بازتاب اوضاع اجتماعی کُردستان در داستانهای ابراهیم یونسی.
محورهای موضوعی : زبان و ادب فارسیهه لاله امینی 1 , رضا صادقی شهپر 2
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان؛ ایران
2 - دانشیار زبان و ادبیات فارسی، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
کلید واژه: ابراهیم یونسی, کُردستان, اجتماع, داستان,
چکیده مقاله :
بسیاری از نویسندگان در داستانهای خود به محیط بومی و جغرافیایی خاصی، توجّه ویژهای داشتهاند و تحوّلات اجتماعی آن منطقه را منعکس کردهاند. ابراهیم یونسی هم در داستانهایش زبان حال مردم کُردستان بوده، تحولّات و نابسامانیهای این منطقه را نمایانده است. در این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است، نگارندگان کوشیدهاند اوضاع اجتماعی کُردستان را از خلال رمانهای شاخص ابراهیم یونسی نشان دهند. یونسی در رمانهایش از مسائل اجتماعی و سیاسی عصر پهلوی اوّل و دوم سخن گفته و کوشیده است از فقر و تنگدستی مردم مرزنشین بهویژه روستاییان، بیکاری، فقر فرهنگی، فقر بهداشت و نبود امکانات رفاهی، دیدگاه غیر انسانی و تحقیرآمیز جامعۀ سنّتی نسبت به زنان، فساد مأموران دولت و چپاول مردم، خفقان سیاسی و اجتماعی، بیاعتمادی مردم به حکومت مرکزی، ریاکاری شیوخ محلّی، یأس و سرخوردگی فعالان سیاسی از فعالیتهای حزبی و... پرده بردارد. واژگان کلیدی: ابراهیم یونسی، داستان، اجتماع، کُردستان.واژگان کلیدی: ابراهیم یونسی، داستان، اجتماع، کُردستان.
AbstractMany of authors have paid special attention to specific geographical environments in their narratives and reflected social and political developments in that region. Ebrahim Younisi (1926 _ 2011) born in "Baneh" Kurdistan, in his stories has indicated to the developments and disarraies in that region. In this research that is accomplished with descriptive-analytical method, the authors are trying to investigate social situation in Kurdish Areas in Ebrahim Younisi’s featured narratives. Younisi in his novels has spoken of social issues in Pahlavi | & || era and tried to disclose indigence of people that live at the borders especially villagers, unemployment, cultural poverty, lack of sanitary and welfare facilities, point of view of traditional society towards women and overriding many of their rights, corruption of administrative officers, injustice of the system of Lords and serfs, the political and social repression, people's distrust of the government, hypocrisy of local Sheikhs, despair...Key words: Ebrahim Younisi, Story, Society, Kurdistan.
منابع
- امینی، ههلاله و رضا صادقیشهپر. (1399). «اقلیمگرایی در داستانهای ابراهیم یونسی»، پژوهشهای ادبی، سال هفدهم، شمارۀ 69، پاییز، صص 9-33.
- حاجی صادقی، امیر. (1383). یکی از ما: خاطرات و دیدگاههای استاد ابراهیم یونسی، تهران: کوچک.
- دستغیب، عبدالعلی. (1376). «گورستان غریبان: صحنههای اندوهبار زندگانی خلق»، گزارش، شمارۀ 83، دی، صص 66-72.
- سهرابنژاد، علی و فرزانه همتی. (1398). «نقد جامعهشناختی رمان گورستان غریبان اثر ابراهیم یونسی»، پژوهشنامۀ اورمزد، شمارۀ 48، پاییز، صص 85-102.
- شیخالاسلامی مُکری، سوران و عبداللهی، رحیم. (1397). «بازتاب جامعه در گورستان غریبان»، در: شناختنامۀ ابراهیم یونسی، صص 324-355.
- شیری، قهرمان. (1383). «ویژگیهای اقلیمی در داستاننویسی کرمانشاه»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 79، اردیبهشت، صص 54-65.
- لطیفپور، عبدالله و همکاران. (1396الف). «تقابل و تعامل خود و دیگری در رُمان مادرم دو بار گریست از ابراهیم یونسی»، ادبیات پارسی معاصر، دورۀ هفتم، شمارۀ 23، زمستان، صص 71-92.
- ــــــــــــــ. (1396ب). «منطق گفتوگویی و چندصدایی در رمان گورستان غریبان ابراهیم یونسی»، زبان و ادب فارسی، دورۀ نهم، شمارۀ 33، زمستان، صص 97-123.
- مالمیر، تیمور و نجمالدین رستم یونس. (1400). «نقد و تحلیل زندگینامهنویسی ابراهیم یونسی در قالب رمان زمستان بیبهار»، پژوهشنامۀ نقد ادبی و بلاغت، دورۀ دهم، شمارۀ دوم، تابستان، صص 159-184.
- میرعابدینی، حسن. (1377). صد سال داستاننویسیِ ایران، سه جلد، ویراست دوم، تهران: چشمه.
- نظری، زینب و همکارن (1399) «بازتاب عناصر اقلیمی در داستانهای ابراهیم یونسی»، مجله زبان و ادب فارسی، شماره241، ص 263-286.
- ورزنده، امید و سیّد شجاع نینوا. (1397). شناختنامۀ ابراهیم یونسی، تهران: نگاه.
- یونسی، ابراهیم. (1383). دلداده¬ها، تهران: پانیذ.
- ــــــــــــــ. (1382). زمستان بی¬بهار، تهران: نگاه.
- ــــــــــــــ. (1379). کج¬کلاه و کولی، تهران: پانیذ.
- ــــــــــــــ. (1372). گورستان غریبان، تهران: نگاه.
