Identifying the boundaries of old Tabarstan based on its political and historical geography
Subject Areas : Epistemological and methodological researcher of historical researchnahid pakzad 1 , mohamadreza sharifzade 2 , roknabadi davod 3 , Mahsa .khoie 4
1 - PhD student of Comparative and Analytical History of Islamic Art, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
2 - Professor of Art Department, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
3 - Professor of Art Department, Yazd Branch, Islamic Azad University. Yazd, Iran
4 - Assistant Professor and Director of Music Department, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
Keywords: historical geography, Tabari, Tabaristan, Tapuri people, Alborz mountain range,
Abstract :
Due to its special geographical conditions and cultural background, Tabaristan is one of the most important historical regions, and identifying its geographical boundaries as the background of events and the origin of artistic and cultural elements specific to the region seems essential for cultural and social studies. If we consider historical geography as a set of political, ethnic and cultural geography of a historical region, the purpose of this research is to examine the historical geography of Tabarstan to identify its scope. The research method was descriptive and analytical in the framework of historical geography and collecting information using library sources. The result of the research shows that Tabaristan, as the home of the Tapuri clans, included many areas from the east to the west of the plain and the northern and southern slopes of Alborz, which, due to its special geographical location, was able to withstand the Aryan immigrants and the Arabs for a long time. With the spread of conflicts with the envoys of the Arab caliphs and the central governments of Iran, the confrontation of local governments and the reduction of their authority, Tabarstan was out of unity and had changes in its borders. The range of border changes is Tabaristan, Dillman in the west, Gorgan in the east and Qoms and Ray in the south. Tabari dialect, along with Tabari customs and traditions, is common beyond the borders of Mazandaran and extends the range of old Tabaristan to the southern foothills of Alborz.
_||_
شناسایی حدود تبرستان قدیم براساس جغرافیای سیاسی و تاریخی آن
Identifying the boundaries of old Tabarstan based on its political and historical geography
چکیده
تبرستان به دلیل شرایط خاص جغرافیایی و پیشینه فرهنگی خود، از مناطق پراهمیت تاریخی بوده و شناسایی حدود جغرافیایی آن، به عنوان بستر رویدادها و منشا عناصر هنری و فرهنگی خاص منطقه، در جهت مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ضروری به نظر می رسد. اگر جغرافیای تاریخی را مجموعه ای از جغرافیای سیاسی، قومیتی و فرهنگی یک منطقه تاریخی در نظر بگیریم، هدف از این پژوهش این است که جغرافیای تاریخی تبرستان را برای شناسایی محدوده آن بررسی نماید. روش تحقیق به صورت توصیفی تحلیلی در چارچوب جغرافیای تاریخی و جمع آوری اطلاعات با استفاده از منابع کتابخانه ای بوده است. نتیجه تحقیق نشان می دهد که تبرستان به عنوان مسکن طوایف تپوری شامل نواحی زیادی از شرق تا غرب دشت و دامنه البرزشمالی و جنوبی بود که به جهت موقعیت خاص جغرافیایی خود توانست درمقابل مهاجران آریایی و تا مدت ها درمقابل اعراب ایستادگی نماید. با گسترش درگیری ها با فرستادگان خلفای عرب و حکومت های مرکزی ایران، رویارویی خاندان های محلی، کاهش اقتدار حاکمیت آن ها و موقعیت های سیاسی جدید از یکپارچگی خارج و تعییراتی در حدود خود داشته و دامنه این تغییرات دیلمان در غرب، مناطق گرگان در شرق و قومس و ری در جنوب را در بر می گرفته است. گویش تبری، همراه با آداب و رسوم و سنت های تبری، فراتر از مرزهای مازندران رایج است و محدوده تبرستان قدیم را به کوهپایه های جنوبی البرز گسترش می دهد.
کلید واژه ها: تبرستان، جغرافیای تاریخی، اقوام تپوری، جبال البرز
مقدمه
پژوهش های مربوط به جغرافیای تاریخی می تواند به مکان یابی و شناسایی محدوده های تاریخی کمک نماید. جغرافیای تاریخی در برداشت عمومی بین پژوهشگران بیشتر بصورت بررسی وقایع تاریخی دریک قلمرو جغرافیایی مد نظر بوده و از این نظر گاه با تاریخ محلی یکسان دانسته شده است، برخی معتقدندکه جغرافیای تاریخی، بررسی محیط جغرافیایی و انسانی در بستر زمان را شامل میشود و عبارت است از علمی که تاثیر محیط جغرافیایی را بر وقایع تاریخی، سیر تکامل دولت ها و تغییرات مرزی و تاریخ اکتشافات جغرافیایی وعلمی تبیین میکند. اگرچه جغرافیا را علم مکان و تاریخ را علم زمان در نظر میگیرند، اما جغرافیا، علم فضا-زمان است و زمان بعنوان بعد چهارم فضا باید مورد نظر قرارگیرد. زیرا حوادث تاریخی از شرایط فضا ومکان تاثیر می پذیرند( لعل شطری، 184:1395). برخی محققین، جغرافیای تاریخی را از دومنظر بررسی نمودند. در منظر اول جغرافیای تاریخی همان تداوم توصیف های "مسالک الممالکی" بوده که نخستین جغرافی دانان مسلمان درقرن سوم هجری شروع به تحریر نمودند. گای لسترلنج، خاورشناس شهیر، مسالک را کتابهایی می داند " که در خصوص راهها، فواصل و مسافت های شهرها است و ازتاریخ وخصوصیات آن شهرها اطلاعاتی می دهد. ابن خرداد به، اصطخری و ابن حوقل سه نفر از مشهورترین نویسندگان کتابهای مسالک الممالک هستند. بررسی متون جغرافیایی کهن از جمله مسالک و ممالک ها تا حد زیادی می تواند مخاطبان را با" چگونگی" موقعیت های جغرافیایی آشنا کند، اما فهم جغرافیای گذشته تنها یکی از پایه های جغرافیای تاریخی در مفهوم امروزین است. (ماخانی،1401: 68 ). در یک تعریف (Robin Alan Butlin- the university of Leeds) جغرافیای تاریخی عبارت است از: «1- بازسازی جغرافیای توصیف شده در کتب مقدس و روایت های روم و یونان.2- جغرافیای تاریخی برای آشکارسازی حدود و ثغور مرزها. 3-تاریخ سفرها و اکتشافات جغرافیایی»(ماخانی،1401: 67). در همین زمینه دکتر مشکور نیز معتقد است: « جغرافیای تاریخی عبارت از تعیین و توصیف جغرافیایی مکانی مشخص، در یک زمان معین تاریخی است و می توان آن را به سه قسمت تقسیم نمود:
1-جغرافیای تاریخی یک سرزمین از نظر آنکه مهد تمدن درخشانی بوده است.
2-جغرافیای تاریخی یک سرزمین از نظر مهاجرت و سکونت اقوام.
3-جغرافیای تاریخی یک سرزمین ازنظر تقسیمات سیاسی در دوره های مختلف تاریخی (اعتمادالسلطنه، 1373: الف).
تبرستان (که در کتب تاریخی با املای عربی طبرستان آمده است)، منطقه ای تاریخی حدفاصل دریای خزر و مناطق مرتفع جبال البرز، با پیشینه فرهنگی ارزشمند است که محدوده جغرافیایی، سیاسی و تاریخی آن تغییراتی داشته و همچنان مبهم است. شناسایی حدود تبرستان تاریخی، به عنوان بستر رویدادها و منشا عناصر هنری و فرهنگی خاص منطقه، در جهت مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ضروری به نظر می رسد. در این پژوهش، فرض بر این است که حدود جغرافیایی تبرستان فراتر از مرزهای مازندران فعلی بوده و عوامل سیاسی، فرهنگی و قومی در تشکیک مرزهای آن تاثیر گذارند. بررسی ابعاد مختلف جغرافیای تاریخی تبرستان می تواند اطلاعات بهتری درباره محدوده آن به دست دهد. اطلاعاتی که درجهت شناخت ویژگی های هویتی و فرهنگی منطقه تبرستان ضروری است.
