بازخوانی منطق گفتوگویی باختین در آثار صادق هدایت
محورهای موضوعی : زبان و ادب فارسیمحبوبه خراسانی 1 , مژده خواجه کریم الدینی 2 , مرتضی رشیدی آشجردی 3
1 - ادبیات فارسی، ادبیات، دانشگاه ازاد، نجف اباد، ایران
2 - دانشگاه آزاد واحد نجف آباد
3 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی،واحد نجف آباد،دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد،ایران.
کلید واژه: میخاییل باختین, صادق هدایت, منطق گفتوگویی, من و دیگری, گزارههای خطابی,
چکیده مقاله :
نظریۀ منطق گفتوگویی میخاییل باختین از نظریههای مطرح حوزۀ ادبیات است که در هر اثری ادبی، بهویژه رمان و داستان قابلتحلیل و بررسی است. در آثار صادق هدایت هم این ادعا قابلطرح است که میتوان آثارش را با این نظریه تطبیق داد تا به این پرسش پاسخ داد که هدایت چه گزارهها و روشهایی برای گسترانیدن سخن و طرح دیدگاههای فلسفی و اجتماعی خود بهره برده است. هدایت که بنا بر آموختههای خود، با روش بینامتنیت تأثیرات بسیاری از آثار تاریخی و هنری پیش از خود گرفته، در پردازش آثارش، مهارت قابلتأملی داشته تا در نقد و تحلیل آثارش، آشنایی با فضای ذهنی او نیازمند دقت و تکاپوی بیشتر در علوم مختلف باشد. این پژوهش، با رویکرد و روش تحلیل محتوایی و بامطالعۀ کتابخانهای، دیالکتیک من و خود و همچنین، تقابل خود با جامعه و چگونگی بهره بردن از گزارههای خطابی و تقابل من و دیگری موردبررسی قرار گرفته است. بنابراین، با این فرضیه که صاحب اثر و اندیشمند، به هر موضوعی بپردازد، تعلقخاطر دارد، آثار هدایت را میتوان گاه برآمده از کنش حاصل از تقابل خود و اجتماع و گاه دیالکتیک خود با خود دانست. نتیجۀ حاصل از این پژوهش با تحلیل مؤلفههایی من و دیگری، بینامتنیت، شیوۀ روایی و گزارههای خطابی پرسشی، ندایی و امری نشان میدهد که هدایت میان تقابل خود و جامعه و دیالکتیک خود با خود، در سیلان بوده و او از هر شیوهای برای بیان عقاید خود در باب زندگی و جامعه و اندیشههای فلسفی خود بهره برده است.
Mikhail Bakhtin's theory of dialogue logic is one of the prominent theories in the field of literature that can be analyzed and analyzed in any literary work, especially novels and stories. In Sadiq Hedayat's works, it can be claimed that his works can be adapted to this theory in order to answer the question of what propositions and methods Hedayat used to spread his words and project his philosophical and social views. works before him with the intertextual method, had a remarkable skill in processing his works, so that in criticizing and analyzing his works, getting to know his mental space requires more precision and effort in different sciences.With the approach and method of content analysis and library study, the dialectic between me and myself, as well as the confrontation between myself and the society, and how to use rhetorical statements and the confrontation between me and the other have been examined. The works of Hedayat can sometimes be seen as arising from the action resulting from the confrontation between oneself and the community, and sometimes from the dialectic between oneself and oneself. The result of this research, by analyzing the components of me and the other, intertextuality, narrative style and interrogative, exclamatory and imperative statements, shows that the guidance between self and society and the dialectic between self and self is in Ceylon and he uses any method to express his opinions. He has benefited from his life and society and his philosophical thoughts.
منابع
- اسحاقپور، یوسف (1373)، بر مزار صادق هدایت، ترجمۀ باقر پرهام، تهران: باغ آیینه.
-احمدزاده، حبیب (1394)، گفتگو با سایه یا بوفکور چگونه ساخته و پرداخته شد؟ تهران: سورۀ مهر.
- احمدی، بابک (1378)، ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز.
- باختین، میخاییل(1380)، سودای مکالمه، خنده آزادی، ترجمة محمدجعفر پوینده، تهران: نشر میثم.
- بلزی، کاترین (1379)، عمل نقد، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر قصه.
- بوبر، مارتین (1380)، من و تو، ترجمة ابوتراب سهراب و الهام عطاردی، تهران: فرزان روز.
- پاینده، حسین (1394)، گشودن رمان، چاپ سوم، تهران: مروارید.
- پژوهنده، لیلا (1384)، فلسفه و شرایط گفتوگو از چشمانداز علوم با نگاهی تطبیقی به آراء باختین و بویر، فصلنامه مقالات و بررسیها، دفتر 77، ش 3، صص 11-34.
- پورنامداریان، تقی (1388)، منطق گفتوگو و غزل عرفانی، مطالعات عرفانی، شماره 3، صص 15-30.
- تسلیمی، علی و ادراکی، فاطمه (1394)، «رویکرد باختینی به سنگ صبور صادق چوبک»، نقد ادبی و سبک شناسی، شمارۀ 2، صص79-95.
- تودوروف، تزوتان (1377)، منطق گفتوگویی میخاییل باختین، ترجمة داریوش کریمی، تهران: نشر مرکز.
- خلف، عماد (1390)، «شرق و غرب از دیدگاه دو رمان سووشون سیمین دانشور و ماراتن بیپایان از عبدالرحیم منیف»، دانشگاه تهران، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی.
- خلیلی، علیاکبر و مرضیۀ حقیقی (1393)، «گفتوگو در شعر فروغ فرخزاد با تکیه بر منطق مکالمۀ میخاییل باختین»، مجلۀ بوستان ادب، سال ششم، شمارۀ 4، پیاپی 22، صص23-46.
- شریعتمداری، محمدابراهیم (1395)، صادق هدایت و روانکاوی آثارش، مؤسسۀ فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان.
- رضی و بهرامی (1385)، «زمینهها و عوامل نومیدی صادق هدایت»، پژوهشهای ادبی، شمارۀ 11، صص 93 – 112.
- رضی، احمد؛ بتلاب اکبرآبادی، محسن (1389)، «منطقالطیر عطار و منطق گفتوگویی»، فصلنامه زبان و ادبیات فارسی، شماره 46، صص 46-19.
- زرینکوب، حمید (1380)، «زبان داستان در آثار صادق هدایت»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، سال هفتم، شماره دوم، صص 210-230.
- صادقزاده، مهتاب (1397)، «گفتوگو در مجموعه زمستان اخوان ثالث با تأکید بر منطق مکالمه با منطق مکالمة باختین»، رخسار زبان، شماره 4، صص 105-130.
- طایفی اردبیلی، موسیالرضا (1372)، صادق هدایت در آیینۀ آثارش، تهران: نشر ایمان.
- فرزانه، م (1372)، آشنایی با صادق هدایت، تهران: نشر مرکز.
- قربانی، محمدرضا (1372)، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، تهران: ژرف.
- غلامحسینزاده، غریبرضا و غلامپور، نگار(1387)، میخاییل باختین؛ زندگی، اندیشهها و مفاهیم بنیادین، تهران: روزگار، چاپ اول.
-مقدادی، بهرام؛ بوبانی، فرزاد (1382) «جویس و منطق مکالمه: رویکرد باختین؛ اولین جیمز جویس»، پژوهشهای زبان خارجی، شماره 15. صص 19 – 29.
- میر عابدینی، حسن (1386)، صد سال داستاننویسی در ایران، چاپ چهارم، 2 جلد، تهران: چشمه.
- یاحقی، محمدجعفر (1379)، جویبار لحظهها، ج 2، تهران: جامی.
- نظری، علیاشرف؛ خلیل طهماسبی، نوذر (1394)، «ملّت و ملیگرایی در نگاه انتقادی آنتونی اسمیت (مطالعۀ موردی ایران)»، فصلنامۀ سیاست پژوهی، دورۀ دوم، شمارۀ 3. صص 40- 9.
- هدایت، صادق (1351)، بوف کور، چاپ 14، تهران: چاپخانۀ سپهر.
-________(1382)، بنبست، تهران: چاپخانۀ سپهر.
-________(1382)، حاجیآقا، تهران: جاویدان.
-________(1344)، زندهبهگور، تهران: جاویدان.
-________(1383)، چنگال، اصفهان: انتشارات صادق هدایت.
-________(2008)، توپ مرواری، با مقدمۀ محمدجعفر محبوب، استکهلم سوئد.
- همایون کاتوزیان، محمدعلی (1377)، صادق هدایت از انسان تا واقعیت، تهران: طرح نو.
-________ (1372)، صادق هدایت و مرگ نویسنده، تهران: نشر مرکز.
-Austin, ahrersity of texas press) 2002(.Fried man, mawrice, martin Bu ber:the life of Dialogue, London and New York. Ratledge.
-Emerson Cayl and Michael H.lauit.) 1998( thedialogic Imagloation Bokhtin Mm. Hdited by Michael H.lquisi translated by coryl Emerson and Michael H.lquist.
-Morson, cary sawt with caryl Enerson,)1997(, Ex tracts from a. Heter.g lossory, Dralogac and critical Discourse: Longuage, NewYork oxford university press.
References
- Ishaqpour, Youssef (1373), on the tomb of Sadegh Hedayat, translated by Baqer Parham, Tehran: Bagh Ayane.
- Ahmadzadeh, Habib (2014), How was the dialogue with Sayeh or Bufkor made and discussed? Tehran: Surah Mehr.
- Ahmadi, Babak (1378), Text structure and interpretation, Tehran: Center.
- Bakhtin, Mikhail (1380), Conversation Soda, Khande Azadi, translated by Mohammad Jaafar Poindeh, Tehran: Meisham Publishing House.
- Belzi, Catherine (1379), the practice of criticism, translated by Abbas Mokhbar, Tehran: Qaseh publishing house.
- Buber, Martin (1380), Me and You, translated by Abu Torab Sohrab and Elham Atardi, Tehran: Farzan Rooz.
- Payandeh, Hossein (2014), Opening the novel, third edition, Tehran: Marwarid.