- ــــــــــــــ. (1377). مادرم دو بار گریست، تهران: ارمغان.
- Amini, Helaleh and Reza Sadeghishepar. (2019). "Climateism in Ebrahim Yunsi's stories", Literary Research, 17th year, No. 69, Fall, pp. 9-33.
- Haji Sadeghi, Amir. (1383). One of us: the memories and views of Professor Ebrahim Younesi, Tehran: Kuchach.
- Dast Ghaib, Abdul Ali. (1376). "Ghariban Cemetery: Sad Scenes of People's Life", Report, No. 83, Day, pp. 66-72.
- Sohrabnejad, Ali and Farzaneh Hemti. (2018). "Sociological criticism of the novel Gorestan Ghariban by Ebrahim Yunsi", Ormuzd Research Journal, No. 48, Fall, pp. 85-102.
- Sheikh al-Islami Mokri, Soran and Abdullahi, Rahim. (2017). "Reflection of society in Ghariban cemetery", in: Ebrahim Yunsi's identification, pp. 324-355.
- Shiri, hero. (1383). "Climatic features in Kermanshah's story writing", Book of the Month of Literature and Philosophy, No. 79, April, pp. 54-65.
- Latifpour, Abdullah and colleagues. (2016A). "Confrontation and interaction between self and other in the novel My mother cried twice by Ebrahim Yunsi", Contemporary Persian literature, 7th period, No. 23, Winter, pp. 71-92.
- (2016b). "Dialogue logic and polyphony in Ebrahim Yunsi's novel Graveyard of Strangers", Persian Language and Literature, 9th Volume, No. 33, Winter, pp. 123-97.
- Malmir, Timur and Najmuddin Rostam Yunus. (1400). "Criticism and analysis of Ibrahim Yunsi's autobiographical writing in the form of the novel Winter Without Spring", Journal of Literary Criticism and Rhetoric, 10th Term, 2nd Issue, Summer, pp. 159-184.
- Mirabedini, Hassan. (1377). One hundred years of Iran's story writing, three volumes, second edition, Tehran: Cheshme.
- Nazari, Zainab et al. (2019) "Reflection of climatic elements in the stories of Ebrahim Yunsi", Persian Language and Literature Magazine, number 241, pp. 263-286.
- Varzendeh, Omid and Sayyed Shuja Ninwa. (2017). Ebrahim Yunsi's identity card, Tehran: Negah.
- Yonesi, Ibrahim. (1383). Deldadeha, Tehran: Paniz.
- (1382). Winter without Spring, Tehran: Negah.
- (1379). Kaj-Kalah and Koli, Tehran: Paniz.
- (1372). Ghariban Cemetery, Tehran: Negah.
- (1377). My mother cried twice, Tehran: Armaghan.
فصلنامه علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی - دانشکده علوم انسانی |
دانشگاه آزاد اسلامي واحد سنندج –سال شانزدهم / شماره58/ بهار1403
بازتاب اوضاع اجتماعی کُردستان در داستانهای ابراهیم یونسی
ههلاله امینی1
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
رضا صادقی شهپر(نویسنده مسئول)2
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
تاریخ دریافت: 25/6/1402 تاریخ پذیرش: 17/10/1402
چکیده
بسیاری از نویسندگان در داستانهای خود به محیط بومی و جغرافیایی خاصی، توجّه ویژهای داشتهاند و تحوّلات اجتماعی آن منطقه را منعکس کردهاند. ابراهیم یونسی هم در داستانهایش زبان حال مردم کُردستان بوده، تحولّات و نابسامانیهای این منطقه را نمایانده است. در این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است، نگارندگان کوشیدهاند اوضاع اجتماعی کُردستان را از خلال رمانهای شاخص ابراهیم یونسی نشان دهند. یونسی در رمانهایش از مسائل اجتماعی و سیاسی عصر پهلوی اوّل و دوم سخن گفته و کوشیده است از فقر و تنگدستی مردم مرزنشین بهویژه روستاییان، بیکاری، فقر فرهنگی، فقر بهداشت و نبود امکانات رفاهی، دیدگاه غیر انسانی و تحقیرآمیز جامعۀ سنّتی نسبت به زنان، فساد مأموران دولت و چپاول مردم، خفقان سیاسی و اجتماعی، بیاعتمادی مردم به حکومت مرکزی، ریاکاری شیوخ محلّی، یأس و سرخوردگی فعالان سیاسی از فعالیتهای حزبی و... پرده بردارد.
واژگان کلیدی: ابراهیم یونسی، داستان، اجتماع، کُردستان.
1. مقدّمه
نویسندگان معاصر، نسبت به مسائل اجتماعی بیتوجّه نبودهاند و با شناختی که از جامعۀ عصر خویش داشتهاند، کوشیدهاند در آثارشان اوضاع و شرایط جامعه را منعکس کند. بیشتر این نویسندگان برای هنر، رسالت و تعهد اجتماعی قائل بوده و با انگیزۀ سیاسی و اجتماعی، دست به قلم بردهاند. «در دورهای از تاریخ معاصر ایران، بیشترین بخش از فعالیتهای ادبی معطوف به طرح واقعیتهای تلخ و تیرۀ جامعه بوده است. روح حاکم بر جریانهای غالب در این سالها، به طور عموم عبارت بوده از اعتقاد راسخ به قید تعهد و مسئولیت در هنر. ادعای گزافی نیست اگر بگوییم تعداد کسانی که ساز مخالف مینواختهاند و شیفتۀ هنر برای هنر بودهاند، از شمار انگشتان یک دست بیشتر نبودهاند. در طول نزدیک به یک سده از عمر ادبیات داستانی، همواره درگیری و ستیز با وضعیت موجود و متقابلاً جستوجو برای جامعۀ مطلوب، از موضوعات محوری در بطن متون ادبی بوده است»(شیری، 1383: 57).