پیشینه پژوهش
منابع مکتوب زیادی از تاریخ نویسان و جغرافی نگاران قرون اولیه هجری، درباره تبرستان باقی مانده است. از مهمترین منابع تاریخی که اختصاصا درباره تبرستان و تاریخ آن نوشته شده اند، کتاب تاریخ طبرستان(1396) تالیف ابن اسفندیار حدود ۶۱۳ قمری، کتاب رویان (1348)از اولیاءالله آملی و کتاب تاریخ مازندران شیخعلی گیلانی(1352) است که با اقتباس از سایر منابع تالیف شده است. در میان تحقیقات جدید که به تبرستان و جغرافیای آن پرداخته اند، پرگاری(1375) «جغرافیای تاریخی طبرستان در دو قرن اول هجری» را مورد پژوهش قرار داده است. نوری(1386) برای توضیح وجه تسمیه مازندران و تبرستان حدود آن را نیز جستجو نموده است. معلمی و مهربان نژاد(1391)حوزه نفوذی خاندان های حاکم و محلی تبرستان، شامل: خاندان قارن، در کوههای میانی تبرستان از آمل تا سوادکوه، پادوسبانان را در اراضی غربی تبرستان موسوم به رویان، و باوندیان در کوه های شرقی تبرستان و شامل سوادکوه شرقی و هزارجریب را شناسایی و برشمرده اند. آقاجانی و مهرابی(1392) به قوم تپور، خواستگاه و تشکیل شهربی تبرستان در دوره ساسانیان پرداخته اند. باقری زاد و رضوی (1396) با بررسی پیشینه تبرستان، به دگرگونی مفهومی و جایگزینی عنوان مازندران پرداخته و نتیجه گرفته اند که وجه تسمیه طبرستان با ساکنان و عنوان مازندران با حدود جغرافیایی آن تناسب داشته و گستره سیاسی این منطقه جغرافیایی دائما در نوسان بوده است. در همه این تحقیقات جنبه هایی از جغرافیای تاریخی تبرستان در بخش هایی از تبرستان و در دورانی خاص مورد مطالعه قرار گرفته است و هیچکدام مستقلا به طور خاص به حدود جغرافیایی و سیاسی منطقه تاریخی تبرستان نپرداخته اند. هدف از این پژوهش، جستجوی گستره جغرافیایی تبرستان در منابع مکتوب، براساس جغرافیای سیاسی حاکمان تبرستان، محدوده فرهنگی و قومی ساکنان آن می باشد.
یافته های پژوهش
1-ویژگی های عمومی تبرستان
بطور کلی منطقه تحت عنوان تبرستان در جلگه جنوبی دریای خزر و دامنه های سلسله جبال البرز قرار داشته و از یک طرف به دریا و از طرف دیگر به ارتفاعات غیرقابل دسترس البرز متصل است، وجود بیشه ها، جنگل های انبوه، رودخانه ها، دره های عمیق، با ایجاد مرزهای طبیعی و محدودیت راههای ارتباطی، انزوای سیاسی و موقعیت سوق الجیشی را برای طبرستان ایجاد کرده و فراوانی باران، خاک حاصلخیز، رونق کشاورزی، گستردگی دامپروری و وجود منابع عظیم جنگل و سایر منابع طبیعی، اقتصاد غنی و مستقلی برای ساکنان آن، رقم زده بود. این ویژگی های طبیعی، جغرافیای تاریخی خاصی را از دوران باستان تا معاصر برای تبرستان پدید آورد که مهمترین آن دوری و استقلال از حکومت های مرکزی ایران، وجود حکام محلی و حفظ اصالتهای قومی، فرهنگی و هنری تبرستان بوده است.
2-جغرافیای طبرستان در اسناد وکتب تاریخی
منابع تاریخی درباره حدود جغرافیایی تبرستان، شامل تالیفات تاریخی لاتین، کتب جغرافیای تاریخی و کتب تاریخ سیاسی مربوط به بعد از اسلام است. ازقرون اولیه هجری تا امروز کتابهایی درزمینه جغرافیای تاریخی تحریرشده و از دوره عباسیان رواج یافته است. در پایان قرن هشتم میلادی با آشنایی علوم هندی و بعد علوم یونانی، ابتدا جغرافیای ریاضی و نجومی پدید آمد. همراه با آن جغرافیای توصیفی یعنی سفرنامه ها پدید آمدند که علم المسالک و الممالک خوانده می شد. جغرافیای نجومی را البلدان می خواندند و تا پیش از قرن نهم میلادی(سوم هجری) مولفات جغرافیایی مستقل وجود نداشت. ازقرن نهم میلادی با آشنایی با مولفات بطلمیوس و به دنبال آن ترجمه هایی که جغرافیای علمی با آن پاگرفت، نمونه هایی از جغرافیای توصیفی به وجود آمد. در قرن دهم با پیدایش مکتب جغرافیای اسلامی که به توصیف مسالک و ممالک اهمیت خاص میداد، نوشته های جغرافیایی، به اوج رسید( کراچوفسکی، 1389، 7). از طرف دیگر به گفته بارتولد(خاورشناس روسی)، نوشته های جغرافیدانان عرب را باید با احتیاط تلقیکرد، زیرا اغلب آن ها، بازنویسی سخنان جهانگردان از دوران مختلف، بدون استناد به منبع و متن اصلی بوده است. همچنین منابعی که به سفارش و دیدگاه های خاص متعصبانه قومیتی و اعتقادی هر دوره و عدم احاطه کامل مولفین آن ها نگاشته شده اند، کم نیست، ضمن اینکه با دگرگونی حاکمیت های منطقه در دوران گوناگون، ثبت مرزهای سیاسی در متون تاریخی نیز تغییر می یابند. بنابراین علیرغم تنوع وگستردگی کتب جغرافیای تاریخی، رسیدن به نتایج مشترک درمطالعه متون آن ها دشوار است، اغلب در بیان حدود تبرستان متفق القول نیستند و محدوده های مورد اشاره، گاه بر هم منطبق، گاهی متفاوت و در مواردی تناقض دارند. مهمترین این منابع تاریخی با حدود نواحیی که برای تبرستان مشخص کرده اند، به جهت سهولت دسترسی و بررسی آن، در جدول 1 آمده است.