- Pajohande, Leila (2004), Philosophy and conditions of dialogue from the perspective of sciences with a comparative view of Bakhtin and Boyer's opinions, Quarterly Journal of Articles and Reviews, Book 77, Vol. 3, pp. 11-34.
- Pournamdarian, Taghi (2008), Dialogue Logic and Mystical Poems, Mystical Studies, No. 3, pp. 15-30.
- Taslimi, Ali and Gharnagi, Fatemeh (2014), "Bakhtinian Approach to Sadiq Chobak's Seng Sabor", Literary Criticism and Stylistics, No. 2, pp. 79-95.
- Todorov, Tzutan (1377), Mikhail Bakhtin's Dialogue Logic, translated by Dariush Karimi, Tehran: Central Publishing.
- Khalaf, Emad (2018), "East and West from the perspective of the two novels Sushun Simin Daneshvar and Marathon Bipayan by Abdur Rahim Manif", University of Tehran, Faculty of Literature and Human Sciences.
- Khalili, Ali Akbar and Marzieh Haghighi (2013), "Dialogue in Forough Farrokhzad's poetry based on Mikhail Bakhtin's dialogue logic", Bostan Adab Magazine, 6th year, No. 4, 22, pp. 23-46.
- Shariatmadari, Mohammad Ibrahim (2015), Sadegh Hedayat and psychoanalysis of his works, Tebian Cultural and Information Institute.
- Razi and Bahrami (1385), "The Fields and Factors of Sadiq Hedayat's Despair", Literary Researches, No. 11, pp. 93-112.
- Razi, Ahmad; Batlab Akbarabadi, Mohsen (1389), "Attar's logic and conversational logic", Persian Language and Literature Quarterly, No. 46, pp. 19-46.
- Zarinkoob, Hamid (2008), "The language of fiction in the works of Sadegh Hedayat", Journal of the School of Literature and Human Sciences, 7th year, 2nd issue, pp. 210-230.
- Sadeghzadeh, Mehtab (2017), "Dialogue in the third Brotherhood's winter collection with an emphasis on the logic of conversation with Bakhtin's logic of conversation", Rukhsar Zaban, No. 4, pp. 105-130.
- Taifi Ardebili, Musa Al-Reza (1372), Sadegh Hedayat in the mirror of his works, Tehran: Iman publishing house.
- Farzaneh, M. (1372), Getting to know Sadegh Hedayat, Tehran: Al-Karzan Publishing.
- Ghorbani, Mohammadreza (1372), Criticism and Commentary of Sadegh Hedayat's Works, Tehran: Zaref.
- Gholamhosseinzadeh, Gharibreza and Gholampour, Negar (1387), Mikhail Bakhtin; Life, thoughts and fundamental concepts, Tehran: Rozgar, first edition.
- Moqdadi, Bahram; Bobani, Farzad (1382) "Joyce and the logic of conversation: Bakhtin's approach; The first James Joyce", Foreign Language Studies, No. 15. pp. 19-29.
- Mir Abedini, Hassan (1386), One hundred years of story writing in Iran, 4th edition, 2 volumes, Tehran: Cheshme.
- Yahaghi, Mohammad Jaafar (1379), The Stream of Moments, Volume 2, Tehran: Jami.
- Nazari, Ali Ashraf; Khalil Tahmasabi, Nowzar (2014), "Nation and nationalism in the critical view of Anthony Smith (case study of Iran)", Political Research Quarterly, second period, number 3. pp. 9-40.
- Hedayat, Sadegh (1351), Blind Owl, 14th edition, Tehran: Sepehr Printing House.
-________(2012), Banbast, Tehran: Sepehr Printing House.
-________(2012), Haji Agha, Tehran: Javidan.
-________(1344), Zinda Beh Goor, Tehran: Javidan.
-________(2004), Chengal, Isfahan: Sadegh Hedayat Publications.
-________(2008), Tope Marwari, with an introduction by Mohammad Jaafar Mehboob, Stockholm, Sweden.
- Homayun Katouzian, Mohammad Ali (1377), Sadegh Hedayat from Man to Reality, Tehran: New Design.
-________ (1372), Sadegh Hedayat and the death of the author, Tehran: Nahr-e-Karzan.
فصلنامه علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی - دانشکده علوم انسانی |
دانشگاه آزاد اسلامي واحد سنندج –سال شانزدهم / شماره58/ بهار1403
بازخوانی منطق گفتوگویی باختین در آثار صادق هدایت
مژده خواجه کریمالدینی1
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
محبوبه خراسانی (نویسندۀ مسئول)2
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
مرتضی رشیدی آشجردی
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
تاریخ دریافت: 12/3/1402 تاریخ پذیرش: 27/11/1402
چکیده
نظریۀ منطق گفتوگویی میخاییل باختین از نظریههای مطرح حوزۀ ادبیات است که در هر اثری ادبی، بهویژه رمان و داستان قابلتحلیل و بررسی است. در آثار صادق هدایت هم این ادعا قابلطرح است که میتوان آثارش را با این نظریه تطبیق داد تا به این پرسش پاسخ داد که هدایت چه گزارهها و روشهایی برای گسترانیدن سخن و طرح دیدگاههای فلسفی و اجتماعی خود بهره برده است. هدایت که بنا بر آموختههای خود، با روش بینامتنیت تأثیرات بسیاری از آثار تاریخی و هنری پیش از خود گرفته، در پردازش آثارش، مهارت قابلتأملی داشته تا در نقد و تحلیل آثارش، آشنایی با فضای ذهنی او نیازمند دقت و تکاپوی بیشتر در علوم مختلف باشد. این پژوهش، با رویکرد و روش تحلیل محتوایی و بامطالعۀ کتابخانهای، دیالکتیک من و خود و همچنین، تقابل خود با جامعه و چگونگی بهره بردن از گزارههای خطابی و تقابل من و دیگری موردبررسی قرار گرفته است. بنابراین، با این فرضیه که صاحب اثر و اندیشمند، به هر موضوعی بپردازد، تعلقخاطر دارد، آثار هدایت را میتوان گاه برآمده از کنش حاصل از تقابل خود و اجتماع و گاه دیالکتیک خود با خود دانست. نتیجۀ حاصل از این پژوهش با تحلیل مؤلفههایی من و دیگری، بینامتنیت، شیوۀ روایی و گزارههای خطابی پرسشی، ندایی و امری نشان میدهد که هدایت میان تقابل خود و جامعه و دیالکتیک خود با خود، در سیلان بوده و او از هر شیوهای برای بیان عقاید خود در باب زندگی و جامعه و اندیشههای فلسفی خود بهره برده است.
واژگان کلیدی: میخاییل باختین، صادق هدایت، منطق گفتوگویی، من و دیگری، گزارههای خطابی
1.مقدمه.
تأکید بر اصالت، ضرورت و اهمیت عنصر جامعهشناختی بهعنوان یکی از ارکان و پایههای اساسی برقراری گفتوگو، اساس گفتوگو ارتباط میان گوینده (نویسنده) و شنونده (خواننده) است. باختین (1895- 1918.م) بنیانگذار نظریۀ منطق گفتوگویی و جهان رابطههای مارتین، بر سرشت اجتماعی و نیاز ذهنی زبان تأکید ویژهای دارد. براساس نظریۀ باختین، گزاره (سخن) همواره خطاب به کسی ادا میشود (یعنی حداقل در اجتماع کوچک متشکل از دو نفر- گوینده و دریافت کننده- قرار میگیریم) و با توجه به اینکه گوینده خود یک موجودی اجتماعی است، سرچشمۀ خصلت گزاره را نشان میدهد. او باور دارد که گزاره را نمیتوان تنها مشغلۀ گوینده تلقی کرد، بلکه گزارۀ حاصل ارتباط متقابل و تعاملی گوینده با شنونده است و گوینده پیشاپیش واکنش شنونده را در فعالیت کلامی خود دخالت میدهد؛ ازاینرو، شنونده یا همیشه فردی حاضر و موجود است و یا تصویری خیالی و مثالی از یک مخاطب؛ بهبیاندیگر، لزومی ندارد که درواقع امر کسی را مخاطب قرار دهیم؛ چرا که حتی شخصیترین عمل- دستیابی به خودآگاهی- همواره بهصورت ضمنی از وجود مخاطب –نگاه دیگری به ما- حکایت میکند (ر.ک، تودوروف،1377: 66-67). این نظریۀ باختین، تنها از ارتباط میان دو یا چند شخص و روابط اجتماعی حکایت نمیکند، بلکه «ممکن است گفتوگوی بیرونی (میان دو نفر) یا درونی (مابین خود قدیم و جدید یک فرد) باشد» (امرسون،1998: 427). باختین به سطوح متعدد، جوانب گوناگون و اشکال متنوعتری از گفتوگو نظر دارد. «جنبۀ گفتوگویی را نمیتوان به اشکالی از قبیل بحث، جدل و تصفیه محدود کرد، اینها تنها آشکارترین و خوش برشترین اشکال آن هستند، اشکال دیگری نیز وجود دارد؛ از جمله اطمینان به سخن غیر، پذیرش تقواگونه پیروی از سخن رهبر و مراد شخص، جستوجوی معانی عمیق در استنباط غالب ساختن یک معنا بر معنای دیگر و یک آوا بر آوای دیگر، تقویت سخن توسط آمیزش با سخن دیگر و گذشتن از مرزهای فهم و تفاهم ...» (تودوروف،1377: 144-145). این نظریه، با توجه به مواردی که گفته شد، در دو جنبۀ بیرونی و درونی قابل بررسی است و با آثار شاعران و نویسندگان بسیاری تطبیق داده شده است. هدایت (28 بهمن 1281 تهران- 19 فروردین 1330 پاریس)، بهعنوان یکی از نویسندگان تأثیرگذار داستاننویسی مدرن در ایران، آثارش موردنقد و تحلیل پژوهشگران بسیاری قرارگرفته است.
