تحلیل استعاره شناختی عشق از منظر عرفانی در بعضی از اشعار مثنوی مولوی و غزلیات بیدل دهلوی
محورهای موضوعی : عرفان اسلامیمهرانگیز عزیزیمنامن 1 , محمدرضا شاد منامن 2 , جهاندوست سبزعلیپور 3 , حسین آریان 4 , سیدسعید احدزاده 5
1 - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد خلخال، دانشگاه آزاد اسلامی، خلخال، ایران.
2 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد خلخال، دانشگاه آزاد اسلامی، خلخال، ایران.نویسنده مسئول اول:
Mr.shadmanamin@gmail.com
3 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد رشت، دانشگاه آزاد اسلامی، رشت، ایران.نویسنده مسئول دوم :
sabzalipor@gmail.com
4 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران
5 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فرهنگیان، ایران.
کلید واژه: عشق, عرفان عاشقانه, مثنوی مولوی, love, استعاره شناختی, cognitive metaphor, غزلیّات بیدل, Bilel poetry, Mewlana’s Mathnavi,
چکیده مقاله :
در نگاه عرفانی، به ویژه عرفان عاشقانه، عشق قطب عالم آفرینش و اساس موضوع و منشأ پیدایش انسانها و عالم هستی است. خداوند حکم کُنْتُکَنزامَخفّیافَاَحبَبْتَاَن اُعْرَف فَخَلَقْتُالخلَقَ لاُِعرَف (رجایی بخارایی: 591). دلیل آفرینش آدمی را عشق و عاشقی میداند و شاعران عارفپیشه و اهل عرفان زیباترین و عمیقترین تعابیر در مختلف کلام و اندیشه را برای عشق بیان کردهاند. مولانا جلالالدین محمد بلخی و عبدالقادر بیدل دهلوی ازجمله عارفان شاعری هستند که عشق را با زیباترین و عمیقترین تعابیر استعاری بهتصویرکشیده و مفهومسازی نمودهاند. مولوی در استعارههای شناختی خود از عشق در قلمرو مبدأ از عناصری مانند آتش، می، جانداری، طبیب، نور، راه، قاتل، سفر و غیره بهره میبرد و از این میان سه عنصر آتش، می و جانداربودن عشق بیشترین بسامد را در مثنوی دارد درحالیکه بیدل چهرهای انتزاعیتر از عشق نسبت به مولوی ارائه میکند و استعارههای شناختی او شعله، حرف، مکتوب، خورشید، وادی، دُرّ، نقش، انجمن، گنج، اسرار، منزل و غیره است. بیدل هنگام خلق استعارههای شناختی، آگاهانه ابهامی را در کلام خود قرارمیدهد که باعث پیچیدگی ظاهری کلام میشود. امّا با گسترش کلام بهکمک کلمات عادی دست به گسترش استعاره خود و تفهیم اندیشهاش میزند و خوشههای تصویری زیبایی را میآفریند. وی عشق را همچون دریا، آفتاب، آب، وادی، سلطان، پهلوان، حکیم، آینه، طریق و غیره میداند.
In a gnostic look, and specifically an amatory theosophy, love is the column of Creation, the origin of human emergence, and all the universe. “Almighty Allah says: I was a hidden treasure, then I decided to be known, so I created love and I was known” (Rajaee Bokharaee: 591). Allah points to love as the reason for creation and wise poets have expressed the most beautiful and the deepest interpretations for love in different thoughts and terms. Mewlana Jalal Al-din Mohammad Balkhi and Abdolghader Bidel-e- Dehlavi are among the great thinkers representing the deepest concepts and figurative pictures on love. In his cognitive metaphors on love, Mewlana uses such terms as fire, wine, animation, medic, light, voyage, etc. in fact three elements of fire, wine, and animation of love have the highest level of frequency in Mewlana’s Mathnavi, Bidel represents a more abstractive picture of love comparing to Mewlana and uses cognitive metaphors such as flame, speech, written, Sun, treasure, desert, pearl, image, association, secrets, etc. while creating his cognitive metaphors Bidel knowingly inserts some kind of ambiguity in his words that leads to external complication of his poetry. By extending his words and with the help of common terminology he attempts to spread and open his metaphors and make others understand him by giving highly elegant pictures. For him, love is like the sea, sun light, water, desert, king, hero, mirror, path, etc.
_||_