سفارت در ایران سدههای میانه: عصر فترت؛ چوپانیان، مظفریان، جلایریان
محورهای موضوعی : تاریخ و تمدن اسلامیمیثم یاری مطلق 1 , محبوبه شرفی 2 , علی اکبر خدری زاده 3
1 - دانشجوی گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
2 - دانشیار گروه تاریخ، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
3 - استادیار گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
کلید واژه: سفارت, سفیر, عصر فترت, چوپانیان, مظفریان, جلایریان.,
چکیده مقاله :
در «عصر فترت» بهرغم جنگهای مداوم و عدم وجود دولت مرکزی نیرومند، ارتباطات سیاسی و تبادل سفیر در چارچوب مرزهای ایران، میان حکومتهای عصر فترت و گاه خارج از مرزها با دولتهای عثمانی و ممالیک صورت میگرفت. پژوهش حاضر به روش تاریخیِ مبتنی بر رویکرد توصیفی-تحلیلی و با بهره بردن از آثار تاریخنگارانه و منابع تاریخی، در پی پاسخ به این پرسش است که سفارتها در این عصر براساس چه ضرورتهایی صورت میگرفت؟ با چه موانع و مشکلاتی مواجه بودند و سفیران اعزامی چه جایگاهی داشتند؟ یافتههای تحقیق نشان میدهد که در این دوره مانند ادوار پیشین، طبقهای خاص به عنوان سفیر وجود نداشته است که شغلشان صرفا سفارت بوده باشد. هرگاه لازم میشد امیران یکی از افراد را به تناسب ضرورت سفارت و ماهیت دربار پذیرنده، انتخاب و مأمور سفارت میکردند. آداب و تشریفات دیپلماتیک از مباحث بسیار مهم در امر سفارت است. پذیرش سفیر در هر دورهای دارای آداب و رسوم خاصی بوده و از باورها و اعتقادات حاکم بر دربار نشأت میگرفتهاست. سفارتها با اهدافی چون خواستگاری و ازدواج، برقراری صلح و اتحاد، درخواست نیرو، مبادله اسیران و غیره صورت میگرفت. در این دوره سفیران با موانع و چالشهایی چون خطر حبس و زندانی شدن، بیتوجهی دربار میزبان، رعایت نشدن شأن و منزلت سفیر و حتی در مواقعی کشته شدن مواجه بودند.
Ghatfan was a prominent Adenani-Qaysi Arab tribal confederation in northern Najd, encompassing tribes such as Abs, Dhubyan, (and particularly its renowned sub-tribes Fazara) Murra, and Ashdja. The expansion and endurance of the Umayyad dynasty were heavily reliant on the strength of Arab tribes. This paper seeks to investigate the nature of the relationships between the Ghatfan tribes and the Umayyad rulers and to determine the ultimate position of these tribes within the Umayyad power structure. After a comprehensive analysis of the Ghatfan personalities, families, and tribes, their reciprocal interactions with the Umayyad regime are examined. The findings reveal that the Ghatfan tribes, especially Abs and Fazara, served as crucial pillars for the Umayyad state. In addition to familial ties, the Umayyads entrusted sensitive positions in the bureaucracy and military, particularly in border and rebellious regions, to the Ghatfan, enabling them to suppress internal uprisings and external threats.
ابنعربشاه (1373). عجایب المقدور فی اخبار تیمور (زندگی شگفتآور تیمور). ترجمه محمدعلی نجاتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
آژند، یعقوب (بهار 1388). «تعامل فرهنگهای ایرانی، اسلامی و ترکی در شیراز (سده هشتم و نهم قمری)». مجله تاریخ ایران، شماره 2 (پیاپی 5/60)، 1-16.
همو (1393). مکتب نگارگری شیراز. تهران: مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری(متن).
اقبال آشتیانی، عباس (1389). تاریخ مغول. قم: نیلوفرانه.
الشریده، ایمن ابراهیم (1384). روابط سیاسی ایران عهد تیموریان با مصر و شامات عهد ممالیک. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
الغبیگ (1399). مختصر تاریخ الوس اربعه. به¬کوشش علی ابوالقاسمی، همدان: روزاندیش.
آیتی، عبدالحسین (1317). تاریخ یزد. یزد: چاپخانه گلبهار.
بارتولد. و. و. (1358)، خلیفه و سلطان و مختصری درباره برمکیان. ترجمه سیروس ایزدی، تهران: امیرکبیر.
برادبریج، آن. اف. (1399). پادشاهی و ایدئولوژی در دنیای اسلامی - مغولی. ترجمه جواد عباسی، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام.
بیانی، شیرین (1382). تاریخ آل جلایر. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
پزشک، منوچهر (1387). عصر فترت در ایران سدههای میانه. تهران: انتشارات ققنوس.
تاریخ ایران؛ دوره تیموریان (1382). پژوهش از دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران: جامی.
تتوی، ملا احمد و آصفخان قزوینی (1382). تاریخ الفی. تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، ج7، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
حافظ ابرو (1380). زبدة التواریخ. به¬کوشش سید کمال حاجسیدجوادی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
همو (1349). ذیل جامع التواریخ رشیدی. با مقدمه و حواشی دکتر خانبابا بیانی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی.
خزائلی، علیرضا (1390). تاریخ جهان اسلام از قرن هفتم تا دهم هجری. تهران: دانشگاه پیام نور.
خواندمیر (1380). حبیب السیر فی اخبار افراد بشر. به¬کوشش محمد دبیر سیاقی، ج3، تهران: انتشارات خیام.
دلریش، بشری (1387). سفیر و سفارت در عصر غزنوی با تکیه بر تاریخ بیهقی. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، 37، 1-23.
ستوده، حسینقلی (1346). تاریخ آل مظفر. تهران: دانشگاه تهران.
سمرقندی، کمالالدین عبدالرزاق (1372). مطلع سعدین و مجمع بحرین. به¬کوشش عبدالحسین نوایی، ج1، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
همو (1383). مطلع السعدین و مجمع البحرین. به¬کوشش عبدالحسین نوایی، ج1، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
شامی، نظامالدین (1363). ظفرنامه. به¬کوشش پناهی سمنانی، تهران: انتشارات بامداد.
شبارو، عصام محمد (1391). دولت ممالیک و نقش سیاسی و تمدنی آنان در تاریخ اسلام. ترجمه شهلا بختیاری، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
شبانکارهای، محمدبن علیبن محمد (1363). مجمع الانساب. به¬کوشش میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر.
عباسی، جواد و فاطمه حاجیآبادی (1389). گذر از مناسبات جهانی به مناسبات محلی-منطقهای در ایران قرن هشتم هجری (براساس بررسی موردی روابط آل مظفر و آل جلایر). فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوازدهم، 45، 115-137.
غنی، قاسم (1386). بحث در آثار و افکار و احوال حافظ. ج1، تهران: هرمس.
فریدون بک، (1275ق). منشآت السلاطین، ج 1، تهران: بی نا.
فصیح خوافی (1386). مجمل فصیحی. به¬کوشش سید محسن ناجی نصرآبادی، ج2، تهران: اساطیر.
فیرحی، داود (1395). تاریخ تحول دولت در اسلام. قم: دانشگاه مفید.
قائممقامی، جهانگیر (1348). یکصد و پنجاه سند تاریخی از جلایریان تا پهلوی. نشریه ستاد بزرگ ارتشتاران کمیته تاریخ، شماره 5.
همو (1350). مقدمهای بر شناخت اسناد تاریخی. تهران: انتشارات انجمن آثار ملی.
قطبی اهری نجم، ابیبکر (1389). تواریخ شیخ اویس. به¬کوشش ایرج افشار، تبریز: انتشارات ستوده.
کاظمی، سجاد (1393). مناسبات اردوی زرین با آل جلایر. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، 15/60، 1-24.
کتبی، محمود (1364). تاریخ آل مظفر. به¬کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر.
منشی، محمدبن علیبن جمال الاسلام (2536). همایوننامه. به¬کوشش رکنالدین همایون فرخ، تهران: انتشارات دانشگاه ملی ایران.
مستوفی قزوینی، زینالدینبن حمدالله (1396). ذیل تاریخ گزیده. به¬کوشش ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار با همکاری نشر سخن.
محمد شفیع تبریزی. مجموعه مکاتیب تاریخی سلاطین. شماره نسخه 8834/1 مجلس شورای اسلامی، نسخه خطی.
معلم یزدی، معینالدینبن جلالالدین محمد (1326). مواهب الهی در تاریخ آل مظفر. به¬کوشش سعید نفیسی، تهران: انتشارات کتابخانه و چاپخانه اقبال.
منشآت و مکاتیب (قرن دهم) از تیموریان و ترکمانان و دیگران. نسخه خطی، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، به شماره 675س، شماره مدرک کتابخانه مجلس 21713-10.
مؤید ثابتی، علی (1346). اسناد و نامههای تاریخی. تهران: کتابخانه طهوری.
میرخواند، محمدبن خاوندشاهبن محمود (1339). روضة الصفا. ج 5، 6، تهران: انتشارات کتابفروشی مرکزی خیام.
نبئی، ابوالفضل (1352). تاریخ آل چوپان. تهران: چاپخانه دانش امروز.
همو (1384). اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری (از سقوط ایلخانان تا تشکیل تیموریان). مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
نجفلو، توفیق (1390). قاراقویونلوها و آغ¬قویونلوها. ترجمه پرویز زارع شاهمرسی، تبریز: اختر.
نطنزی، معینالدین (1336)، منتخب التواریخ معینی. به¬کوشش ژان اوبن، تهران: کتابفروشی خیام.
نوایی، عبدالحسین (1341). اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاهعباس. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
وزیری کرمانی، احمدعلیخان (1352). تاریخ کرمان (سالاریه). به¬کوشش ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: ابنسینا.
یوسف اهل، جلالالدین [بیتا]. فرائد غیاثی. به¬کوشش حشمت موید، ج1، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
Abbasi, Javad & Haji Abadi, Fatemeh (1389/2010). “Gudhar az Munāsibāt- i Jahānī BihMunāsibāt- i Maḥallī- Manṭaqa- iy dar Iran Qarn Hashtum- i Hijrī (bar Asās- i Barrisī- yi Mūridī- yi Rawābiẓ- i Āl- i Muẓaffar wa Āl- i Jalāyir)”. The Quarterly of Foreign Relations History, No. 45, pp. 115-137.
Abdolhossein Navaei (1341/1962). Asnād wa Mukātibāt- i Tārīkhī- yi Iran az Taymūr tā Shāh ʿAbbās. Tehran: Bungāh- i Tarjuma wa Nashr- i Kitāb.
Ayati, Abdolhosein (1317/1938). Tārīkh- iYazd. Yazd: Ĉāp- Khāna- yi Gulbahār.
Azhand, Yaghoub (1393/2014). Maktab- i Nigār- Garī- yi Shiraz. Tehran: Muʾassisa- yi Taʾlīf, Tarjuma wa Nashr- i Āthār- i Hunarī (Matn).
Idem (Spring 1388/2009). “Taʿāmul- i Farhang- hā- yi Irānī, Islāmī wa Turkī dar Shiraz (Sadih- yi Hashtum wa Nuhum- i Qamarī)”. Majala- yi Tārīkh- i Iran, No. 2 (Issue 5/60), pp. 1-16.
Bartold. V. V. (1358/1979). Khalīfa wa Sulṭān wa Mukhtaṣarī Darbāra- yi Barmakiyyān. Trans. Sirus Izadi, Tehran: Amīrkabīr.
Bayani, Shirin (1382/2003). Tārīkh- i Āl- i Jalāyir. Tehran: University of Tehran Press.
Broadbridge, Anne. F. (1399/2020). Kingship and Ideology in the Islamic and Mongol worlds. Trans. Javad Abbasi, Tehran: Research Center for Islamic History.
Delrish, Bushra (1387/2007). “Safīr wa Sifārat dar ʿAṣr- i Ghaznawī bā Tikyih bar Tārīkh- i Bayhaqī”. The Quarterly of Foreign Relations History, No. 37, pp. 23-1.
Eqbal Ashtiani, Abbas (1389/2010). Tārīkh- i Mughul. Qom: Nīlūfarāna.
Faṣīḥ Khawāfī (1386/2007). Mujmal- i Faṣīhī. Revised by Seyed Mohsen Naji Nasr Abadi, Vol 2, Tehran: Asāṭīr.
Feirahi, Davood (1395/2016). Tārīkh- i Taḥawwul- i Dawlat dar Islām. Qom: Mofid University.
Ghaem Maghami, Jahangir (1348/1969). “Yikṣad- wa Panjāh Sanad Tārīkhī az Jalāyiriyyān tā Pahlawī”. Nashriyya- yi Sitād- i Buzurg- i Artishtārān- i Kumītih- yi Tārīkh, No. 5.
Ghaem Maghami, Jahangir (1350/1971). Muqaddama- iy bar Shinākht- i Asnād- i Tārīkhī. Tehran: Society for the National Heritage of Iran.
Ghani, Qasem (1386/2007). Baḥth dar Āthār wa Afkār wa Aḥwāl- i Ḥāfiẓ. Vol. 1, Tehran: Hirmis.
Ḥāfiẓ Abrū (1349/1970). Dhayl-i Jāmʿ al- Tawārīkh Rashīdī, Revised by Khan Baba Babaie, Tehran: Society for the National Heritage of Iran.
Ḥāfiẓ Abrū (1380/2001). Zubdat al- Tawārīkh. Revised by Seyed Kamal Haj Seyed Javadi, Tehran: Ministry of Culture and Islamic Guidance, Sāzmān- i Ĉāp wa Intishārāt.