جدول 1-منابعی که به حدود جغرافیایی تبرستان اشاره کرده اند(به ترتیب تاریخ نگارش)
منبع | مولف | تاریخ هجری | تاریخ میلادی | محدوده تبرستان |
ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی | یوزف مارکوارت، | قبل از اسلام (ساسانی)
| 405 تا 488 | بخشی از یکی از چهارکوست ایران، کوست کپکوه نواحی قفقاز، دمباوند، تپرستان،رون(رویان)، آمل چهار استان از 13 استان در این کوست هستند(مارکوارت،1373: 39) |
المسالک و الممالک | ابن خردادبه | 250 ه.ق | 864 | طبرستان اقلیم چهارم،از جربی شمال که در این منطقه ارمنستان، آذربیجان، ری، دماوند، شلنبه، طبرستان، رویان و آمل، ساریه، شالوس، لازر و شرز و طیس و دهستان،کلار و جیلان و بدشوارگر واقع اند(ابن خردادبه، 1371: 129) |
البلدان(مختصر اخبار البلدان) | احمد بن اسحاق یعقوبی | 278 هه.ق | 891 | از ری به طبرستان روند. .شهرهای آن ساریه و آمل (یعقوبی ،1356: 52) |
الاعلاق النفیسه | ابوعلی احمد بن عمر ابن رسته | 290و به قولی 310 ه.ق | 903 | از جانب مشرق به گرگان و قومس، از طرف مغرب به دیلم، ازشمال به دریا و از طرف جنوب به بعضی از نواحی قومس و ری محدود می شود |
البلدان | ابوبکراحمد بن محمد بن اسحاق همدانی (ابن فقیه ) | 290 ه.ق |
| مهمترین شهرطبرستان آمل، سپس ممطیر، تریجه و ساری است سپس طمیشکه شانزده فرسنگ با ساریه فاصله دارد و در مرز گرگان افتاده،پایان طبرستان است از سوی خراسان از سوی دیلم شهری به نام ناتل..شالوس است که به مرز دیلم نزدیک است. شهرهای کوهستانی، یکی کلار، سعید آباد و رویان. از ناحیه خراسان شهرهایی است به نام لارز ، شرز و دهستان(ابن فقیه، 1349:148) |
المسالک و الممالک | ابواسحاق ابراهیم بن محمد الفارسی الاصطخری معروف به کرخی (متوفی 346) | حدود 340 ه.ق
| 951 | جنوبِ ولایت طبرستان و دیلم، قزوین است و طارم، بهری از آذربایگان، بهری از ری، شمال آن دریای خزر، غرب بهری از آذربایگان و شهرهای آران، شرق کوههای رودبست، پادوسبان ،کوههای قارن و گرگان(اصطخری، 1340، 168) آمل، ناتل، سالوس، کلار، رویان، میله، ترجی، چشمه الهم، ممطیر،ساری، مهروان،لمراسک و تمیشه درشمار طبرستان(همان،170) |
سنی ملوکالارض و الانبیاء (تاریخ پیامبران و شاهان) | حمزه بن حسن اصفهانی | 350 |
| طبرستان دارای نواحی بسیار بود که یکی از آن ها سرزمین دیلم است و ایرانیان مردم دیلم را اکراد طبرستان می نامیدند(اصفهانی، 1346، 214 ) |
سوره الارض | ابن حوقل | 367 | 978م | و شهرهای آمل، شالوس(چالوس)، کلار، رویان، میله، تریجی، عین الهم، مامطیر، ساریه و طمیسه جزء ولایت طبرستان است(شعار،1366: 120) |
حدودالعالم من المشرق الی المغرب | جغرافیا نویس ناشناخته | 372ه.ق |
| ناحیتیست بزرگ، ازین ناحیت دیلمان و حدش از چالوس تا حد تمیشه» و در ذیل آن آبادی های تمیشه، لمراسک، ساری، مامطیر، ترجی، میله، آمل، الهم، ، ناتل، چالوس، رودان، کلار ، کومش، دامغان، بسطام، سمنان، ویمه، قارن، پریم، سامار، دیلمان (ستوده،1362: 144). دیلمان را بخشی از طبرستان میداند (همان،149) و گرگان را شهری که مستقر پادشاه طبرستانست(همان،143) |
احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم | بوعبدالله محمد بن احمد مقدسی | 375 ه.ق | 983م | خوره ایست در دشت ساحلی که کوههایی نیز دارد...قصبه آن آمل است. از شهرهایش: سالوس، میله، مامطر، ترنجس، ساریه، طمیسه(مقدسی،1361: 519) |
معجم البلدان | یاقوت حموی | 631-615 ه.ق |
| غالب نواحی آن کوهستانی و شهرهای معروف آن دهستان، جرجان، استرآباد و آمل که حاکم نشین آن است، ساری و شالوس، گاه جرجان را از خراسان شمارندو بسا شهرهای دیگر طبرستان را مازندران نیز نامندو حدود آن ری، قومس، بحر خزر و دیلم و جیل است(معجم البلدان، جلد چهارم: ویکی نبشته) |
برگزیده مشترک یاقوت حموی | یاقوت حموی | - |
| استراباد شهری است به طبرستان میان ساری و گرگان (یاقوت حموی، 1383: 23) |
عجایب المخلوقات | طوسی، محمدبن محمود | 555 یا 562ه.ق | ۱۱۷۷–۱۱۹۴ م | دامغان شهریست درحدود طبرستان(طوسی، 1382:218)رویان ناحیتی است مفرد در حدطبرستان (همان: 227). طبرستان اقلیمی است حد وی از بلاد اران تا جرجان و حدی تا دریای خزر تا طالقان و شهرها بسیار است چون اهلم، طمیس و غیره (همان،246). اول شهر طبرستان طمیس تا جرجان تا طالقان و برآن درکی است عظیم(همان :247) |
تاریخ طبرستان | محمد بن حسن بن اسفندیار | 613ه.ق | 1216م | از دینار جاری شرقی تا بملاط که در دیهی است ورای هوسم غربی...بطول و عرض کوهها کشیده از ری و قومس تا ساحل دریا (ابن اسفندیار، 1396: 74). به نواحی طبرستان جایگاهی است که آن را باایزهکوه (فیروزکوه) گویند(همان، 88) |
آثارالبلاد و اخبار العباد | زکریابن محمدبن محمد قزوینی | 674 ه.ق | 1275م | طبرستان واقع است میان ری و دامغان و بحر خزر، (قزوینی، 1373: 474) |
تقویم البلدان | ابوالفداء ایوبی | 721ه.ق | 1321م | رویان، ناتل ، لارجان و وشمه از بلاد طبرستان آمل، مامطیر و ساریه آبسکون از بلاد مازندران، سمنان، دامغان، بسطام از قومس. قزوین، ساوه ، طالقان، دنباوند، ری از بلاد جبل(ابوالفداء، 1349: 498) |
نزهت القلوب | حمدالله مستوفی | 740ه.ق | 1340م | درذکر ولایت مازندران و آن هفت تومان است: اول تومان جرجان که دارالملک آنجاست، دوم مورستاق، سیم استرآباد، چهارم آمل و رستمدار، پنجم دهستان، ششم روغد، هفتم سیاه رستاق.در ذکر دیار قومس و طبرستان: خوار، دامغان، سمنان، بسطام، کردکوه، فیروزکوه، دماوند، فریم، خرقان(مستوفی، 1336: 197-200) |
تاریخ رویان | اولیا اله آملی | (۷۶۱ـ۷۸۰)ه.ق |
| به نقل از ابن اسفندیار«از طرف شرق دینارجاری. از طرف غرب ملاط»( آملی، 1348، 21) |
تاریخ طبرستان و رویان ومازندران | میرظهیرالدین مرعشی
| 881ه.ق |
| مطابق با نظر ابن اسفندیار و اولیاءالله آملی، مازندران همان طبرستان است وازحد گیلان تا لار، قصران وجاجرم. از طرف شرقی دنیاره جاری، طرف غربی قریه هوسم (رودسر)، طرف جنوبی قله هرکوهی که جریان آبش به بحیره آبسکون باشد(مرعشی، 1345،:111) |
تاریخ مازندران | شیخعلی گیلانی | 1044 ه.ق |
| حدغربی طبرستان قریه ملاط گیلان است ورای هوسم که به رودسر اشتهار یافته و سامان شرقی، دینارچار مازندران که اهالی آن دیاردوناچال می خوانند(گیلانی، 1352: 29) |
جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی | گای، لسترنج |
| 1905 م | تمامی نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحل از دلتای سفید رود تا جنوب خاوری بحرخزر(دماوند، فیروزکوه، سه ولایت کوهستانی( بادوسبانان قارن و رویان)، کجور و کلار، ولایت رستمدار بین قزوین و آمل شامل دژ اسماعیلیه، میله، نامیه و طمیشه)،طبرستان در شرق به گرگان، در غرب به شرق لاهیجان، درجنوب به فیروزکوه ودماوند و در جنوب غرب به موازات رودخانه شاهرود منتهی میشود(لسترنج، 1377: 393) |
سفارتنامه خوارزم
| قلی خان هدایت
| 1268ه.ق
|
| مشتمل بر بلاد قدیمه و قصبات عظیمه، جبال سخت و بیشه های پردرخت .از قول ابن اسفندیار:درقدیم آذربایجان و اهاروگیل و دیلم، ری، قومس، دامغان و گرگان را طبرستان می گفته اند. (حصوری، 1356: 19) |