ابراهیم یونسی با نگاه و نگرش خاص خود که برخاسته از محیط، اقلیم و فرهنگ کُردستان است، رنج و اندوه، آرزوها، آداب و رسوم، خلق وخوها، و مسائل مختلف زادبوم خویش را در قالب رمان و داستان با هنرمندی به تصویر کشیده که بارزترین مصادیق آن را در بازنمود مسائل اجتماعی و سیاسی همچون ظلم و بیعدالتی، تبعیض، آشفتگیها، فقر و محرومیت، فاصلۀ طبقاتی، وضعیت بغرنج روستاها، وضعیت نامطلوب زن و تحقیر شدن و جنس دوم شمردن او، بیسوادی، بیکاری، نارضایتی و بدبینی نسبت به حاکمان و... میتوان دید. بازنمود این مؤلفهها، حاکی از دغدغۀ فکری نویسندهای است که خود در بطن جامعه زیسته، شادیها و تلخیها را همگام با مردمان شهر و دیارش چشیده و به انعکاس واقعیات زادگاه خویش در داستانهایش پرداخته است. عبدالعلی دستغیب دربارۀ همین شیوۀ نویسندگی یونسی مینویسد: قصّههای یونسی شخصیت آدمی را در بستر رویدادها و روابط اجتماعی به نمایش میگذارد. زمینۀ رمان یونسی، غرب ایران و زندگی شبانی و روستایی است و اشخاص و رویدادهای آن در این زمینه میبالند و عمل میکنند. توفیق یونسی نیز از همین واقعگرایی او به دست میآید که برای نشان دادن عمق رویدادهای فاجعهآمیز و محتوایی حیاتی و بومی، «صورت» و «قالب» متناسب با آن را یافته و رمانی ایرانی، اینجایی و اکنونی آفریده است (دستغیب، 1376: 66).
نگارندگان در این مقاله میکوشند اوضاع سیاسی و اجتماعی کُردستان را در رمانهای شاخص ابراهیم یونسی بررسی کنند. این پژوهش از نوع کتابخانهای است و به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است و میخواهد به این پرسشها پاسخ دهد: 1. آیا ابراهیم یونسی توانسته است اوضاع جامعۀ کردستان را به خوبی در داستانهای خویش منعکس کند؟ 2. مهمترین مباحث اجتماعی و سیاسی بازتاب یافته در داستانهای ابراهیم یونسی کدامند؟
1-1.پیشینۀ پژوهش
تاکنون پژوهشی درباره بازتاب اوضاع اجتماعی و سیاسی کُردستان در داستانهای ابراهیم یونسی انجام نشده است، اما در مقالاتی داستانهای او از منظرهای دیگری بررسی شده است که به آنها اشاره میکنیم.
عبدالعلی دستغیب (1376) در جستار «گورستان غریبان: صحنههای اندوهبار زندگانی خلق»، یونسی را نویسندهای میداند که زندگی توأم با فقر و تهیدستی و رنجبری روستاییان و تودۀ مردم را به تصویر کشیده است. عبدالله لطیفپور و همکاران (1396الف) در مقالۀ «تقابل و تعامل خود و دیگری در رُمان مادرم دو بار گریست از ابراهیم یونسی»، چگونگی رفتار شخصیّتهای رمان با هویّتهای مختلف و با تکیه بر نظریة «دیگربودگی باختین» در دو طیف «خودی» و «دیگری» از حیث تقابلی و تعاملی بودن بررسی کردهاند. همین نویسندگان (1396ب) در مقالهای دیگر با عنوان «منطق گفتوگویی و چندصدایی در رمان گورستان غریبان ابراهیم یونسی»، این رمان را از دیدگاه جامعهشناسی ادبیات و بر اساس نظریات باختین کاویدهاند. علی سهرابنژاد و فرزانه همتی (1398) در مقالۀ «نقد جامعهشناختی رمان گورستان غریبان اثر ابراهیم یونسی»، دربارۀ جامعهشناسی در ادبیات توضیحاتی کلّی دادهاند و تنها در سه صفحه، برخی از شواهد رمان یادشده را از دیدگاه جامعهشناختی کاویدهاند. ههلاله امینی و رضا صادقیشهپر (1399) در مقالۀ «اقلیمگرایی در داستانهای ابراهیم یونسی»، عناصر اقلیمی و خصوصیات مرتبط با رنگ و بوی محلّی را در داستانهای شاخص این نویسندۀ کُرد تحلیل کردهاند. زینب نظری و همکارن (1399) نیز در مقالة «بازتاب عناصر اقلیمی در داستانهای ابراهیم یونسی» به بررسی مسائل اقلیمی در آثار یونسی پرداختهاند. تیمور مالمیر و نجمالدین رستم یونس(1400) در مقالۀ «نقد و تحلیل زندگینامهنویسی ابراهیم یونسی در قالب رمان زمستان بیبهار»، کوشیدهاند روشن سازند نویسنده در رمان زمستان بیبهار، از امکانات و ظرفیتهای متعدّد و مختلف روایتگری استفاده میکند تا کتابی بنویسد که در عینحال که از تجربۀ زندگی وی بهرهمند است، حاوی معانی و لایههای پنهان باشد و امکان خوانشهای غیرصریح را به خوانندگان بدهد.