در آثار هدایت، «شخصیتهای گوناگون و آدمهای مختلف دیده میشوند، و این آدمها در پهنۀ وسیعی از مکان و حتی در زمان وسیع و گسترده جلوه میکند و گروهها و طبقات مختلف از پستترین تا برترین آنها در داستانهای هدایت وجود دارند. این طبقات مختلف، هر یک زبان خاص خود را دارند و نوع زندگی و مکان و حتی زمانی که در آن زندگی میکنند با یکدیگر تفاوت دارند، و این همه در زبان هدایت تنوع ایجاد کرده است و آن را غنی و پرمایه ساخته است» (زرینکوب، 1380: 215). آثار او در جرگۀ آثار مدرن قرار میگیرد و بوفکور او اولین رمان مدرن فارسی است. در اینگونه آثار، مسائلی ازجمله مرگ و اندیشیدن در مورد آن، در ذهن و یا عالم واقعیت اتفاق میافتد. وضعیت جامعه نیز، در آثار او به شیوۀ رئال نیز قابلتأمل است. او بهنقد جامعه اکتفا نکرده، بلکه همواره تلاش کرده با دیالکتیک میان «خود» با «من» خویش و «خود» با جامعه، مسائل مختلف را موردانتقاد و آسیبشناسی قرار داده و نقد خویش یا نقد فرهنگ خودی کرده است.
اینگونه اندیشیدن، یکی از مؤلفههای مدرنیسم است که «دنیای حقیقی یا اصالتمند را میبایست در حیات روانی انسانها جُست، نه در واقعیت عینیای که از راه حواس مشاهده یا ثبت میشوند. بدین ترتیب، وظیفۀ رماننویس کاوش در دنیای درونی شخصیتهاست» (پاینده، 1394: 217)؛ یعنی جنبۀ درونی و تکصدایی نظریۀ منطق گفتوگویی باختین که اندیشۀ حاکم بر ذهن را نشان میدهد، واگویههای شخصی و فلسفی، فلسفۀ ذهن صادق هدایت را در خلق آثارش سازمان دادهاند تا چارچوبهای نهادینهشدۀ جامعه را برنتابد و با ایدئولوژی خاص خویش به دنیای درون و بیرون خود بنگرد؛ بنابراین، به دلیل پنهان بودن زوایای آن آثار و منطق گفتوگویی حاکم بر آنها که گاه با حدیث نفس آمیخته است، هر کس با ظن و گمان خویش به آنها پرداخته شده است. در این پژوهش، برای شناخت و تحلیل آثار هدایت بر اساس نظریۀ منطق گفتوگویی باختین، باید اندیشۀ حاکم بر آثار هدایت و نوع نگاه او به خود و جامعه و جهان هستی وی را شناخت تا به این دو پرسش اساسی که تطبیق منطق گفتوگویی باختین با آثار هدایت، هدایت چه گزارهها و روشهایی برای گسترانیدن سخن و طرح دیدگاههای فلسفی و اجتماعی خود بهره برده است و دیالکتیک من و خود و همچنین، تقابل خود با جامعه چگونه بر نظام اندیشگانی او تأثیر داشته است، پاسخ میدهد.
1-2.پیشینۀ پژوهش
با استناد به پژوهشهای انجامشده، پژوهشی با موضوع پیشنهادی «بازخوانی منطق گفتوگویی باختین در آثار صادق هدایت»، صورت نگرفته است، اما پژوهشهای بسیاری نزدیک به این موضوع انجامگرفته که برخی از آنها عبارتاند از:
-پژوهنده(1384)، در مقالۀ «فلسفه و شرایط گفتوگو از چشمانداز مولوی با نگاهی تطبیقی به آراء باختین و بوبر»، باور دارد که هنگام جریان و در انتقال بودن معنا و مفهوم در فاصلۀ دو افق، در صورت موجود بودن و یا نبودن آن، بهصورت آگاهانه و غیرآگاهانه گفتوگویی شکل میگیرد.
-صادقنژاد (1397)، در پژوهشی با عنوان«گفتوگو در مجموعۀ زمستان اخوان ثالث با تأکید بر منطق مکالمۀ باختین»، به این موضوع که اخوان با زبان و بیان سمبلیک اوضاع جامعۀ زمان خود را نشان داده، پرداخته است. این پژوهش، به این نتیجه ختم شده که اخوان به دلیل داشتن تجربۀ شخصی از زمانۀ تکصدایی معاصر، در مقام یک منتقد اجتماعی، با زبانی تلخ و افشاگر به مسائل و موضوعات اجتماعی رنگ و بویی شناختی داده است.
-خلیلی و حقیقی(1393)، «گفتوگو در شعر فروغ فرخزاد با تکیهبر منطق مکالمۀ میخاییل باختین»، به این نتیجه رسیده که فروغ با گزارههای پرسشی، امری و ندایی با شگرد چندصدایی و انتقاد صریح و تلخ، شعرهایش را با سخن کارناولی نزدیک کرده و بر خاصیت گفتوگویی شعرش افزوده است.
- در مقالۀ «رویکرد باختینی به سنگ صبور صادق چوبک» تسلیمی و ادراکی (1394)، سنگ صبور صادق چوبک بهعنوان اثری چندصدایی معرفی شده که بر نظریۀ دگرگونی، پیشرفت و شدن تأکید دارد.
همچنین، پژوهشهای دیگری مرتبط با هدایت و آثارش صورت گرفته است:
- رضی و بهرامی (1385). این پژوهش، به این نتیجه ختم شده که یأسگرایی هدایت علاوه بر اینکه در خصوصیات روحی و ویژگیهای شخصیتی او ریشه داشته، معلول اوضاعواحوال سیاسی و اجتماعی دوران و وضع خانوادگی او و همچنین محصول جریانهای فکری - ادبی رایج در نیمۀ اول قرن بیستم بود.
- کریمی (1397)، در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود تحت عنوان؛ «بررسی برخی از اختلالات روانی در آثار منتخب صادق هدایت و هوشنگ گلشیری»، به این نتیجه رسیده است که هدایت و گلشیری، آگاهانه و هشیارانه در متن داستانهای خود به تأثیر اجتماع در شکلگیری شخصیتهای داستان پرداختهاند و تأثیر آن را بر زندگی شخصی و اهداف آنها نشان دادهاند. هدایت و گلشیری اجتماع را در شکستها و ناکامیهای افراد مؤثر دانستهاند؛ صادق هدایت به مشکلاتی که طبقات پایین جامعه با آن دستوپنجه نرم میکنند، توجه کرده و هوشنگ گلشیری به مشکلات و درگیریهای طبقات بالای جامعه پرداخته است.
2. بحث و بررسی
از آثار و داستانهای صادق هدایت چنین برمیآید که آثار او مملو از دیدگاههای فلسفی خاص به ادیان، سنّتها و حتی فرقههای متعدد فلسفی بوده و در جایگاه خود، باعث انقلابی در پیشینۀ نویسندگی و داستاننویسی و زوایای خاص برای نظرگاههای نویسندگان و خوانندگان متون شده است. بهیقین، در آثار ادبی، نوع زندگی نویسنده بر دیدگاه او و متعاقب دیدگاه او بر نوشتههایش، تأثیر مستقیم و غیرقابلانکاری دارد که چشم بستن بر آن در نقد آثار، مایۀ لغزش خواهد بود.
زندگی صادق هدایت نیز، روالی خاص و نامنظم داشته که این مسئله، بیشک بر نظریات و نوشتههای او سایه افکنده و آنها را همچون پوششی ضخیم و بیروزنه احاطه کرده است. علاوه بر آنکه زندگی شخصی هدایت برخاسته از جایگاه خانوادگی او سیر نامتعارفی داشته و افکار زمان رشد فکری وی هم برگرفته از موقعیت سیاسی و اجتماعی دورۀ ویژهای تحت عنوان دورۀ مشروطه بوده است، چهبسا روحیۀ حساس و تأثیرپذیر او بار بسیاری از این مسائل را بر دوش داشته است.
هر انسانی منطق و فلسفۀ فکری خود را داراست بیآنکه حتی فلسفه را بشناسد و با تعصب به دنبال نحلۀ فلسفی خاصی باشد. منظور، همین فلسفۀ همزاد و واگویههای شخصی ذهن متفکر هر انسان است. هدایت در اکثر آثار خود، به بیان تمثیلی تکیه کرده و گویی اصرار چندانی به مخاطب پسند بودن یا جذب مخاطب عام نداشته است. «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند» (هدایت، 1351: 1). منطق گفتوگویی و انسانشناسی فلسفی باختین هم بدون وجود عنصر «خود» و «دیگری» معنا ندارد. همان نظریه بوبر که آورده است «انسان در رودررویی با تو من میشود و «من» بهعنوان یک موجود مستقل هرگز بدون «تو» واقعیت نمییابد» (بوبر، 1380: 20).
جامعۀ روشنفکری که در بحبوحۀ انقلاب مشروطه بر افکار جوانان نوپای آن زمان ازجمله هدایت تأثیر داشتهاند و همچنین، وضعیت ویژۀ زندگی او، همراه با آشنایی و همنشینی با آثار و انسانهای نواندیش، از همه مهمتر، ساختار روحی و ذهنی خاص او، باعث خلق آثاری منحصربهفرد و نوظهور شد. بهگونهای که بهرغم نوشتههای آن زمان، که تازه با تسلط حکومت مشروطه پا به کوچه و بازار و ذهن و زبان عوام گذاشته بود، گویی ضمن استفاده از ادبیات و لحن عامیانه در لایۀ درونی آثار، منطق مکالمۀ او منحصربهفرد است و خصوصاً، وقتی اثر را به زبان تمثیل و نماد میآمیزد، برای عوام ننوشته و سعی در مخاطبپسند بودن اثرش نداشته است. «من فقط برای سایۀ خودم مینویسم که جلوی چراغ به دیوار افتاده است، باید خودم را بهش معرفی کنم» (هدایت، 1351: 10). از سوی دیگر، نگاه جامع به آثار هدایت شامل زمینههای اجتماعی و نحلۀ جاری فکری زمانۀ او و همچنین، مسائل مؤثر بر آن که در طی زندگی ناآرام وی مسبب نوشتههایی غیرملموس شده است، هر آنچه را از فلسفۀ ذهنیاش نشئتگرفته، بر کاغذ آورده و خود را در بند اندازه و ظرفیت ذهنی عوام گرفتار نکرده است.