مازندران و استرآباد | یاسنت لویی رابینو |
| ۱۹۲۵م | با توجه به متصرفات ملوک الجبال: قارن وند، پادوسبان و روبنج،طبرستان مشتمل بر گرگان، استرآباد مازندران و رستمدار میشده که گاهی بسطام، دامغان، فیروزکوه و خرقان نیز به آن ملحق میگردیده است(رابینو، 1365، 22) |
تاریخ تبرستان |
اردشیر برزگر |
1329ه.ش |
| تمیشه در شرق درنزدیکی گرگان تا هوسم(رودسرفعلی) و شامل رویان، رستمدار،مازندران، فرشوادگر پیروزکوه، قصران (شیمیرانات ولواسانات)، دنباوند و سوادکوه وتالیکان، تنکابن،کلار. تبرستان چهار قسمت است: تبرستان شمالی خاوری(مازندران کنونی) تبرستان شمالی باختری(رویان) جنوبی خاوری( پدشخوارگر) جنوبی باختری (رستمدار) که تا شاهرود و کرج کشیده شده است)(برزگر،1380: 109) |
در قدیمی ترین منبع مورد مطالعه، تبرستان در کوست کپکوه (کاف کوه) در نواحی قفقاز، کنار سرزمین های اتروپاتکان، ارمن، دلمونک(دیلمان)، گلان و شنچان(زنجان)، دمباوند و رون(رویان) و... قرار دارد( مارکوارت، 1373: 38) که به وسیله جغرافیدانان عرب، به نام اپاختر(شمال) و در تاریخ یعقوبی «الجبل» (جبال) یاد شده است. تقریبا همین محدوده را، ابن خردادبه، اقلیم چهارم، از جربی شمال می داند که در این منطقه، ارمنستان، آذربیجان، ری، دماوند، شلنبه، طبرستان، رویان، آمل، ساریه، شالوس، لازر، شرز، طیس، دهستان، کلار و جیلان و بدشوارگر واقع اند(ابن خردادبه، 1371: 129)
همچنین در این منابع به نام پتشخوارگر یا فرشوادگر(در فرهنگ دهخدا؛ نام سلسله كوههاي البرز از درهي خوار ري تا سوادكوه و دماوند و تا رودبار قزوين) بر میخوریم که قابل انطباق با سرزمین های کوست است و ابن خرداذبه آن را جربی شمال می خواند. ابن اسفندیار درباره فرشوادگر می نویسد: حد فرشواذگر، آذربایجان، سر، طبرستان، گیل، دیلم، ری، قومش، دامغان و گرگان باشد و کسی که این حد پدید کرد منوچهرشاه بود(ابن اسفندیار، 1396: 56 ). محمد طوسی در قرن ششم هجری حدود فرشوادگر را طبرستان می خواند و در نقشه خود گستره طبرستان را از آران تا جرجان در یک محدوده قرار می دهد: «طبرستان اقلیمی است حد وی از بلاد اران تا جرجان و حدی تا دریاء خزر تا طالقان »(طوسی، 1382: 246) اول شهر طبرستان طمیس تا جرجان تا طالقان و برآن درکی است عظیم، از اهل طبرستان کس نتواند به جرجان آید الا از آن درب،» (طوسی، 1382: 247) (تصویر1). با تعاریف ابن خردادبه و محمد طوسی و از آن جا که شاهان تبرستان در زمان ساسانیان، پتشخوارگرشاه نامیده می شدند، به نظر می رسد تبرستان اغلب به نواحی کوهستانی البرز گفته می شده است. مارکوارت، خاورشناس آلمانی نیز پذشخوارگر را همان طبرستان می داند (مارکوارت، 1373: 239). بعدها نام مازندران در کتب تاریخی برای نامیدن بخش های دشت و جلگه تبرستان به کار رفته است. همچنان که تا امروز نیز درمیان ییلاق نشینان و ساکنان کوهستان البرز، مازندران به نواحی پست ساحلی گفته می شود.
تصویر 1- محدوده تبرستان (طوسی، 1382: 247)
نام های دیگر درمحدوده کوهستان البرز که درمنابع تاریخی، حول تبرستان تکرار می شوند، قومس(سمنان) در جنوب البرز، دیلمان در جنوب و غرب، و رویان در مرکز و غرب تبرستان است. بعضی از مورخین آن ها را در مرز تبرستان می دانند و برخی بخشی از آن، در معروفترین کتاب جغرافی شناسی با نام «اعلاق النفیسه»، تبرستان از جانب مشرق به گرگان و قومس، از طرف مغرب به دیلمان، از شمال به دریا و از طرف جنوب به بعضی از نواحی قومس و ری محدود می شود (ابن رُسته، 1364: 176). اصطخری در قرن چهارم در کتاب مسالک و ممالک (براساس صورالاقالیمِ ابوزید بلخی)، دشت های دیلمان را جزء گیلان و کوه های آن را، دیلمان اصلی و حد تبرستان می خواند(اصطخری، 1340:168) او ری, قزوین، ابهر و زنگان(زنجان)را جزئی از دیلمان می داند. به دلیل آن که در یک راستا و قوس قرار دارند(اصطخری، 1340: 162) و در نقشه دیلم و طبرستان می آورد(تصویر2). همچنین ناحیت قزوین، طالقان، خوار، شلنبه و ویمه(نزدیک دماوند) را متصل به ری میخواند و قومس، سمنان و بسطام که پیوسته یکدیگرند، را در ادامه طبرستان توضیح می دهد و بخشی از تبرستان می داند.(اصطخری، 1340،: 169).
تصویر2-محدوده تبرستان در نقشه اصطخری(اصطخری، 1341: 168)
حمزه اصفهانی(قرن چهارم) نیز دیلم را بخشی از تبرستان می خواند: «طبرستان دارای نواحی بسیار بود که یکی از آن ها سرزمین دیلم است و ایرانیان مردم دیلم را اکراد طبرستان می نامیدند»(اصفهانی،1346: 214) در زمان علویان، علاوه بر دیلمان، گرگان نیز در حوزه حکومتی تبرستان محسوب می شد. در کتب قرن های پنجم تا هشتم میلادی، استرآباد (یاقوت حموی، 1383: 23) و بعضی نواحی قومس، ری و طالقان درحوزه تبرستان آورده شده است(طوسی، 1382 :218)، (قزوینی، 1373: 474). ابن اسفندیار در قرن هفتم می نویسد:« از دینار جاری تا بملاط که حد طبرستان است بطول، عرض کشیده از ری و قومس تا ساحل دریا، جمله معمور، بیست و هفت شهر بود درون بند تمیشه»(ابن اسفندیار، 1396: 74) او عرض تبرستان را از قومس و ری محاسبه می کند و کلمه مازندران را نام جدیدی می داند که به قسمت غرب تبرستان گفته می شود(ابن اسفندیار، 1396: 56) و بخش کوچکتری از طبرستان است. ابن اسفندیار از قول یاقوت، می نویسد: «صاحب معجم البلدان، قومس را سرزمینی پهناور معرفی کرد در دامنه ی کوهستان تبرستان و شهر مشهور آن دامغان است. شهرهای دیگر آن بسطام و بیار، عده ای سمنان را جزو طبرستان می دانند ولی عده ای جزو ری»(ابن اسفندیار،1393: 242). حمدالله مستوفی نیز در قرن هشتم مازندران را از طبرستان جدا و قومس را با طبرستان آورده و دامغان، سمنان، بسطام، ارتفاعات کردکوه، فیروزکوه دماوند، فریم و خرقان را دیار آنها می شمارد. او در نزهت القلوب، ولایت مازندران را هفت قسمت می خواند: اول جرجان که دارالملک آنجاست، دوم موروستاق، سیم استرآباد، چهارم آمل و رستمدار، پنجم دهستان، ششم روغد، هفتم سیاه رستاق»(مستوفی قزوینی، 1389: 159). او از شهرهای استرآباد، آمل، دهستان، رستمدار، ساری، روغد، کبودجامه، نیم مردان(جزیره) می نویسد و اینکه حدود طبرستان با ولایات خراسان، عراق عجم، مازندران و مفازه پیوسته است و «فریم بعضی از قومس گرفته اند و بعضی از مازندران»(مستوفی قزوینی،1389: 162). حافظ ابرو جغرافیدان قرن نهم، به بخشی از جنوب تبرستان اشاره می کند:«کوهی بزرگ میان طبرستان و ری، پیوسته تا میان بسطام و دامغان، آن کوه را جبال قارن خوانند»(حافظ ابرو، 1372: 193). ظهیرالدین مرعشی، دیدگاه متفاوتی در تعیین مرز جنوبی تبرستان دارد که کوهستان نشینان مازندران امروزه هم به صورت سنتی در تعیین حدود مناطق مربوط به خود به کار می برند: «قله هرکوهی(در البرز)که جریان آبش به بحیره آبسکون باشد»(مرعشی، 1345: 111). بر این مبنا بخشی از دامنه ها و قلل البرز که دراستان سمنان قرار دارند، در حوزه تبرستان محسوب می شوند. مرعشی در عنوان کتاب خود مازندران را از طبرستان جدا نموده و آن چنانکه امروز نیز مرسوم هست بخش های ارتفاعات را تبرستان و بخش های پست جلگه را مازندران نامیده است.