2-1.بررسی احوال و آثار یونسی
ابراهیم یونسی در سال 1305 شمسی در شهر بانه متولّد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر بانه به پایان رساند، در سال 1322 به تهران رفت و وارد دانشکده افسری شد. پس از پایان این دوره، برای ادامۀ تحصیل به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن دکترای اقتصاد گرفت. یونسی پس از بازگشت، به ارتش پیوست و در ارتش هم یک پایش را از دست داد. او همانند بسیاری از جوانان اهل کتاب آن روزگار به حزب توده متمایل شد و پس از کودتای ۲۸ مرداد به جرم جاسوسی علیه نظام به زندان افتاد و محکوم به اعدام شد، امّا به دلیل از دست دادن پایش در ارتش، حکمش به حبس ابد تغییر یافت و سرانجام در سال 1341 آزاد شد. پس از انقلاب از جانب دولت مهندس بازرگان، نخستین استاندار کُردستان شد، امّا بعد از برکناری بازرگان، کار سیاست را کنار نهاد و تنها به داستاننویسی و ترجمه پرداخت. یونسی در آخرین سال عمرش دچار بیماری فراموشی شد و در بهمنماه 1390 درگذشت. برای آشنایی بیشتر با احوال و افکار یونسی، ر.ک: (حاجی صادقی، 1383).
ازجمله آثار داستانی ابراهیم یونسی میتوان به رمان «دلدادهها»، «رویا به رویا»، «مادرم دو بار گریست»، «گورستان غریبان»، «زمستان بیبهار»، «کجکلاه و کولی»، ««شکفتن باغ»، «دادا شیرین»، «اندوه شب بیپایان» و «دعا برای آرمن» اشاره کرد (← ورزنده و نینوا، 1397: 545-552). در پژوهش پیشِ رو، داستانهای ذیل مورد توجّه و بررسی نویسندگان بوده است:
رمان دلدادهها (1383) با استفاده از شیوۀ اوّل شخص (= احمد) روایت میشود و حوادث داستان در شهرهای مرزی و کُردنشین غرب کشور روی میدهند. در این رمان به ازدواج اجباری و پیامدهای اجتماعی ناشی از آن توجّه شده است. رمان زمستان بیبهار (1382) درواقع ماجرای زندگی خود نویسنده است که در شهرهای بانه، سقز، رضاییه و تهران میگذرد. یونسی در این کتاب، از کودکی تا رهایی از زندان را با شیوۀ اوّل شخص روایت میکند. رمان کجکلاه و کولی (1379) نیز بهصورت اوّل شخص از زبان دو تن از شخصتهای داستان به نام حسین و خاله زلیخا روایت میشود. در این رمان ضمن نقل خاطرات گذشته، یونسی همچون دیگر آثارش به روستاییان کُرد و زندگی اندوهبار آنان پرداخته، از فقر، بیکاری، نبود بهداشت، فساد ادارات و رشوهگیری مأموران دولتی و از ستم و بیداد نظام ارباب رعیتی سخن میگوید. یونسی در رمان گورستان غریبان (1372) به زندگی تودۀ مردم تهیدست از یکسو و رفتار ددمنشانه و ستمگرانۀ نظام اربابی و فساد و بیدادگری دستگاههای دولتی از سوی دیگر پرداخته است. رویدادها در مناطق کُردنشین رخ داده و فرهنگ و آداب و رسوم کُردها به نمایش گذاشته شده است. رمان مادرم دو بار گریست (1377) نیز نمودی دیگر از زندگی مردمان کُرد روستایی است. در این رمان، فعالیتها و اهداف گروههای سیاسی، ایجاد تفرقه و تقابل میان قومیّتها توسط حکومت مرکزی، عدّم توجّه دولت به مردم رنجدیده و تهیدست، فقر بهداشتی و درمانی، فقر فرهنگی و خرافات و... مرکز توجّه نویسنده است.
2.بازتاب اوضاع اجتماعی و سیاسی کُردستان در داستانهای یونسی
2-1. دیدگاه جامعۀ سنّتی نسبت به زن
در آثار یونسی، گاه جامعهای سنّتی به تصویر کشیده شده است که در آن، زن چندان ارزش والایی ندارد. جامعۀ مردسالار بهگونهای با زن برخورد میکند که مخاطب حیرت میکند؛ زن همچون کالایی است که مرد آن را خریده است و حتّی طلاق دادنش نیز تحقیرآمیز است:
«شوهر زن را طلاق میدهد سرِ یک مَن گُه! یعنی زنش ارزشی معادل یک من گه نزد او دارد! و این یک من گه را باید بگیرد- چون شرط معامله است. مرد خواستار ازدواج با این زن باید یک من گه را، شرط فسخ عقد را، تحویل بدهد تا طلاق جاری شود! یا سر یک من کک یا شپش که علاوه بر ابراز تحقیر نوعی تعلیق به محال هم هست. هم طلاق نمیدهد، هم اعلام میکند که ارزش زن پیش او معادل یک من کک یا شپش است! یا به اصطلاح محل پولی به او ببندد و سر فلان مبلغ طلاقش میدهد. خواستار، پول را بیاورد مال را ببرد»(یونسی، 1372: 541و542).
تفاوت قائل شدن میان دختر و پسر هم در چنین جامعهای چندان شگفتآور نیست؛ گویی دختر برای پدرش باری است که هرچه زودتر باید از آن رهایی یابد. مهم این است که دختر شوهر کند و از خانۀ پدری برود و در این میان، پولی هم بهعنوان شیربها نصیب خانواده شود:
«اینجا دختر به شوهر دادن از خر فروختن سادهتر است. موقع فروختن خر صاحبش اقلاً چانهای میزند... در مورد دختر درست به عکس این است. صاحب دختر حتّی نشستن و حاضر شدن در سر سفرۀ عقد را مایۀ سرشکستگی خود میداند. معامله را با واسطه انجام میدهد؛ کسی را وکیل میکند تا به وکالت از او معامله را با خریدار تمام کند. تازه این وکیل هم این وکالت را مایۀ ننگ و سرشکستگی خود میداند»(همان: 541).