Ibn ʿArabshāh (1373/1994). ʿAjāʾib al- Maqdūr fī Akhbār Taymūr (Zindigū- yi Shigift- Awar- i Taymūr). Trans. Mohammad Ali Nejati, Tehran: Intishārāṭ- i ʿIlmī wa Farhangī.
Katbi, Mahmoud (1364/1985). Tārīkh- i Āl- i Muẓaffar. Revised by Abdolhossein Navaei, Tehran: Amīrkabīr.
Kazemi, Sajad (1393/2014). “The Relations between the Golden Horde and the Jalairid Sultanate”. The Quarterly of Foreign Relations History, Volume 15, Issue 60 - Serial Number 60.
Khazaeli, Alireza (1390/2011). Tārīkh- i Jahān- i Islām az Qarn- i Haftum tā Dahum- i Hijrī. Tehran: Payam-e Noor University.
Khwāndmīr (1380/2001). Ḥabīb al- Siyar fī Akhbār-i Afrād al- Bashar, Revised by Mohammad Dabirsiaghi, Vol. 3, Tehran: Intishārāt-i Khayyām.
Mīrkhwānd, Muḥammad b. Khāwandshāh b. Maḥmūd (1339/1960). Rawḍat al- Ṣafā. Vol. 5, 6, Tehran: Intishārāṭ- i Kitābfurūshī- yi Markazī- yi Khayyām.
Moayed Sabeti, Ali (1346/1967). Asnād wa Nāma- hā- yi Tārīkhī. Tehran: Kitābkhāna- yi Ṭahūrī.
Mohammad Shafi Tabrizi. Majmūʿa- yi Mukātīb- i Tārīkh- yi Salāṭīn. No. 8834/1 Islamic Consultative Assembly, Manuscript.
Muʿallim Yazdī, Muʿīn al- Dīn b. Jalāl al- Dīn Muḥammad (1326/1947). Mawāhib Ilahī dar Tārīkh- i Āl- Muẓaffar. Revised by Saeed Nafisi, Tehran: Intishārāṭ- i Kitābkhana wa Ĉāpkhāna- yi Iqbāl.
Munshaʾāt wa Makātīb (10Century) az Taymūriyyān wa Turkamānān wa Dīgarān. Manuscript, Islamic Consultative Assembly, No. 675, Evidence Number 21713- 10.
Munshī, Muḥammad ʿAlī b. Jamāl al- Islām (2536). Humāyūn- Nāma. Revised by Rukn al- Dīn Ḥumāyūn Farrukh, Tehran: Intishārāṭ- iDānishgāh Millī- yi Iran.
Mustawfī Qazwīnī, Zayn al- Dīn b. Ḥamd Allāh (1396/2017). Dhayl- i Tārīkh Guzīdih. Revised by Iraj Afshar, Tehran: Dr. Mahmoud Afshar Foundation in Collaboration with Nashr- i Sukhan.
Nabaie, Abolfazl (1352/1973). Tārīkh- i Āl- i Ĉūpān. Tehran: Ĉūpkhāna- yi Dānish- i Imrūz.
Nabaie, Abolfazl (1384/2005). Awḍāʿ- i Siyāsī wa Ijtimāʿī- yi Iran dar Qarn- i Hashtum- i Hijrī (az Suqūṭ- i Iīlkhānān tā Tashkīl- i Taymūriyyān). Mashhad: Ferdowsi University of Mashhad Press.
Najaflo, Tofigh (1390/2011). Qārā Qūyūnlū- hā wa Āgh Qūyūnlū- hā. Trans. Parviz Zare Shahmarasi, Tabriz: Akhtar.
Naṭanzī, Muʿīn al- Dīn (1336/1957). Mutakhab al- Tawārīkh- i Muʿīnī, Revised by Jean Aubin, Tehran: Kitābfurūshī- yi Khayyām.
Pezeshk, Manuchehr (1387/2008). ʿAṣr- i Fatrat dar Iran- i Sada- hā- yi Miyānih. Tehran: Intishārāṭ- i Quqnūs.
Quṭbī Aharī Najm, Abī Bakr (1389/2010). Tawārīkh- i Shaykh Uways. Revised by Iraj Afshar, Tabriz: Intishārāṭ- i Sutūdih.
Samarqandī, Kamāl al- Dīn ʿAbd al- Razzāq (1372/1993). Maṭaliʿ Saʿdayn wa Majmaʿ- i Baḥrayn. Revised by Abdolhossein Navaei, Vol. 1, Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies.
Samarqandī, Kamāl al- Dīn ʿAbd al- Razzāq (1383/2004). Maṭaliʿ Saʿdayn wa Majmaʿ- i Baḥrayn. Revised by Abdolhossein Navaei, Vol. 1, Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies.
Shabānkāraʾī, Muḥammad ʿAlī b. Muḥammad (1363/1984). Majmaʿ al- Ansāb. Revised by Mir Hashem Mohaddes, Tehran: Amīrkabīr.
Shabārū, ʿIṣām Muḥammad (1391/2012). Dawlat- i Mamālīk wa Naqsh- i Siyāsī wa Tamaddunī Ānān dar Tārīkh- i Islām. Trans. Shahla Bakhtiari, Tehran: Research Institute of Hawzeh and University.
Shāmī, Niẓām al- Dīn (1363/1984). Ẓafar- Nāma. Revised by Panahi Semnani, Tehran: Intishārāṭ- i Bāmdād.
al- Sherideh, Eyman Ibrahim (1384/2005). Rawābiṭ- i Siyāsī- yi Iran- i ʿAhd- i Taymūriyyān bā Miṣr wa Shāmāt ʿAhd- i Mamālīk. Tehran: Markaz- i Ĉāp wa Intishārāt- i Wizārat Umūr- i Khārija.
Sotoodeh, Hosseingholi (1346/1967). Tārīkh- i Āl- i Muẓaffar. Tehran: University of Tehran.
Tārīkh- i Iran; Dawra- yi Taymūriyyān (1382/2003). Cambridge University Research, Trans. Yaghoub Azhand, Tehran: Jāmī.
Tatawī, Mullā Aḥmad & Āṣif Khān Qazwīnī (1382/2003). Tārīkh- i Alifī, Revised by Gholamreza Tabatabai Majd, Vol. 7, Tehran, Intishārāt- i ʿIlmī wa Farhangī.
Ulugh Beg (1399/2020). Mukhtaṣar Tārīkh Ulūs Arbaʿa. Revised by Ali Abolghasemi, Hamadan: Rūzandīsh.
Wazīrī Kirmānī,Aḥmad ʿAlī Khān (1352/1973). Tārīkh- i Kirmān (Sālāriyya). Revised by Mohammad Ebrahim Bastani Parizi, Tehran: Ibn Sīnā.
Yūsuf Ahl, Jalāl al- Dīn (Und.). Farāʾid Ghiyāthī, Revised by Heshmat Movayed, Vol. , Tehran: Intishārāṭ- i Bunyād- i Farhang- i Iran.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 20، شماره 47، تابستان 1403 Vol.20, No.47, Summer 2024
صص 155-195 (مقاله ترویجی)
سفارت در ایران سدههای میانه: عصر فترت؛ چوپانیان، مظفریان، جلایریان1
میثم یاری مطلق
دکتری تاریخ، واحد یادگار امام خمینی(ره) شهرری، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
محبوبه شرفی2
دانشیار گروه تاریخ، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
علی اکبر خدری زاده
استادیار گروه تاریخ، واحد یادگار امام خمینی(ره) شهرری، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
چکیده
در «عصر فترت» بهرغم جنگهای مداوم و عدم وجود دولت مرکزی نیرومند، ارتباطات سیاسی و تبادل سفیر در چارچوب مرزهای ایران، میان حکومتهای عصر فترت و گاه خارج از مرزها با دولتهای عثمانی و ممالیک صورت میگرفت. پژوهش حاضر به روش تاریخیِ مبتنی بر رویکرد توصیفی-تحلیلی و با بهره بردن از آثار تاریخنگارانه و منابع تاریخی، در پی پاسخ به این پرسش است که سفارتها در این عصر براساس چه ضرورتهایی صورت میگرفت؟ با چه موانع و مشکلاتی مواجه بودند و سفیران اعزامی چه جایگاهی داشتند؟ یافتههای تحقیق نشان میدهد که در این دوره مانند ادوار پیشین، طبقهای خاص به عنوان سفیر وجود نداشته است که شغلشان صرفا سفارت بوده باشد. هرگاه لازم میشد امیران یکی از افراد را به تناسب ضرورت سفارت و ماهیت دربار پذیرنده، انتخاب و مأمور سفارت میکردند. آداب و تشریفات دیپلماتیک از مباحث بسیار مهم در امر سفارت است. پذیرش سفیر در هر دورهای دارای آداب و رسوم خاصی بوده و از باورها و اعتقادات حاکم بر دربار نشأت میگرفتهاست. سفارتها با اهدافی چون خواستگاری و ازدواج، برقراری صلح و اتحاد، درخواست نیرو، مبادله اسیران و غیره صورت میگرفت. در این دوره سفیران با موانع و چالشهایی چون خطر حبس و زندانی شدن، بیتوجهی دربار میزبان، رعایت نشدن شأن و منزلت سفیر و حتی در مواقعی کشته شدن مواجه بودند.
کلیدواژهها: سفارت، سفیر، عصر فترت، چوپانیان، مظفریان، جلایریان.
مقدمه
در فاصله میان سقوط ایلخانان تا زمان روی کار آمدن تیموریان، نزدیک به نیم قرن ایران دچار هرجومرج و جنگ میان مدعیان قدرت بود. چوپانیان در آذربایجان، جلایریان در بغداد، مظفریان در مناطق جنوبی ایران، آل کرت در هرات و افغانستان، طغاتیموریان در خراسان و مازندران و سربداران در قسمتهایی از خراسان مستقر بودند و برای گسترش قلمرو خود، با یکدیگر در جنگ و نزاع بودند و وحدت ارضی و دولت مرکزی وجود نداشت. مطالعات نشان میدهد که در این دوره به علت عدم وجود حاکمیت مقتدر در ایران، دیپلماسی با خارج از مرزهای ایران تقریبا قطع شده بود. این سلسلههای کوچک محلی نه قدرت کافی داشتند و نه فرصت وافی که بتوانند به اقدامات سیاسی یا ایجاد روابط فرهنگی با دیگران مبادرت ورزند. برخی ارتباطات پراکنده در این دوران با ممالیک و عثمانی، براساس ضرورتهای مقطعی مانند کسب حمایت سیاسی، پناهندگی و خبررسانی و عدم مداخله در امور داخلی و درخواست کمک در برابر تیمور بودهاست (سمرقندی، دفتر دوم، 1383: 1/830؛ فریدون بک، 1275: 1/73-76، 111-112، 124-125، 135-140؛ نوایی، 1341: 39-50، 80-84؛ موید ثابتی، 1346: 358-360؛ بیانی، 1382: 27، 42، 84؛ ستوده، 1346: 1/239-249؛ عباسی، حاجی آبادی، 1389: 117). تبادل سفیر در این عصر بیشتر در میان دولتهای کوچک درگیر با هم در قلمرو ایران با مقاصد خاصی صورت میگرفت. در این مقاله سعی شدهاست با مروری بر مسئله سفارت در عصر فترت، اهداف و مقاصد سفارتها، موانع و چالشها، جایگاه سیاسی و اجتماعی سفیر و آداب سفارت با بهره گرفتن از آثار تاریخنگارانه و منابع تاریخی این عصر مورد مطالعه قرار گیرد.
بنا بر پیشینه تحقیق، در هر یک از آثاری که درباره تاریخ ایران در دوره فترت نگاشته شده، اشاراتی گذرا به مسئله تحقیق شدهاست؛ از جمله این آثار میتوان به کتاب اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری از سقوط ایلخانیان تا تشکیل تیموریان تألیف ابوالفضل نبئی، عصر فترت در ایران سدههای میانه نوشته منوچهر پزشک، تاریخ آل جلایر تألیف شیرین بیانی، تاریخ آل چوپان نوشته ابوالفضل نبئی، مکتب نگارگری شیراز تألیف یعقوب آژند، مقاله «تعامل فرهنگهای ایرانی، اسلامی و ترکی در شیراز (سده هشتم و نهم هجری)» نوشته یعقوب آژند، مقاله «مناسبات اردوی زرین با آل جلایر» نوشته سجاد کاظمی و همچنین مقاله «گذر از مناسبات جهانی به مناسبات محلی-منطقهای در ایران قرن هشتم هجری (براساس بررسی موردی روابط آل مظفر و آل جلایر) نوشته جواد عباسی و فاطمه حاجیآبادی اشاره کرد. پرداختن اختصاصی به مسئله سفارت و بهره گرفتن نگارندگان تحقیق حاضر از آثار تاریخنگارانه و منشآت و مکاتیب دوره مورد پژوهش، کمتر دیدهشدگی مسئله تحقیق حاضر در تحقیقات یادشده و همچنین کمتر کار شدن بازه تحقیق از سوی محققان، از مزایای پژوهش پیش رو و تمایز با تحقیقات انجامشده در این حوزه است.