این موارد، گویای احساس یأس از درک مخاطب از آثار هدایت است که در پی آن ناگزیر حس تنهایی و انزوا را به همراه خواهد داشت. این اندیشه، به امکان بروز نوشتههای سوررئال و روایی مانند «بوف کور» کمک بسزایی کرده و از جهتی، باعث ایجاد دیدگاههای متفاوت و بحثبرانگیز در بررسی آثار و درک چندجانبه و چندپهلو از آثار وی شده است. این بیان روایی، کمک میکند تا صدای راوی در کنار صدای نویسنده شنیده شود. در این ویژگی، اجازۀ آفرینش فضاها و موقعیتهای حضور دیگران و طرح جهانبینی و ایدئولوژی را میدهد تا از تکصدای به صدا معنایی برسد. در اینگونه گفتن، از اثر برای بیان اندیشهها و پیشبرد دغدغههای اجتماعی و تبیین هیجانات عاطفی بهره میبرند و هدایت با ناامیدی وضعیت زمان خود را روایت میکند و تصویری از فضای سیاه در نقش یک منتقد اجتماعی با شخصیتهای نمادین، نمادهایی از مردم دردمند و اندوهگین روزگار خود را روایت میکند و تصویری از فضای سیاه اجتماعی خود را در نقش یک منتقد اجتماعی ارائه میدهد. اغلب، محوریت رمانهایش بیان زندگی فکری انسانها در چهارچوب جامعۀ خویش و تأثیر وضعیت روانی افراد بر جامعه و بالعکس بوده و لحن معترضانۀ هدایت به اینگونه رفتار ناآگاهانه و کورکورانۀ عوام و همچنین، سوءاستفادۀ سران مملکت از این ناآگاهی که در اکثر آثار وی بهصورت قابلتوجهی بر آن تأکید شده، نشاندهندۀ چندصدایی آثار وی در ارتباط با تکصدایی رژیم حاکم بر جامعه است.
2-1. انسانشناسی فلسفی؛ من و دیگری
انسانشناسی فلسفی و درد مردم را داشتن و استفاده از این شگردها، برای بیان و ایجاد فضای گفتوگو قابلتأمل است. شرایط زمانی و تکصدای حکومت استبدادی استالین، تأثیر بسیار زیادی در شکلگیری اندیشهها و افکار باختین دشت؛ شرایط و زمانة هدایت هم چنین هماهنگی با این فضا دارد. گاه در قالب شخصیتهای رمان و داستان آن همهمهها را نشان میدهند و گاه به تکگویی و به نحوی با خود مشغول میشود. میخاییل باختین، فیلسوف و پژوهشگر اجتماعی روسی در سدۀ بیستم، برای مشروعیت مکالمه، منطق گفتوگو و مکالمه را بنا نهاد تا بگوید که معنا در مکالمه و مشابهتها میان افراد ساخته میشود (مقدادی، 1382: 49).
باختین در دورۀ زندگی میکرد که تکصدایی و استبداد حکومت وقت موجب جرماندیش هر نوع آزاداندیشی میشد. او نیز، در اعتراض به این استبداد، به منطق گفتوگو پرداخت تا شیوة نظام حاکم را نقد کند و در مقابل تکصدایی و فضای تاریک حاکم، طنز، مکالمه، آزادی و دموکراسی را فریاد بزند. این دانشمند روسی، در دورة اختناق شوروی و در اوج بودن نظریة سوسور دربارۀ مقولههای زبان و گفتار که باور داشت گفتار امری فردی محسوب میشود و از پرداختن به وجوه تاریخی و اجتماعی آن پرهیز میشود (ر.ک. همان: 2-24)، با تأکید بر ماهیت تاریخی و اجتماعی زبان، آن را به زبانهای اجتماعی و ایدئولوژی گوناگون تعمیم کرد، یعنی باور داشت که زبان و گفتار، در جامعههای مختلف، فضا، لحن و رنگ متفاوتی به خود میگیرند. با توجه به نظریه باختین، مباحث چندصدایی و تکصدایی، که مهمترین شاخصههای منطق مکالمه هستند، نزد باختین ارزش دارند و متونی که چندصدایی را به نحوی شایسته بازتاب میدهند، از ارزش بیشتری برخوردارند (رضی و اکبرآبادی، 1389: 21).
تمایلات اجتماعی و آرمانهای آزادیخواهانه، باختین را بر آن داشت تا در اعتراض به ارعاب، جزمیتگرایی استبداد و تکآوایی رژیم حاکم، به گفتوگو روی بیاورد و دموکراتیکترین اندیشههایش در غیر دموکراتیکترین دوره شکل بگیرد (ر.ک.غلامحسینزاده و غلامپور، 1387: 34). هنر و جامعه در طول تاریخ، پیوسته بر یکدیگر تأثیر متقابل داشتهاند. آثار ادبی، بهویژه رمان، ریشه در اجتماع زمان خوددارند و بیانگر مسائل اجتماعی سیاسی فرهنگی و تاریخی جامعه خود هستند. جنبۀ واقعگرایانه رمان سبب شده است تا این نوع ادبی و این هنر، همچون آیینهای واقعیتهای اجتماعی زمانه خود را بازتاب دهد. صادق هدایت از داستاننویسان معاصر که محوریت اغلب رمانهایش بیان زندگی فکری انسانها در چهارچوب جامعه و همچنین، تأثیر وضعیت روانی افراد بر جامعه و بالعکس بوده است، در توپ مرواری علیه بیدادگری فریاد برداشته: «توپ مرواری فریاد رسای اعتراض نویسندۀ آن بر ضد هرگونه فریبکاری و بیدادگری و ستمپیشگی در درازنای تاریخ و فراخنای جهان است» (هدایت، 2008: مقدمه 1). در جامعه و عالم حقیقت زندگی بشر، غیریّت و هویتی که باعث پدید آمدن «خود و دیگری» شده، چهرۀ پنهانی از هویت ماست که برخی اعتقاددارند: «دیگری» جدا از انسان نیست، «در درون ما زندگی میکند و بیگانه چهرۀ پنهانی است از هویت ما» (خلف، 1390: 15). تضاد و تقابل با «دیگری» و مطرح کردن آن در دیالکتیک «خود» با جامعه، در حقیقت برای شناخت «خود» است تا من یا «خود» را در آیینۀ دیگری بشناسیم و هویت «خود» شناخته شود. هدایت نیز، ازنظر فکری، خود را همسو با جامعۀ خویش نمیداند تا در آثارش، اغلب صدای اعتراض او رسا و بلند باشد.
به تعبیری، هدایت پیرامون زندگی شخصی و جامعۀ خود مینویسد. در توپ مرواری، پرداختن به مقاصد سیاسی، واضح و آشکار است تا فساد جامعۀ ایران را که بیارتباط با جهل مردم نیست، روایتگر باشد. او نشان میدهد که در برابر خرافات تسلیم نیست و این موضوع را در آثارش، در قالب تمثیل و نماد به تصویر میکشد تا ریشۀ جاهلانۀ این سنّتها را با تصویر شخصیتهای گوناگون افشا کند. لحن معترضانۀ هدایت به اینگونه رفتار ناآگاهانه و کورکورانۀ عوام و همچنین سوءاستفادۀ سران مملکت از این ناآگاهی که در اکثر آثار وی بهصورت قابلتوجهی بر آن تأکید شده، نشاندهندۀ گرایش نویسنده به اخلاقگرایی و فراخواندن جامعه به بیداری است.
صادق هدایت در «بوف کور»، «توپ مرواری»، «حاجیآقا» و «علویه خانم» از بیان حقایق جامعه ناگزیر است. بیان حقایقی که نشان میدهد: اگرچه هدایت با فلسفه آشنا بوده و جنبههایی از نگرش فلسفی را میتوان در لابهلای آثارش یافت، اما آنچه بیش از فلسفه بر آن تکیه دارد، روانشناسی است که ازجمله روانکاوی و تحلیل شخصیتهایش این نگرش وی را در باب جامعه نشان میدهد. تحلیلی که وضعیت جامعه را بهخوبی نمود میدهد، اگرچه آن واقعیت، پر از پلشتی و ناپاکی باشد.
او در رمان حاجیآقا، حاجی ابوتراب را که شخصی بهظاهر مذهبی و متدین است و ثروت او از راه احتکار بهدستآمده و خود او نیز دودستی به قدرت چسبیده و حتی در حال پیری و ضعف نیز از قدرت و ثروت دل نمیکند، بهخوبی تصویر میکند تا جامعۀ بیمار را روایتگر باشد. حاجی ابوتراب رمان او که نشانی از فریب و دورویی جامعۀ آن روز ایران بوده و درحالیکه از میهنپرستی مردم دم میزند، با سفارتخانههای بیگانه در ارتباط است، رشوه میگیرد و رشوه میدهد تا کارهایش را سروسامان دهد و بعد هم برای کارهای خود توجیه مذهبی دستوپا میکند. وی در دل بر مردم و فقر آنها میخندد و میگوید: این تقسیم ثروت و فقر بهوسیلۀ خدا انجامشده، پس باید به آن تن داد. وی زنهای جفت و تاق دارد و اصولاً در برابر زن نمیتواند خود را کنترل کند و هر زنی را که بخواهد عقد یا صیغه میکند. بنابراین، با تصویری که ازاینگونه شخصیتها در رمان حاجیآقا به دست میدهد، تکیهبر کاویدن روان این پیرمرد، پیش از اختیار شخصی و اجتماعی او مشهود است و اصولاً ذکر رفتارهای شخصی و اجتماعی این فرد نیز برای دستیابی به تحلیلی جامع از وضع روانی اوست.