البته نویسنده تأکید میکند که در گذشته نهاد خانواده ارزش و جایگاهی ویژه داشته است، ولی شوربختانه اکنون معیارهای جامعه بهگونهای تغییر کرده که «عشق» در ازدواج جای خود را به منافع اقتصادی داده است:
«خانواده، خانواده بود- ازدواج معاملۀ بین دو خانواده و حتّی خانوادهها بود. مردم- دختر یا پسر، زن یا مرد- همدیگر را به چشم کالا نمینگریستند تا در صورتی که توانایی مالی داشته باشند، قدرت خرید یکدیگر را داشته باشند، «مال» را بخرند و خیرش را ببینند. آن وقتها در حقیقت کالایی، با تولید انبوه، به نام عشق وجود نداشت، مُدهای خاصی هم در کار نبود. ازدواج «رمانتیک»، رمانتیک بود... راه این عشق بسیار ناهموار و پرخطر بود، و کم بودند عشاقی که در این سودا سود کنند»(یونسی، 1383: 34و35).
جلوۀ دیگری از بیعدالتی جامعۀ سنّتی در حقّ زن، رسم «خونبس» است. رسم ناخوشایندی که برای قرون متمادی در مناطق مختلف ایران و ازجمله کُردستان وجود داشته است. بزرگان هر خاندان با این رسم - که آن را نوعی «عدالت ترمیمی» میدانستهاند- میکوشیدند میان دو خانواده یا خاندان، صلح برقرار کنند و دشمنی و انتقام ستاندن را پایان دهند؛ حال آنکه رنج و خون دل خوردن این رسم، تنها نصیب زن بیچاره میشد و مردان خانواده که عامل نزاع و قتل بودند، در امان میماندند. یونسی با حالتی طنزگونه به این رسم اشاره کرده و از آن انتقاد میکند:
«دختری را به پیرمردی هشتادساله میدهند. خونبست: یعنی که برادر یا پدر دختر، پسر یا برادر پیرمرد را کشته است. آن هم اغلب سر هیچ و پوچ، به حکم حماقت: گراز از چنگ شکارچیان گریخته، به ملک این آغا آمده، شکارچی حریم را رعایت نکرده، گراز را در ملک او زده؛ رمۀ این آغا تصادفاً، در اثر سهلانگاری چوپان، علفچر آن آغا رفته؛ گاو ده این آغا در مزرعۀ آن آغا چریده، و آن آغا برای تنبّه گاو، و تحقیر این آغا، دمش را بریده، خون و خونریزی راه افتاده. خونریزی را خودشان راه انداختهاند، دختر بیچاره را وجهالمصالحه میکنند، و بهعنوان «خونبست» در آغوش پیرمرد میاندازند و حالا دختر است که باید برود و این کینه را بدل به مهر کند و از پیرمرد لقلقو، به توفیق خدا، فرزندانی بیاورد که آن فرزندان آغای این روستا را دایی یا پدربزرگ خود بدانند... و خون بند بیاید!»(همان: 144و145).
2-2. رنجبری مردم و وضع نامطلوب اقتصادی آنان
نمودِ فقر و تنگدستی مردم در تمام آثار یونسی چشمگیر است؛ بهگونهای که بخش مهمی از مسائل اجتماعی در داستانهای او، به فقر مادی، رنجبری، بدبختی و نکبت زندگی مردم روستایی مناطق کُردنشین مربوط است. توجّه بیش از حدّ نویسنده به مسائل طبقۀ فرودست جامعه، برخی از رمانهای او را به نمونهای بارز از رئالیسم سوسیالیستی تبدیل کرده است. در رمان مادرم دو بار گریست، شکوه و شکایت «شیرویه» از بدبختی خود نمونهای از این اندیشۀ نویسنده است:
«عمر ما که تمام شد...! از همان اوّلش نکبت، از همان اوّلش بدبختی، سرشکستگی... آن کیفکشی بابا، آن خواریهای مادرم، آن تحقیرها، آن تخفیفها که هر آن هر آشپز بیسر و پا و هر گروهبان و استوار نامردی به «سلام» میآمد...!»(یونسی، 1377: 364).
نویسنده در رمان کجکلاه و کولی، در توصیف فقر مادی و مسائل مرتبط با آن، از زبان «خاله زلیخا» میگوید:
«زندگی ما مردم فقیر و بیچاره همین است که دیدی، میبینی: نداری، و مرگ و میر، بیماری، خشکسالی، توفان و تگرگ و همین چیزها»(یونسی، 1379: 208).
خاله زلیخا از گرانی و قحطی گندم میگوید و از اینکه مردم ناچار شدهاند بهجای آرد گندم به آرد بلوط برای پختن نان روی بیاورند:
«بلوط تلخ به این کوهها نماند... میجوشاندیم، تلخیاش را میگرفتیم، جای گندم آسیاب میکردیم، با همین دستاسها نان میپختیم... نان را هنوز درست از روی ساج برنداشته بودی که میشد عینهو تخت کلاش. مگر میشد خوردش! آره، پسرم، نان بلوط شکم پولادین میخواهد»(همان: 64).