تاریخ سیاسی عصر فترت: ملاحظات کلی
مغولان در زمینه پذیرش سفیر آداب خاص خود را داشتند. این اصول و آداب تا پایان دوره ایلخانی بر دربار حاکم بوده و حتی با مسلمان شدن ایلخانان و نفوذ قابل توجه فرهنگ ایرانی، باز هم براساس آن اصول عمل میشد و فقط آن جنبههایی که با اصول اسلام مغایرت داشت، اجرا نمیشدند. در این دوره، از عرصههایی که دگرگونی در آن به وقوع پیوست، تحول در مبانی مشروعیت حکومت است. باور مغول و جهانبینی آنها بر این نکته استوار بود که هیچکس غیر از چنگیز و فرزندانش حق حکومت بر جهان را ندارد و پادشاهیِ جهان حق او و خاندانش است. بر مبنای همین باور بود که آنها نتوانستند وجود خلیفه عباسی را که این باور مغولان را به چالش میکشید، تحمل کنند. تا قبل از هجوم مغولان، در سرزمینهای اسلامی الگوی مشروعیت مبتنی بر اقتدار خلیفه بود. حتی تسلط آل بویه، با وجود اختلاف مذهبی که با خلیفه داشتند، نتوانست این مشروعیت را دچار خدشه کند و ناچار شدند برای تدوام قدرت خود _حتی به صورت ظاهری_ با گرفتن منشور حکومت از خلیفه، به حکومت خود مشروعیت بخشند. «در حقیقت مقام خلیفه در نظام حکومت دینی اسلامی چنان جا افتاده است که اقتدار او حتی در زمان سلب قدرت سیاسی وی حداقل به صورت تئوری محفوظ میماند. اگر به کسی مقام یا منصبی میداد، از نظر افکار عمومی پذیرفتن آن واجب بود» (فیرحی، 1395: 278).
از زمان حمله مغول تا هنگام تأسیس صفویان، برخلاف گذشته دیگر الگوی واحد برای کسب مشروعیت، در سرزمینهای اسلامی وجود نداشت. تلاش مغولان برای جامه عمل پوشاندن به یکی از اهداف اصلی خود، یعنی تسلط بر سرزمینهای میان اقیانوس آرام و دریای مدیترانه (مسیر جاده ابریشم)، با مقاومت ممالیک و شکست مغولان در عین جالوت ناکام ماند. مملوکان نه تنها در عرصه نظامی برای مغولها درد سر ایجاد میکردند و به تحقیر آنها مبادرت میورزیدند، بلکه در زمینه سیاسی نیز با استقرار خلیفه دستنشانده عباسی در قاهره و احیای ظاهری خلافت که در ورای این احیا اهداف خاص خود را دنبال میکردند، جهانبینی و ایدئولوژی خاص مغولان را که حکومت را حق الهی اروغ چنگیزی میدانستند، به چالش کشیدند و نگذاشتند خلافت عباسی به فراموشی سپرده شود. در دوران پساایلخانی، این چالش نمایانتر شد و تلاش مدعیان قدرت برای کسب قدرت باعث شد تا برای رسیدن به خواستههایشان، به یکی از این دو الگوی مشروعیت بخش متوسل شوند؛ چنانکه جلایریان ابتدا سعی کردند با استفاده از خانهای دستنشانده مغول، قدرتی را که به دست آورده بودند، توجیه کنند و حکومت خود را ادامهدهنده حکومت ایلخانان معرفی کنند (سمرقندی، 1383: 1/161، 173؛ میرخواند، 1339: 5/549؛ حافظ ابرو، 1380: 1/77؛ خواندمیر، 1380: 3/229-230؛ الغبیگ، 1399: 323)، اما وقتی با قدرت چوپانیان در آذربایجان روبهرو شدند و دست آنها از تسلط بر همه میراث ایلخانان کوتاه شد و فقط توانستند بر عراق مسلط شوند، برای اینکه از قوای مصری در رویارویی با رقیبان خود از جمله چوپانیان بهره گیرند، با سلطان مصر الملک الناصر و خلیفه عباسی دستنشانده مستقر در مصر، بیعت کردند (اقبال آشتیانی، 1389: 359؛ برادبریج، 1399: 206؛ نبئی، 1384: 43-44) و در نهایت، خود به عنوان یک حکومت اسلامی، از اسلام مشروعیت خود را گرفتند (سمرقندی، 1383: 1/185).
جلایریان در زمینه تشریفات دیوانی، پیوندهای خود را با حکومت ایلخانی حفظ کردند. برخی اسناد به دو زبان فارسی و مغولی صادر میشد، از کاغذهای ترجیحی دوره ایلخانی تقلید و در تنظیمات صفحه و رنگ جوهر، از پیشینیان خود نمونهبرداری میکردند. ایلخانان در مناسبات سیاسی از مهر چهارگوشه با جوهر قرمز استفاده میکردند؛ جلایریان نیز مهرهای چهارگوش با عبارات عربی به کار میبردند. برخی سکههای جلایری نیز همچون سکههای ایلخانان دوزبانه بودند. در مکاتبات شیخ اویس از الگوی ایلخانی پیروی میشد (برادبریج، 1399: 223؛ قائممقامی، 1348: 12؛ همو، 1350: 187).
چوپانیان اساس قدرت خود را بر طوایف نظامی ترک و مغولان نهاده بودند و اشراف محلی، کشاورزان و شهرنشینان را با أخذ مالیاتهای بیرویه و غارت اموال، به افلاس کشانده بودند. چوپانیان در متصرفات خویش به بهرهکشی بیرحمانه و نامحدود از رعایا میپرداختند و در این مسیر هیچ حد و میزانی قائل نبودند (خزائلی، 1390: 46). آنها در تاریخ بهجز کُشت و کشتار و قتلعام، به چیز دیگری معروف نیستند (همانجا). حکومت آنان ادامه حکومت مغول در ایران است؛ با این تفاوت که در آن از ثبات سیاسی خبری نیست و مبارزات قدرتطلبانه اجازه نمیداد به اصلاحات داخلی توجه شود (نبئی، 1384: 29-30).
شیخ حسن چوپانی برای اینکه به حکومت خود مشروعیت بدهد و حکومت خود را ادامه حکومت ایلخانی قلمداد کند، نخست از نفوذ و شهرت پدرش تیمورتاش _بعد از وراثت ساتیبیگ_ و به دنبال آن از وراثت سلیمانخان استفاده کرد (میرخواند، 1339: 5/550؛ سمرقندی، 1383: 1/170؛ خواندمیر، 1380: 3/229-230؛ حافظ ابرو، 1349: 204، 208). هنگامی که ملک اشرف بر کار امارت مستقر گردید، دست به ظلم و جور گشود. در او نشانهای از عقل و دوراندیشی وجود نداشت؛ تنها راه حکومت را زور میدانست. در دوران حکومت خود که سیزده سال طول کشید، چنان فشاری بر مردم آورد که هر که توانست جلای وطن کرد. در این مدت به جنگهایی نیز دست زد که هدفش در همه این جنگها تنها غارت و چپاول بودهاست (پزشک، 1387: 52-53)؛ چنانکه هنگام محاصره بغداد، یکی از مقرّبان رومی ملک اشرف به نام «امیر احمد استاجی» که برای تفریح کنار دجله رفته بود، در آن سوی آب قشونی از بغدادیان به او گفتند ای ظالمان، ما آذربایجان چون بهشت را به شما واگذاشتیم و اینجا آمدیم. بغداد خراب را آباد کردیم و برای خود مأوا قرار دادیم. از ما چه میخواهید. ندیم امیر احمد در جواب گفت ما در روم بودیم و خرابی میکردیم. شنیدیم که آذربایجان آبادان است. آمدیم تا شما را از این ناحیت بیرون و آن را خراب کنیم (حافظ ابرو، 1380: 1/199-200؛ تتوی و قزوینی، 1382: 7/4543؛ مستوفی قزوینی، 1396: 43؛ قطبی اهری نجم، 1389: 233).
مظفریان از نسل اعراب بودند و به دنبال فتوحات صدر اسلام وارد ایران و در خراسان مستقر شدند. روند قدرتیابی آنها در زمان اولجایتو و ابوسعید ایلخانی آغاز شده بود. آنها مشروعیت خود را از خلیفه عباسی گرفتند. بعد از فوت ابوسعید ایلخانی و آشفتگی سیاسی پس از آن، مظفریان به رهبری مبارزالدین محمد در منازعات سیاسی شرکت کردند و توانستند در مناطقی که عنصر مغول کمتر در آن نفوذ داشت، موفقیتهایی به دست آورند. امیر مبارزالدین محمد برای استحکام امور سلطنت خود، ایجاد مشروعیت برای خود و به دست آوردن پشتیبانی مردم در تقابل با رقیبان و توسعه متصرفات خود، با خلیفه عباسی مستقر در مصر بیعت کرد و به نام او خطبه خواند و سکه زد (شبانکارهای، 1363: 316؛ نطنزی، 1336: 185؛ کتبی، 1364: 67؛ شبارو، 1391: 226-227؛ الشریده، 1384: 60)؛ کاری که توسط جانشین او شاه شجاع نیز صورت گرفت و با خلیفه بیعت شد (تاریخ ایران؛ دوره تیموریان، 1382: 51-52). «اصولا به رسمیت شناختن خلافت مصر، یکی از روشنترین نشانههای بریده شدن از سنتهای مغولی به شمار میرفت» (بارتولد، 1358: 44).
حکومتهای جلایری، چوپانی و طغاتیموری که از طوایف مغول بودند و به نیروی طوایف مغول وابسته بودند و یاسا و قوانین چنگیزی در بین آنها محترم بود و امور کشور براساس آیین مغولان اداره میشد را میتوان دنباله دولت ایلخانی در قلمرو محدودتری دانست (ستوده، 1346: 2/166؛ بیانی، 1382: 408)، اما مظفریان با توسل به خاندان عباسی در تلاش بودند برای حکومت خود در مقابل رقیبان مشروعیت ایجاد کنند و با به کارگیری مفاهیمی چون «جهاد در برابر کافران» بر متصرفات خود بیفزایند (آژند، 1393: 115). در دوره حکومت مظفریان آداب، اصول و باورهای آنان بیشتر در پرتو سیاست مذهبی عربی-اسلامی پیگیری میشد (آژند، 1388: 7).
اهداف و مقاصد سفارتها در عصر فترت
سفرا برای دستیابی به اهداف و مقاصد گوناگون، راهی ممالک مختلف میشدند. این اهداف با توجه به شرایط و مناسبات مبادلهکنندگان، متفاوت بود، اما در یک جمعبندی کلی میتوان آن را به سیاسی، اقتصادی و نظامی تقسیم کرد. در این میان، عمده سفارتها با اهداف سیاسی صورت میگرفت.
1. اهداف سیاسی
در طول تاریخ حکومتها از راههای مختلف و با انجام دادن اقدامات متعدد سعی میکردند منافع خود را تأمین کنند. در این راه آنها ظریفترین و زیرکانهترین راهکارهای در دسترس را به کار میگرفتند. یکی از ابزارهایی که حکومتها در طول تاریخ برای رسیدن به اهداف خود از آن بهره میگرفتند، ازدواج سیاسی است. در ورای این اقدام، انگیزههای متفاوتی وجود داشت. انگیزههای اصلی از این اقدام در دوره مورد نظر پژوهش را میتوان از بین بردن توطئهها علیه حکومت مرکزی و پیدا کردن متحدان، استفاده از توان نظامی و مادی رقیبان، ایجاد مشروعیت سیاسی و توسعه سرزمینی دانست. برای نمونه، سفرای اعزامی ملک اشرف چوپانی نزد کیقباد و فرزندش کاووس (میرخواند، 1339: 5/560؛ سمرقندی، 1372: 1/232-233؛ حافظ ابرو، 1380: 1/169-170؛ فصیح خوافی، 1386: 2/935)، سفرای شاه شجاع و شاه محمود مظفری نزد سلطان اویس جلایری (سمرقندی، 1372: 1/417-418؛ خواندمیر، 1380: 3/303-304؛ نطنزی، 1336: 190-191؛ تتوی و قزوینی، 1382: 7/4681-4683) و سفیر سلطان حسین جلایری نزد امیرولی (حافظ ابرو، 1349: 225؛ مستوفی قزوینی، 1396: 97-98) با این هدف روانه شدند.
در این دوره همچنین سفارتهایی برای درخواست ایلی و اطاعت صورت میگرفت. سفارت مولانا شرفالدین نخجوانی از جانب ملک اشرف چوپانی به شهر اصفهان از این نمونه است (میرخواند، 1339: 5/564؛ سمرقندی، 1372: 1/263؛ حافظ ابرو، 1380: 1/221؛ غنی، 1386: 1/181). سفیر شاه شجاع نزد دولتشاه در کرمان (خواندمیر، 1380؛ 3/299-300؛ کتبی، 1364: 91-92؛ غنی، 1386: 1/303-304) و همچنین سفیران اعزامی سلطان اویس نزد «اخی جوق» در تبریز، با هدف ایلی و تابعیت فرستاده شده بودند (حافظ ابرو، 1349: 238؛ مستوفی قزوینی، 1396: 70؛ میرخواند، 1339: 5/571؛ کاظمی، 1393: 13-14). سفارتهایی نیز به منظور فریب طرف مقابل ارسال میشد. این سفارتها به منظور ایجاد تفرقه و نقاق میان دشمنان صورت میگرفت (خواندمیر، 1380: 3/233؛ سمرقندی؛ 1372: 1/211؛ میرخواند، 1339: 5/553-554؛ نبئی، 1352: 284-285؛ نجفلو، 1390: 54).
تأکید بر اتحاد، صلح، همپیمانی و جلب طرف مقابل برای همراهی در برابر دشمن مشترک نیز از جمله ضرورتهایی بود که به فرستادن سفیر میانجامید. برای نمونه، «عادل آقا» در نبرد خود با سلطان احمد، از شاه شجاع درخواست کمک کرد. شاه شجاع که پیوسته آرزوی تصرف آذربایجان را داشت، به این درخواست پاسخ مثبت داد. هنگامی که به همدان رسید، امیر یعقوبشاه علمدار را نزد سلطان احمد فرستاد و درخواست کرد میان او و برادرش سلطان بایزید روابط دوستانه و صلح برقرار شود. این درخواست مورد قبول واقع شد و قرار بر این شد که عراق عجم در اختیار سلطان بایزید باشد و عادلآقا نیز با شاه شجاع به شیراز برود (مستوفی قزوینی، 1396: 112؛ کتبی، 1364: 111؛ بیانی، 1382: 75؛ غنی، 1386: 1/401).
