فضایل اخلاقی در کتاب اخلاق محسنی( بر مبنای تقسیم بندی خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری)
محورهای موضوعی : شاهنامه
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران (نویسنده مسؤول)
کلید واژه: اخلاق ناصری, فضایل اخلاقی, اخلاق محسنی, خواجه نصیرطوسی, ملاواعظ کاشفی,
چکیده مقاله :
کتاب اخلاق محسنی یکی از آثار ارزشمند سده نهم و دهم هجری است. ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری این کتاب را با هدف تعلیمی به رشتۀ نگارش درآورد. کاشفی به تعلیم آموزههای اخلاقی اهتمام ورزیده و پند و اندرز حاکمان را بر مبنای حکمت، جوهره اصلی کتاب خود قرار داده است. وی در مقدمه کتاب صراحتا اعلام میکند که مخاطبانش شاهان و ملازمان آنهاست و در ادامه به این موضوع اشاره می کند که داشتن چهل صفت بارز اخلاقی است که شاه را شاه کرده و شاه نگاه داشته کاشفی این آموزههای اخلاقی را تحت تاثیر تعلیمات در کتاب اخلاق ناصری یاد می کند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از طریق بیان حکایت و تمثیل، مخاطب خود را به سوی فضایل اخلاقی سوق میدهد. پژوهش حاضر در نظر دارد فضایل اخلاقی موجود در کتاب اخلاق محسنی را با توجه به تقسیمبندی موازین اخلاقی در کتاب اخلاق ناصری مورد بحث و بررسی قرار دهد تا مشخص کند کاشفی در تدوین این کتاب تا چه اندازه به تقسیم بندیهای خواجه نصیرطوسی نزدیک بوده است. نوع رویکرد نگارنده در این مقاله توصیفی– تحلیلی و بر مبنای مرور تفکرات تعلیمی خواجه نصیر در اخلاق ناصری و تطبیق آنها با اخلاق محسنی است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که در بین فضایل اخلاقی که در کتاب مطرح شده عدالت و شجاعت جایگاه خاص و ویژهای دارند و در زندگی فردی و اجتماعی انسان نقش تعیین کننده ایفا میکنند. برخی فضایل مانند عبادت جنبۀ فردی دارند و برخی مانند عدالت جنبۀ اجتماعی که با رعایت این موازین جامعه روی آبادانی میبیند.
Akhlagh Mohseni's book is one of the valuable works of the 9th and 10th centuries of Hijri. Mulla Hossein Vaez Kashefi Sabzevari wrote this book for educational purposes. Kashefi has paid attention to teaching ethical principles and advising rulers and kings based on wisdom.And in the introduction of his book, he declares that his audience is the kings and their attendants. And he mentions forty distinct moral qualities that make the king a king and keeps him as a king. And he mentioned these ethical teachings by relying on the division of the ethical teachings in the Akhlagh Naseri book. Directly or indirectly, through telling stories and allegories, he leads the audience toward ethical virtues. This study aims to discuss and study the moral virtues in Akhlagh Mohseni's book taking into consideration the division of ethical standards in Akhlagh Naseri's book, to determine how close was Kashifi to Khwaja Nasiruddin's classifications in compiling his book.The adopted approach in this article is a descriptive-analytical approach, and it is based on the review of Khwaja Naser's educational thoughts in Akhlagh Naseri's book and their comparison with Akhlagh Mohseni's book. Results show that justice and courage were among the ethical virtues mentioned in the book and had a special place as they play a decisive role in the individual and social life of man. Some virtues, such as worship, have an individual aspect, and some, like justice, have a social aspect. By observing these standards, society sees prosperity.
قرآن کریم.
نهجالبلاغه (1386)، ترجمة محمد دشتی، قم: شهابالدین.
نهجالفصاحه (1382)، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران: دنیای دانش.
غررالحکم (1337)، ترجمة محمدعلی انصاری، تهران: نشر محمدعلی انصاری.
ابراهیمی دینانی، غلامحسین (1393)، نصیرالدین طوسی فیلسوف گفتگو، تهران: هرمس.
انوشه، حسن (1376)، فرهنگنامۀ ادبی فارسی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
ایزدی، حسین (1377)، مبانی ارزشها از دیدگاه فرزانگان، بیجا: احسن الحدیث.
ایرانی، دینشاه (1334)، اخلاق ایران باستان، تهران: انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی.
حضرتی، حسن؛ مقیمی، غلامحسین (1388)، «نگاهی اجمالی به حیات و اندیشة سیاسی ملاحسین واعظ کاشفی»، فصلنامة حکومت اسلامی، شمارة نهم، 151‑125.
زمانی، کریم (1393)، میناگر عشق، تهران: نی.
سعادت، اسماعیل (1384)، دانشنامة زبان و ادبیات فارسی، ج 3، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
عنبرانی، محمود (1370)، «مروری بر زندگی کاشفی»، مجلة کیهان اندیشه، شمارة 40، 89‑83.
غزالی، امام محمد (1357)، کیمیای سعادت، بهکوشش حسین خدیو، تهران: دانشگاه ملی.
کاشفی، فخرالدین علی (1356)، رشحات عینالحیات، بهکوشش علیاصغر معینیان، تهران: بنیاد نیکوکاری نوریانی.
طبسی، محبوبه (1388)، ﺗﺼﺤﯿﺢ و ﺷﺮح اخلاق محسنی، ﭘﺎﯾﺎنﻧﺎمة ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﯽ ارﺷﺪ، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.
طبری، محمدعلی (1372)، زبدةالآثار، تهران: امیرکبیر.
ناصری، عبدالمجید (1378)، تشیع در خراسان عهد تیموری، مشهد: نشر بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
نراقی، مولی مهدوی (1389)، علم اخلاق اسلامی، ترجمة جلالالدین مجتبوی، تهران: حکمت.
نصیرالدین طوسی (1373)، اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح: مجتنبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی.
میرزایی اقدم، حبیبه (1396)، بررسی مضامین حکمی و اخلاقی دیوان صالح بن عبدالقدوس و مقایسة آن با آثار سعدی (با تکیه بر گلستان)، پایاننامة دکتری، تهران: دانشگاه تهران.