یونسی در توصیف فقر و فلاکتی که بر شهر «بانه»(= زادگاه نویسنده) حاکم شده بود، مینویسد:
«شهر کوچک ما در واقع جایی بود بیرون از دروازههای جهان؛ جایی بود که در آن عمل بر تأمل غلبه داشت- امّا نه عمل مثل عمل اتللو یا عمل جاهای دیگر- عملی که میگویم باز معمولی است: کوشیدن، رفتن، آمدن و رنج بردن به نام زندگی و زندگی کردن در قالب رنج بردن. بیگمان بیحالی و رخوت هم بود، امّا نه بیحالی و رخوت ناشی از سیری و چاقی شکم و پیه گردن: بیماری معمول- ناشی از فقر مطلق»(یونسی، 1382: 178).
او چینهای زودرس بر جبین مردمان شهرش را نتیجۀ بیچیزی و بیغذایی میداند و دربارة مسیر آیندۀ زندگی اطفال در شهر بانه، مینویسد:
«آری، چینهای زودرسی که بر جبین این مردم پدید میآید چین ناشی از تفکّرات و تأمّلات و دلواپسیها و نگرانیهای معنوی و روانی و عصبی نبود؛ این چینها ناشی از بیچیزی و بیغذایی بود. مسیر زندگی اطفال را والدین تعیین میکردند: پسر اوستا صالح حلبیساز استاد حسین حلبیساز و پسر حاج عبدالله دباغ حاجی سلیم دباغ... این حدود و ثغور ظاهراً از روز ازل معین شده بود و تخطی از آن میسر نبود»(همان: 179).
همچنین گرانی و تنگی معیشتی که در اثر جنگ جهانی دامنگیر مردم شهرش شده و راوی در دورۀ کودکی آن را تجربه کرده، بدینگونه در رمان نمود یافته است:
«درد یکی دو تا نیست. گرانی است، و بیپولی و تنگی معیشت. اثرات دوایری که از غرقاب جنگ به کرانههای کشور خوردند به کرانه اکتفا نکردند و از آن گذشتند: اوّل سرک کشیدند و بعد به درون خانهها آمدند. غذای گرم مثل سابق نیست؛ مردم ساده و بینوا نان هم ندارند»(همان: 362).
از دیرباز یکی از مشکلات عمدۀ شهرهای مرزی کُردستان، قاچاق و کولبری بوده است. توسعهنیافتگی منطقه و بیکاری، مردم بومی را مجبور به قاچاق میکند و آن میشود شغل مردم! در آن سالها نیز یونسی از قاچاق بهعنوان یک شغل یاد میکند (نک: شیخالاسلامی مکری و عبداللهی، 1397: 342).
«خوب... آن آنطور، این اینطور... کُردی کشته شده بود، به هیچکس مربوط نبود- مثل همیشه. امنیهها فخر میفروختند، مثل همیشه. هیچکس نمیدانست که مقدر به مفهوم واقع مقدّر است و کسی مخیّر نیست و نمیدانست که چتهگری یا قاچاقیگری در این منطقه شغل است، وسیلۀ معاش است»(یونسی، 1372: 36).
و در جای دیگری مینویسد:
«چراغموشی را روشن کرد و رفت حیاط، خمخمان، دل مشغول. انگار تو خواب میرفت- گیجوار. رفت اطراف خانه را بپاید، مثل مواقعی که خالو سعید از ایران قاچاق میآورد و شرطه تو دِه بود، و او میرفت دوروبر خانه را دید میزد و کلون در را آزمایش میکرد»(همان: 172).
تنفروشی زنان که البته نتیجة فقر و تهیدستی برخی از خانوادهها بوده، در داستانهای یونسی جلوهای غمانگیز دارد. در رمان زمستان بیبهار، راوی ضمن بیان خاطرات خود، از زن میانسالی به نام «وارتوش» یاد میکند که به خاطر فقر و برای گذران زندگی، دختر هشت سالهاش- «شوشیک»- را به تنفروشی مجبور میکرده است. نویسنده تأثّر خود را از این موضوع چنین بیان میدارد:
«آخ از این فقر- راستی که چیز زشت و وحشتانگیزی است! آدم فقیر مردهاش هم مردۀ درست و حسابی نیست... فقرا هم عجب تحملی دارند! چه کنند، باید تحمل کنند... از این قبیل در این دنیای پهناور زیاد است و فراوانند درندگانی که از این فقر «لذّت» میبرند»(یونسی، 1382: 541).
2-3.نبود امکانات رفاهی و بهداشتی
شکل دیگری از فقر و فلاکت یک جامعه، در فقدان امکات رفاهی و بهداشتی است. در مناطق کُردنشین روایتهای یونسی، مردم از ابتداییترین امکانات رفاهی و بهداشتی محروماند. این وضع در روستاها و شهرهای کوچک نمود بیشتری دارد. در رمان زمستان بیبهار، راوی فقر بهداشتی و وضعیت نابسامان روستای پدریاش را توصیف میکند:
«کنار جو تپۀ پهن بود؛ صبحها دخترهای رعیت در سبدهایی که بر دوش میکشیدند سرگین حیوانات را در کنار جو خالی میکردند. این پهن که ماهها بر هم کوت شده بود دود میکرد و میسوخت. و فقط در بهار بود که مایۀ آن کمی کاهش میپذیرفت: مردها میآمدند و آن را قاطی آب جوی میکردند و به مزارع کود میدادند. مستراحی در ده نبود - جز مستراح مسجد- در شهر کوچک ما هم نبود: اگر مرد یا جوان بودی میرفتی و از مستراح مسجد که از آن کثیفتر نبود، استفاده میکردی. بهراستی هم کثیف بود. جوی آبی در غلافی سنگی از جلو چشمههای مستراح میگذشت؛ همه از آب این جو استفاده میکردند، و این جو از بالا تا پایین کثافت را به سایر استفادهکنندگان منتقل میکرد و تا به آخری میرسید رنگش پاک تغییر میکرد. اگر جوان یا مرد نبودی، در خانه کارت را میکردی، یا در کوچه، یا بالا پشت بام. و در ده توی ده: پای دیوار خانه، توی درّه، زیر درخت، کنار حوض»(یونسی، 1382: 200).