در میان کتب و سفرنامه های جدید، ملگونوف(1858 م) نیز قومس را از طبرستان میداند:« طبرستان قدیم مشتمل بود بر این ولایات:1- بسطام 2-دامغان 3-سمنان 4-فیروزکوه 5-خرقان که داخل طبرستان بودند و مازندران مشتمل بود به 7 بلوک: 1-جرجستان -2مروستان 3-اسرآباد 4-آمل 5-رستمدار و دهستان 6-رعد 7-سیارستان»»(ملگونوف، 1363: 103). رابینو(1935م) با جمع بندی متون قدیم تاکید می کندکه گاهی شهرهای دامنه جنوبی رشته کوه البرز مثل بسطام، دامغان، فیروزکوه و خرقان جزء تبرستان بوده است. در نقشه های رسمی قاجار، گرگان و نواحی البرز جنوبی مانند: شاهرود، شهمیرزاد وسمنان در قسمت مازندران آمده است( مهندس، 1391: 40). بخشی از این مناطق در دوره پهلوی و استان گلستان، شهرستان سنگسر و بخش های آن مانند چاشم و شهمیرزاد بعد از انقلاب از مازندران جدا شدند.
در مجموع، براساس منابع مورد مطالعه در جدول، تبرستان تا قبل اسلام و در قرون اولیه هجری، سرتاسر رشته کوه البرز و ساحل جنوبی خزر را شامل می شد. در منابع بعد از اسلام بخش های متفق القول تبرستان در متون تاریخی، در راستای شرقی- غربی، نواحی مرکزی دامنه های البرز، از شهرتمیشه در کردکوی گرگان، تا مهمترین شهر دیلم، چالوس در مازندران است. محدوده های نامبرده درراستای شمالی-جنوبی، سرحد جنوب شرقی تبرستان ایالت قومس(سمنان و دامغان)، حد جنوبی تبرستان در رشته کوه البرز به ایالت ری، و قسمت جنوب غربی و غربی آن به منطقه دیلمان، شمال قزوین و زنجان ختم می شد و یا سرچشمه هر رودی در جبال البرز که جریان آن به سمت دریای خزر باشد.
3-جغرافیای تبرستان در رویداد های سیاسی
در دوران آغاز تاریخ ایران طایفه ای به نام مردها یا مازدها در جنوب خزر، ساحل غربی رودخانه اراز(هراز) از آمل به طرف مغرب بر سرزمین های مجاور سفیدرود تسلط داشتند (یزدان پناه لموکی، 1389: 86). اقوام تپورها یا طاپوری ها نیز در ناحیه شمال شرقی، کنار رود اترک زندگی می کردند. نشانه هایی در دست است که حدود خراسان هم در قلمرو مردها و تپوری ها بوده است(عمادی، 1373: 40). مناطق سکونت اقوام تپوری و مارد، در قدیمیترین کتیبه آسارهادون(پادشاه آشور) از سال 673 به عنوان تپوش آری (عمادی، 1373، 68)، و در منابع یونانی، تپورستان و بعدها تبرستان نامیده شد و گفته شده که نام مازندران نیز از طایفه مازدها است. این طوایف در نبردهای آغازین با مهاجران آریایی پس نشستند و به درون کوههای البرز رانده شدند. کوه های البرزبا جلوگیری از پیشروی آریایی ها سبب شدکه بعد از تسخیر گرگان راه جنوب غربی را به سمت مرکز ایران در پیش گرفتند(عمادی، 1373، 47). در روزگار هخامنشیان، تپورستان بخشی از ساتراپی شانزدهم ایران بود که خوارزم، سغد، هرات و هیرکانیا(گرگان) را شامل میشد و ازنوشته آریان(مورخ یونانی) برمی آید که فرمانروایی جداگانه داشت(اعظمی سنگسری، 1357: 193). آخرین فرمانروای تبرستان( شامل خراسان و گرگان)، از طرف هخامنشیان، اتُ فرادات(Autophradate) بود. بعدها اسکندر نیز پارت (خراسان)، گرگان و تپورستان را به صورت یک بخش جداگانه به اتَ فرادات که تسلیم شده بود، سپرد.
در سال 250 میلادی، اشک اول بر سلوکیان شورید، تبرستان را گرفت و در این زمان « بخشی از آمردها به ناحیه خوار ری در مشرق ورامین کوچانده شدند و جای ایشان را تپوری ها گرفتند»(صنیع الدوله، 1373: 50). در دوره ساسانیان نیز، تبرستان همچنان پهناور و یکپارچه بود. زیرا اردشیر بابکان کلیه ممالک خود را به 5 قسمت عمده منقسم نموده بود که دومین آن طبرستان و مقصود از طبرستان تمام سواحل جنوبی بحرخزر از رودخانه اترک تا مصب نهرین کر و ارس به دریای خزر بود(اعتمادالسلطنه،1373: 316). به هنگام جلوس اردشیر، گشنسب بر مجموعه تبرستان و فرشواذگر و دیلمان، جیلان و دماوند فرمان می راند. نیاکان گشنسب، در زمان اشک اول در گشودن تپورستان و باز گرفتن آن از جانشینان اسکندر سهم بزرگی داشتند( اعظمی سنگسری، 1357: 199) اولاد جسنفشاه تا سال 530 میلادی بر طبرستان که مشتمل بر مازندران و گرگان بوده، حکومت نمودند( اعتمادالسلطنه،1373، 316). قباد اول، فرمانروایی تبرستان را به پسر بزرگ خود کیوس(کاووس) با لقب پتشخوارگرشاه واگذار کرد»(لطف آبادی، 1390: 105). مرکز فرمانروایی او بر سراسر پتشخوارگر، آمل بود. «بعد از کشته شدن کیوس، انوشیروان مرزبانی قسمتی از خراسان و طبرستان را به فرزندان سوخرا دوم، یعنی زرمهر و قارن(کارن) سپرد. آنان در دوشاخه زرمهریان و قارنوند، به ترتیب تا666 میلادی(46 هجری) و 839 میلادی( 225 هجری) فرمانروایی کردند»(اعظمی سنگسری، 1357، 203). به اصرار انوشیروان، زرمهر فرزند ارشد سوخرا، زابلستان را برگزید و فرمانروایی سراسر تبرستان نیز در قلمرو او قرار گرفت و قارن، بخشی از تبرستان شامل وندا امیدکوه، آمل، لفور و فریم را اختیار کرد و اسپهبد بخشی از تبرستان شد. زرمهر و خاندان او به ترتیب دازمهر، ولاش، مهر، آذرولاش، ولاش دوم و مسمغان ولاش یکم و مسمغان ولاش دوم تا 163 هجری با عنوان زرمهریان بر بخشهایی از تبرستان حکومت کردند. پایتخت خاندان مسمغان در دماوند بوده است.