در داستان حاجیآقا نیز، با تصویر شخصیت حاجیآقا نفرت همیشگی خود را از طبقات غیر اصیل و بهاصطلاح خود، «پاچهورمالیده» ترسیم کرده است. داستان علویه خانم هم پیرامون زنی میگردد قلدر مآب، بی چاک دهن و درعینحال، توسری خور که بهقصد زیارت راهی سفر میشود. در این داستان، یک تناقض عجیب دیگر در شخصیت اصلی داستان، برمبنای شرع و ضلالت مطلق، فحشاء، دروغ، تقلب، تهمت و بدعهدی است. یک تناقض روانی شایع که جنبۀ عینی آن را در آمار مربوط به اختلال روانی دو قطبی، با ترسیم فرهنگ و آداب اجتماعی و ویژگیهای شخصیتی مردمان، میتوان دید. «درواقع، همین منطق درونی است که با اتکا آن میتوان ره بهجایی برد و سرنخ اساسی نگرش کلی هدایت به جهان و اجتماع را به دست آورد. آثار هدایت پر است از مقولههای انسانی، اجتماعی، فلسفی و غیره. عشق، تاریخ، فلسفه، هنر و ادبیات، موسیقی، روانشناسی، جامعهشناسی، طبیعت، درد و رنج انسان، مظلومیت حیوانات، محرومیتهای اجتماعی و دهها و دهها دیگر از این نوع مسائل در آثار هدایت موج میزند و البته بر اساس همین نشانه است که میتوان گفت داستانهای هدایت، بیاغراق، یکی از ارزندهترین آثار ادبیات داستانی است» (قربانی، 1372: 14-15)؛ البته این مسائل در اغلب آثارش دیده میشود؛ چنانچه ویژگیهایی که در نمایشنامۀ مازیار که در آن ناسیونالیسم رمانتیک آشکارا به نمایش درمیآید، همچون دیگر آثارش قابلتحلیل است.
اینگونه آثار که نشاندهندۀ تناقض و تضاد در شخصیتهای جامعه است، زمانی ارزش اخلاقی خود را نشان میدهد که هدایت با رفاه قابلتوجه خود از آنها میگوید؛ البته این تفکر هم ازنظر منتقدان دور نیفتاده تا با نظری متفاوت اینگونه گفته شود که «دلهرۀ فلسفی هدایت ناشی از رفاه است، .... رفاه، یک پوچی است، پوچی معنا ندارد، زندگیاش هدف و معنا ندارد و واقعیت جامعه را کسی میتواند بفهمد که کار میکند، ولی کسی که مرفه است، چنین نیست» (شریعتمداری، 1351: 91-92). در مقابل این نظریۀ در باب او، میتوان گفت که هدایت به دلیل اعتقاد بر واقعگرایی با زبان و تکنیکهای داستان، برخی از مواردی چون اخلاق، رفتار، علایق و اعتقادات، مسائل و مشکلات جامعه را بازتاب داده است و آثار گونان او از جمله داستان بوف کور، حاجیآقا، مازیار، توپ مرواری و علویه خانم، رئالیسم و یا تلفیقی آشکار از رئالیسم و ناتورالیسم هستند.
صادق هدایت بهعنوان یک نویسندۀ اجتماعی، حکایتگر واقعیتهای اجتماعی و معضلات آن است. «اگر واقعیت داستانهای هدایت نگرانکننده، تاریک، ناامیدانه و اضطرابآور است، بیانگر وضع ناهموار جامعه اوست» (ر. ک. طایفی اردبیلی، 1372). فضای غمگین و تاریک جامعۀ او، یعنی فضایی که در داستانهایش به شخصیتها نیز سرایت پیداکرده تا انزوا و مهجوریت آنان را بتواند در داستان نشان دهد. در داستان بنبست، شریف، شخصیت اصلی آن داستان، به دلیل مرگ و از دست دادن دوستش، گوشهگیری را برگزیده بود تا نمودی از شخصیت دلبخواه و مطابق میل نویسنده باشد (هدایت، 1382: 173). در بوف کور نیز، این گوشهگیری و انزوا اتفاق افتاده است (هدایت، 1351: 38). بی آرمانی برگرفته از وضعیت جامعه، هدایت را بهجایی کشانده بود که خود را در مقابل «دیگری»، شکست خورده و در حال استیصال ببیند و به ناچاری از علاقه به مرگ بگوید. «همه از مرگ میترسند و من از زندگی سمج خودم، چقدر هولناک است وقتیکه مرگ آدم را نمیخواهد و پس میزند» (همان: 13). این جمله و چنین مطالبی نشان میدهد که نویسنده از مقابله با «دیگری» خسته است و راه نجات خود را در آرزوی مرگ و تلاش برای رسیدن به آن میداند. بهگونهای که وضعیت سخت زندگی در غربت و تنهایی در غرب آنهم پس از زندگی و آرمانهای پیشین، او را به این ورطه کشانده بود تا فردیت و هویت خود را در معرض فنا بداند و از دیدگاه انسانی بی آرمان، پیرامون زندگی خود و جامعه، آثاری مطابق این عقیده خلق کند؛ البته توجه به این نکته تا حدودی گره کار را میگشاید که این اندیشه مختص هدایت نبوده؛ چراکه دورۀ هدایت، دورۀ شکست آرمانهای تجددخواهانی چون هدایت است. دورهای که شاهد نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی حاصل از دوران مشروطیت و جنگ جهانی است و هدایت بهعنوان نویسندهای اجتماعی، با تأثیر از زندگی اجتماع و تصویر آن ناگزیر بوده تا در قامت یکی از شخصیتهای آن جامعه، احساس روانی خویش و دیگر مردمان آن روزگار را حکایتگر باشد.
بنا به نظریه باختین، حیات واقعی، هنگام مواجهه شدن است و «من» برای «شدن» به «تویی» احتیاج دارد و وقتی «من» شد، «تو» میگویند (بوبر، 1380: 160). در آثار هدایت هم «من انسانی» و «من اجتماعی» بسیار کاربرد دارد. او خود را سخنگوی انسانی شکست خورده میداند و از در ناامیدی سخن میگوید. در نظریۀ باختین، هر سخن همواره خطاب به کسی بیان میشود و عنصر اساسی گفتوگو واقعی، مشاهده دیگری(The other)یا تجربة طرف مقابل است (پژوهنده، 1384: 20). این خطاب را بر شخص خاص یا «جامعه حاکم بر زمان» به کار میبرد. هدایت هم چون همۀ فردیت و هویت خود را در معرض نابودی میبیند، خود و آرزوهایش را از اجتماع دور میدارد؛ چراکه در دورۀ هدایت، شکست آرزوها و آرمانهای تجدد خواهان گریزناپذیر بوده است. نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی آن دوره که بیارتباط با مشروطیت و جنگ جهانی و اتفاقات دوران پهلوی نیست، امیال و آرزوهای نویسنده را حتی در رؤیا نیز بهراحتی مجال ظهور و بروز نمیدهند و او همانند دیگر هنرمندان و متفکرین سوررئالیست با تکیهبر مفهوم ناخودآگاه، اقدام به خلق برخی آثار خودکرده است. از طریق مکانیسم «مقایسه» که یکی از اساسیترین مکانیسمهای حیات فرهنگی انسان از آغاز وجود داشته است و با آن انسان «خود» را از «دیگری» جدا کرده و هویت مییابد، در باب هدایت و آثارش هم صدق میکند. ازاینروست که در حقیقت، انزوای هدایت و تنهایی او با مقایسۀ «خود» با جامعه و فراتر از آن، «خود» با «من» حقیقی خویش، در داستانهایش عیان است تا فضای غمگین و سایه مانند اجتماع و زندگی خود را نشانگر باشد. آنها از درونمایه ناخودآگاه استفاده کردهاند تا تصویری نمادین را بهگونهای فردیّتگرا، غریب و ممتنع بیافرینند و این چیزی است که در سطر سطر رمان بوفکور قابلمشاهده و تحلیل است.
گاه با تکیهبر امور واقعی و غیرواقعی، کابوسوار به خویش میگوید: «شاید ازآنجاییکه روابط من با دنیای زندهها بریدهشده، یادگاریهای گذشته جلویم نقش میبندد. گذشته، آینده، ساعت، روز، ماه و سال برایم یکسان است» (هدایت، 2536: 38). در توپ مرواری و بوف کور و برخی دیگر از آثار هدایت، مفاهیمی مطرح است که با استدلال منطقی و واقعی جامعه، قابلتشخیص و تحلیل نیست، بلکه در حوزۀ ذهنیّات هستند تا عینیات. هدایت در این آثار، دلواپس تأثیر روحیه و روان عوام با تفکر در باب تأثیر جامعه از اندیشه و نگرش مردم آن جامعه است؛ زیرا «مسائل اصلی داستانها به نحوی به ذهنیّات مربوط است؛ اعم از روانشناسی، فلسفه، هستیشناسی و متافیزیک» (همایون کاتوزیان، 1377: 48). در حقیقت، هدایت گاه در داستانها آن اندازه بهصورت ذهنی و روانشناختی حضور دارد که احساس و عواطف شخصیت اصلی داستان، جایگاه والاتری از شرح حوادث دارد و در کلام نویسنده، ابهام و مطالب دور از ذهن، ذهن خواننده را تا ناکجاآباد میکشاند و این گفتوگو و مکالمه «خود» و «دیگری» در جایجای آثارش دیده میشود.
2-2. بینامتنیت
باختین ضد تمامیتخواهی و تکگویی بود و او منطق مکالمه را بنیان سخن نهاد. او باور داشت که رمان عالیترین نوع ادبی است و انواع ادبی پیشین را در خود دارد. از نظر او، زبان کانون همة صداهای منفرد و پراکندة پیش از خود، جایگاه صداها، زبانهای ایدئولوژیها و جهانبینیهای متفاوت است (صادقزاده، 1394: 110). براساس نظریۀ باختین، هر گفتار دو جنبه دارد: چند زبانی شامل (کلمات، اشکال حرفی و نحوی و آهنگ و ...) و چند فرا زبانی که در آن، بافت و موقعیت اجتماعی گفتار مدنظر است، یعنی گفتار، در شرایط ادا شدن مشخص و تعیّن خود را دریافت و فضای فرهنگی و اجتماعیای که در آن حادث میشود، کسب میکند. بهعبارتیدیگر، هر گفتار در ارتباط با گذشته و آینده است که مورد فهم واقع میشود. (همان: 115). هدایت هم با شکلگیری خاصیت بینامتنی در آثارش، چندصدایی و گفتوگو را بیان میکند، با تحتتأثیر قرار گرفتن اندیشمندان و فیلسوفان، اینگونه به مسائل بپردازد. او نشان داده که سخن پیشینیان و اندیشمندن را خوانده و دیده و شنیده و در متن او، چندصدایی اجازۀ ظهور و بروز مییابد تا فضا را گفتوگو فراهم کند. همچنین، آثاری را ترجمه کرد و به بررسی آثاری پرداخت تا بگوید راه منطق گفتوگو در آثارش بسته نیست؛ البته، هدایت هم از طرف دوستان سیاسی و هم منتقدین ادبی بهطورجدی موردانتقاد بود و در مورد او باور داشتند که «هدایت چیزی نیست، هرچه میگوید پس ماندۀ حرفهایی است که در زبانها و ادبیات غربی به گوشش خورده، بیآنکه بفهمد و جذب کند» (اسحاقپور، 1373: 23). مشهورترین اثر او، بوفکور، که آن را در پاریس نوشت و در هند انتشار داد، «تلفیقی هنرمندانه از هیجان داستان پلیسی با کابوسهای تاریخی یک ملت است» (میرعابدینی، 1368: 380). در مورد اقتباس این اثر از فیلم «نوسفر اتو»، فیلمی وحشتناک که پایهگذار سینمای وحشت بود، تطبیقهایی انجام گرفته است. فیلمی که برداشتی آزاد از «دراکولا» اثر برام استوکر ایرلندی است (ر.ک. احمدزاده، 1394: 32). آخرین اثر صادق او هم، پیام کافکا، بهعنوان مقدمهای بر ترجمة فارسی کتاب گروه محکومین کافکا نوشته است. این کتاب بیانگر فلسفة یأس، پوچانگاری و بدبینیهای هدایت است.