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال پانزدهم، شمارة پنجاه و هفتم، بهار 1402 |
فضایل اخلاقی در کتاب اخلاق محسنی
(بر مبنای تقسیمبندی خواجه نصیرالدین طوسی در كتاب اخلاق ناصری)
رهف صفایا-* دکتر امید مجد1*
چکيده
کتاب اخلاق محسنی یکی از آثار ارزشمند سدة نهم و دهم هجری است. ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری این کتاب را با هدف تعلیمی به رشتۀ نگارش درآورد. کاشفی به تعلیم آموزههای اخلاقی اهتمام ورزیده و پند و اندرز حاکمان را بر مبنای حکمت، جوهرة اصلی کتاب خود قرار داده است. وی در مقدمة کتاب بهروشنی اعلام میکند که مخاطبانش شاهان و ملازمان آنهاست و در ادامه به این موضوع اشاره دارد که داشتن چهل صفت بارز اخلاقی است که شاه را شاه کرده و شاه را نگاه داشته است. کاشفی این آموزههای اخلاقی را تحت تأثیر تعلیمات در کتاب اخلاق ناصری یاد میکند که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم ازطریق بیان حکایت و تمثیل، مخاطب خود را بهسوی فضایل اخلاقی سوق میدهد. پژوهش حاضر در نظر دارد دربارة فضایل اخلاقی موجود در کتاب اخلاق محسنی با توجه به تقسیمبندی موازین اخلاقی در کتاب اخلاق ناصری بحث و بررسی کند تا مشخص شود کاشفی در تدوین این کتاب تا چه اندازه به تقسیمبندیهای خواجه نصیرطوسی نزدیک بوده است. نوع رویکرد نگارنده در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی و بر مبنای مرور تفکرات تعلیمی خواجه نصیر در اخلاق ناصری و تطبیق آنها با اخلاق محسنی است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که در بین فضایل اخلاقی که در کتاب مطرح شده است، عدالت و شجاعت جایگاه خاص و ویژهای دارند و در زندگی فردی و اجتماعی انسان نقش تعیینکننده ایفا میکنند. برخی فضایل مانند عبادت جنبۀ فردی و برخی مانند عدالت جنبۀ اجتماعی دارند که با رعایت این موازین جامعه روی آبادانی میبیند.
واژههای کلیدی
خواجه نصیرطوسی؛ ملاواعظ کاشفی؛ اخلاق ناصری؛ اخلاق محسنی؛ فضایل اخلاقی
1ـ مقدمه
در ادب فارسی تعالیم اخلاقی بازتاب گستردهای در متون نظم و نثر فارسی دارد. ادبیات تعلیمی که سعادتمندی و نیکبختی انسان را در گرو اعتلای منش اخلاقی او میداند، خود را متوجه پرورش اوصاف اخلاق نیکو میکند. مباحث سیاسی و ارائة رهنمودهایی خطاب به شاهان در قالب اندرزنامه در دوران پیش از اسلام و آموزههای اخلاقی، اسلامی و عرفانی پس از ظهور اسلام سبب ایجاد محتوای ادبیات تعلیمی در بسیاری از متون شده است. شاعران و نویسندگان به تناسب نیاز جامعۀ روزگار خویش به نوشتن آثاری روی آوردهاند که به اصلاح و تعلیم آموزههای اخلاقی، دینی، فلسفی و... بپردازند و هریک بهنوعی این تعالیم را در آثار خویش انعکاس دادهاند. نظم و نثر فارسی در دورههای گوناگون تاریخی همواره بستر مناسبی برای انعکاس اندیشههای تعلیمی و اخلاقی گوناگون بوده و ادبیات همواره خود را در برابر جامعه مسئول دانسته و هرگز خالی از تعلیم نبوده است؛ بهطوریکه همة میراث ادبی درپی تعلیم آموزهای به جامعۀ زمانۀ خود بودند؛ بنابراین «تمامی نوشتههای دینی، اخلاقی، حکمی، انتقادی، اجتماعی، سیاسی، علمی، پندنامه و حتی متونی که به آموزش شاخهای از علوم، فنون یا مهارتها میپردازند، ادبیات تعلیمی هستند. در چشمانداز گسترده، بهجرأت میتوان گفت هر اثر هنری درسی به خواننده یا مخاطب خویش میدهد و ازاینرو، هنر، خود آموزگار است» (انوشه، 1376: 45).
در ایران اخلاقیات از زمان زرتشت و با آموزۀ سهگانۀ وی، یعنی گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک امتزاج یافته و در بسیاری از رسوم و عملکردهای رفتاری پادشاهان و نیز مردم عامه بازتاب یافته است. با این حال، امری بدیهی و طبیعی است که امور اخلاقی در آثار شاعران، نویسندگان و ادبا نیز منعکس شود و بزرگانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی قلم به دست بگیرند و حد و حدودی برای شناخت فضیلتها از رذیلتها تعیین کنند. اندیشمند دیگری مانند کاشفی نیز مفاهیم اخلاقی شامل بایدها و نبایدها را در قالب حکایات، اشعار، حکمتها و فواید در کتاب اخلاق محسنی بازتاب میدهد.
خواجه نصیرالدین طوسی تهذیب اخلاق را اولین محور اساسی حکمت عملی شمرده و آن را به دو زیرگروه فضایل و رذایل تقسیم کرده و آدمی را به التزام به فضایل و دوریجستن از رذایل دعوت کرده است؛ نیز در این راستا آموزههایی در جهت چگونگی شناخت فضیلت از رذیلت در اختیار مخاطب قرار داده و شناخت و تمیز این دو از یکدیگر را از جملۀ ویژگیهای فرد حکیم برشمرده است (میرزایی اقدم، 1396: 24‑22).
جدول ذیل تقسیمبندی فضایل اخلاقی در اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی است که نشان میدهد او به چهار فضیلت اصلی حکمت، شجاعت، عدالت و عفت قائل است و دیگر فضلیتها را که شامل چهل مورد است زیرمجموعة این چهار فضلیت اصلی قرار داده است. در اخلاق محسنی ملاواعظ کاشفی نیز فضایل اخلاقی شامل چهل صفت بارز اخلاقی میشود که نشاندهندة تأثیرپذیری عمیق کاشفی از اخلاق ناصری خواجه نصیر است.