از خاندان قارنوندان، اسپهبد قارن دوم، سوخراسوم، الندایکم، سوخراچهارم، قارن سوم، ونداد هرمز، قارن چهارم، مازیار پسرقارن چهارم، امیرمهدی قارنوند تا قرنها بربخش هایی از طبرستان باقی ماندند.(اعظمی سنگسری،1357: 225) در زمان مازیار، تبرستان محدوده گیلان و دیلمان را نیز شامل می شد و او در نامه خود به خلفا، عنوان خود را «گیل گیلان، اسپهبد اسپهبدان، بدشخوارگرشاه» می نوشت. دو خاندان دیگراز شاهزادگان ساسانی، به نام گاوبارگان و باوندیان نیز بر تبرستان حکومت کردند. شاخه اول: گاوباره گان یا دابوییان ( 142- 40 هجری)که نسب آنها به جاماسب می رسد. از سال 642 میلادی گیل گاوباره(نواده فیروز ساسانی)، ازسوی یزدگرد سوم فرمانروای تبرستان شد و عنوان فرشوادگرشاه داشت که گویند درگسترده فرمانروایی او از گیلان تا گرگان دژهای استوارساخته بود. او و فرزندانش دابویه، پادوسپان(حاکم رستمدار و کجور)، اسپهبد فرخان(فرزند دابویه)، اسپهبد دازمهر (فرزند فرخان) و اسپهبد خورشید(فرزند دازمهر)، مدت 119 سال بر بخش هایی از تبرستان حکومت کردند. اسپهبد فرخان تا حد نیشابور را به قلمرو خود اضافه کرده بود(ابن اسفندیار، 1396: 156). باوندیان، دومین سلسله طولانی پادشاهان تبرستان، 700 سال در سه شاخه به حیات خود ادامه دادند. شاخه اول کیوسیه(45 تا 397 هجری) با فرمانروایی باو، که بعد از قتل یزدگرد در 45 هجری، بزرگان طبرستان او را به سلطنت برداشتند. شاخه دوم اسپهبدان، با پذیرش اسلام در فاصله سالهای 466 تا 606 هجری هم عصر با سلجوقیان و خوارزمشاهیان، بر نواحی گسترده ای از طبرستان، گیلان، ری و قومس حکومت کردند و اسپهبد رستم شاه غازی از جاجرم خراسان، گرگان، بسطام و دامغان تا حد مغان را در تصرف خود داشت. شاخه سوم کینخواریه که همزمان با استیلای مغول در سالهای 630 تا 750 هجری در طبرستان قدرت داشتند»(حسن نژاد، 1391: 38)
اولین بار، سال 144هجری ابوالخصیب قائد از طرف منصور عباسی، بخشی از طبرستان را فتح کرد»(اصفهانی، 1346، 215) اما به وسیله ونداد هرمز و اسپهبد شروین واستندار شهریار بیرون کرده شدند. از این زمان به تدریج تبرستان، حاکمیت های جداگانه می یابد. دودمان طاهریان با محمد و برادرش سلیمان بن عبدالله از سوی خلفای عباسی، بر بخش هایی از تبرستان در رویان(کلارستاق، نور و کجور) و چالوس تا 250 هجری حکومت کردند. سپس حسن بن زید(270-250) بنیان گذار سلسله سادات علوی، اغلب تبرستان را به تصرف درآورد و علیرغم رویارویی قارن بن شهریار، بر ولایت های جنوب دریای خزر، ری و قزوین حاکم و بعد از شکست از یعقوب لیث صفاری، مجددا بر تبرستان مسلط گشت. اسمعیل امیر سامانی، در اواخر 287 هجری با شکست دادن محمدبن زید داعی، مرزهای غربی خود را توسعه داد و گرگان و طبرستان را به قلمرو خویش افزود (ناجی 1386، 52). بعد ازقتل او، به مدت 13 سال، امرای سامانیان از خراسان، اداره گرگان و تبرستان را به دست گرفتند. در سال 301 هجری مجددا علویان با پایان دادن سلطه سامانیان، تا 316 هجری برتبرستان، گیل و دیلم مسلط شدند. از همین رو «ابن رسته» جغرافی نویس این دوره، در تالیف خود دیلمان را درمحدوده تبرستان قرار می دهد. در تاریخ مسعودی آمده است که در ولایت طبرستان و دیلم، حسن بن علی(اطروش) قیام و دوسال در سرزمین گیل و دیلم اقامت داشت و به جز اندکی از مردم که در کوهستانهای بلند به حال شرک مانده اند، بقیه اسلام آوردند»(مسعودی1365: 741). در این زمان علاوه بر دیلم گرگان نیز از تبرستان محسوب می شد: «در زمان داعی(صغیر) او با ابوالحسین صلح کرده بود. ابوالحسین به گرگان بنشست وداعی به آمل، و مدتی طبرستان براین موجب نگاه می داشتند، یکی در آمل و دیگری درگرگان» (اولیاءالله آملی، 1348: 112). اولین حکمران آل زیار تبرستان، بعد از شکست ماکان کاکی رهبر دیلمیان، مردآویج (323- 319 هجری) بود که گرگان و در برخی ادوار، قومس، دیلم و گیلان نیز تحت فرمانروایی آنان بود. وشمگیر بن زیار، قابوس بن وشمگیر، منوچهربن قابوس و باکالیجار که نسبش به باوندیان می رسید، خود را امیر گرگان و تبرستان معرفی کردند و با کمک نظامی سپاهساران خراسان، و گاه با سازش با آل بویه توانستند سلطه خود را بر گرگان و طبرستان بگسترانند. ابو منصور مؤید الدوله دیلمی از 369 هجری در ری، همدان، گرگان و قسمتی از طبرستان(ناجی، 1386، 735)حکومت کرد. آل بویه ابتدا در خدمت سلسله آل زیار طبرستان بود و بعد تمام ایران را به استثنای خراسان متصرف شدند(بارتولد، 1380: 287).
در دوره سلجوقیان، شاه غازی رستم، با به اوج رساندن حکومت باوندیان برقلمرو تبرستان افزود. او علاوه برقومس و گیلان، برجرجان و استرآباد، جاجرم، فیروزکوه، دماوند، ری، بسطام و دامغان تسلط داشت. با حمله مغول و گریختن محمد خوارزمشاه به آبسکونِ تبرستان، قوام الدین مرعشی (میربزرگ)، تحت تاثیر جنبش سربداران، با شکست کیا افراسیاب چلاوی، دودمان مرعشیان مازندران را به وجود آورد و میان سال های 760 تا 880 هجری مازندران، جنوب البرز و قزوین زیر سلطه آنان قرار گرفت. از این زمان بتدریج در کتب تاریخی از نام مازندران برای نامیدن بخش های ساحلی تبرستان استفاده می شود. در زمان امیرتیمور در سال 799 هجری، فرزند او شاهرخ میرزا به حکومت خراسان، مازندران و ری گمارده شد. اما در محدوده حکومت بادوسبانان تبرستان« جلال الدوله اسکندر حاکم رستمدار، بقاع کوهستانها را از حد قزوین تا سمنان و مازندران به اهتمام دیوان خود درآورد و آن بخش از ری که متصل به کوهستان بود متصرف شد و تمامت ری و قزوین با حشم رستمدار بود »(آملی، 1348: 180) و تا سال ۸۸۱ هجری که درگذشت، صاحب نواحی کجور و توابع، کارود(سنگسر) و مضافات، لاریجان، لار، قصران، پشتکوه، قلعه مسکین و ساوجبلاغ بود. سال 1005 هجری، شاه عباس با برانداختن تمام حکومت های محلی و سلسله های قدیمی تبرستان که هنوز در کوهستان های لارجان، کجور و ارتفاعات سواد کوه فعال بودند، مازندران و گیلان را جزئی از حکومت مرکزی ایران نمود. در تقسیمات زمان قاجار، دوره پهلوی و جمهوری اسلامی، بخش هایی از مازندران به استان های گرگان، سمنان و تهران واگذار شد.