این وضع نامطلوب بهداشتی در رمان مادرم دو بار گریست نیز قابل مشاهده است:
«مادرم زن تمیزی بود؛ زندگیمان فقیرانه بود، امّا تمیز بود. طفل معصوم هر روز، اوّل صبح که کسی آن دور و بر نبود، خودش سطل کثافت را میبرد و خالی میکرد، و با خاکانداز کثافتها را زیر خاک میکرد. مستراح نداشتیم...»(یونسی، 1377: 124).
و نیز:
«همه جا بیرحمی، همه جا خشونت، همه جا کثافت و نکبت: سبد سرگین حیوانات را درست جلو خانهها خالی میکردند، کنار دیوارها؛ پشت بامها قضای حاجت میکردند؛ زنهای بینوا جز کانیژنان و حیاط خانه جایی نداشتند»(همان: 53).
در جایی دیگر، قبرستان کهنه و بسیار کثیفی به تصویر کشیده شده که مردم در آن کندوکاو میکنند تا شاید میان زبالههای آنجا، چیزی بیابند:
«قبرستان کهنه است، قبرستان مردم است- درب و داغان، مثل صاحبانش- همه چیزش عیان است: همه جا لاشۀ گربۀ مرده و سگ توپیده، و نایلن پاره و زباله است. همیشه چندین نفر- زن و مرد، پیر و جوان- را میبینی که در این زبالهها مشغول کندوکاوند. میجویند و مییابند! گرسنگی و بیماری با چشمان درّنده و درنگرنده خیره میشوند، امّا «نگرنده»ها بسیار دریدهچشمترند»(همان: 165).
2-4.فقر فرهنگی و ناآگاهی تودۀ مردم
یونسی در آثارش پیوسته از ناآگاهی و غفلت مردم در رنج است. او از جهل و سادگی مردم انتقاد میکند؛ جهلی که زمینه را برای تسلّط حاکمان و زورگویان فراهم میکند. راه حل او برای رهایی از این بیخبری و ستمکشی، باسواد شدن و آگاهی است:
«تعلیم و تربیت بسط پیدا کرده است؛ امّا قدرت باروری مردم سادهلوح، هوش جامعه را دائماً پایین میآورد. نمیدانم کدام فیلسوف شکاک بود که گفت: «جهل را فقط به این دلیل که از همه چیز فراوانتر است، بر مسند منشانید». همۀ مردم را نمیتوان برای همیشه گول زد، امّا آنقدر از آنها را میتوان گول زد که بتوان در کشوری پهناور بر مسند حکومت نشست... به یاری علم باید شتافت»(یونسی، 1372: 767).
در داستانهای او با مردمانی روبهرو هستیم که به رنجبری و ستمکشی خود خو گرفتهاند. تمکین آنان در برابر حکومت جور و رفتار سرکوبگرانۀ مقامات و بالادستیها در برخورد با این ستمدیدگان بیتوقع، همواره نویسنده را میآزارد:
«یک مشت مردم در هم میلولیدند، زندگی میکردند که رنج ببرند و رنج میبردند یعنی که زندگی میکنند. اگر مصیبتی روی میآورد خدا را شکر میکردند، اگر هم نمیآورد باز هم شکر میکردند. بچه که به دنیا میآمد شکر میکردند، از دنیا میرفت باز شکر میکردند و وقتی هم هیچ چیز نبود باز میگفتند: «خدایا به داده و ندادهات شکر!» به قول پدرم خوب و بد را نمیفهمیدند، حس تشخیصشان را از دست داده بودند. ولی با این همه آیا اینها واقعاً شکر بود؟ ... شاید آن شکرگزاریها هم در معنا رگۀ طعن و طنز داشت و مردم میخواستند از این راه متلکی بار «حکومت» کنند؛ و اگر درست دقّت کنی از متلک هم بدتر بود. مثل این است که کسی بیخود و بیجهت توی گوشت بزند و تو در جواب بگویی «متشکرم!»... بهر حال، کسی ظاهراً به ریش نمیگرفت، و عجب آنکه این بیاعتنایی به عوض آنکه مردم را عصبانی و عاصی کند، آنها را به تمکین بیشتر وا میداشت. و «کاربهدستان» طوری با اخبار و اقوال مقاومت مردم را در هم کوفته بودند که خلقالله مقداری هم بدهکار میشدند»(یونسی، 1382: 63).
انتقاد دیگر نویسنده به سبب سادگی رعیت و عدم استفادۀ آنان از نیروی نهفته در وجودشان و اتحاد علیه ظالم است:
«بعدها که بزرگ شد فهمید که گاو جماعت هیچ وقت از نیروشان استفاده نمیکنند، و حتّی نمیخواهند بدانند که نیرومندند... و گرفتاریشان همین است که به عوض اینکه بایستند و برگردند، و شاخ نشان بدهند، میگریزند. شاخ و شانهای اگر بکشند برای یکدیگر است. همّ و غمّ آغا جماعت هم همیشه مصروف بر این است که نگذارند بفهمند که نیرومندند، یا که میتوانند شاخ هم بزنند»(یونسی، 1383: 177).
در شهرهای کوچک و مرزی، آنچه اهمیت ندارد، دانش و دانشاندوزی است:
«برای والدین و ما، دانش و دانشاندوزی اصولاً مطرح نبود: مظاهر دانش در شهر کوچک ما کسانی بودند که حرفهشان حدی به دریوزگی داشت، «اهل علم» شدن چنگی به دل نمیزد. مسئله بیشتر یک امر حیثیتی بود که فلان پسر فلان از فلان پسر فلان عقب مانده یا نمانده»(یونسی، 1379: 177).
