین (1375)، از گذشته ادبی ایران، تهران: انتشارات بین المللی الهدی.
سیاح، احمدی (1371)، فرهنگ بزرگ جامع نوین (فرهنگ سیاح) عربی-فارسی، تهران: انتشارات سیاح چاپ پانزدهم.
شرفی، محبوبه (1390)، «اندرزنامهنویسی سیاسی در عصر ایلخانی»، نجله مطالعات تارخ اسلام، پاییز 1390، شماره 10، صص 114-93.
صفا، ذبیح الله (1368)، «اندرز»، مجله ایران نامه، بهار 1368، شماره 27، صص 404-383.
صفا، ذبیحالله (1369)، تاریخ ادبیات ایران، جلد دوم، چاپ دهم، تهران: انتشارات فردوس.
طوسي، خواجه نصير الدين (1369)، اخلاق ناصري، تصحيح و تنقیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری ،تهران : انتشارات خوارزمی .
عنصرالمـعالی، کـیکاوس بـن وشمگیر (1382)، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
غزالی، ابوحامد (1380)، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیو جم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
فروزانی، سید ابوالقاسم (1381)، «تفاوت بنیادین قابوسنامه با اندرزنامهها و آییننامههای پهلوی»، مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، مرداد و شهریور 1381، شماره 58 و 59، صص 54-51.
گزنفون (1386)، کوروشنامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
محبی، حمیدرضا (1384)، «اندرزنامه»، مجله هنر، زمستان 1384، شماره 66، صص 117-90.
مجدی، سید عطالله (1382)، گنجینه حکمت، تهران: انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
مزداپور، کتایون (1386)، اندرزنامههای ایرانی، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
مشکور، محمدجواد (1378)، نامه باستان، به اهتمام سعید میرمحمد صادق و نادره جلالی، چاپ اول، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
معین، محمد (1364)، مجموعه مقالات، به کوشش مهدخت معین، جلد اول، چاپ اول، تهران: موسسه انتشارات معین.
معین، محمد (1379)، فرهنگ مـعین. تـهران: انتشارات امـیرکبیر.
یارشاطر، احسان (1381)، تاریخ ایران، از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، ترجمه حسن انوشه، پژوهش دانشگاه کمبریج، جلد سوم، تهران: امیرکبیر.
یارشاطر، احسان (1395)، حکمت تمدنی: گزیده آثار استاد احسان یارشاطر، به کوشش و با پیشگفتار محمد توکلی طرقی، چاپ اول، تهران: پردیس دانش.