بررسی جغرافیای سیاسی تبرستان نشان می دهد محدوده تبرستان، به عنوان بخش بزرگی از سرزمین پتشخوارگر و مسکن طوایف تپوری، از شرق تا غرب دامنه البرز ازگیلان تا گرگان را در بر میگرفت که در هنگام ورود آریایی ها تمامیت خود را حفظ نمود. جغرافیای خاص تبرستان در زمان ورود اسلام نیز سبب استقلال سیاسی تبرستان و مانع از فروپاشی آن به دست اعراب شد. با گذشت زمان، گسترش درگیری ها با فرستادگان خلفای عرب و حکومت های مرکزی ایران، رویارویی خاندان های محلی وکاهش اقتدار حکومت های آن ها، تبرستان را از یکپارچگی خود خارج کرد. با حمله مغول و ویرانی حاصل از آن در شهرهای مهم تبرستان، فقط بخشی از خاندان های محلی تبرستان در موقعیت خود در کوهستان ها باقی ماندند و قسمت های دشت، مازندران نام گرفت. در طی قرن ها کشمکش و درگیری، محدوده حاکمیتی و حدود جغرافیایی غرب تبرستان در منطقه دیلمان و شمال قزوین، در شرق حدود گرگان و استرآباد، و در جنوب تبرستان در مناطق مربوط به سمنان، شمال دامغان و ری دچار تغییرات و کاستی ها بوده است.
4-عوامل زبانی و فرهنگی
از شاخصه های تاثیرگذار در تبیین مرزهای جغرافیایی تبرستان، ویژگی های مشترک فرهنگی، شامل زبان، آداب و رسوم، باورها، جشن ها و سنت های تبری بسیاری است که در گستره زیادی از دامنه شمالی و جنوبی ارتفاعات البرز، فراتر از مرزهای مازندران کنونی، رواج دارد و یکپارچگی فرهنگی در این مناطق ایجاد نموده است. از جمله ویژگی مشترک فرهنگی ساکنین این مناطق، زبان تبری از جمله زبان های کهن ایرانی (پهلوی اشکانی و فارسی میانه) است. براساس مدارک و اسناد موجود، برخی از دانشوران و سرایندگان اهل تبرستان، آثار خود را به زبان تبری می نوشتند(هومند، 1369: 5) عصر زرین ادبیات طبری در طی قرون چهارم تا ششم بوده (برجیان، 1399: 14) که از استرآباد تا مناطقی از گیلان به کار می رفت. در منابع تاریخی از نزدیکی و شباهت زبان قومس و گرگان و مازندران سخن گفته شده است(مقدسی، 1361: 544). بعدها در جریانهای تاریخی و استفاده وافر از زبان رسمی دری و واژگان فقهی، دیوانی و اقتصادی، زبان نوشتار تبری جای خود را به ادبیات شفاهی سپرد و امروزه به عنوان گویش به کار می رود. حوزه گستردگی این زبان(تصویر3) از شمال به دریای خزر، از شرق تا گرگان، از جنوب تا منطقه شهمیرزاد، سنگسر، فیروزکوه، دماوند، لواسانات، مناطق شمالی کوه های امامزاده داود و طالقان، و از غرب تا تنکابن است(هومند، 1369: 8).
تصویر3-حوزه گستردگی زبان تبری با ضربدر مشخص شده است(هومند، 1369: 12)
با همین گستردگی در کاربرد زبان تبری در دامنه های البرز، سنت های تاریخی و آئین های باستانی مشترک بسیاری نیز در جغرافیای تبرستان قدیم رایج است. در واقع هرجا گویش تبری به کار می رود، سنت های مشترک فرهنگی نیز دیده می شود. از جمله جشن«تیرماه سیزه شو» سنت باستانی مشترک اقوام تبری است که ازگذشته در کوهپایه های سوادکوه، دامنه های سنگسر سمنان، روستاهای طالقان، ارتفاعات آمل و دیلمان برگزار می شود. این ها مناطقی هستند که در اعصار گذشته، از قبل از ورودآریاییها تا حکومت های علویان و باوندیان در حوزه حاکمیتی تحت عنوان تبرستان قرار داشته اند.
5-عوامل قومی و نژادی تبرستان
تیره ها و اقوام حاشیه جنوب دریای خزر از غرب گیلان تا شرق مازندران در دامنه های البرز را قبل از ورود آریایی ها، مردها یا آمردها تشکیل می دادند. آمردها سه گروه بودند. شامل:1- دسته کادوسی ها (گادوزی ها) که از مرز لاهیجان تا حدود لنکران در گیلان امروزی، می زیسته اند و نام گله مرد از نام این دسته سرچشمه می گیرد(طالش ها از بازماندگان آن ها هستند). 2-دسته دیگر مردها، از مرز لاهیجان کنونی تا پیرامون بابل امروزه جای داشتند و پایتخت باستانی آن ها به نام این گروه آمرد، آملد و سرانجام آمل خوانده شده است. بعضی جایگاه این تیره را تا مرز گرگان دانسته اند و همین دسته بودند که در دوران پادشاهی اشک پنجم ، نیمی به مرو خراسان و نیمی دیگر به خوار ورامین کوچانده شدند و بازماندگان، با دسته سوم مردها(تپوری ها) درآمیختند. 3- سومین دسته از گروه مردها، تپورهایند که نلدکه و مارکوارت(ایران شناسان آلمانی) خاک آن ها را بخش جنوبی تبرستان خاوری می دانند(برزگر، 1380: 38 و 39). همه این طوایف شعبه های طایفه مارد یا مازد بوده اند که سال ها قبل از ورود آریایی ها در نقاط مختلف شمال ایران سکنا یافته و از پادشاهان ایرانی مستقل بودند و به وسیله اقوام مهاجر ایرانی به نواحی کوهستانی عقب رانده شدند. زمان اسکان آن شاخه از قومی که نام تبرستان از آن گرفته شده، در زمان اسکندر و در کوههای شمالی سمنان قابل تصور است. پس از آنکه فرهاد اشکانی بر آماردها در حدود آمل پیروز شد، منطقه برای ورود و گسترش آنان آماده شد»(مارکوارت، 1373: 245). بنابراین ساکنین اصلی و بومی تبرستان، طوایفی غیرآریایی و مهمترین گروه این طایفه تپوری ها هستند که در همه سواحل جنوبی خزر شامل بخش هایی از گیلان، سراسر مازندران، بخش هایی از گرگان و دامنه های جنوبی البرز، پراکنده و مرزهای قومیتی تبرستان را به وجود آورده اند و با وجود الحاق به استانهای دیگر، خود را تبری می خوانند.