این اثر بهخوبی نشان میدهد که هدایت از کافکا متأثر بوده و همانگونه که کافکا از مردم گریزان بوده، اما وقتی در جمعی روشنفکر وارد میشد، با آنان میآمیخت و در بحث آنان شرکت میجست، هدایت هم «آدم تنهایی بود و از مردم و اجتماع پیوسته میگریخت، اما در کانونهای روشنفکران و محافل ادبی شرکت میکرد، ولی چون آنها را سنتی و بیحرکت یافته بود، برآن شد که با جمعی از هم فکران خود گروهی مترقی تشکیل دهد که به گروه اربعه شهرت داشت» (یاحقی، 1379: 238). این اثر که آن را وصیتنامة ادبی هدایت دانستهاند، رسالهای است که با وضوح به هیچانگاری توجه داشته است. بر اساس نظریۀ میخاییل باختین هم هر متن به مکالمۀ متون قبل از خود مینشیند و بنابراین مکالمه، اثر جدیدی تولید میشود؛ چنانچه بسیاری از آثار هدایت هم از این شیوه خلقشدهاند.
2-3. روایت
بنا به ظرفیت نثر و رمان برای انعکاس صداها، زبانها و گزارههای سخن، رمان و داستان بهترین بستر برای مکالمه است. باختین هم بر جامعیت زمان و داستان تأکید دارد و باور دارد که «در رمان، بخشهای تاریخی، بیانی و بخشهایی به شکل گفتوگو یافت میشوند. تمامی این سبکها بهتناوب در رمان یافت میشوند و در هم بافتهشدهاند و به مبتکرانهترین و مصنوعترین شیوة ممکن در مناسبت با یکدیگر قرار گرفتهاند» (تودوروف، 1377: 166). این گونهای ادبی چون محل بروز آواها و صداهای گوناگون است و به فرودستان نیز مجال سخن میدهد، شکل روایی پیدا میکنند و آنچه باختین آن را کارناوال مینامد – اثری چند مفهومی است. «چندگونگی کلامی، امری است طبیعی، زیرا از تنوع اجتماعی برمیخیزد، اما همانطور که جامعه با قوانین تحمیل شدة حکومتی (یک حکومت واحد) محدود و مفید میشود، تنوع سخنها نیز توسط خواست قدرتمندان برای نهادی کردن یک زبان (یا یک سخن) متداول به مبارزه طلبیده میشود (همان: 117). آن اتفاقی در آثار هدایت و دیگر هم عصران او به چشم میخورد.
پس از اشغال ایران به دست متفقین در سال 1320. ش و استعفا و کنارهگیری رضا شاه، حزب توده در ایران تشکیل شد و تقریباً همۀ دوستان نویسندۀ هدایت به عضویت این حزب درآمدند. در این دوران، اندک امیدی در دل هدایت پدیدار شد، اما از آنجا که یأس در وجود او زمینه غیر سیاسی نیز داشت، پس از چندی، با شدت بیشتری ناامیدی دوباره به سراغش آمد که البته با عملکرد دوستان هم حزبی وی نیز بیارتباط نبود» (رضی و بهرامی، 1384: 1080). وضع جامعۀ هدایت بهگونهای بوده که انسان را مدام وادار به شک کند و به جای گریز از این خصیصه، به بدبینی و روایت آن نیز دچار شود. جامعهای با چنین رویکردی موجب میشود که دیدهبان فرهنگی آن بیشتر از دیگر مردم و زودتر از آنها به واقعیتها و هجوم نامرادی شود. هدایت همچنین بهتر و بیشتر درک میکند و در پی آن است که نسخهای برای خود و جامعه تجویز کند. نسخهای که برای درد نا امیدی و بنبست، جز افسردگی و فنا نیست.
اگرچه هدایت را نویسندهای سیاهنگر و تاریکبین معرفی کردهایم، اما او تاریکی و بدیها را تصویر میکند تا شخصیت خود را با بدی و تاریکی نشان دهد. در این نمودار بدیها و ناهنجاریها، گاه هدایت خود وارد داستان میشود تا نقش شخصیت اصلی داستان را به دست بگیرد و گاه، شخصیتهای حقیقی جامعه را چنان زشت و پلشت تجسم کند که خود او و مخاطب دچار اضطراب شوند و با رؤیا و جادو مواردی را افزاید تا زبان دیریاب و تو در توی او گرفتار روان داستان هم شود.
رئالیسم داستانی در آثار او هویداست؛ رئالیسمی که هرگز از امیدها و نیکیها حکایت نمیکند؛ چرا که هدایت در پی ایجاد انقلابی است در آثارش که ایجاد کردن آن را در عالم واقع، غیر ممکن میداند. معلولهای پر استرس و خیال آور در میان علل سرگردان کننده گم نمیشوند، اما میخواهد به جامعه و مخاطب خود که البته به تعبیر خود او مخاطب عموم نیستند، علل را نشان دهد و برای آنها روایتگر باشد. به جامعه و اجتماع زمان خود، جامعهای که تصویری جز سختی و رنج و ریا و قتل نفس و موارد ناامیدکننده، چیز دیگری برای نمودن و عرضه ندارد، پرداخته است. جامعهای که در درون و بیرون هدایت زنده است و به این نابسامانیها ادامه میدهد.
دنیای درون و بیرون هدایت آشفته است و شانسی جز فرار از خود و ناامیدی و بنبست ندارد. او چون دردها را میدانسته و حلاجی کرده، در پی درمان آن جامعه بیمار عالم واقعیت و داستانهایش بوده که خود را بهعنوان یک نویسندۀ مطلع معرفی کند، اما آنها که با حساسیت و نوع نگرش نقد به فساد جامعه و علتها مینگرند، اغلب او را خالق جامعهای داستانی و خیالی فاسد در آثارش معرفی کردهاند؛ البته، اگر هدایت خود خالق آن جامعۀ خیالی هم باشد، باز ستایش برانگیز است که از هر شیوهای، ارتباط میان گوینده و مخاطب بهخوبی برقرار میشود. چنانچه «باختین هر نوع ارتباط زمانی را نوعی گفتوگو و مکالمه در معنای وسیع خود میشمارد، گفتوگو در مفهوم وسیع، به ارتباط گفتاری مستقیم و رودررو میان فرستنده و گیرنده کلام محدود نمیشود، بلکه هر نوع گفتار و نوشتار در غیاب مخاطب نیز نوعی مکالمه است» (پور نامداریان، 1388: 117). او نه به معنا، بلکه به پیامدهای زیباشناختی چندصدایی توجه دارد، باختین براساس این، اعتقاد دارد که پیامدهای عمده و چندصدایی حرمتگذاری به زاویه ذهنیت «انسان در انسان» و تحلیل آن است، بههرروی، شخص (شناسنده) موردنظر او بهمثابه نوعی فرایند دیده میشود، باختین این وجه نظر را تحت این عنوان بیان میکند که آگاهی اساساً غیرقابل نهایی کردن است (بلزی، 1379: 191-192).
هدایت هم با روش چندصدایی و انسان در انسان، تصویرگر این جامعه است، نه خالق آن. او را باید جامعهشناسی تیزبین معرفی کرد که مرگ زودرس افراد جامعه و خودکشی آنان و یا نزول آنها را فهمیده و میخواسته روایتگر آن ناهمواریها باشد، اما با زبانی غیر از زبان معمول روزگار خود. او در پی رسیدن به نقطۀ امید و خوشبختی است، اما چون راهها را بسته میداند، به بنبست فکری میرسد و وضعیت جامعه را مناسب برای تغییر بهسوی بهتر شدن نمیبیند؛ ازاینرو، زندگی را پوچ میانگارد و وضعیت ناهموار جامعه او را به این اندیشه در مورد این نگرش وادار میکند و یا اینگونه از آثارش برداشت میشود. در آثار هدایت، هیچ ارتباطی خنثی نیست و گاه بدون حرف ارتباط برقرار میشود؛ یعنی آنچه آمده است که «در منطق گفتوگوی باختین هیچ گفتاری خنثی و بیمخاطب نیست، بلکه بر آن منطق مکالمه حکم فرماست» (مقدادی، 1382: 491) و ضمن برشمردن گستردگی قلمرو زبان و تنوع ساختها و قابلیتهای درونی آن، وجود حرف و صوت را بهعنوان شرط لازم تعامل زبانی (مکالمه و گفتوگو) نفی میکند» (پژوهنده، 1384: 12). این شیوۀ ارتباط در آثار هدایت که زمانه و جامعۀ خود را بهخوبی درک کرده و اتفاقاتی چون جنگ جهانی، وضعیت سیاسی حاکم و ناپایداری جامعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را رصد کرده است، بخشی از منطق گفتوگویی او را شکل میدهد که با نگرشی فلسفی و انتقادی به نوشتن دست برده تا واقعیتهای جامعه را به مکنونات ذهنی خود در هم آمیزد و برای جامعه بیمار دوران خود، بهتر زیستن را تجویز کند. او هرگاه به ساحل آرامش رسیده، با امید بشارت میدهد و چون بهسختی و دشواری میرسد، پوچی جامعه خود را تصویر میکند؛ البته، اگر به آشفتگی درون و روان هدایت توجه شود، میتوان پی برد که آشفتگی جامه موجب آن بوده است. موقعیت اجتماعی و فردی هدایت، او را شخصی بیمارگونه و ناپایدار و بریده تصویر میکند. تصویری که میتواند تجسم تمامعیار جامعۀ نویسنده باشد؛ چنانچه دیگر نویسندگان آن دوره هم فارغ از چنین وضعیتی نیستند. وضعیتی برگرفته و تاثیرپذیرفته از انقلاب مشروطه و جنگ جهانی و ناپایداریهای اجتماعی و فرهنگی و فقر و تنگدستی. در این وضعیت و آن همه دگرگونی، نویسنده چون چارهای برای حل مشکلات نمییابد، خود هم بیمارگونه تنها روایتگر این قصههای بیمار است.