جدول 1: جدول دستهبندی خواجه نصیرالدین از تهذیب اخلاق
1ـ1 پیشینۀ پژوهش
دربارۀ اخلاق ناصری و اخلاق محسنی مقالههای بسیاری نوشته شده است؛ مانند مقالة «بررسی اثرپذیری کتاب لطایفالطوایف در مولفههای اخلاقی و تربیتی از کتاب اخلاق محسنی با نگاهی به نظریه دور هرمنوتیکی» از نرگس اسکویی، زهرا نجفی در نشریة پژوهشنامة ادبیات تعلیمی، بهار 1397 شمارة 37؛ مقالة «بررسی حقوق انسان در کتاب اخلاقی محسنی» از سمیه عباسینسب و همکاران در مجلة جامعهشناسی سیاسی ایران؛ مقالة «اهداف، اصول و روشهای تربیت اخلاقی از دیدگاه خواجه نصرالدین طوسی» از سمیه کیانی و حسنعلی بختیار نصرآبادی در نشریة پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی (1390)؛ نیز تعدادی پایاننامه به این موضوع پرداختهاند که در ادامه به آنها اشاره میشود. پایاننامة آموزههای اخلاقی در اخلاق ناصری از فاطمهالسادات پورحسینی در دانشگاه شهید باهنر کرمان (1393) و پایاننامة بررسی تطبیقی اخلاق ناصری، اخلاق جلالی و اخلاق محسنی با تهذیبالاخلاق ابنمسکویه از حامد شکوفگی در دانشگاه علامه طباطبایی (1391)؛ اما تاکنون هیچ مقالهای دربارة فضایل اخلاقی در کتاب اخلاق محسنی به چاپ نرسیده است. مقالة حاضر برگرفته از رسالۀ دکتری با عنوان بررسی و دستهبندی موضوعات ادبیات تعلیمی در سدههای هشتم و نهم بر مبنای سه کتاب نگارستان، اخلاق محسنی و نصیحتنامة شاهی است.
2ـ معرفی دو اثر شاخص اخلاقی
مبنای سنجش حکمت عملی و مصادیق آن در این پژوهش، کتاب اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی است. این کتاب ارزندهترین اثر در علم اخلاق به زبان فارسی است. این کتاب درواقع ترجمه و تحریر کتاب طهارةالاعراق ابوعلی مسکویه است و خواجه با افزودن ابوابی بر آن در سیاست مدن و تدبیر منزل، کتاب را نوشته است (طبری، 1372: 11).
کتاب اخلاق محسنی یا جواهرالأسرار از معروفترین متون فارسی است که در زمینۀ اخلاقی، سیاسی و ادبی نگاشته شده است. اخلاق محسنی ازجمله کتابهایی به شمار میرود که با هدف آموزش اخلاق عملی به پادشاهان آینده نگاشته میشدند (سعادت، 1384: 228). ملاواعظ در نگارش این کتاب از کتابهایی مانند اخلاق ناصری و اخلاق جلالی الهام گرفته و الگوبرداری کرده است و با بهرهگیری از روایات و حکایات بسیار نظریات سیاسی خود را در چهل باب به رشتۀ تحریر درآورده است (حضرتی، 1388: 128‑127).
3ـ فضایل اخلاقی
ریشۀ کلمة اخلاق دو واژۀ خُلق و خَلق هستند؛ با این تفاوت که خَلق برای امور محسوس و مشهود، یعنی شکل و هيأت ظاهری استفاده میشود؛ ولی خُلق ویژگیها و خصلتهای باطنی است که با چشم ظاهر دیده نمیشود و آدمی برای شناخت آن به بصیرت نیاز دارد. خواجهنصیر در اخلاق ناصری میگوید: «خلق ملکهای بود که نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی بود از او بی احتیاج تفکری و رؤیتی» (طوسی، 1373: 64). علم اخلاق به بحث دربارۀ همة ویژگیهای خیر و شر انسانها میپردازد و خوب و بد تمامی اعمال و تکالیف آدمی را مشخص میکند.
خواجه در اخلاق ناصری به برشمردن انواع فضایل میپردازد، زیرا تربیت اخلاقی از دیدگاه او که نمایندۀ تفکر اسلامی است، بر فضیلت مبتنی است. فضایل اخلاقی در کتاب اخلاق ناصری ذیل چهار قسم اساسی تبیین شدهاند: عدالت، حکمت، عفت و شجاعت. خواجهنصیر در فصل سیم از قسم دوم از مقالت اوّل در تهذیب اخلاق چنین بیان میکند: «فضایل چهار بود؛ یکی از تهذیب قوت نظری و آن حکمت بود. دوم در تهذیب قوت عملی و آن عدالت بود. سیم از تهذیب قوت غضبی و آن شجاعت بود و چهارم از تهذیب قوت شهوتی و آن عفت بود و تحت هریک از این اجناس چهارگانه انواع نامحصور بود» (طوسی، 1373: 110). امام فخر رازی نیز در باب فضایل اخلاقی مینویسد: «فضایل اخلاقی سه نوع است؛ شجاعت، عفت و حکمت و مجموع این سه فضیلت عدالت است» (ایزدی، 1377: 248).
ازجمله مهمترین نکات پرورشی و تربیتی آن است که رشد فضیلتهای اخلاقی در آدمی بهصورت یکسان و هماهنگ باشد. انسانی کامل است که همة این فضایل را بهصورت معتدل دارا باشد و کاملترین انسان نیز کسی است که بتواند هریک از این فضیلتها را بهصورت یکسان و هماهنگ به بالاترین درجۀ رشد خود برساند. طوسی در این باره میگوید: «معرفت فضايل كافى نيست؛ بلكه كفايت در عمل و استعمال آن بود و از مردمان بعضى به فضايل و خيرات راغب باشند و مواعظ را در ايشان اثرى بود و ايشان به عدد اندکاند كه امتناع از رداءت و شرور به غريزت بالک و طبع نیک کنند و بعضی از رداءت و شرور به وعید و تقریع و انداز و انکار امتناع کنند» (طوسی، 1373: 278). در این مبحث به توضیح و بررسی فضایل اخلاقی در کتاب اخلاق محسنی براساس تقسیمبندی کتاب اخلاق ناصری میپردازیم (این دستهبندی در جدول 1 آورده شده است)؛ ازآنجاییکه این مضامین با حکایات همراه هستند، برای جلوگیری از طولانیشدن مطالب تنها به عنوان و توضیح برخی از آنها میپردازیم و از آوردن حکایات پرهیز میکنیم.
ملاواعظ کاشفی در تبیین تواضع و احترام آورده است: «تواضع و احترام دربارۀ اشراف انام چون سادات عظام و علمای اعلام و مشایخ کرام اعتباری تمام و دارد و موجب ارتفاع لوای دولت متواضع باشد» (کاشفی، 1388: 139) و سروده است:
بر تواضع زیان نکرد کسی |
| «زیرکان آزمودهاند بسی |
مظهر لطف کردگار بـود
|
| متـواضـع بزرگوار بـود
|
وز تواضع رسیدهاند به کام»
|
| از تواضع بلند گردد نام |
احسان و نیکوکاری یکی از اصول اساسی ارزشها و از جمله مفاهیم ارزشمندی است که در آموزههای دین اسلام به آن توجه و سفارش شده است. در نهجالبلاغه به اهمیت احسان و نیکوکاری بسیار توجه شده است و امام در خطبهها و نامهها و حکمتها به این اصل انسانی مهم اشاره کردهاند. در خطبة 237 پیروان خود را به نیکوکاری سفارش میکند: «حال که زنده و برقرارید، پس عمل نیکو انجام دهید...» (دشتی، 1386: 337).