در این عصر همچنین نامههایی به منظور سفارش افراد نزد پادشاهان و گاهی سفارشهای اخلاقی به پادشاهان و شاهزادگان صورت میگرفت. شاه شجاع که بنا به گفته ابنعربشاه «همواره از خدای جهان میخواست که روزی با تیمور رویاروی نشود» (1373: 33)، هنگام مرگ نامهای به تیمور نوشت و در آن سفارش فرزندش زینالعابدین و دیگر خاندان مظفری را کرد (سمرقندی، 1383: 1/560-563؛ یوسف اهل، [بیتا]: 1/66-70؛ منشی، 2536: 135-138؛ ابنعربشاه، 1373: 34؛ محمد شفیع تبریزی، مجموعه مکاتیب تاریخی سلاطین، 39-44؛ نوایی، 1341: 13-17؛ مؤید ثابتی، 1346: 342-344). در همان زمان نیز نامهای برای سلطان احمد جلایری فرستاد و در مورد خاندان مظفری سفارش کرد (سمرقندی، 1383: 1/563؛ حافظ ابرو، 1380: 2/613-614؛ نوایی، 1341: 18؛ مؤید ثابتی، 1346: 344). او همچنین در نامهای به شاه منصور، او را به رعایت اخلاق حکومتداری توصیه کرد (یوسف اهل، [بیتا]: 1/54-56؛ منشآت و مکاتیب: 40).
2. اهداف اقتصادی
در این دوره به علت درگیریهای متعدد میان مدعیان قدرت و نبود امنیت، تجارت و بازرگانی در رکود و ضعف بود. گرچه تکاپوهایی برای رونق آن صورت گرفت، اما این اقدامات مقطعی بود. در سال 745ق سفیری از جانب ملک اشرف به سوی ژن فرستاده شد. دوچ ژن به دعوت ملک اشرف پاسخ مثبت داد و به دنبال آن تجار ژنی عازم تبریز شدند، ولی ملک اشرف که در مال این تجار طمع کرده بود، به بهانهای چند تن از آنان را به قتل رساند و بقیه را به زندان انداخت و مال آنها را ضبط کرد و برای مدتی روابط تجاری قطع شد (بیانی، 1382: 163-164). سلطان اویس دو نامه به حاکم ونیز و طرابوزون فرستاد و از تجار ونیزی دعوت کرد بار دیگر به ایران بهخصوص تبریز بیایند. او قول داده بود که مانند زمان ابوسعید راهها را امن و از تجار ونیزی به بهترین شکل پذیرایی کند و حقوق گمرکی را نسبت به گذشته کاهش دهد (بیانی، 1382: 163).
در این زمان همچنین سفارتهایی با درخواست مالیات، باج و خراج انجام میشد. برای نمونه، «خان سلطان» همسر شاه محمود، به علت کینهای که از مظفریان بابت قتل عمویش شیخ ابواسحاق اینجو داشت، به دنبال دسیسه بود؛ بدین منظور ایلچیانی به اصفهان نزد شاه شجاع فرستاد و او را به گرفتن اصفهان تشویق و در ضمن به او اظهار علاقه کرد. شاه شجاع سفیری نزد برادر فرستاد و گفت برای ازدواج دخترش با شاه منصور، از مال اصفهان کمکی کند. شاه محمود در جواب گفت تمام شهرهای مهم عراق عجم در تصرف شاه شجاع است و اصفهان به سبب لشکرکشیهای متعدد خراب است و در خرج روزمره خود ناتوان است. در پی این موضوع، شاه شجاع به اصفهان لشکر کشید. شاه محمود با پی بردن به مکر و دسیسه خان سلطان، او را به قتل رساند و سفیری نزد برادر فرستاد و موضوع را به او گفت و شاه شجاع نیز با اطلاع از این موضوع، لشکر خود را بازگرداند (خواندمیر، 1380: 3/302-303؛ ستوده، 1346: 1/163-164؛ غنی، 1386: 1/344).
3. اهداف نظامی
با توجه به ملوکالطوایفی که پس از ایلخانان بر این سرزمین حاکم بود و عدم سازشی که بین حکومتهای این عصر وجود داشت، آتش جنگها همیشه برپا بود. علاوه بر این، میان افراد خاندان حاکم برای رسیدن به قدرت درگیری داخلی وجود داشت. در نتیجه این شرایط حکام و شاهزادگان برای تثبیت قدرت خویش و یا برای رسیدن به قدرت، به بیگانگان متوسل میشدند. با توجه به این موضوع، در کنار سفارتهایی با اهداف سیاسی و اقتصادی، باید از سفارتهایی با اهداف نظامی نیز یاد کردکه عمدتا خواستار دریافت نیرو و لشکر کمکی و گاهی مبادله اسیران جنگی بودند. برای نمونه، ملک اشرف و یاغی باستی هنگام تلاش برای شکست امیر پیرحسین چوپانی و تسخیر شیراز، از اصفهان نزد امیر مبارزالدین محمد مظفری ایلچی فرستادند و خواستار لشکر و نیرو شدند. امیر مبارزالدین به مدد آنها لشکر فرستاد (مستوفی قزوینی، 1396: 29؛ سمرقندی، 1372: 1/212-213؛ حافظ ابرو، 1380: 1/136-137؛ خواندمیر، 1380: 3/281) یا اینکه شیخ حسن جلایری پس از شکستهای متعدد از شیخ حسن چوپانی، ایلچی به مصر فرستاد و خواستار اتحاد و کمک ممالیک برای مقابله با چوپانیان شد. مملوک مصر با این شرط که شیخ حسن جلایری و متحدانش از او اطاعت کنند حاضر به اتحاد شد؛ که این موضوع توسط شیخ جلایری پذیرفته شد (بیانی، 1382: 27). سلطان زینالعابدین نیز برای مقابله با شاه منصور، از سلطان احمد چند نوبت درخواست نیرو و کمک کرد (حافظ ابرو، 1380: 2/722؛ وزیری کرمانی، 1352: 428-430؛ ستوده، 1346: 1/235).
گفتنی است در این عصر همچنین سفارتهایی به منظور تبادل اسیران صورت میگرفت؛ از جمله آنکه اعزام سفیرانی از سوی سلطان حسین جلایری نزد شاه شجاع مظفری، به منظور درخواست برای آزادی و تبادل اسیران بودهاست (خواندمیر، 1380: 3/312؛ بیانی، 1382: 61؛ غنی، 1386: 1/387-388؛ ستوده، 1346: 1/186).
مشکلات و موانع سفارتها در عصر فترت
سفيرانی كه در اين دوره از سرزمينی به سرزمين ديگر سفر میكردند، با خطرات و مشكلات زيادی روبهرو بودند. این موانع و محدودیتها در نتیجه سفارتها مؤثر بود و غالبا باعث میشد سفارتها به موفقیت نرسند.
1. حبس و زندانی شدن
سفیران در راه انجام مسؤلیت خود، با موانع و مشکلاتی برخورد میکردند؛ از جمله موانعی که سفیر در راه انجام مأموریت خود با آن روبهرو میشد، حبس و عدم اجازه بازگشت توسط دربار پذیرنده بود. این مسئله بیشتر زمانی اتفاق میافتاد كه طرف فرستنده سفير درخواست دستنشاندگی از طرف مقابل داشت؛ درحالیكه طرف ديگر خود را كمتر از طرف مقابل نمیدانست و تقاضای او را توهينی به خود تلقی میكرد. یا اینکه دربار پذیرنده از رفتار سفیر و یا اعمال و رفتار طرف فرستنده سفیر ناخرسند و ناراحت بود؛ چنانکه فرستاده جانیبیک نزد ملک اشرف چوپانی که حامل درخواست دستنشاندگی برای ملک اشرف بود، پس از آنکه با جواب رد ملک اشرف روبهرو شد، در برابر او سخنهای تند گفت. ملک اشرف نیز ایلچی را بازداشت و حبس کرد (قطبی اهری نجم، 1389: 237؛ برادبریج، 1399: 228). یا اینکه به سفیر اتابک نورالورد در لرستان نزد امیر مبارزالدین محمد، به این دلیل که در درگیری میان امیر مبارزالدین و شیخ ابواسحاق اینجو، اتابک از شیخ ابواسحاق حمایت کرده بود، اجازه مراجعت داده نشد (کتبی، 1364: 72؛ ستوده، 1346: 1/103).
گفتنی است گاهی سفیر پس از انجام مأموریت خود، توسط فرستنده حبس و زندانی میشد. برای نمونه، فرخ که از جانب سلطان احمد جلایری به حکومت بغداد منصوب شده بود، هنگام محاصره بغداد توسط لشکر تیموری، برای تحقیق در مورد حضور یا عدم حضور امیر تیمور در محاصره، سفیری را که قبلا نزد تیمور بار یافته بود، روانه اردوی تیموری کرد. سفیر به اردو آمد و نزد تیمور بار یافت. او پس از دریافت خلعت، به بغداد بازگشت و خبر حضور تیمور در لشکر محاصرهکننده را تأیید کرد. فرخ که مصلحت کار خود را در این خبر نمیدید، سفیر را به دروغگویی متهم کرد و او را از خود رنجاند و به حبس انداخت (حافظ ابرو، 1380: 2/932).
2. قتل سفیر
با وجود قانون مصونیت سفیر در همه دورههای تاریخی، گاهی این اصل رعایت نمیشد و سفیر به قتل میرسید. همچنین گاهی به سبب خیانت، سفیر توسط فرستنده به قتل میرسید. «امیر مبارزالدین محمد اخی شجاعالدین را به هرمز فرستاد تا مال آنجا را بستاند. او به هنگام مراجعت غدری به خاطر آوردهاست. چون به کرمان رسید و منهیان که با او بودند و بر غدر او همسوگند شده بودند غدر بر او ثابت کردند او را بند کرده در قلعه کرمان بازداشتند و اموال و تعلقات او به دیوان گرفتند او را هلاک کردند» (فصیح خوافی، 1386: 2/925). شاه شجاع پس از فوت سلطان اویس به تبریز لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد. پس از مدتی در طول زمستان اتفاقاتی افتاد و احساس ناامنی کرد و خواست که به شیراز برگردد. در راه بازگشت هنگامی که به قزوین رسید، اظهار عصیان کردند و از دادن علوفه و آذوقه به لشکر مظفری امتناع کردند. خواجه مجدالدین قاقم گفت من بروم و ایشان را رام گردانم. در عوض از قهر شاه ایمن باشند. مورد قبول واقع شد و به شهر رفت. قزوینیان شروع به فحش و ناسزا گفتن کردند و سفیر شاه شجاع را کشتند (حافظ ابرو، 1349: 250؛ سمرقندی، 1383: 1/488؛ ستوده، 1346: 1/186).
3. بیتوجهی میزبان به سفیر؛ عدم درک متقابل، عدم رعایت شأن و منزلت سفیر
از دیگر چالشهایی که سفیر در انجام مأموریت خود با آن روبهرو میشد، بیتوجهی میزبان بود. این بیتوجهی ناشی از عدم درک متقابل بود و به صورت عدم پذیرش هدایا و یا عدم راه دادن به دربار نشان داده میشد. حتی گاهی شأن و منزلت سفیر نیز حفظ نمیشد و در معرض فحش و ناسزا قرار میگرفت.
تیمور در بحبوحه فتوحات خویش، متوجه متصرفات احمد جلایر شد. بنا بر رسم معمول، او ابتدا سفیری نزد احمد جلایر فرستاد و خواستار اطاعت شد (نوایی، 1341: 64-65؛ مؤید ثابتی، 1346: 355-356). شیخ نورالدین اسفراینی که از اکابر مشایخ آن عهد بود، از طرف بغداد به رسم رسالت از پیش سلطان احمد جلایر به حضور تیمور رسید. از دلایل انتخاب شیخ برای انجام مأموریت، احترامی بود که تیمور برای علما، دانشمندان و بزرگان صوفی قائل بود و احمد توقع داشت به احترام این شیخ، تیمور از حمله به بغداد منصرف شود. تیمور مقدم آن عالم را گرامی داشت و حتی دقیقهای از دلجویی وی فرو نگذاشت. سفیر به عرض رسانید که سلطان احمد میگوید بنده و خدمتکارم و در مقام اطاعت و ایلی. با توجه به اینکه اظهار اطاعت وی به حکم ضرورت بود، به التزام خطبه و سکه نیز اشارهای نکرد و تحف و هدایای او موقع قبول نیافت (سمرقندی، 1383: 1/674-675؛ خواندمیر، 1380: 3/455؛ شامی، 1363: 138).3
دولتشاه که در زمان محاصره شیراز توسط شاه محمود، از طرف شاه شجاع مأمور شده بود به کرمان برود و مال و لشکر از کرمان برای کمک بیاورد، خیانت کرد و خود در کرمان بر تخت نشست و برای تحکیم حکومت خود، تصمیم به وصلت با فراختائیان گرفت. او سپس ایلچی با هدایا به سیرجان نزد «جمالالدین شاه سلطان فرستاد». جمالالدین به آنها بار داد و احترام کرد، اما هنگامی که مقصود آنها را فهمید، دیگر اجازه صحبت به آنها نداد و زبان به دشنام و فضیحت گشود و به سرزنش و توبیخ دولتشاه پرداخت و هر چه هدایا تقدیم کرده بودند، پذیرفته نشد (حافظ ابرو، 1380: 1/368؛ سمرقندی، 1383: 1/368). گاهی نیز شأن و منزلت سفیر حفظ نمیشد. امیر مبارزالدین محمد در اصفهان بود که ایلچیان جانیبیک به حضور وی رفتند. جانیبیک در این زمان ملک اشرف را شکست داده بود و از همه انتظار اطاعت داشت. سفرای اعزامی او نیز به همین منظور نزد امیر مبارزالدین فرستاده شدند و او انتظار داشت امیر مانند زمان ایلخانان که تابع بودند، از او نیز متابعت کند. امیر که در این زمان قدرتمندترین فرد در مناطق مرکزی و جنوبی ایران بود، از این سخن به خشم آمد و سفرا را سخنان سخت گفت و به باد فحش و ناسزا گرفت؛ هرچند که سنت مهمانداری را به جای آورد (کتبی، 1364: 76-77؛ ستوده، 1346: 1/116-117؛ پزشک، 1387: 74؛ غنی، 1386: 1/228).