2-4. گزارههای خطابی
2-4-1. پرسشگرایی
باختین نظریهپردازی است که به طرح مسئله و پرسش اهمیت خاص میدهد و از نظر او، پرسش یکی از مهمترین پایههای تداوم مکالمه و بیان حضور است (احمدی، 1378: 93). در آثار هدایت هم پرسشهای انکاری و موارد ابهامآلود، فضا را برای گفتوگو فراهم میکند و با اندیشۀ فلسفی خود، با احساس خشم و کلافکی، گاه در آثار و نامههایش از این شیوه برای ارتباط با مخاطب استفاده میکند. در داستان زندهبهگور، تجلّی، حاجیآقا و سه قطره خون، این اندیشه و شیوۀ بیان نمایان است. در داستان حاجیآقا آورده است: «مگر با سرنوشت میشه جنگید؟» (هدایت، 1382: 107). با این پرسش، اندیشۀ معنا باختگی را القا میکند و حرمان و ناامیدی او را در زندگی حکایتگر است که در حقیقت این نوع نگاه، بیانگر شکست ارزشهای سنّتی در برآوردن نیازهای معنوی و عاطفی انسان است. حرمان و معناباختگی در زندگی و نگاه شخصیتهای آثارش مشخص است و در جایجای آثارش، این حس خیانت را نیز با پرسش از خود و مکالمۀ درونی بر آن میافزاید. «هان... هان... دیدی که من فهمیدم؟ ... از همان اول فهمیده بودم، تو مرا مسخره کردی. مسخرۀ تو شدم» (هدایت، 1383: 129). این جملۀ آمده در داستان چنگال، از واقعیتهای سخت زندگی فردی و اجتماعی او نشئتگرفته و در داستان گرداب، خیانت و ستم بر نفس بهخوبی نمایان است (همان: 37). او تمام دلایل و موارد مطرحشده، بیاعتباری دنیا و وضعیت ناهموار جامعه را ترسیم میکند تا از زبان شخصیت داستانش با تعجب از خود میپرسد: «اگر هرکسی ستارهای در آسمان دارد، ستاره من باید دور و تاریک و بیمعنی باشد. شاید من اصلاً ستاره نداشتم!» (هدایت، 1351: 67). محکوم کردن بدیها در داستانهایش، بیانگر مبارز بودن اوست، اگرچه نتوانسته در این مبارزه به ناامیدی، پیروز شود.
2-4-2. جملههای ندایی
جملههای ندایی مخاطب را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم مورد خطاب قرار میدهد تا به تعبیری، دلزدگی و خشم «من» بر سر «تو» آوار شود و گوینده ناراستی و پلشتی مخاطب خود را به او گوشزد کند. این «من» و «تو» با نظریۀ بوبر هماهنگ است که با تقسیم خطابههای بنیادین انسان به خطابههای «من» و «تویی» و خطابههای «من» و «اویی» که همواره منش دوگانگی و خصلتی ترکیبی دارد و از دو جزء یا دو کلمه شکل میگیرد، هرگز یک کلمۀ تنها نیستندو حضور دوگانۀ انسان در جهان و نگاه دوگانۀ او به جهان هستی را بیان میکند (بوبر، 1380 :19). در داستانهای هدایت هم این گزاره بهخوبی برای ارائه و بیان این مفهوم مورد استفاده قرار گرفته است و در داستان حاجی مراد که این لقب (حاجی) را از عمویش به ارث برده و کتک زدن همسر و مستعد بودن خود را پشت این لقب پنهان میکرد، این گزارۀ ندایی بسامد بیشتری دارد. همسر حاجی مراد هم مدام با او لجبازی میکرد و سرکوفت میزد: «برو، برو، حاجی دروغی! تو حاجی هستی؟! پس چرا خواهر و مادرت در کربلا از گدایی هرزه شدند؟! من را بگو که وقتی مشهدی حسین از من خواستگاری کرد، زنش نشدم و آمدم زن توی بیقابلیت شدم! حاجی دروغی!» این داستان روایتگر زندگی حاجی مراد است که با استبداد مردانه، مدام همسر خود را سرکوب میکند تا زشتی و پلشتی و رسوم زشت جامعۀ حاکم را فریاد بزند و دیگر آثار او هم اینگونه است. یا در مورد بوف کور، خود هدایت از این گزارۀ خطابی «من» و «تو»، بسیار بهره برده تا «من» خود را در مقابل آنچه در خیال مخاطب است، قرار دهد. او خطاب به دوستش میگوید: «تو هم فکر میکنی که پرسناژ بوف کور من هستم؟ اشتباه، اشتباه محض ... فقط تو نیستی که عوضی گرفتهای، از تو استادترها هم فکر میکنند که پرسناژ بوف کور خود من است. البته، چرا حرفها مال خودم است، ولی پرسناژش از من سواست» (فرزانه، 1372: 112).
2-4-3. جملههای امری
گزارۀ امری در آثار هدایت بسامد بالایی ندارد، اما گاه لحن آمرانهای در مقابل مردمان منفعل و تحت امر دیده میشد که این هم حکایت از جامعۀ فرادست و فرودست هدایت و مردسالاری و اندیشههای سنتی حاکم بر آن دارد. در منطق گفتوگویی باختین هم «این نکته مشترک است که گفتوگو شامل دو یا چند سخنور مستقل است که هریک دارای آوای خاص، تجارب شخصی، مجموعهای از نگرشها و دیدگاههای خاص نسبت به جهان اطراف خود است» (مورسون، 1997: 266). نگرشها و باورهایی که گاه با پرسش و ندا و گاه با جملههای امری القاء میشود.
3. نتیجهگیری
حاصل پژوهش اینکه کوششی برای تبیین بازخوانی نظریۀ مکالمۀ میخاییل باختین، اندیشمند روسی، در آثار صادق هدایت بود. آثار فلسفی و اجتماعی هدایت سرشار از گفتوگو حاوی معانی و مفاهیم تودرتو و چندلایه است که دیالکتیک میان خود با خود و خود و جامعه را نشان میدهد. هدایت آنگونه فلسفی و منحصربهفرد اندیشیده که مخاطب خود را مخاطب خاص و غیر عام میداند و هماهنگ با نظریۀ «من» و «تو» بوبر و ارتباط «من» و «دیگری» در مقابل تکصدایی حاکم بر جامعۀ زمان خود و اندیشههای سنتی، چندصدایی را موردتوجه داشته است. همچنین، تجربۀ تلخ او از نقش سردمداران و مردم عامه در فساد جامعه، گفتوگو را گاه تا مرز ریشخند و طعنه به آدابورسوم خرافی کشانده است.
مؤلفههای مهم نظریۀ مکالمۀ باختین از جمله انسانشناسی فلسفی، من و دیگری و بینامتنیت، که حاصل مطالعه و پژوهش در تاریخ کهن و مبانی فلسفی است، دیدگاههای خود را در قالب رمان و داستان و دیگر آثار خود آورده است تا با روشهایی چون گزارههای خطابی پرسشی، جملههای ندایی و امری، به همۀ شخصیتهای آثارش اجازۀ سخن گفتن میدهد. گفتوگوی حاکم بر آثار او بار سنگین مبانی فلسفی، رئالیستی و سوررئالی وی را حمل میکند تا بینش و جهانبینی نویسنده را با کمک روایت شخصیتهای روای آثارش بیان کند و گفتوگوی میان گوینده(نویسنده) و شنونده(مخاطب) شکل گیرد.
منابع
- اسحاقپور، یوسف (1373)، بر مزار صادق هدایت، ترجمۀ باقر پرهام، تهران: باغ آیینه.
-احمدزاده، حبیب (1394)، گفتگو با سایه یا بوفکور چگونه ساخته و پرداخته شد؟ تهران: سورۀ مهر.
- احمدی، بابک (1378)، ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز.
- باختین، میخاییل(1380)، سودای مکالمه، خنده آزادی، ترجمة محمدجعفر پوینده، تهران: نشر میثم.
- بلزی، کاترین (1379)، عمل نقد، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر قصه.
- بوبر، مارتین (1380)، من و تو، ترجمة ابوتراب سهراب و الهام عطاردی، تهران: فرزان روز.
- پاینده، حسین (1394)، گشودن رمان، چاپ سوم، تهران: مروارید.
- پژوهنده، لیلا (1384)، فلسفه و شرایط گفتوگو از چشمانداز علوم با نگاهی تطبیقی به آراء باختین و بویر، فصلنامه مقالات و بررسیها، دفتر 77، ش 3، صص 11-34.
- پورنامداریان، تقی (1388)، منطق گفتوگو و غزل عرفانی، مطالعات عرفانی، شماره 3، صص 15-30.
- تسلیمی، علی و ادراکی، فاطمه (1394)، «رویکرد باختینی به سنگ صبور صادق چوبک»، نقد ادبی و سبک شناسی، شمارۀ 2، صص79-95.
- تودوروف، تزوتان (1377)، منطق گفتوگویی میخاییل باختین، ترجمة داریوش کریمی، تهران: نشر مرکز.
- خلف، عماد (1390)، «شرق و غرب از دیدگاه دو رمان سووشون سیمین دانشور و ماراتن بیپایان از عبدالرحیم منیف»، دانشگاه تهران، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی.