نتیجه گیری
حدود جغرافیایی تبرستان قدیم، با وجود اهمیت تاریخی و فرهنگی خود، هنوز به درستی شناخته نشده و با اختلاف نظر همراه است. این تحقیق با رویکرد توصیفی، جغرافیای تاریخی تبرستان را برای شناسایی حدود آن، درمنابع قدیمی، حوزه سیاسی حاکمان تبرستان و محدوده فرهنگی و قومی ساکنان آن بررسی نموده است. نتایج تحقیق نشان می دهد: موقعیت کلی جغرافیایی تبرستان، نقش زیادی در یکپارچگی و استقلال فرهنگی و تاریخی آن داشته است. وجود رشته کوه البرز از شرق تا غرب در جنوب و دریای خزردر شمال این سرزمین، منطقه ای مستقل، فراخ و امن به نام تپورستان، برای اقوام آماردی و تپوری فراهم کرده بود که علاوه بر ایستادگی در مقابل ورود آریایی ها، با حفظ استقلال سیاسی درمقابل حملات خلفای عرب تا مدتها تحت تسلط امرای محلی برجای مانده از سلسله های ساسانی، باقی ماند. با ایجاد موقعیت های سیاسی جدید، محدوده حاکمیتی و حدود جغرافیایی تبرستان نیز دچار تغییرات و عدم ثبات شد. نواحی مرکزی دامنه های البرز، به مرکزیت آمل محدوده ثابت تبرستان، گرگان و استرآباد در شرق، منطقه دیلمان در غرب و بخش هایی از البرز جنوبی(سمنان، طالقان، فیروزکوه)، حدود متغیرتبرستان و اغلب تحت حاکمیت دیوانی فرمانروایان این منطقه قرار داشته و محدوده آن محسوب می شدند. گویش تبری به عنوان زبانی مستقل، در کنار سایرآداب وسنن تبری، در همه مناطق تبرستان و فراتر از مرزهای امروزی مازندران، همچنان رایج است و بدینوسیله محدوده گسترده تبرستان قدیم را یکپارچه ساخته و مرزهای این منطقه تاریخی را از سواحل خزر تا کوهپایه های شمالی و جنوبی البرز تا به امروز حفظ کرده است.
کتابنامه
آقاجانی الیزه، مهرابی، طهمورث(1392)، خواستگاه تپوری ها تا تشکیل شهربی تبرستان، پژوهش نامه تاریخ، دوره 8، شماره 31،ص 16-1.
آملی، مولانا اولیاءالله(1348)، تاریخ رویان، منوچهر ستوده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
ابن اسفندیار، بهاءالدین محمد(1396)، تاریخ طبرستان، عباس اقبال آشتیانی، تهران: انتشارات اساطیر.
ابن رسته، احمدبن عمر(1365)الاعلاق النفیسه، حسین قره چانلو. چاپ اول. انتشارات امیرکبیر.
ابن فقیه، ابوبکراحمدبن محمدبن اسحاق همدانی(1348)، مختصرالبلدان، ترجمه مختصرالبلدان: بخش ایران، محمدرضا حکیمی، بنیاد فرهنگ ایران، اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه.
اعتمادالسلطنه، محمد حسن(1373)، التدوین فی احوال جبال شروین، میترا مهرآبادی، تهران: دنیای کتاب.
اصقهانی، حمزه بن حسن (1346)، تاریخ پیامبران و شاهان(سنی ملوک الارض و الانبیا)، محمدجعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
ابوالفداء(1349)، تقویم البلدان، عبدالمحمد آیتی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
اصطخری، ابواسحق ابراهیم(1340)، مسالک و ممالک، ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
برزگر، اردشیر(1380)، تاریخ تبرستان، محمد شکری فومشی، تهران: نشر رسانش.
حافظ ابرو(1373)، زبده التواریخ، سیدکمال حاج سیدجوادی، تهران: نشرنی.
رابینو، ه.ل(1365)، مازندران و استرآباد، چاپ سوم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ستوده، منوچهر(1362)، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، تهران: کتابخانه طهوری.
شعار، جعفر(1366، سفرنامه ابن حوقل، تهران: امیرکبیر.
طوسی، محمدبن محمود(1382)، عجایب المخلوقات، منوچهرستوده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
عمادی، اسدالله(1373)، بازخوانی تاریخ مازندران، ساری: فرهنگخانه مازندران.
قزوینی، زکریا بن محمدبن محمود(1373)، آثارالبلاد و اخبارالعباد، جهانگیر میرزا قاجار، میرهاشم محدث، تهران: انتشارات امیر کبیر.
کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ(1389)تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی، ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران.
گیلانی، شیخ علی(1385)، تاریخ مازندران، دکتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
لسترنج، گای(1377)، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، محمود عرفان، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
لعل شطری، مصطفی(1395)، دانش جغرافیای تاریخی، عامل کاربردی در راستای الگوی پایه پیشرفت، دهمین کنگره پیشگامان پیشرفت، تهران: مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت.
ماخانی، محمدجلال(1401)، جغرافیای تاریخی از دو منظر: درآمدی بر اهمیت جغرافیای تاریخی پیرامون مسائل تاریخی ایران، سیاست پژوهی اسلامی ایرانی، دوره1شماره 3. ص 80-60.
مارکوات، یوزف (1373)، ایرانشهر بر مبنای کتاب موسی خورنی، مریم میراحمدی، تهران: انتشارات اطلاعات.
محجوری، اسماعیل(1345)، تاریخ مازندران، ساری: چاپ اثر.
مرعشی، میر سیدظهیرالدین (1345 )، تاریخ طبرستان و رویان ومازندران، محمد حسین تسبیحی، تهران: موسسه انتشاراتی شرق.
مرعشی، میر تیمور (1355)، تاریخ خاندان مرعشی، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: انتشارات زر.
مستوفی قزوینی، حمدالله(1389)، نزهه القلوب، گای لسترانج، تهران: انتشارات اساطیر.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین(1365) مروج الذهب، ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
معلمی، مصطفی. مهربان نژاد کلاگری(1391)، کوهستان تبرستان از برافتادن ساسانیان تا مرگ مازیار، پژوهش در تاریخ، دوره 3، شماره 6 ، ص 1-16.
مقدسی، ابو عبدالله محمدبن احمد(1361)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران.
مهندس، محمدرضا(1391)، دومین اطلس جغرافیایی دوره قاجار، تهران: دنیای جغرافیای سحاب.
هدایت، رضاقلی خان(1356)، سفارتنامه خوارزم، علی حصوری، تهران: انتشارات طهوری.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله(1383)، برگزیده مشترک یاقوت حموی، محمدپروین گنابادی، چاپ سوم، تهران: امیرکبیر.
یعقوبی، احمدبن اسحاق(1356)، البلدان، محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
Identifying the boundaries of old Tabarstan based on its political and historical geography
Abestract
The geographical limits of old Tabarstan, despite its historical and cultural importance, are still not properly known and are accompanied by disagreements. With a descriptive approach, this research has investigated the historical geography of Tabaristan in order to identify its boundaries, in old sources, the political area of the rulers of Tabaristan and the cultural and ethnic range of its residents. The results of the research show: the general geographical location of Tabarstan has played a big role in its cultural and historical integrity and independence. The presence of the Alborz mountain range from east to west in the south and the Khazardar Sea in the north of this land had provided an independent, spacious and safe area called Tapouristan for the Amardi and Tapuri tribes. It was able to maintain its political independence by standing against the arrival of Aryans and Arabs and remained under the control of local rulers for a long time. With the creation of new political situations, the territorial boundaries and geographical boundaries of Tabarstan have also undergone changes and instability. The central areas of the slopes of Alborz, centered around Amol, were the fixed boundaries of Tabaristan, Gorgan and Esterabad in the east, Dilman region in the west, and parts of southern Alborz (Semnan, Taleghan, Firouzkoh), were the variable boundaries of Tabaristan, but they were under the rule of the rulers of Tabaristan. The Tabari dialect, which has its roots in the Parthian Pahlavi language, is still common as an independent language of the people of Tabaristan, along with the traditions and customs of Tabari, in all regions of Tabaristan and beyond the modern borders of Mazandaran. Tabari dialect integrated the vast area of old Tabaristan and has preserved the borders of this historical region from the shores of the Caspian to the northern and southern foothills of Alborz until today.