جایگاه سیاسی سفرا در عصر فترت
امرا از طریق تبادل سفیر با یکدیگر ارتباط برقرار میکردند. در طول دوران تاریخی، طبقهای به معنای خاص به عنوان سفیر وجود نداشت که شغلشان فقط سفارت بوده باشد، بلکه در مواردی که ضرورت ارسال سفیر احساس میشد، شخصی را به این عنوان انتخاب میکردند و به مأموریت میفرستادند؛ این بدان معنا نیست که در انتخاب سفیر هیچ دقتی صورت نمیگرفت، بلکه با توجه به مأموریت پیشِ رو و اهدافی که از آن سفارت داشتند، شخص متناسب برای انجام سفارت انتخاب میشد. در این دوره، علیرغم ضربههایی که تهاجم مغولان بر نهاد دین وارد کرده بود، این نهاد اعتبار خود را حفظ کرد. متنفذترین و محترمترین قشر جمعیت بومی متشکل از اعضای جامعه مذهبی بود که تعدادی از آنها پیروان بسیاری در میان مردم داشتند. شاید به همین دلیل مکررا به عنوان سفیر انتخاب میشدند. «این علما اغلب آوردهای فراتر از زادبوم جغرافیایی خود داشتند. از دیگر سو قداست معنویشان در فراسوی مرزها نیز احترام را نسبت به آنها برمیانگیخت و اینگونه نوعی مصونیت و امنیت برایشان به ارمغان میآورد» (دلریش، 1387: 2-3).
بنا بر گزارش محمود کتبی، از جمله گرفتاریهای امیر مبارزالدین و شاه شجاع، اوغانیان بودند. شاه شجاع پس از اینکه قدرت را از پدر خود گرفت، به سوی اوغانیان لشکر کشید. اوغانیان هنگامی که از طرف لشکر شاه شجاع در فشار بودند، «خواجه شمسالدین زاهد» را که از دهات عصر بود، به شفاعت و میانجیگری نزد شاه شجاع فرستادند. شاه شجاع شفاعت او را پذیرفت و لشکر به شیراز بازگشت (کتبی، 1364: 82-83). البته گاهی این اعتبار مانع از رد شدن و نپذیرفتن سفارت و میانجیگری آنها نمیشد. پس از انتشار خبر تصمیم امیر مبارزالدین محمد برای لشکرکشی به شیراز، شیخ ابواسحاق اینجو با مشورت ارکان حکومت تصمیم گرفت مولانا عضدالدین ایجی را که مورد احترام بود، برای درخواست صلح نزد امیر مبارزالدین بفرستد. امیر مولانا را به گرمی پذیرفت و برای او مواجب تعیین کرد، اما سفارت و میانجیگری او در رابطه با شیخ ابواسحاق را نپذیرفت (سمرقندی، 1383: 1/283-284؛ حافظ ابرو، 1380: 1/254-255؛ خواندمیر، 1380: 3/ 286-287؛ معلم یزدی، 1326: 244-245؛ آیتی، 1317: 163-164).
به هنگام شرایط جنگی، غالبا سفیر از میان امیران و فرماندهان نظامی انتخاب میشد؛ تا علاوه بر انجام سفارت، بهطور پنهانی توانمندی جنگی میزبان را ارزیابی کند. البته این امر به صورت مطلق نبوده، بلکه به هنگام درگیریها، گاه سفیر از طبقات مذهبی انتخاب میشد که بعضا شغل دیوانی نیز داشتند. برای نمونه، ملک اشرف در یکی از لشکرکشیهای خود به اصفهان، مولانا شرفالدین نخجوانی را برای اعلام ایلی و زدن سکه و خواندن خطبه، نزد اصفهانیها فرستاد (میرخواند، 1339: 5/564؛ سمرقندی، 1372: 263؛ حافظ ابرو، 1380: 1/221؛ غنی، 1386: 1/181). یا اینکه به هنگام ورود سلطان اویس به تبریز پس از مراجعت بردیبیک ازبک، اخی جوق که از طرف ازبکان حکومت تبریز را در اختیار داشت، به تفتان فرار کرد. سلطان اویس «امیر علی پیلتن» و «خواجه جلالالدین قزوینی» را برای دلجویی و آوردن اخی جوق به تبریز فرستاد (مستوفی قزوینی، 1396: 70؛ حافظ ابرو، 1349: 238؛ میرخواند، 1339: 5/571). گاه رسم بر این بود که حاکمان در گرفتاریهای بزرگ، بانوان درباری را برای عادیسازی روابط، به عنوان میانجی سفیر میفرستادند.
هنگام محاصره یزد توسط شاه منصور به دستور شاه شجاع، شاه یحیی (حاکم یزد) مادر خود را به نزد شاه منصور فرستاد و او فرزند خود را نصیحت کرد و کار آنها به مصالحه انجامید (خواندمیر، 1380: 3/312-313؛ کتبی، 1364: 106-107؛ غنی، 1386: 1/390). شاه شجاع پس از آنکه شاه منصور با برادرش شاه یحیی به سبب وساطت مادرش صلح کرد، خود با لشکر متوجه یزد شد. شاه یحیی چون از تصمیم شاه شجاع با خبر شد، همسر خود «سلطان پادشاه» را که دختر شاه شجاع بود، به همراه عمه خود که خواهر بزرگ شاه شجاع بود، به عنوان میانجی و شفیع نزد شاه شجاع فرستاد. شاه شجاع به شرط آنکه دیگر از او نافرمانی نشود، از شاه یحیی درگذشت (غنی، 1386: 1/391؛ آیتی، 1317: 179).
نتیجه
مغولان برخلاف مهاجمان پیشین به سرزمین ایران که از قبل با فرهنگ ایرانی از طریق همجواری آشنا بودند و حتی مسلمان هم شده بودند، هیچگونه آشنایی با آداب ایرانی نداشتند و خواستار مغولی کردن و اجرا کردن آداب خود در سرزمینهایی بودند که به تصرف درمیآوردند. حتی زمانی هم که مسلمان شده بودند، برخی آداب خود را که از آن بوی بتپرستی به مشام نمیرسید، حفظ کردند. حکومتهای جلایری و چوپانی را که از طوایف مغول بودند و به نیروی طوایف مغول وابسته بودند و یاسا و قوانین چنگیزی در بین آنها محترم بود و امور کشور براساس آیین مغولان اداره میشد، میتوان دنباله دولت ایلخانی در قلمرو محدودتری دانست. مظفریان در تلاش بودند برای حکومت خود در مقابل رقیبان مشروعیت ایجاد کنند و با به کارگیری مفاهیمی چون «جهاد در برابر کافران» بر متصرفات خود بیفزایند. در دوره حکومت مظفریان آداب، اصول و باورهای آنان بیشتر در پرتو سیاست مذهبی عربی-اسلامی پیگیری میشد. در این عصر، در بیشتر سفارتها علما و اشخاص مذهبی حضور داشتند. در شرایط جنگی معمولا امیران و فرماندهان جنگی برای سفارت انتخاب میشدند. در این عصر سفارتها با اهدافی چون خواستگاری و ازدواج، صلح و اتحاد، درخواست نیرو، مبادله اسیران، درخواست ایلی و اطاعت، فریب دادن و غیره صورت میگرفت و معمولا سفیران با موانع و چالشهایی چون خطر حبس و زندانی شدن، بیتوجهی دربار میزبان، رعایت نشدن شأن و منزلت سفیر و حتی گاهی کشته شدن مواجه میشدند.
پیوستها
جدول شماره 1: سفارت در دوره چوپانیان
دربار فرستنده | دربار پذیرنده | نام سفیر/سفرا | اهداف سفارت | شرایط و نتیجه اعزام سفیر | موانع |
شیخ حسن کوچک | طغاتیمور | - | ایلچی برای فریب (ایجاد تفرقه میان طغاتیمور و شیخ حسن جلایری) | این سفارت به هنگامی اتفاق افتاد که شیخ حسن جلایری و طغاتیمور بر ضد شیخ حسن چوپانی با هم متحد شده بودند. شیخ حسن چوپانی با اطلاع از این موضوع حیلهای به کار برد. او ایلچی نزد طغاتیمورخان فرستاد و پیغام داد که اگر او با چوپانیان بر ضد جلایریان متحد شود، ساتی بیگ را به عقد او درخواهد آورد و چوپانیان نیز از او اطاعت خواهند کرد و او را پادشاه خود میدانند. طغاتیمور این پیشنهاد را پذیرفت و به خط خود نامهای در این باره به او نوشت. شیخ حسن چوپانی این نامه را برای حسن جلایری فرستاد و اتحاد آنها را بر هم زد. |
|
شیخ حسن کوچک | امیر پیرحسین چوپانی | خواجگان دیوان غیاث الدین محمود کرمانی و عمادالدین سراوی | استمالت و ایمن گردانیدن از خود | امیر پیر حسین مناطق جنوبی ایران از جمله فارس را در اختیار داشت. در سال 742 ملک اشرف متوجه قلمرو امیر پیر حسین شد با پیوستن امرای پیر حسین به ملک اشرف، او احساس ضعف نمود و برای دریافت کمک به شیخ حسن چوپانی روی آورد. شیخ حسن که از او تکبر و غرور دیده بود ایلچیانی به نزد او فرستاد تا او را استمالت دهند و اطمینان دهند. بعد از آن چون به درگاه او آمد ابتدا او را حبس نمود و سپس به قتل رساند. |
|
شیخ حسن کوچک | حاجی طغای | قتلغ خواجه اختاجی و مولانا شمس الدین طوطی (واعظ) | ایلچی جهت فریب | در سال 741 شیخ حسن چوپانی برای هجوم به سرزمین حاجی طغای عازم آلاداغ شد. باز به حیله سیاسی متوسل شد و خواستا صلح و آشتی شد و قتلغ خواجه اختاجی را به نزد حاجی طغای فرستاد، او نیز موافقت نمود و برادرزاده خود عرب شاه را با سفیراعزامی چوپانیان، نزد شیخ حسن فرستاد و اظهار دوستی و مودت نمود. جهت بستن عهد و پیمان مولانا شمس الدین طوطی واعظ را طلبید. شیخ حسن واعظ را به همراه عرب شاه نزد حاجی طغای فرستاد . حاجی طغای با اعتماد به شیخ حسن، لشکر خود را مرخص و با معدودی از افراد خود آماده برقراری عهد و پیمان شد. اما شیخ حسن در مقابل با لشکرش روان شد، حاجی طغای به سختی توانست خود را از مهلکه نجات دهد ولی دیاربکر و سایر سرزمینهای اطراف عرصه چپاول، غارتگری و قتل و کشتار چوپانیان شد. |
|
شیخ حسن چوپانی | الصالح اسماعیل مملوک مصر | - | درخواست برای بازگرداندن پیکر تیمورتاش برای دفن | هیچ وقت میان ممالیک و چوپانیان رابطه دوستانه شکل نگرفت و این به واسطه وحشتی بود که از قتل تیمورتاش میان آنها برقرار بود. مملوک مصر با این ادعا که از آرامگاه تیمورتاش بی خبر است. پیام رسان را با ناامیدی برگرداند. |
|
شیخ حسن چوپانی | یکی از اعیان جلایری | - | ایلچی جهت فریب | در ملوک الطوایفی دوران فترت، ملک اشرف چوپانی و عمویش یاغی باستی از شیخ حسن چوپانی رویگردان شدند و به نزد شیخ حسن ایلکانی در بغداد رفتند. امیر شیخ حسن چوپانی اندیشهای کرد و پنهانی قاصدی به بغداد به نزد یکی از اعیان آنجا فرستاد و او را فریب داد و به دروغ گفت که ملک اشرف و یاغی باستی از طرف شیخ حسن برای انجام کاری به دربار جلایری آمدهاند. امیرجلایری با شنیدن این سخن خواست که آنها را بازداشت نماید اما آنها زود متوجه شدند و از بغداد فرار نمودند. |
|
ملک اشرف | الناصر حسن و الصالح صالح مملوکان مصر | - | صلح | هنگامی که نخستین سفارت ملک اشرف از راه رسید به حسن نوشتند که به آنها هشدار داده شده که فرستادگان، مأموران مخفی فرستاده شده برای جاسوسی درباره سپاهیان مملوکاند. آنها دومین سفارت را در اقامتگاهشان در قاهره محدود کردند. در سومین سفارت ملک اشرف با توضیح درباره اینکه قصد حمله به ارتنا را دارد از ملک صالح مملوک خواست که از ماجرا فاصله بگیرد. این درخواست مورد تأیید مملوکان قرار گرفت ولی ملک اشرف لشکری به آناتولی نفرستاد. |
|
ملک اشرف، یاغی باستی | مبارزالدین محمد مظفر | - | درخواست لشکر و نیرو |
| |
یاغی باستی، سیورغان | ملک اشرف چوپانی | قاضی محی الدین بردعی، فخرالدین حبش | صلح |
| |
ملک اشرف | حاکم اصفهان | مولانا شرف الدین نخجوانی | درخواست خطبه و سکه |
| |
ملک اشرف | حاکم ماردین | امیر بایبوقا، خواجه غیاث الدین کرمانی، شمس الدین یزدی | خواستگاری و ازدواج |
|
|
ملک اشرف | حاکم ژن | - | تجارت و بازرگانی |
| |
ملک اشرف | کاووس حاکم شروان | خواجه عبدالحی وزیر و اخی شاه ملک | خواستگاری و ازدواج |
| |
دلو بایزید و الفی | - | ایلی و اطاعت | دلو بایزید و الفی سرداران ملک اشرف در قراباغ بودند که بر علیه او شورش نمودند. سفارتها نتیجه نداد و در نتیجه این سرداران به دست ملک اشرف به قتل رسیدند. |
| |
ملک اشرف | خواجه عبدالحی | مهتر تجری فراش (بحری فراش) | ایلچی برای فریب (طلب خواجه عبدالحی) | ملک اشرف هر از چندگاهی به بهانهای افراد خود را میگرفت و اموال آنها را مصادره میکرد. خواجه عبدالحی که وزیر بود را گرفت و در قلعه الموت حبس کرد. حاکم و امرای گیلان خواجه را احترام تمام کردند و از خویشان خود دختری را به عقد او درآوردند. ملک اشرف که نگران این موضوع بود بعد از مدتی مکتوبی مبنی بر استمالت و دلجویی و اینکه از زمانی که او رفته کار مملکت به تباهی کشیده فرستاد و خواستار حضور او در تبریز شد. خواجه عبدالحی هنگامی که به تبریز رسید، ملک اشرف او را به قلعه النجق فرستاد و در آنجا حبس نمود. |