کاشفی در کتاب اخلاق محسنی در وصف احسان میگوید: «یقین باید دانست که تا مال را از قید امساک مطلق نگردانند، توسن مفاخره و معالی بقید در نیاید.
نیست نکوتر ز سخا پیشۀ
|
| تجربه کردم ز هر اندیشۀ |
برگذر قافیه اینـک کـرم» |
| خاص زبهر کرم آمد درم
|
وی همچنین آورده است: «سعادت دنیا آنست که مرغ دل خلق را بحكم الإنسان عبيد الإحسان بكرم صید توان کرد و چون دل، سلطان است در قید کسی افتاد قالب بتبعیت قلب در دام میافتد و چون کریم مالک الرقاب جمعی باشد، ابواب سعادت برو گشاده و اسباب مرادات برای او آماده شود» (کاشفی، 1388: 117).
اخلاص آن است که تلاش و اطاعت فقط برای خدا باشد و هیچچیز دیگر با آن آمیخته نشود. امام علی (ع) در جایجای کلام خویش به داشتن اخلاص و خالصگرداندن عمل توصیه میکند و در نامة 31 به فرزندش امام حسن (ع) چنین سفارش میکند: «در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان که بخشیدن و محروم کردن در اختیار اوست» (دشتی، 1386: 370). اخلاص در کنار دعوت به رعایت اوامر و نواهی شرع، داشتن خلوص قلب در اعمال و خالصگردانیدن نیت با خدای عزّوجلّ از تعالیم اصلی هر دو کتاب و در طی حکایات است.
کاشفی باب دوم کتاب را به ذکر کرامات اخلاص اختصاص داده است. وی اخلاص را در زودودن ریا از اعمال و یکراستی و داشتن نیتی بیغلوغش در پیشگاه خداوند متعال تعریف میکند؛ زیرا اگر آدمی به اخلاص برسد میتواند همچون عیسی دمی مسیحایی داشته باشد؛ بنابراین بر هر بندهای که خداوند را بر اعمال و کردار خویش ناظر مییابد، واجب است که «در هر کاری که سازد، نیت او طلب خشنودی حـق ـ سـبحانه و تعـالی ـ باشـد و نفس خود را در آن دخل ندهد که غرضهای نفسانی عملهای حقانی را تباه کند. آوردهاند که یکی از خلفا فرموده بود که تا بیادبی را در موقف سیاست بداشـته، تازیانه میزدنـد. آن شخص در اثنای آن حال زبان وقاحت گشاده خلیفه را دشنام داد. خلیفه امر کرد تا دست از او بازداشتند و او را آزاد کردند. یکی از خواص بارگاه خلافت پرسید که در محلی که تأدیب آن شوخچشم بیشرم زیادت بایستی، سبب بخشیدن و آزادکردن چه بود؟ خلیفه گفت: من او را ازبرای خدا ادب میکنم چون مرا ناسزا گفت، نفس من از آن متغیر و متأثر شد و درصدد انتقام آمد» (کاشفی، 1388: 12).
ـ اغتنام فرصت
باب سیوششم اخلاق محسنی به مبحث اغتنام فرصت و طلب نیکنامی اختصاص یافته است و میگوید: «بر مرایای ضمایر خورشید مأثر اهل فطنت و ارباب خبرت ظاهر و واضح است که عمر عزیز چون برف در گدازست و اوقاف زندگانی چون موج ناپایدار، هر ساعتی که میگذرد جوهر بیبدلست، قیمت آن بباید شناخت و هر فرصتی که مرور میکند غنیمتی بی عوض است، آن را ضایع نتوان ساخت.
چرا که ایلچی عمر تو بی نشان گذرد |
| دمی که میگذرد زو نشان مجوی دگر |
از زندگانی آنچه رفت بازآوردن آن از حیز امکان دور است و آنچه مانده نیز از پردۀ غیب مخفی و مستور است. میان ماضی و مستقبل وقتی است که آن را حال گویند. عمر خویش آن وقت را میباید دانست و کار خود در آن حال میباید کرد.»
پس از مرگش بزرگان زنده دانند |
| کسی کو شد بنام نیک مشهـور |
اگرچه زنده باشد مرده خوانند»
|
| ولی آن را که بد فعل است و بدنام |
حکایت: طاق کسری و کلبۀ پیرزن (همان: 239)؛ داستان باغ سلطان محمود غزنوی (همان: 242).
کاشفی امانتداری را رکن ایمان میداند و امانت و دیانت را در تناسب باهمدیگر به کار برده است. او باب بیستوسوم کتاب را در موضوع امانت و دیانت نگاشته است و میگوید: «علمای دین و عرفای صاحبیقین چنین گفتهاند که امانت رکن اعظم است از خصال حمیده و دیانت اصل محکم از اخلاق پسندیده و بنیاد ایمان به امانت تمام گردد که لا ايمان لمن لا أمانة له و قواعد شرع بحفظ قواعد دیانت نظام پذیرد.
قاعدۀ دین بدیانت نهاد |
| شرع که بنیاد صیانت نهاد |
از شرر دوزخ امانت بود» |
| در دلت ارمیل امانت بود |
نیز آورده است: «هر کرداری و گفتاری که در آن نگری و در هر دیدنی و شنیدنی که اطراف آن را تأمل کنی، حدی به امانت دارد و حدی با خیانت. چون کسی در آن امانت نگاه ندارد خیانت کرده باشد و هرچه خدای به بنده داده امانتی است که در آن خیانت روا نیست...
دین تو فارغ ز دیـانـت گـری |
| ای شده زایمان و امانت بری |
شرم نداری که خداییت هست» |
| ترس نداری که فناییت هست
|
او در توصیه به پادشاهان نگاشته است: «سلاطین را بعد از محافظۀ این امانتها، حفظ امانتی دیگر لازمست؛ یعنی ملاحظۀ حال رعایا که ودایع حضرت خالق البرایایند، اگر در محافظت تقصیری رود قصوری با ارکان امانت راه یابد. حکما گفتهاند اگر پادشاه عاملی ظالم را بعمل فرستد و مهم رعیت بجباری ستمکاری حواله کند، علامت خیانتست در حق رعیت، چه ستمکاره را بر ضعفاء عجزهی مستولی ساختن چنان باشد که شبانی گوسفندان بگرگ دادن» (کاشفی، 1388: 178). حکایات: داستان انوشیروان و همسایه کریمش (همان: 181)؛ داستان امیر بلخ و کشاورز پیر (همان: 182).
