مقدمه ای بر دیدگاه ابن خلدون در باب انحطاط تمدن اسلامی
محورهای موضوعی : تاریخ و تمدن اسلامی
1 - ندارد
کلید واژه: ابن خلدون, تمدن اسلامی, انحطاط, علم عمران, جامعه, تاریخ, دین و قانون,
چکیده مقاله :
برخلاف تمام نظرگاه های 2 وجودشناسانه و معر فت شناسانه که ذات و صفات خداوند رامتعالی از این عالم می دانند و در نتیجه معرفت خود را متوجه ماوراء می کنند،ابن خلدون فیلسوف و حکیم مسلمان تونسی در قرن هشتم هجری قمری، تفسیری ازدین اسلام ارائه می دهد که بر اساس آن به رغم تعالی ذات خداوند، صفات او در مفهو مبه قدرت و علم در جامعه و تاریخ صیرورت می یابد و از این رو نزد او عمران عنوان نماد و اسطورۀ حقیقت در سطح جامعه تلقی می گردد. بر همین اساس او نظرگاهبنا می کند که به اعتبار حضور و خلق دایم خداوند علم عمران جدیدی تحت عنوان3 است و میدان ذات پسینی در جامعه و تاریخ ، از طریق علت ها و معلول ها، مبتنی برفعالیت عقل در آن نه ماد ۀ صرف و نه ماورای مطلق و انتزاعی، بلکه سیالیت و اعتدالبین ماده و ماوراء در تاریخ می باشد. از نظر ابن خلدون به دلیل خروج عقلانیت و فلسفهدر ماوراء، ذوات روحانی ادراک ناپذیر اسلامی از حوزۀ تاریخ و توجه صرف آن بهتمدن اسلامی از سیّالیت و اعتدال خارج شده و دچار جمود و انحطاط شده است . از اینرو، برای پیشرفت مجدد مادی و معنوی مسلمانان، توجه معرفتی آن ها به جامعه و تاریخ،در عین حفظ شکاف متعادل بین جامعۀ حقیقت بخش (در مفهوم فعلیت و کمالبخشی) با عصبیت هویت بخش قبیله ای، ضروری است . از دیدگاه ابن خلدون دردولت های اسلامی، دین عامل اصلی ایجاد این شکاف و ساختار اجتماعی معتدل است . باوجود این، در سیر فکری او عاملیت ارادۀ شخصی حاکم در اجرای نقش دین در سطحجامعه جای خود را به قانونمبتنی بر شرع و عقل داد.
Despite the whole ontological and epistemological paradigms which believethat the Essence and Attributes of God transcends this world andconsequently seek knowledge in metaphysics, Ibn Khaldūn as a TunisianMuslim philosopher and sage, in 8th century A.H., presents an interpretationof Islam religion that accordingly, despite the Divine Essence beingtranscendental, His Attributes as ‘Umrān (civilization) has an eternal processin society and history. Thus “knowledge” and “power” are symbols andfables of truth at society level.So he established a new paradigm by the name of ‘ilm al-‘Umrān (science ofcivilization). Because of Divine Presence and His Everlasting Creation insociety and history, through causes and effects, the paradigm is based onpost-essentialism. In this paradigm, the realm of intellectual activity, isneither mere matter nor absolute and abstract metaphysics, but anindeterminate and moderate realm between material and a supernatural one,in history.Islamic rationality and philosophy lagged behind the history, also the Islamiccivilization lost its fluidity and balance, because of rationality’sconcentration on “imperceptibly metaphysical-spiritual essence”, IbnKhaldūn thought. In this manner, the Islamic civilization was involved instiffness and deterioration. Therefore the Muslim’s material and spiritualimprovement require their epistemological attention to society and history,and at the same time keeping the balanced gap between truth-bestowingsociety and identity-bestowing social cohesion (asabiyya). According to histhought, in Islamic states, religion is the origin of this gap and a moderatelysocial structure. Nevertheless, in his thought development, determining ofruler’s will as the agent of fulfilling religion’s role in society, was replacewith “law” -that is based on intellect and narration.