|
جدول شماره2: سفارت در دوره مظفریان
دربار فرستنده | دربار پذیرنده | نام سفیر/سفرا | اهداف سفارت | شرایط و نتیجه اعزام سفیر | موانع |
امیرمبارزالدین محمد | حاکم هرمز | اخی شجاع الدین | آوردن مال هرمز | او به هنگام مراجعت غدری به خاطر آورده بود. چون به کرمان رسید و منهیان که با او بودند و بر غدر او هم سوگند شده بودند غدر بر او ثابت کردند او را بند کرده در قلعه کرمان بازداشتند و اموال و تعلقات او به دیوان گرفتند او را هلاک کردند. | حبس و قتل سفیر توسط امیر مبارزالدین |
امیرمبارزالدین محمد | ملک اشرف | - | درخواست لشکر | به هنگامی که امیر مبارزالدین در کرمان بود و ابواسحاق اینجو در فارس بود و پیوسته لشکر فارس برای کرمان زحمت ایجاد میکرد، ایلچی به ملک اشرف فرستاد و از او درخواست لشکر کرد تا شیراز را برای ملک اشرف بگیرد. |
|
مبارزالدین محمد | شیخ ابواسحاق اینجو | مولانا شمس الدین صاین قاضی | صلح | سفیر به واسطه اختلافی که با امیر مبارزالدین داشت هنگامی که به شیراز رسید با فراموش کردن مأموریت خود به سمت وزیر شیخ منصوب شد. |
|
امیر مبارزالدین محمد | شیخ ابواسحاق اینجو | خواجه حاجی دیلم | تأکید بر اتحاد و وفاداری به پیمان | زمانی که امیر مبارزالدین در برابر اوغانیان دچار شکست شد، بنابر پیمانی که قبلا با شیخ بسته بود، خواجه حاجی دیلم را به شیراز فرستاد تا با یادآوری این پیمان مانع از کمک شیخ به اوغانیان شود. شیخ در ظاهر به سفیر جواب مثبت داد ولی در اصل قصد کمک به اوغانیان را داشت. قضیه ای که سفیر امیر متوجه آن شد و به امیر اطلاع داد. |
|
امیرمبارزالدین محمد | اتابک نورالورد در لرستان | مولانا ناصرالدین خنجی، امیر کمال الدین حسین رشیدی، خواجه رکن الدین عمیدالملک، خواجه صدرالدین اناری | اتحاد | پس از تصرف شیراز توسط امیر مبارزالدین، و رفتن شیخ ابواسحاق به اصفهان، اتابک نورالورد می خواست که به کمک شیخ ابوسحاق برود، امیر مبارزالدین این سفرا را فرستاد تا مانع اتحاد آنها شود که موفق نبود و کار با حمله امیر به لرستان و سقوط اتابک به پایان رسید. |
|
شاه شجاع | تیمور | - | سفارش فرزندان | شاه شجاع در هنگام مرگ این نامه را نوشته و سفارش خاندان مظفری را کردهاست. |
|
شاه شجاع | احمد جلایر | - | سفارش فرزندان | شاه شجاع در هنگام مرگ این نامه را نوشته و سفارش خاندان مظفری را کردهاست. |
|
شاه شجاع | شاه منصور | نظام الدین عبدالله | سفارش و توصیه به رعایت اخلاق حکومتداری |
|
|
شاه شجاع | امیر اختیارالدین حسن | - | اطمینان به او که تیمور به قلمرو دوستان خود حمله نمیکند. | امیر اختیارالدین که از جانب شاه شجاع در کرمان حاکم بود به هنگامی که تیمور به سیستان هجوم برد نامهای به شاه شجاع نوشت و از اینکه ممکن است تیمور به کرمان حمله کند بیمناک بود. |
|
شاه شجاع | شاه محمود مظفری | مولانا معین الدین یزدی | رفع محاصره از شیراز | شاه محمود به همراه نیروهای کمکی سلطان اویس به قلمرو شاه شجاع تاخت و هنگامی که شیراز را در محاصره داشتند این سفارت صورت گرفت. شاه محمود در جواب گفت که برادر باید به ابرقو برود تا من لشکر جلایری را به مملکتشان روانه دارم. |
|
شاه شجاع | شاه محمود | مولانا معین الدین یزدی | عدم دخالت بیگانگان در امور مظفریان | شاه محمود برای اینکه بتواند شاه شجاع را شکست دهد، سفیری نزد سلطان اویس فرستاد و از او در برابر شاه شجاع کمک خواست. شاه شجاع در مقابل سفیری نزد محمود فرستاد و از او خواست تا از دخالت دادن بیگانگان در امور مظفریان پرهیز کند ولی این سفارت نتیجه ای نبخشید. |
|
شاه شجاع | مردم قزوین | خواجه مجدالدین قاقم | ایلی و اطاعت | شاه شجاع پس از فوت سلطان اویس به تبریز لشکر کشید و آنجا را تصرف نمود. پس از مدتی در طول زمستان اتفاقاتی افتاد و احساس ناامنی کرد خواست که به شیراز برگردد در راه بازگشت هنگامی که به قزوین رسید اظهار عصیان نمودند. خواجه مجدالدین قاقم گفت من بروم و ایشان را رام گردانم در عوض از قهر شاه ایمن باشند. مورد قبول واقع شد و به شهر رفت. قزوینیان شروع به فحش و ناسزا گفتن کردند و پیک شاه شجاع را کشتند. | قتل سفیر
|
شاه شجاع | مردم قزوین | سید فخرالدین ابهری | ایلی و اطاعت | پس از قتل سفیر این سفیر با وساطت بزرگان فرستاده شد اما نتیجه نداد. |
|
شاه شجاع | شاه محمود | - | صلح | به هنگام درخواست شاه محمود از سلطان اویس برای فرستادن لشکر برای جنگ با شاه شجاع، وقتی که شاه شجاع از تعداد لشکر دشمن خبردار شد این نامه را فرستاد ولی شاه محمود در جواب گفت برای اینکه بتوانم چند روزی ایمن باشم این درخواست را ازسلطان اویس کردهام و به درخواست شاه شجاع جواب منفی داد. |
|
شاه شجاع | شاه محمود | - | درخواست مال اصفهان | خان سلطان همسر شاه محمود به علت کینهای که از مظفریان بابت قتل عمویش شیخ ابواسحاق اینجو داشت، تلاش میکرد تا ایجاد دسیسه میان برادران مظفری انتقام خود را بگیرد. بدین منظور ایلچیانی به اصفهان نزد شاه شجاع فرستاد و او را به گرفتن اصفهان تشویق کرد و در ضمن به او اظهار علاقه نمود. شاه شجاع برای اینکه بهانهای پیدا کند سفیری نزد برادر فرستاد و گفت برای ازدواج دخترش با شاه منصور از مال اصفهان کمکی نماید. شاه محمود در جواب گفت که تمام شهرهای مهم عراق عجم در تصرف شاه شجاع است و اصفهان به سبب لشکرکشیهای متعدد خراب است و در خرج روزمره خود مانده و وجهی که لایق شاه شجاع باشد در اصفهان وجود ندارد. شاه شجاع به اصفهان نیرو برد و شاه منصور با پی بردن به اینکه خان سلطان همسرش عامل این درگیری است او را به قتل رساند و سفیری نزد برادر فرستاد و موضوع را به او گفت و شاه شجاع نیز با اطلاع از این موضوع لشکر خود را بازگشت داد. |
|
شاه شجاع | سلطان حسین جلایری | - | خواستگاری و ازدواج | شاه شجاع پس از بازگشت از تبریز و مصالحه با سلطان حسین، ایلچی فرستاد و دختر سلطان اویس را برای پسرش زین العابدین خواستگاری نمود. |
|
شاه شجاع | امیرولی | - | مخالفت با سلطان اویس | شاه شجاع به واسطه آنکه سلطان اویس دختر خود را به او نداد و به شاه محمود داد از او دلگیر و ناراحت شد. نامهای به امیر ولی نوشت و او را به مخالفت با خاندان جلایری تشویق نمود. امیر ولی با لشکر به ری آمد و از آنجا به ساوه لشکر کشید و بعد از دو هفته آنجا را تسخیر نمود.حاکم ساوه ضمن قبول پرداخت مال، دختر خود را به امیر ولی داد در نتیجه امیرولی به مازندران بازگشت. |
|
شاه شجاع | سلطان اویس جلایری | امیراختیارالدین حسن | خواستگاری و ازدواج | این خواستگاری که همزمان از سوی شاه محمود و شاه شجاع صورت گرفت با پاسخ مثبت به شاه محمود و جواب منفی به شاه شجاع ادامه یافت. |
|
شاه شجاع | شاه محمود | مهتر حاجی بهاالدین | صلح | شاه شجاع که در کرمان با طغیان پهلوان اسد روبهرو شده بود. ابتدا نزد برادرش محمود سفیر فرستاد و خواستار تجدید مصالحه شد. شاه محمود که مریض بود نیز پذیرفت. شاه شجاع پس از اطمینان خاطر از جانب شاه محمود راهی کرمان شد. |
|
شاه شجاع | تیمور | امیر عمرشاه | اظهار همدلی و یک جهتی و دوستی |
| |
شاه شجاع | احمد جلایری | امیر یعقوب شاه علمدار | صلح | عادل آقا که از سلطان احمد شکست خورده بود از شاه شجاع درخواست کمک نمود. در پی این درخواستها شاه شجاع عازم مملکت جلایری شد و از همدان ایلچی نزد سلطان احمد فرستاد و خواستار صلح میان دو برادر شد. در پی این صلح بایزید عراق عجم را به دست آورد و در سلطانیه به همراه لشکر کمکی شاه شجاع مستقر شد و عادل آقا نیز به همراه شاه شجاع به شیراز رفت. |
|
شاه شجاع | دولتشاه در کرمان | امیر سیف الدین رمضان اختاجی | ایلی و اطاعت | دولتشاه که از طرف شاه شجاع در زمان محاصره شیراز توسط شاه محمود، مأمور شده بود به کرمان برود و مال و لشکر از کرمان برای کمک بیاورد، خیانت نمود و در کرمان خود بر تخت نشست و به نفع شاه محمود خطبه و سکه زد. شاه شجاع پس از توافق با شاه محمود و رفتن به ابرقو، متوجه کرمان شد ابتدا سفیری به نزد او فرستاد و گفت در صورت ایلی و اطاعت از جرایم او خواهد گذشت. دولتشاه نیز سفیری برای صلح فرستاد و شاه شجاع به وسیله همان سفیر دولتشاه به او پیغام داد که دولتشاه تربیت شده من است حالا من متوجه شیرازم دولتشاه خود باید در کرمان بماند. او بیاید تا تجدید عهدی شود و من به جیرفت بازگردم. دولتشاه پذیرفت و به حضور شاه شجاع آمد و با هم به شهر رفتند. تا اینکه توطئهای از جانب دولت شاه بر ضد شاه شجاع فاش شد و او به دستور شاه شجاع کشته شد. |
|
شاه شجاع | ملک عزالدین در لرستان | مولاناسعدالدین انسی | خواستگاری و ازدواج | شاه شجاع پس از لشکرکشی به قزوین و ایجاد صلح میان برادران جلایری احمد و بایزید متوجه شوشتر و شاه منصور شد. در راه هنگامی که به خرم آباد رسید در پای قلعه ایستاد و ایلچی جهت خواستگاری فرستاد. |
|
شاه محمود | سلطان اویس جلایری | خواجه شمس الدین کوهی (کرمزی) | خواستگاری و ازدواج و درخواست لشکر | سلطان اویس لشکری را به همراه سرداران خود به اصفهان نزد محمود فرستاد و آنها بر شاه شجاع در شیراز هجوم برده و آنجا را تصرف کردند و شاه شجاع به ابرقو و کرمان رفت. |
|
شاه محمود | سلطان اویس جلایری | خواجه تاج الدین مشیزی | خواستگاری و ازدواج | این خواستگاری که همزمان از سوی شاه محمود و شاه شجاع صورت گرفت با پاسخ مثبت به شاه محمود و جواب منفی به شاه شجاع ادامه یافت. |
|
شاه محمود | شاه شجاع | - | درخواست توافق برای واگذاری شیراز | شاه محمود با کمک نیروهای کمکی جلایری توانست شیراز را محاصره کند. این محاصره مدت یازده ماه طول کشید و کار بر شاه شجاع سخت شد. شاه محمود به برادر پیغام فرستاد که به واسطه امرای بیگانه کار از دست من خارج شده، صلاح در آن است که تو از شیراز خارج شده و به ابرقوبروی و مدت یک ماه در آنجا بمانی تا من امرای خارجی را برگردانم. آن وقت با هم گفتگو خواهیم کرد و ممالک را تقسیم خواهیم کرد. شاه شجاع که چارهای نداشت قبول نمود. |
|
شاه محمود | شاه شجاع | - | صلح | شاه شجاع پس از اینکه دوباره بر شیراز دست یافت. به اصفهان لشکرکشی کرد. محمود سفیر فرستاد و از شاه شجاع خواستار صلح شد و خواست که اصفهان را به او واگذارد. شاه شجاع قبول نمود و خطبه و سکه در اصفهان به نام شاه شجاع شد. |
|