باب بیستوششم دربارۀ انجاز حاجات نگاشته شده است. میگوید: «هرکه خواهد که حاجتهای او نزد خدای تعالی روا شود بایـد کـه بدانچـه تواند حاجت خـلق برآورد و در حدیث آمده که حق سبحانه و تعالی، یاری میدهد بندۀ خود را مادام کـه یـاری میدهد بندگان او را.
ز روی لطف و کرم بر شکستگان بخشای» |
| اگر توقع بخشایش خدا داری |
«آوردهاند که پادشاه چین از اسکندر پرسید که لذت سلطنت در چه یافتی؟ گفت: در سه چیز اول: دشمنان را منکوب و مغلوب ساختن و دوم: دوستان و هـواداران را سـر برافراختن. سيوم: محتاجان را روا کردن حاجت و بنواختن، و غیر آن هر لذتی دیگر که باشد هیچ اعتبار نـدارد.
که از دشمنان ملک سازد تهی |
| همین بس ز شاهی و فرمان دهی |
رعایای خود را شـود کـارسـاز |
| دوم دوسـتـان را بـود دلنـواز |
برآرد، نـگـردانـدش شرمسار |
| سيوم حـاجت مـرد اميـدوار |
گذشتنـد ازیـن کـارگـاه مـجـاز |
| بسـی پادشاهـان گـردنفـراز |
که در بنـد آسـایـش خـلـق بود»
|
| از ایشان کسی گوی دولت ربـود |
ادب نزد صوفیه، از اصول مهم طریقت است و آن را حفظ حد و اندازۀ هر چیز میدانند؛ خواه شرعی، خواه نسبتبه حق یا خلق؛ بهطورکلی روش پسندیده و یا گردآمدن خصلتهای خیر است (سجادی، 1393: 266).
باب دهم کتاب اخلاق محسنی به مبحث آداب اختصاص دارد و میگوید: «و آن صیانت نفس است از قول ناپسندیده و فعل ناستوده و خود را و مردم را در پایۀ حرمت و نگاه داشتن و آب روی خود و دیگران ناریختن و حقیقت ادب آنست که در جمیع احوال متابعت حضرت رساله پناه صلی الله علیه و آله و سلم نماید که ادیب کامل اوست چه در مکتب خانۀ آدبنی ربی فاحسن تأدیبی کسی مانند او مؤدب و مهذب نشده و نخواهد شد.
ادب از حضرت خدا آموخـت |
| ادب آمـوز از آن ادیـب کـه او |
سبق از لـوح کبریا آموخـت |
| بر کسی خوان سبق که در همه حال |
ادب از همهکسی نیکو نماید خاصه از ملوک جهاندار و سلاطین بزرگوار چه هرگاه که ایشان بر جاده ادب و استقامت ورزند، ملازمان ایشان را نیز رعایت ادب لازم باشد و بدین واسطه رعایا هم و نتوانند که ازطریق ادب انحراف ورزند، پس امور ملک منتظم گردد و مصالح اهل عالم بر وفق حکمت مهیا شود» (کاشفی، 1388: 93). حکایت: پیام پادشاه مصر به پادشاه روم (همان: 94).
بیشترین معنای مفهومی مستعمل از این واژه، شرم و حیاست. حیا زمینهساز تربیت روحی و ادب اجتماعی است. قرآن نیز حیا را از فضایل انسانی میداند و فراوان به این موضوع اشاره شده است؛ ازجمله: «وَ لیستَعفِفِ الَّذِینَ لَا یجِدُونَ نِکَاحا حَتَّی یغنِیهُمُ اللّهُ مِن فضلِهِ» (نور: 31) و کسانی که امکانی برای ازدواج نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بینیاز گرداند.
حیا در طبقهبندی اخلاق ناصری، ذیل فضیلت عفت قرار دارد. «حیا انحصار نفس باشد در وقت اشتشعار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز از استحقاق مذمّت» (طوسی، 1373: 114).
کاشفی باب هشتم کتاب را به موضوع حیا اختصاص داده است و میگوید: «و آن خصلتی شریف و سیرتی مقبول است و حضرت رسالت صلی و الله و علیه و سلم حیا را شاخی از درخت ایمان گفته که: اَلحیاء شُعبَه مِنَ الایمان و حیا از شرایط نظم عالمست. اگر صفت شرم از میان برافتد و هیچکس را از هیچکس شرم نباشد مناظم جهان خلل پذیرد...». او حیا را به انوع مختلفی تقسیم میکند: اول حیای جنایت: «یعنی گنهکار از کردار خود شرم دارد؛ دوم حیای کرم که کریم شرم دارد که خواهنده از درگاه او خجل بازگردد؛ سوم حیای ادب یعنی با آنکه عملی باشد که بحسب شرع و عقل ارتکاب آن ممنوع نباشد، حیای ادب او را از اشتغال بدان مانع شود.» و حکایتی نغز دارد: پادشاه در مقابل گل نرگس، که در ادبیات به چشم تشبیه میشود، حیا میورزد (کاشفی، 1388: 28).
ـ بخشندگی
سخاوت و بخشش ازجمله فضایل اخلاقی به شمار میرود که در سخن امامان و بزرگان دین بسیار به آن سفارش شده است. امام علی (ع) یکی از وظایف توانگران را بخشش و انفاق در راه خدا میداند. ایشان حتی بخشش اندک را نیز توصیه میکند و در حکمت 67 چنین میفرمایند: «از بخشش اندک شرم مدار که محرومکردن از آن کمتر است...» (دشتی، 1386: 455).
در اخلاق ناصری بخشش ذیل فضیلت اخلاقی عفّت (سخا) قرار میگیرد؛ «سخا آن بود که انفاق اموال و دیگر مقتنیات برو سهل و آسان بود تا چنانکه باید و چندانکه باید به مصبّ استحقاق میرساند.» و البته سخا انواعی دارد؛ «انواع فضایل که در تحت جنس سخاست و آن هشت بود: اوّل کرم، دوم ایثار و سیم عفو و چهارم مروّت و پنجم نُبل و ششم مواسات و هفتم سماحت و هشتم مسامحت» (طوسی، 1373: 114).
کاشفی باب بیستویکم را در سخاوت و احسان نگاشته است و میگوید: «سخاوت سبب نیکنامی و احسان موجب دوستکامی و خجسته فرجامیست و هیچ صفت، آدمیان را خصوصاً اشراف و امجاده ایشان را به از جود و سخاوت نیست.
هرکه این هر دو ندارد عدمش به ز وجود» |
| شرف مرد به جودست و کرامت به سجود |
حکایت: «دارا حکیمی پرسید که پیرایۀ سلطنت چیست؟ گفت: در عزت زیستن. گفت: عزت را چگونه نگاه توان داشت؟ گفت: بخوار داشتن زر. هرکه زر در نظر او خوار است، همهکس او را عزیز و مکرم دارند و هرکه زر را عزیز دارد، همگنان او را خوار و بیمقدار شمارند.