- خلیلی، علیاکبر و مرضیۀ حقیقی (1393)، «گفتوگو در شعر فروغ فرخزاد با تکیه بر منطق مکالمۀ میخاییل باختین»، مجلۀ بوستان ادب، سال ششم، شمارۀ 4، پیاپی 22، صص23-46.
- شریعتمداری، محمدابراهیم (1395)، صادق هدایت و روانکاوی آثارش، مؤسسۀ فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان.
- رضی و بهرامی (1385)، «زمینهها و عوامل نومیدی صادق هدایت»، پژوهشهای ادبی، شمارۀ 11، صص 93 – 112.
- رضی، احمد؛ بتلاب اکبرآبادی، محسن (1389)، «منطقالطیر عطار و منطق گفتوگویی»، فصلنامه زبان و ادبیات فارسی، شماره 46، صص 46-19.
- زرینکوب، حمید (1380)، «زبان داستان در آثار صادق هدایت»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، سال هفتم، شماره دوم، صص 210-230.
- صادقزاده، مهتاب (1397)، «گفتوگو در مجموعه زمستان اخوان ثالث با تأکید بر منطق مکالمه با منطق مکالمة باختین»، رخسار زبان، شماره 4، صص 105-130.
- طایفی اردبیلی، موسیالرضا (1372)، صادق هدایت در آیینۀ آثارش، تهران: نشر ایمان.
- فرزانه، م (1372)، آشنایی با صادق هدایت، تهران: نشر مرکز.
- قربانی، محمدرضا (1372)، نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، تهران: ژرف.
- غلامحسینزاده، غریبرضا و غلامپور، نگار(1387)، میخاییل باختین؛ زندگی، اندیشهها و مفاهیم بنیادین، تهران: روزگار، چاپ اول.
-مقدادی، بهرام؛ بوبانی، فرزاد (1382) «جویس و منطق مکالمه: رویکرد باختین؛ اولین جیمز جویس»، پژوهشهای زبان خارجی، شماره 15. صص 19 – 29.
- میر عابدینی، حسن (1386)، صد سال داستاننویسی در ایران، چاپ چهارم، 2 جلد، تهران: چشمه.
- یاحقی، محمدجعفر (1379)، جویبار لحظهها، ج 2، تهران: جامی.
- نظری، علیاشرف؛ خلیل طهماسبی، نوذر (1394)، «ملّت و ملیگرایی در نگاه انتقادی آنتونی اسمیت (مطالعۀ موردی ایران)»، فصلنامۀ سیاست پژوهی، دورۀ دوم، شمارۀ 3. صص 40- 9.
- هدایت، صادق (1351)، بوف کور، چاپ 14، تهران: چاپخانۀ سپهر.
-________(1382)، بنبست، تهران: چاپخانۀ سپهر.
-________(1382)، حاجیآقا، تهران: جاویدان.
-________(1344)، زندهبهگور، تهران: جاویدان.
-________(1383)، چنگال، اصفهان: انتشارات صادق هدایت.
-________(2008)، توپ مرواری، با مقدمۀ محمدجعفر محبوب، استکهلم سوئد.
- همایون کاتوزیان، محمدعلی (1377)، صادق هدایت از انسان تا واقعیت، تهران: طرح نو.
-________ (1372)، صادق هدایت و مرگ نویسنده، تهران: نشر مرکز.
-Austin, ahrersity of texas press) 2002(.Fried man, mawrice, martin Bu ber:the life of Dialogue, London and New York. Ratledge.
-Emerson Cayl and Michael H.lauit.) 1998( thedialogic Imagloation Bokhtin Mm. Hdited by Michael H.lquisi translated by coryl Emerson and Michael H.lquist.
-Morson, cary sawt with caryl Enerson,)1997(, Ex tracts from a. Heter.g lossory, Dralogac and critical Discourse: Longuage, NewYork oxford university press.
References
- Ishaqpour, Youssef (1373), on the tomb of Sadegh Hedayat, translated by Baqer Parham, Tehran: Bagh Ayane.
- Ahmadzadeh, Habib (2014), How was the dialogue with Sayeh or Bufkor made and discussed? Tehran: Surah Mehr.
- Ahmadi, Babak (1378), Text structure and interpretation, Tehran: Center.
- Bakhtin, Mikhail (1380), Conversation Soda, Khande Azadi, translated by Mohammad Jaafar Poindeh, Tehran: Meisham Publishing House.
- Belzi, Catherine (1379), the practice of criticism, translated by Abbas Mokhbar, Tehran: Qaseh publishing house.
- Buber, Martin (1380), Me and You, translated by Abu Torab Sohrab and Elham Atardi, Tehran: Farzan Rooz.
- Payandeh, Hossein (2014), Opening the novel, third edition, Tehran: Marwarid.
- Pajohande, Leila (2004), Philosophy and conditions of dialogue from the perspective of sciences with a comparative view of Bakhtin and Boyer's opinions, Quarterly Journal of Articles and Reviews, Book 77, Vol. 3, pp. 11-34.
- Pournamdarian, Taghi (2008), Dialogue Logic and Mystical Poems, Mystical Studies, No. 3, pp. 15-30.
- Taslimi, Ali and Gharnagi, Fatemeh (2014), "Bakhtinian Approach to Sadiq Chobak's Seng Sabor", Literary Criticism and Stylistics, No. 2, pp. 79-95.
- Todorov, Tzutan (1377), Mikhail Bakhtin's Dialogue Logic, translated by Dariush Karimi, Tehran: Central Publishing.
- Khalaf, Emad (2018), "East and West from the perspective of the two novels Sushun Simin Daneshvar and Marathon Bipayan by Abdur Rahim Manif", University of Tehran, Faculty of Literature and Human Sciences.
- Khalili, Ali Akbar and Marzieh Haghighi (2013), "Dialogue in Forough Farrokhzad's poetry based on Mikhail Bakhtin's dialogue logic", Bostan Adab Magazine, 6th year, No. 4, 22, pp. 23-46.
- Shariatmadari, Mohammad Ibrahim (2015), Sadegh Hedayat and psychoanalysis of his works, Tebian Cultural and Information Institute.
- Razi and Bahrami (1385), "The Fields and Factors of Sadiq Hedayat's Despair", Literary Researches, No. 11, pp. 93-112.
- Razi, Ahmad; Batlab Akbarabadi, Mohsen (1389), "Attar's logic and conversational logic", Persian Language and Literature Quarterly, No. 46, pp. 19-46.
- Zarinkoob, Hamid (2008), "The language of fiction in the works of Sadegh Hedayat", Journal of the School of Literature and Human Sciences, 7th year, 2nd issue, pp. 210-230.
- Sadeghzadeh, Mehtab (2017), "Dialogue in the third Brotherhood's winter collection with an emphasis on the logic of conversation with Bakhtin's logic of conversation", Rukhsar Zaban, No. 4, pp. 105-130.
- Taifi Ardebili, Musa Al-Reza (1372), Sadegh Hedayat in the mirror of his works, Tehran: Iman publishing house.
- Farzaneh, M. (1372), Getting to know Sadegh Hedayat, Tehran: Al-Karzan Publishing.
- Ghorbani, Mohammadreza (1372), Criticism and Commentary of Sadegh Hedayat's Works, Tehran: Zaref.
- Gholamhosseinzadeh, Gharibreza and Gholampour, Negar (1387), Mikhail Bakhtin; Life, thoughts and fundamental concepts, Tehran: Rozgar, first edition.
- Moqdadi, Bahram; Bobani, Farzad (1382) "Joyce and the logic of conversation: Bakhtin's approach; The first James Joyce", Foreign Language Studies, No. 15. pp. 19-29.
- Mir Abedini, Hassan (1386), One hundred years of story writing in Iran, 4th edition, 2 volumes, Tehran: Cheshme.
- Yahaghi, Mohammad Jaafar (1379), The Stream of Moments, Volume 2, Tehran: Jami.
- Nazari, Ali Ashraf; Khalil Tahmasabi, Nowzar (2014), "Nation and nationalism in the critical view of Anthony Smith (case study of Iran)", Political Research Quarterly, second period, number 3. pp. 9-40.
- Hedayat, Sadegh (1351), Blind Owl, 14th edition, Tehran: Sepehr Printing House.
-________(2012), Banbast, Tehran: Sepehr Printing House.
-________(2012), Haji Agha, Tehran: Javidan.
-________(1344), Zinda Beh Goor, Tehran: Javidan.
-________(2004), Chengal, Isfahan: Sadegh Hedayat Publications.
-________(2008), Tope Marwari, with an introduction by Mohammad Jaafar Mehboob, Stockholm, Sweden.
- Homayun Katouzian, Mohammad Ali (1377), Sadegh Hedayat from Man to Reality, Tehran: New Design.
-________ (1372), Sadegh Hedayat and the death of the author, Tehran: Nahr-e-Karzan.
The system of thought on Sadegh Hedayat's worksچ
Mozde Khawaja Karim-al-Dini
PhD student of Persian language and literature, Najaf Abad branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
Mahbubeh Khorasani (author in charge)
Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
Morteza Rashidi Ashjardi
Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
Abstract
Every literary work is the result of the author’s thought and ideology which has been achieved during the time and on the basis of the science and experience. This is true about the works of Sadegh Hedayat, a contemporary author that the paradigms and ideologies of his work belong only to him; however, there are influences from others in his works, according to studies and learning. Hedayat is skilled at processing his stories, as if he were writing only for a professional and punctual audience. For this reason, familiarity with his mental space in the critique and analysis of his works requires more accuracy and diligence in the relevant sciences. This research has also analyzed his works with the approach and method of content analysis and by library study to find the components of system of thought on Sadegh Hedayat's thought. Therefore, the creating works of realism and surrealism can sometimes be considered as the result of the action of his confrontation and society and sometimes his dialectic and himself, with the hypothesis that the author is attached to his chosen subjects. The result of the research by analyzing components such as aimlessness and aimlessness and mortalism, realism, surrealism and nationalism, shows that his idea between his confrontation and the society and his dialectic and himself is variable and both of them have never reached a common point.
Keywords: Sadegh Hedayat, self-confrontation with society, self-dialectic with himself.
[1] khamojdeh05@gmail.com
[2] khamojdeh05@gmail.com.