زین العابدین | اغجکی؟ | سید قوام الدین | صلح و اتحاد | هنگامی که سلطان زین العابدین به قم لشکر کشید. خواجه اصیل الدین حاکم قم از اغجکی حاکم سلطانیه و عراق عجم کمک خواست. سلطان زین العابدین نزد اغجکی ایلچی فرستاد و گفت که خواجه اصیل الدین با شاه منصور متحد است و شاه منصور خیال تصرف عراق عجم را دارد و پس از من به سراغ تو خواهد آمد. اغجکی سخن او را پذیرفت و قرار بر آن شد که او معتصم فرزند زین العابدین را پادشاه عراق گرداند. ولی امرای او این موضوع را مصلحت ندانستند و او سیف الملوک فرزند امیر زاهد ایلکانی را به حکومت عراق عجم برداشت. |
|
زین العابدین | سلطان احمد مظفری | - | درخواست کمک برای مقابله با شاه منصور | سلطان زین العابدین پس از گریختن از مقابل تیمور و فرار به شوشتر توسط شاه منصور حبس شد. با برگشت تیمور به سمرقند و حرکت شاه منصور از شوشتر برای تصرف شیراز، سلطان زین العابدین از حبس فرار نمود و به اصفهان رفته و حکومت آنجا را به دست گرفت. پس از آن شاهزادگان مظفری پیوسته در حال درگیری با هم بودند و شاه منصور مرتب به اصفهان لشکر میکشید. در پی این فشارها زین العابدین از سلطان احمد در برابر شاه منصور کمک خواست. سلطان احمد با سپاه به کمک او آمد ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند و از شاه منصور شکست خوردند. |
|
زین العابدین | شاه یحیی | - | درخواست کمک برای حمله به شاه منصور | زین العابدین پس از آنکه توانست خود را از زندان شاه منصور آزاد و به اصفهان برود تصمیم بر حمله به شیراز و شاه منصور گرفت و در این راه از شاه یحیی کمک خواست تا با هم به شیراز حمله برند که با موافقت شاه یحیی همراه بود. |
|
شاه یحیی | زین العابدین | - | صلح | پس از مرگ شاه شجاع، سلطان زین العابدین در فرستادن بایزید به اصفهان که بنابر وصیت شاه شجاع باید به او واگذار میشد تعلل ورزید. این مسأله باعث شد تا شاه یحیی طمع در حکومت اصفهان و فارس کند و با لشکر به طرف شیراز حرکت نمود. دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند ولی شاه یحیی برای اینکه نیروهای شاه منصور که از او کمک طلبیده بود برسند جنگ را شروع نمیکرد و از طرفی واهمه داشت که زمانی که منصور و نیروهایش برسند کار او را مشکل سازند. پس در پی صلح با زین العابدین افتاد و با این شرط که حکومت ابرقو به بایزید برسد، صلح نمودند. |
|
شاه یحیی | شاه شجاع | - | خواستگاری و ازدواج | درخواست او مورد قبول واقع شد. |
|
شاه یحیی | شاه شجاع | - | درخواست عفو وصلح | این سفارت هنگامی که یزد در محاصره لشکر شاه شجاع بود صورت پذیرفت. در نتیجه این رسالت شاه شجاع دستور رفع محاصره و بازگشت لشکر را داد. |
|
شاه منصور | ایلدروم بایزید | مرتضای اعظم سید شمس الدین | اتحاد بر ضد تیمور | بایزید در جواب گفته است که محاصره قسطنطنیه را ناتمام گذاشته و با آنها صلح نموده و به طرف تیمور لشکر را حرکت دادهاست. |
|
شاه منصور | اغجکی؟ | - | صلح و اتحاد | شاه منصور به هنگامی که نیروهای تیمور عازم منطقه بودند ایلچی پیش حاکم عراق عجم فرستاد و او را به اتحاد در مقابل تیمور فراخواند. اما اغجکی جواب داد که ما را طاقت سرکشیدن نیست و من بنده تیمور هستم. |
|
شاه منصور | سلطان احمد مظفری | - | درخواست برای اتحاد و اقدام نظامی علیه تیمور | شرایط جنگی (این درخواست با جواب منفی همراه شد و شاه منصور سرحد ولایت کرمان را خراب نمود و به شیراز برگشت) |
|
سلطان احمد | شاه منصور | خواجه عزالدین اوجی | نصیحت کردن و آرام ساختن | در پی درخواست شاه منصور برای اتحاد بر ضد تیمور، سلطان احمد این سفیر را فرستاد تا شاه منصور را نصیحت کند و او را آرام سازد و بگوید که جنگ با امیر تیمور سودای فاسدی است. در جواب شاه منصور سرحد ولایت کرمان را خراب نمود و به شیراز برگشت. |
|
احمد مظفری | تیمور | امیر اختیارالدین حسن | اعلام ایلی نسبت به تیمور |
|
|
جدول شماره 3: سفارت در دوره جلایریان
دربار فرستنده | دربار پذیرنده | نام سفیر/سفرا | اهداف سفارت | شرایط و نتیجه اعزام سفیر | موانع |
شیخ حسن جلایری | ابوسعید ایلخانی | - | درخواست عفو امیر ارتنا | با موافقت سلطان همراه بود. |
|
شیخ حسن جلایری | شیخ حسن چوپانی | - | صلح | شیخ حسن بزرگ پس از ازمیان برداشتن امیر علی پادشاه اویرات و موسی خان با دشمن دیگری به نام شیخ حسن چوپانی روبهرو شد و از او شکست خورد و به قزوین رفت. حسن چوپانی پس از واگذاری سلطنت به ساتی بیگ و ازمیان بردن قراجری غلام پدرش، لشکر بر سر حسن جلایری برد و شیخ حسن که هنوز پس از شکست اولی از چوپانیان آماده نبود سفیر فرستاد و خواستار صلح شد. |
|
شیخ حسن جلایری | طغاتیمور | اتابک تاش تیمور و امیرزاده چوپان قتلغ بن مبارک | ایلی و اتحاد علیه شیخ حسن چوپانی | شیخ حسن جلایری پس از شکست از شیخ حسن چوپانی، برای مقابله با او به طغاتیمور ایلچی فرستاد و ضمن قبول او به عنوان خان، خواستار اتحاد بر علیه چوپانیان شد. |
|
شیخ حسن جلایری | ملک الناصر مملوک | - | درخواست کمک برای مقابله با شیخ حسن چوپانی | شیخ حسن جلایری پس از شکستهای متعدد از شیخ حسن چوپانی ایلچی به مصر فرستاد و خواستار اتحاد و کمک ممالیک برای مقابله با چوپانیان شد. مملوک مصر با این شرط که شیخ حسن جلایری و متحدینش از او اطاعت کنند حاضر به اتحاد شد، که این موضوع توسط شیخ جلایری پذیرفته شد. |
|
حسن جلایری | اورخان غازی عثمانی | طورمش بک | خبررسانی |
|
|
سلطان اویس | اخی جوق | امیرعلی پیلتن، خواجه جلال الدین قزوینی | دلجویی کردن و ایمن کردن از خود و آوردن اخی جوق به تزد سلطان |
| |
سلطان اویس | قرامحمد حاکم واسط | - | طلب او و آوردن کشتی | از طرف بغداد خبر رسید که خواجه مرجان حاکم بغداد دم از مخالفت میزند. به طرف بغداد حرکت نمود و در اوایل بهار به حدود بغداد رسید. به دستور خواجه مرجان بند عورخ را بگشادند و در نتیجه صحرای بغداد تا چهار فرسنگ را آب بگرفت. سلطان به مدت چهل روز توقف نمود. پس از این مدت امرایش را به اطراف فرستاد تا چند کشتی پیدا کردند و با حدود هفت هزار مرد از آب دجله گذشت و به حدود دجله رفتند. سلطان اویس از آنجا پیش قرامحمد که حاکم واسط و از غلامان او بود ایلچی فرستاد و خواستار حضور او و آوردن چند کشتی شد. |
|
سلطان اویس | ملک اشرف مملوک مصر | - | عدم کمک به خواجه مرجان | خواجه مرجان حکمران اویس در بغداد بر ضد اویس شورید و سفیری به مصر فرستاد و ضمن قبول کردن سکه و خطبه، خواستار کمک او شد. سلطان اویس با اطلاع از این موضوع سفیری نزد مملوک مصر فرستاد تا به مملوک بفهماند که خواجه مرجان جز یک یاغی ساده نیست و از کمک کردن به او بپرهیزد. این سفیر در دربار مملوکان با سردی پذیرفته شد. |
|
سلطان اویس | حاکم طرابوزون و حاکم ونیز | - | تجارت و بازرگانی | او دو نامه به حاکم طرابوزون و ونیز فرستاد و تجار ونیزی را دعوت کرد که بار دیگر به ایران به خصوص تبریز بیایند و او قول داد که مانند زمان ابوسعید راهها را امن سازد و از تجار ونیزی به بهترین نحو پذیرایی کند و حقوق گمرکی را از سابق کمتر کند. |
|
سلطان اویس | خواجه علی مؤید | - | موافقت و اتحاد بر ضد امیر ولی | امیر ولی با لشکر مازندران به ری رفت و آنجا را مسخر نمود. سلطان اویس به مقابله او شتافت و او را تا سمنان تعقیب نمود و از آنجا مراجعت نمود. سبب مراجعت آن بود که هنگامی که عازم نبرد با امیر ولی بود با خواجه علی موید مکاتبه نمود و خواستار آن شد که با موافقت یکدیگر امیر ولی را از پیش بردارند. هنگامی که امیر ولی را شکست داد نیز باز خواستار حضور خواجه علی شد و به او نامه نوشت. خواجه به سبب ترسی که داشت از اینکه پس از تصرف مملکت امیر ولی، شاید طمع در قلمرو سربداری نماید درخواست را اجابت ننمود و سلطان اویس به همین علت مجبور به بازگشت شد. |
|
سلطان حسین | شاه شجاع | خواجه شیخ کججی | صلح | شرایط جنگی (شاه شجاع پس از فوت سلطان اویس و به تخت نشستن سلطان حسین، به فکر تسخیر تبریز افتاد و با لشکر متوجه تبریز شد که در میانه راه این سفیر از طرف سلطان حسین رسید. اما شاه شجاع سفیر را بازگرفته و به سمت تبریز حرکت نمود و جنگ به وقوع پیوست). | حبس سفیر |
سلطان حسین | امیر ولی | عباس آقا | خواستگاری و ازدواج | امیر ولی با تحریک شاه منصور با لشکر به سمت قلمرو جلایری حرکت نمود، هنگامی که به لشکر جلایری رسید، دو طرف خواستار صلح شدند. از شرایط صلح این بود که امیر ولی دختر خود را به سلطان حسین داد و در عوض سلطان حسین ولایت ری را به عنوان مهر دختر به امیر ولی واگذار نمود. |
|
سلطان حسین | شاه شجاع | - | مبادله اسیران |
|
|
احمد جلایر | شاه شجاع | - | صلح |
|
|
احمد جلایر | ایلدروم بایزید | عوض شاه بک | درخواست برای راه دادن و پناه دادن به او و قرایوسف به دربارش پس از فرار از مقابل تیمور و جنگ با تیمور | سلطان احمد این نامه را در نزدیکی ملاطیه و سیواس بین ممالک عثمانی و مملوکان هنگامی که از مقابل تیمور گریخته بود نوشتهاست. این سفارت نتیجه مثبت داد وایلدروم بایزید ضمن پناه دادن به آنها، پس از مدتی به مقابله با تیمور شتافت. |
|
احمد جلایر | شاه شجاع | - | درخواست برای دفع فتنه عادل آقا و صلح میان او و بایزید | سلطان احمد از عادل آقا به این دلیل که برادرش سلطان بایزید را در سلطانیه بر تخت نشانده و میان دو برادر به فتنه و فساد مشغول است به شاه شجاع شکایت نمود. پس از این عادل آقا که از سلطان احمد شکست خورده بود از شاه شجاع درخواست کمک نمود. در پی این درخواستها شاه شجاع عازم مملکت جلایری شد و از همدان ایلچی نزد سلطان احمد فرستاد و خواستار صلح میان دو برادر شد. در پی این صلح بایزید عراق عجم را به دست آورد و در سلطانیه به همراه لشکر کمکی شاه شجاع مستقر شد و عادل آقا نیز به همراه شاه شجاع به شیراز رفت. |
|
سلطان احمد | امیر هوشنگ پسر کاووس | قاضی شیخ علی | طلب او و لشکرش | سلطان احمد با کشتن برادر خود سلطان حسین بر تخت نشست. این امر با مخالفت عادل آقا همراه شد و او بایزید را در مقابل احمد برکشید. عادل آقا و سلطان بایزید از سلطانیه به طرف تبریز لشکر کشیدند. سلطان احمد چون آمادگی مقابله نداشت به قراباغ اران رفت و سفیری را پیش امیر هوشنگ پسر کاووس فرستاد و او را طلب داشت. هنگامی که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند با وساطت امیر هوشنگ میان برادران صلح برقرار شد و آذربایجان و اران و موغان به سلطان احمد و عراق عجم به سلطان بایزید رسید. و قرار شد یک نفر از طرف احمد و کس دیگر از طرف بایزید به بغداد روند. |
|
احمد جلایری | عادل آقا | خواجه صدرالدین اردبیلی | صلح |
| |
احمد جلایری | عادل آقا | شیخ کججی | صلح |
| |