تا زبهر تنت سپر گردد |
| مـال ازبهر آن به کار آید |
مال و تن عرصۀ خطر گردد |
| هرکه تن را فدای مال کند |
هر زمانی عزیزتر گردد»
|
| هر کریمی که خوار دارد زر |
حکایت: حسادت پادشاهان سه کشور بر حاتم طائی (همان: 157)؛ سپهسالار لشکرکش و خسروپرویز (همان: 160).
خواجه نصیر بلندهمتی را زیرمجموعة شجاعت قرار داده است: «آن است که نفس را در طلب جمیل سعادت و شقاوت این جهانی در چشم نیفتد و بدان استبشار و ضجرت ننماید تا حدی که از هول مرگ نیز باک ندارد» (طوسی، 1373: 113).
کاشفی باب یازدهم را به علو همت اختصاص داده است و میگوید: «در خبر آمده است که اِنَّ اللهَ يُحِبُ مَعالِى الاُمور حق سبحانه مردم بلندهمت را دوست میدارد. و اعمال بزرگ بنظر قبول مشرف میسازد و رفعت ارجمند با همت بلند، پیوندی دارد که جدایی ایشان از یکدیگر محال است.
عز و اقبـالش آشیـان باشد |
| مرغ همت چو بال بگشاید |
کمترین گوی آسمان باشد»
|
| پیش چوگان همـت عالی |
حکایت: یعقوب لیث و اسکندر رومی (همان: 95).
ـ بیداری
کاشفی باب سیوسوم به تیقظ و خبری به معنی بیداری و هوشیاری اختصاص داده است و میگوید: «تیقظ: بیداری باشد در کار مملکت و خبرت: آگاهی از حال رعیت و از ملوک عادل معهود و متعارفست که متخبران معتمد نصب فرمایند و متفحصان امین را برگمارند بهپنهانی، تا تجسس احوال و تفحص حالات مملکت و مهمات رعیت نموده، به موقف اخبار و اعلام رسانند. بعد از اطلاع نمایند. بران سعی و هر خللی و زللی که در بنیاد معدلت ظاهر شده باشد، مرمت یابد و اصلاح پذیرد پیش از آنکه دست تدارک بدامن تلافی آن نرسد.
ازان پیش کزکف رود اختیار»
|
| باول نتوان کرد اصلاح کار |
حکایت تفحص اردشیربابک (همان: 218)؛ حکایت شبگردی سلطان محمود (همان: 116) و... .
ـ تأمل و تأنّی
باب بیستوهفتم کتاب اخلاق محسنی دربارۀ تأمل و تأنی نگاشته شده است و میگوید: «به حکم این خبر که التأنی من الرحمن و العجله من الشيطان، نسبت تـأنی و تأمـل فرمـودن در کارها از رحمانست و انتساب تعجیلکردن و شتابکارینمودن از امور شیطان. تأنی همه کارها را بیاراید و بسبب تعجیل بسی مهمات بزیان آید. هر مهمی که به تأمل و آهستگی دران شروع نمایند غالب آنست که بر حسب دلخواه سرانجام یابد و هرگاه که به گرمی و سبکساری در آن خوض نماید اکثر آنست که به مراد پیش نرود وشاید که سبب وبال عقبی و خجالت دنیـی شود.
که در کار گرمی نیـایـد بـه کار |
| بهآهستگی کـار عـالـم بـرآر |
نه خود را نه پـروانه را سـوختی |
| چراغ ار بهگرمی نیفروختـی |
شکیبنده را کس پشیمان ندید»
|
| شکیب آورد بندها را کلید |
حکایت: وصیت پرویز به پسر خود (همان: 199)؛ رقعه اردشیر بابک (همان: 200).
ـ تلاش و سعی (جد و جهد)
کاشفی باب سیزدهم را به دو مقولۀ جد و جهد اختصاص داده است و میگوید: «جد سعی کردنست در تحصیل مطالب و جهد رنج بردنست در اکتساب مقاصد و مآرب و جد و جهد از اخلاق ملوک جهانگیر و سلاطین کشورستانست و این صفت تابع همت میباشد. هرچند همت عالیتر بود جد و جهد در طلب مقصود بیشتر واقع شود و مرد همتبلند باید که از تحمل مشقت نترسد چه حال از دو بیرون نیست، اگر به جهد دامن مقصود به دست آمده فهوالمراد و اگر در حجاب توقف ماند، عذر او نزدیک عقلاً واضحست و علو همت او در طلب مآثر و مفاخر و بر همه ضمایر هویدا و لایح.
ور نیابم عذر من افتد بزرگان را سند»
|
| در طلب میکوشم ار یابم زهی بخت بلند |
ـ تواضع
ازجمله صفات برجستة اخلاقی تواضع است. امام علی (ع) دربارة ضرورت تواضع و فروتنی در حکمت 406 میفرمایند: «چه نیکوست فروتنی توانگران در برابر مستمندان، برای بهدست آوردن پاداش الهی...» (دشتی، 1386: 521). فروتنی حاکم جامعة اسلامی از دیگر اندیشههای محوری امام است و در نامة 27 به فرماندار مصر چنین مینویسد: «با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشادهرو و خندان باش...» (همان: 363).
خواجه نصیر تواضع را زیرمجموعة شجاعت قرار داده است: «تواضع آن بود که خود را مزیتی نشمرد بر کسانی که در جاه ازو نازلتر باشد» (طوسی، 1373: 113).
باب بیستودوم اخلاق محسنی به تواضع و احترام اختصاص دارد و میگوید: «تواضع سبب رفعتست چه در حدیث آمده مَن تَواضَعَ لِلِه رَفَعَهُ الله هرکه فروتنی نماید برای خدای، او را بردارد. درجۀ او را بلند گرداند.
ز روی شرف سربلندی دهد» |
| تواضع تو را ارجمندی دهد |
کاشفی معتقد است: «تواضع آنست که کسی مقدار خود را از مقدار دیگری کمتر بیند پس عزت و حرمت خود برطرف نهاده، دیگران را عزیز و محترم سازد و از این معنی کسی اجتناب مینماید که شرف ذات و علو قدر در معرض اشتباه مانده باشد. فاما آن که في نفسالامر بزرگ قدر و عالیمرتبه است، او از تواضع نترسد؛ زیراکه تواضع از بزرگی و جلالت او هیچ کم نمیکند؛ بلکه نباهت و شوکت او نزدیک خالق و خلایق میافزاید. تواضع ز گردن فرازان نکوست» (کاشفی، 1388: 172). حکایت آمدن ابنسماک به مجلس هارون (همان: 174)؛ محمدحسن شیبانی (همان: 175)؛ عبدالله طاهر حاکم خراسان (همان: 176).
دربارة توکل آیات و روایات بسیاری آمده است؛ خداوند در قرآن میفرماید: «وَ مَن یَتوّکَّل عَلَی الله فَهُوَ حَسبهُ» (طلاق: 3). غزالی نیز چنین مینویسد: «بدان که توکل از ابواب ایمان است و همة ابواب ایمان انتظام نپذیرد مگر به علم و ایمان و عمل، و همچنین انتظام توکل به علم باشد که اصول و به عمل که ثمره آن است و به حال که مراد از لفظ توکل است» (غزالی، 1357: 677).
خواجه نصیر توکل را زیرمجموعة عدالت قرار داده است: «توکل آن بود که در کارهای که حوالت آن با قدرت و کفایت بشری نبود و رای و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد؛ زیادت و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد و به خلاف آنچه باشد میل نکند» (طوسی، 1388: 116).
کاشفی باب هفتم اخلاق محسنی را با موضوع توکل نگاشته است. میگوید: «و آن دل برداشتن است از اسباب و به حضرت مسببالأسباب توجهنمودن و بهکفایت کارهای خود از حق سبحانه طلبیدن و هرکه کار خود به خدای ـ تعالی ـ تفویض مینماید در هرچه پیش آمد، اعتماد بر کرم الهی کند، همه کار او بر وفق دلخواه ساخته و پرداخته گردد. تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار». توکل را از واجبات شمرده است و در توصیه به پادشاه میگوید: «پادشاه را لازمست که در همهحال رسم توکل فرو نگذارد تا عنایت الهی کارهای او را چنانچـه باید و شاید برآرد». حکایت نصرت اهل ایمان را در پایان بحث میآورد.
بگذاشتیم تا کرم او چه میکند»
|
| ما کار خویش را به خداوند کارساز
|
در اخلاق ناصری «ثَبات آن بود که نفس را قوّت مقاومت آلام و شداید مستقر شده باشد تا از عارض شدن امثال آن شکسته شود» (طوسی، 1373: 113).
کاشفی در باب چهاردهم در معنای ثبات آورده است: «پایداری باشد. در کفایت مهمات و مداومت بر دفع مکاره و بلیات و فيالحقيقه ثبات، مثمر میامن و برکاتست و منتج قواعد فلاح و نجات و هیچ زمره را از طوایف خلق به صفت ثبات وابستگی نیست که ملوک، چه تا ثبات پادشاه بر رعایت فرمانبرداران و دفع و قمع متمردان و بدکرداران نزدیک خاص و عام روشن نگردد، حشم و خدم سر بر خط اطاعت ننهند و اهل بغی و فساد از مواد عصیان و عناد احتراز ننمایند؛ پس ملک را به ثبات استطهارست و ملوک را ازو استمداد و بدو استبشار.
در اقتدار بگذرد از چرخ ثابتات» |
| هر سر که یافت افسری از گوهر ثبات |
ویژگیهای ثبات در نظر او دو چیز است: «یکی آنکه در هر کار که شروع کند اتمام آن بر ذمة اهتمام لازم داند. علامت دوم آنست که سخن بر زبان وی جاری شود، به نقض آن تا ممکن باشد تکلم نکند»
جهدی بکن و تمام گردان |
| هر طرح که افکنی چو مردان |
باید که دگر نگون نسـازی
|
| یعنـی علمی کـه بـرفـرازی |
حکایت: حمالی با سطان رضی در میدان غزنین (همان: 107)؛ پرسش قیصر روم از انوشیروان (همان: 108).
کاشفی باب بیستونهم را دربارۀ حزم نگاشته است: «حزم اندیشهکردنست در عاقبت امری موهوم و متخیل و احترازنمودن به قدر امکان از خلـل و ذلـل آن و این خصلت ارباب حکم و فرمان را خوبترین فضیلتی است. از کلمات افراسیاب است که هرکه زره حزم درپوشد از تیر کید دشمن ایمن باشد و حقیقت حـزم، دوراندیشی و پیشبینی است. مرد عاقل چون علامت شر و فساد توهم کنـد، فيالحال بتدارک آن مشغول شود و جاهل تا در ورطۀ بلا نیفتد متنبه نگردد، بزرگی را پرسیدند که حزم چیست؟ فرمود که: اصل حزم بدگمانیست، چنانچه در خبر آمـده الحرم سود الظن و حکیم فرموده:
وز فتنه و مکر در امان باش |
| بد نفس مباش و بدگمان باش |
و در مثنوی معنوی مذکور است:
تا گریزی و شوی از بد بری»
|
| حزم آن باشد که ظن بد بری |
خواجه نصیر حلم را زیرمجموعة شجاعت جای داده است «آن است که نفس را طمأنینتی حاصل شود که غضب بهآسانی تحریک او نتواند کرد و اگر مکروهی بدو رسد مغلوب نگردد و درشغب نیابد» (طوسی، 1373: 113).
باب هفدهم کتاب اخلاق محسنی به حلم اختصاص دارد و میگوید: «یکی از اخلاق الهی حلم است كما قال اِنَّ اللهَ غَفورُ حلیم و جمله انبیاء و اولیاء را از ایـن صـفت نصیبی داده تا بقوت آن صورت غضب را [که] مفسد ایمان و پیش رو لشکر شیطان است بشکستهاند و در حدیث آمده که قویترین شما نه آنکس باشد که مردمان را بیفکند و از پای درآورد، قویتر آنکس است که در حال غضب خود را نیفکند و مالک نفس خود باشد.
با خشم اگر برآیی دانم که عاقلی»
|
| مردی گمان مبر که بزورست و پردلی |
حکایت: کیفیت مهمانی امام حسین (همان: 136)؛ نگین یاقوت مأمون (همان: 135).
باب بیستم اخلاق محسنی به خیرات و مبرات اختصاص دارد و میگوید: «تمهید قواعد خیرات و تأسیس مبانی مبرات بر ذمة همت هر صاحبدولتی واجبست، چه یکی از آن اعمال بعد از نشاء حیات، آثار فیض و برکت او بروح عامل رسد، صدقۀ جاریست چون مساجد و معابد و مدارس و خوانق و رباطها و حوضها و جسرها و امثال آن از ابواب البر که مادام که اثر آن باقی باشد، هدیۀ ثواب بر روح بانی آن واصلست». او معتقد است: «هر عاقل هوشیار که به صیقل انابت زنگ غفلت از آینۀ خاطر بزداید و بداند که جاه دنیی و مال و متاع آن بر صدد زوال و انتقالست، هرآینه این معنی را درخواهد یافت که حاصل از آیندگان و روندگان این سرای فانی جز یادگار باقی نخواهد ماند و هر عمارت عالی و موضع شریف که از طبقات ملوک و امرا و ارکان دولت و توانگران هر مملکت واقع شده، اثر آن بر جراید روزگار و صفحات ادوار لیل و نهار نزد همه ارباب عقل و نقل بلکه پیش اکثر اصاغر و اکابر عالم معروف و مشهور.