احمد جلایری | عادل آقا | هوشنگ حاکم شروان | صلح | سلطان احمد با کشتن برادر خود سلطان حسین بر تخت نشست. این امر با مخالفت عادل آقا همراه شد و او بایزید را در مقابل احمد برکشید. عادل آقا و سلطان بایزید از سلطانیه به طرف تبریز لشکر کشیدند. سلطان احمد چون آمادگی مقابله نداشت به قراباغ اران رفت و سفیری را پیش امیر هوشنگ پسر کاووس فرستاد و او را طلب داشت. هنگامی که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند با وساطت امیر هوشنگ میان برادران صلح برقرار شد و آذربایجان و اران و موغان به سلطان احمد و عراق عجم به سلطان بایزید رسید. و قرار شد یک نفر از طرف احمد و کس دیگر از طرف بایزید به بغداد روند. |
|
سلطان احمد جلایر | شاه شجاع | - | صلح و منصرف کردن او از همکاری با عادل آقا | عادل آقا در نبردهای خود با سلطان احمد، هنگامی که احساس کرد توانایی شکست سلطان احمد را ندارد از شاه شجاع یاری طلبید، شاه شجاع با استقبال از این موضوع با لشکر به طرف آذربایجان حرکت نمود و عادل آقا و بایزید در بین راه به او ملحق شدند و به اتفاق هم به همدان رفتند. در این شهر ایلچی سلطان احمد رسید و پیغام رسانید که بایزید برادر بزرگ من است تمام اموال من به وی تعلق دارد و من به دلخواه شما با او رفتار خواهم کرد ولی عادل آقا از برکت خانواده ما است که به این مقام رسیده است، او خیانتکار و مقصر است و اگر خود را دوست شما معرفی میکند برای این است که به آرزوی دیرینه خود یعنی حکومت آذربایجان برسد. بایزید در جواب گفت که من سلطانیه را میگیرم و به بایزید خواهم داد. |
|
احمد جلایر | قرایوسف | - | ایلچی برای فریب | پس از مرگ امیر تیمور، علاء الدوله فرزند احمد جلایر که در سمرقند تحت نظر بود از فرصت استفاده کرد و گریخت. هنگامی که به تبریز رسید، قرایوسف با او به مهربانی رفتار کرد ولی او آذربایجان را جز قلمرو جلایری میدانست و در آنجا دست به شورش زد اما توسط قرایوسف دستگیر و زندانی شد. سلطان احمد با اطلاع از این موضوع به جمعآوری سپاه برای حمله به تبریز پرداخت و برای اینکه قرایوسف را به اشتباه بیتدازد ایلچی به نزد او فرستاد و پیغام داد که به علت ضعف و بیماری و گرمای هوای بغداد بهار آینده را برای ییلاق به النگ که یکی از ییلاقات همدان بوده است میرود. و درباره علاءالدوله هیچ نگفت تا قرایوسف چنین پندارد که او از این قضیه هیچ نمیداند. |
|
احمد جلایری | تیمور | شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی | صلح | تیمور در بحبوحه فتوحات خویش، متوجه متصرفات احمد جلایر شد. بنا بر رسم معمول او ابتدا سفیری نزد احمد جلایر فرستاد و خواستار اطاعت شد. شیخ نورالدین اسفراینی که از اکابر مشایخ آن عهد بود از طرف بغداد بهرسم رسالت از پیش سلطان احمد جلایر به حضور تیمور رسید. ازآنجاکه اظهار اطاعت وی به حکم ضرورت بود و معذلک به التزام خطبه و سکه نیز اشارهای نکرده بود، تحف و هدایای او موقع قبول نیافت. |
|
احمد جلایر | تیمور | - | پاسخ به درخواست ایلی تیمور | تیمور پس ازغلبه بر مظفریان، نامهای به سلطان احمد جلایری نوشت و او را به ایلی خواند. سلطان احمد در جواب با سخنان توهین آمیز به تیمور جواب داد و درخواست او را رد کرد. |
|
سلطان احمد | امیرسیدی احمد الشکی | - | تأکید بر اتحاد |
|
|
سلطان احمد | فرج مملوک مصر | - | درخواست کمک | سلطان احمد پس از فرار از مقابل تیمور به طرف غرب گریخت. در میانه راه امیر قرایوسف به او پیوسته و ایلچی به مصر فرستادند و از فرج که جانشین برقوق شده بود کمک خواستند. ایلچی هنوز برنگشته بود که امرای شام و مصر به جنگ آمدند و میان آنان درگیری به وجود آمد و ممالیک شکست خوردند. پس از این درگیری آنها تصمیم گرفتند به روم پناهنده شوند. |
|
سلطان احمد | مراد خان عثمانی | - | اتحاد بر ضد تیمور | او جواب خوشایندی فرستاد و نظر موافق داد. |
|
دادههای جدولهای بالا نشان میدهد در این عصر علیرغم جنگهای مداوم وعدم وجود دولت مرکزی نیرومند، ارتباطات سیاسی و تبادل سفیر در چارچوب مرزهای ایران، در بین حکومتهای عصر فترت و گاه خارج از مرزها با حاکمیت عثمانی و ممالیک مصر صورت میگرفت. سفارتها با اهدافی همچون خواستگاری و ازدواج، صلح و اتحاد، درخواست نیرو، مبادله اسیران و غیره صورت میگرفت. در این دوره سفیران نیز با موانع و چالشهایی همچون خطر حبس و زندانیشدن، بیتوجهی دربار میزبان، رعایتنشدن شأن و منزلت سفیر و حتی در مواقعی کشتهشدن مواجه میشدند.
کتابنامه
ابنعربشاه (1373). عجایب المقدور فی اخبار تیمور (زندگی شگفتآور تیمور). ترجمه محمدعلی نجاتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
آژند، یعقوب (بهار 1388). «تعامل فرهنگهای ایرانی، اسلامی و ترکی در شیراز (سده هشتم و نهم قمری)». مجله تاریخ ایران، شماره 2 (پیاپی 5/60)، 1-16.
همو (1393). مکتب نگارگری شیراز. تهران: مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری(متن).
اقبال آشتیانی، عباس (1389). تاریخ مغول. قم: نیلوفرانه.
الشریده، ایمن ابراهیم (1384). روابط سیاسی ایران عهد تیموریان با مصر و شامات عهد ممالیک. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
الغبیگ (1399). مختصر تاریخ الوس اربعه. بهکوشش علی ابوالقاسمی، همدان: روزاندیش.
آیتی، عبدالحسین (1317). تاریخ یزد. یزد: چاپخانه گلبهار.
بارتولد. و. و. (1358)، خلیفه و سلطان و مختصری درباره برمکیان. ترجمه سیروس ایزدی، تهران: امیرکبیر.
برادبریج، آن. اف. (1399). پادشاهی و ایدئولوژی در دنیای اسلامی - مغولی. ترجمه جواد عباسی، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام.
بیانی، شیرین (1382). تاریخ آل جلایر. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
پزشک، منوچهر (1387). عصر فترت در ایران سدههای میانه. تهران: انتشارات ققنوس.
تاریخ ایران؛ دوره تیموریان (1382). پژوهش از دانشگاه کمبریج، ترجمه یعقوب آژند، تهران: جامی.
تتوی، ملا احمد و آصفخان قزوینی (1382). تاریخ الفی. تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، ج7، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
حافظ ابرو (1380). زبدة التواریخ. بهکوشش سید کمال حاجسیدجوادی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
همو (1349). ذیل جامع التواریخ رشیدی. با مقدمه و حواشی دکتر خانبابا بیانی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی.
خزائلی، علیرضا (1390). تاریخ جهان اسلام از قرن هفتم تا دهم هجری. تهران: دانشگاه پیام نور.
خواندمیر (1380). حبیب السیر فی اخبار افراد بشر. بهکوشش محمد دبیر سیاقی، ج3، تهران: انتشارات خیام.
دلریش، بشری (1387). سفیر و سفارت در عصر غزنوی با تکیه بر تاریخ بیهقی. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، 37، 1-23.
ستوده، حسینقلی (1346). تاریخ آل مظفر. تهران: دانشگاه تهران.
سمرقندی، کمالالدین عبدالرزاق (1372). مطلع سعدین و مجمع بحرین. بهکوشش عبدالحسین نوایی، ج1، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
همو (1383). مطلع السعدین و مجمع البحرین. بهکوشش عبدالحسین نوایی، ج1، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
شامی، نظامالدین (1363). ظفرنامه. بهکوشش پناهی سمنانی، تهران: انتشارات بامداد.
شبارو، عصام محمد (1391). دولت ممالیک و نقش سیاسی و تمدنی آنان در تاریخ اسلام. ترجمه شهلا بختیاری، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
شبانکارهای، محمدبن علیبن محمد (1363). مجمع الانساب. بهکوشش میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر.
عباسی، جواد و فاطمه حاجیآبادی (1389). گذر از مناسبات جهانی به مناسبات محلی-منطقهای در ایران قرن هشتم هجری (براساس بررسی موردی روابط آل مظفر و آل جلایر). فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوازدهم، 45، 115-137.
غنی، قاسم (1386). بحث در آثار و افکار و احوال حافظ. ج1، تهران: هرمس.
فریدون بک، (1275ق). منشآت السلاطین، ج 1، تهران: بی نا.
فصیح خوافی (1386). مجمل فصیحی. بهکوشش سید محسن ناجی نصرآبادی، ج2، تهران: اساطیر.
فیرحی، داود (1395). تاریخ تحول دولت در اسلام. قم: دانشگاه مفید.
قائممقامی، جهانگیر (1348). یکصد و پنجاه سند تاریخی از جلایریان تا پهلوی. نشریه ستاد بزرگ ارتشتاران کمیته تاریخ، شماره 5.
همو (1350). مقدمهای بر شناخت اسناد تاریخی. تهران: انتشارات انجمن آثار ملی.
قطبی اهری نجم، ابیبکر (1389). تواریخ شیخ اویس. بهکوشش ایرج افشار، تبریز: انتشارات ستوده.
کاظمی، سجاد (1393). مناسبات اردوی زرین با آل جلایر. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، 15/60، 1-24.
کتبی، محمود (1364). تاریخ آل مظفر. بهکوشش عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر.
منشی، محمدبن علیبن جمال الاسلام (2536). همایوننامه. بهکوشش رکنالدین همایون فرخ، تهران: انتشارات دانشگاه ملی ایران.
مستوفی قزوینی، زینالدینبن حمدالله (1396). ذیل تاریخ گزیده. بهکوشش ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار با همکاری نشر سخن.
محمد شفیع تبریزی. مجموعه مکاتیب تاریخی سلاطین. شماره نسخه 8834/1 مجلس شورای اسلامی، نسخه خطی.
معلم یزدی، معینالدینبن جلالالدین محمد (1326). مواهب الهی در تاریخ آل مظفر. بهکوشش سعید نفیسی، تهران: انتشارات کتابخانه و چاپخانه اقبال.
منشآت و مکاتیب (قرن دهم) از تیموریان و ترکمانان و دیگران. نسخه خطی، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، به شماره 675س، شماره مدرک کتابخانه مجلس 21713-10.
مؤید ثابتی، علی (1346). اسناد و نامههای تاریخی. تهران: کتابخانه طهوری.
میرخواند، محمدبن خاوندشاهبن محمود (1339). روضة الصفا. ج 5، 6، تهران: انتشارات کتابفروشی مرکزی خیام.
نبئی، ابوالفضل (1352). تاریخ آل چوپان. تهران: چاپخانه دانش امروز.
همو (1384). اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری (از سقوط ایلخانان تا تشکیل تیموریان). مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
نجفلو، توفیق (1390). قاراقویونلوها و آغقویونلوها. ترجمه پرویز زارع شاهمرسی، تبریز: اختر.
نطنزی، معینالدین (1336)، منتخب التواریخ معینی. بهکوشش ژان اوبن، تهران: کتابفروشی خیام.
نوایی، عبدالحسین (1341). اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاهعباس. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
وزیری کرمانی، احمدعلیخان (1352). تاریخ کرمان (سالاریه). بهکوشش ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: ابنسینا.
یوسف اهل، جلالالدین [بیتا]. فرائد غیاثی. بهکوشش حشمت موید، ج1، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
[1] . تاریخ دریافت: 8/10/1402؛ تاریخ پذیرش: 30/5/1403
[2] . رایانامه (مسؤول مکاتبات): sharafi48@yahoo.com
[3] . در تاریخ الفی از قبول شدن هدایا سخن گفته شدهاست: «پیشکش او قبول شد و ایلچی به واسطه صلاح و تقوا به اعزاز و اکرام رخصت یافت» (تتوی و قزوینی، 1382: 7/4833).