نام نیکو به که ماند یادگار» |
| چون نمیپاید جهان بی قرار |
نویسنده با بیان حکایت دربارة ساختن پل و رباط این مبحث را به پایان میرساند (کاشفی، 1388: 127).
ـ دوستی
تودّد (دوستی) یکی از فضایل اخلاقی مطرح در اخلاق ناصری است. «تودّد طلب مودّت اکفاء و اهل فضل باشد به خوشرویی و نیکوسخنی و دیگر چیزهایی که مستدعی این بود» (طوسی، 1373: 116).
کاشفی در باب سیوهشتم دربارۀ صحبت اخیار و انتخاب دوست سخن گفته است. از نظر او «مصاحبت نیکان و مجالست دانایان کیمیای سعادت ابدی و راهنمای دولت سرمدیست». او انتخاب صالحان و نیکان برای مجالست با ملوک و پادشاهان را بسیار ضروری میداند و میگوید: «ملوک فرس را قاعده بر آن بود که هرگز صحبت ایشان از حکما و فضلا خالی نبودی و هیچ بیرای و مشورت ایشان نکردندی و ازین جهه که بنای سلطنت بر عدالت و راستی نهاده حکمی بودند، مملکت ایشان چهار هزار سال و کسری درکشید. سلطان سنجر ماضی رح حکیم عمر خیام را با خود تخت نشاندی و خلفای عباسی با آنکه خود دانشمند بودند همه حل و عقد کارایشان مبتنی بر کلام اهل ورع بودی و در خلافتنامة الهی مذکور است که پادشاه کسی را توان گفت که صاحب شوکت بود و حکم او بر وفق حکمت باشد...» (کاشفی، 1388: 261). حکایت: هارونالرشید و شقیق بلخی (همان: 266).
ـ رازداری
رازداری صفت نیک و پسندیدة اخلاقی است که در اسلام ستایش شده است. امام علی (ع) در خطبة 162 دربارة رازداری چنین میفرماید: «آن کسی که راز خود را پنهان دارد اختیار آن در دست اوست» (دشتی، 1386: 475). همچنین در خطبة 175 دربارة افراد رازدار چنین میگویند: «آگاه باشید که من این اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد اطمینان خود میسپارم» (همان: 237).
کاشفی باب سیوپنجم اخلاق محسنی به مضمون کتمان اسرار اختصاص داده و این ویژگی را از خصایص مطلوب پادشاهان و سلاطین به شمار آورده و معتقد است: «یکی از آداب ملکداری پوشیدن اسرارست و در افشای امور ملکی خطری بیشمار است». در جای دیگر آورده است: «و سخن مشهور است آخف ذهبک و ذهابک و مذهبک. سه چیز خود را پوشیده باید داشت. اول: سفر خود را یعنی از مقصد و راه خود کسی را خبر نباید کرد که دشمنان در کارند. دوم: دین و معتقد خود را با کسی در میان نباید آورد که غمازان و حسودان بسیارند. سیوم: مال خود را مستور باید داشت که اهل طمع بیشمارند؛ بلکه هر سرّی که داری مخفی بهترست، زیراکه محرم اسرار در عالم کمست.
که محرم نه بینی زاهل جهان |
| منه سرّ خود با کسی در میان |
ندیدم ز یاران محـرم کسـی»
|
| بگشتم در اطـراف عالم بسی |
حکایت: مشورت اسکندر با حکیم بلیناس (همان: 236).
ـ راستی و صدق
ازنظر لغوی، صدق در معنی راستگویی و راستکاری و راستحالی است و هرکسی به کمال آن برسد، نام وی صدیق است (زمانی، 1393: 763). در کتاب گهربار نهجالفصاحه دربارۀ صداقت و راستی آمده است که «راستی مایۀ آرامش و دروغ مایۀ تشویش» (پاینده، 1382: 548).
خواجه نصیرالدین طوسی راستگویی را زیرمجموعۀ عنصر عدالت دانسته است و در تعریف آن میگوید: «صداقت محبتی صادق بود که باعث شود بر اهتمام جملگی اسباب فراغت صدیق و ایثار رسانیدن هرچیزی که ممکن باشد به او» (طوسی، 1373: 116).
کاشفی در باب بیستوپنجم دربارۀ صدق سخن میگوید او معتقد است: «بزرگان گفتهاند عرصۀ سخن از آن فراختر است که گوینده را پای بیان در سنگ خلاف آید و تا گل صدق در چمن سخن بوی برخورداری میدهد نفس ناطقه را دستۀ خار دروغ بربستن نشاید.
که از لوث دروغ آلوده سازی |
| زبان پاک را حیفست بسیار |
سر از گردون گردان برفرازی» |
| اگر پا برنداری از ره صدق |
نویسنده در ادامة سخنان خود، حکایت وصیت مسترشد خلیفه به فرزند خود را میآورد (کاشفی، 1388: 165).
ـ رضا
حضرت علی (ع) در بخشهای گوناگون نهجالبلاغه به مسئلة اهمیت رضا و خرسندی اشاره کرده است و میفرمایند: «چه همنشین خوبی است راضیبودن و خرسندی» (دشتی، 1386: 445)؛ همچنین در حکمت 44 دربارة خرسندی از خواست خداوند میفرمایند: «خوشا به حال کسی که به یاد معاد باشد، برای حسابرسی قیامت کار کند، با قناعت زندگی کند و از خدا راضی باشد» (همان: 451).
ملاواعظ باب ششم را به مقام رضا اختصاص داده است. از نظر او «و آن خشنودی باشد بهر چه قضا از خدای ـ تعالی ـ به بنده رسد و بباید دانست کـه تیر قضا را هیچ سپری شایستهتر از رضا نیست. هرکه سر بر آستانه رضا و تسلیم نهاد زود بـر صدر مسند سروری و سرافرازی تواند نشست. رضی الله عنهم و رضوا عنه مؤید این حالست و منقبت الَرضاءِ بِالقَضاء بابُ اللهِ الأعظَم مؤکد این مقال.
[1] * دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران rahafsafaya92@gmail.com
** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران (نویسنده مسؤول) majdomid@ut.ac.ir
تاریخ وصول 26/8/1401 تاریخ پذیرش 9/12/1401