کتاب و کتابخوانی، نه تنها در میان مردمان مناطق کُردنشین، بلکه در سراسر این مملکت بیارزش است و رونقی ندارد:
«کتاب و کتاب خواندن هم رونق بازار نداشت- رونق بازارش این است که میبینید، بعد از گذشت چهل و پنج سال که وقتی آمار میدهند و سرجمع را بر کلّ کشور سرشکن میکنند، میشود چند ثانیه در شبانهروز یا حتّی در سال برای هر نفر. ارتش هم متأسفانه لطفی به کتاب و کتابخوان نداشت و کتابخوانده را منحرف میدانست. و کتابخواندهها هم بهراستی منحرف بودند- از خط کلّی جریان ارتش و سیاست شاهنشاه»(همان: 195).
نویسنده در گورستان غریبان، به نظام آموزشی عصر پهلوی اوّل میتازد و هدف از این آموزش و پرورش را تحکیم و تثبیت خود شخص شاه و پس از او، سرمایهداران و فئودالها میداند:
«آموزش و پرورشی نبوده، اگر هم بوده برای این بوده که طبقات فرودست را بیشتر به فرودستی خود واقف کنند... و از این راه به تحکیم بیشتر وضع کلان سرمایهداران و بزرگمالکان مساعدت کنند؛ بهویژه تثبیت و تحکیم وضع خود رضاشاه که بزرگترین زمیندار کشور بود»(یونسی، 1372: 272).
در رمان دلدادهها، جهل و بیخبری مردم و ممانعت برخی از افراد حکومتی از آگاهیبخشی به مردم، بارها از زبان راوی بیان شده است:
«جهل و بیخبری هم مردم را بدبخت کرده است... حضرات هم نمیگذارند؛ مدام به این جهل دامن میزنند. حضرت شیخ فرمود فلان، جناب ملّا فرمود بیسار... و مردم ماندهاند معطل...»(یونسی، 1379: 323).
فقر فرهنگی و مادی دست به دست هم دادهاند تا مردم روستا در مناطق محروم و مرزی تنها به حال «آغا» و «شیخ» دعا کنند و خواستۀ دیگری به ذهنشان خطور نکند:
«روستا مفلوک بود و مردمش مفلوکتر، گذر هیچ بهاری انگار به آن نیفتاده بود، و مردم چروکیدهاش انگار هیچ بهاری را تجربه نکرده بودند. روستا خرابه بود: دیوارها یرقانی، سر و صورت خانهها باندپیچی شده... چشم خانهها نوارپیچ، چشم صاحبان خانهها خاکستر افشانده؛ امّا با هر که حال و احوال میکنی از سایۀ سر آغا و شما ملالی ندارد، و تا دل آرزو کند خوش میگذرد!»(همان: 146).
مردمی که با کتاب سروکار ندارند و حکومت نیز نمیخواهد آنان نسبت به مسائل روز آگاهی داشته باشند، اسیر خرافه میشوند و به جای مسائل مهم اجتماعی و سیاسی، به قصۀ جن و پری دل میبندند:
«جن واقعیتی است در زندگی روستا- و مسئول و ابزار توجیه بسیاری از کاستیها- در معنا تا حدی دستیار «دولت». کار روستا بیجن و پری نمیگذرد؛ قصۀ جن و پری شبچرۀ شبهای زمستان است... جن هم مثل ما مخلوق خدا است؛ از ما بهتر است- از طایفۀ «از ما بهتران» است...»(همان: 159).
در داستان کجکلاه و کولی، ماجرای جنزده شدن «صوفی رسول» و باورهای عامّه در اینباره و درمانهایی که برای او صورت میگیرد، مصداقی عینی برای این موضوع است (نک: یونسی، 1379: 159-162). دیدگاه مرتجع همین مردم سادهدل و سنّتزده تا جایی پیش میرود که یکی از آنان - «میرزا شریف» در رمان گورستان غریبان- مدرسه رفتن بچهها را غیرشرعی میپندارد:
«مدرسه حرام است، اگر از شما بپرسن بچه را چرا به مدرسه فرستادی، جواب خدا را چه میدهی؟»(یونسی، 1372: 285).
2-6. ستمپیشگی خانها، مالکان و شیوخ
ساختار نظام ارباب- رعیتی سبب شده بود که از یکسو اقلیّتی فرمان بدهند و دسترنج دیگران را بخورند و بر دارایی خویش بیفزایند؛ و از سوی دیگر، مردم رنجبر و زحمتکش روستایی عرق جبین بریزند، حاصل زحمات خویش را تقدیم اربابان کنند و از کمترین امکانات رفاهی و بهداشتی محروم باشند. یونسی در آثار خود ظلم و ستم خوانین محلّی و پایمال شدن حقوق مردم ستمدیده را بهخوبی به نمایش گذاشته است. در گورستان غریبان، خان (= نمایندۀ نظام حاکم) در تمام امور مردم دخل و تصرف داشته، رعیت هیچگونه اختیاری از خود ندارند؛ حتّی برای داماد و عروس کردن فرزندان نیز باید خان اجازه بدهد و پول شیرینی هم بگیرد:
[صوفی رسول:] «خداوند به شما عمر و عزت بدهد آقا، خداوند سایۀ شما و آقازاده را از سر ما کم نکند!».
«خوب چه خبر؟».
«دعای سرت قربان». و پس از مکثی «آمده بودم اجازه بگیرم نوکرتان، حسن را داماد کنم!».
آقای سلیمانی انگار خبر بسیار خوشی را شنیده باشد با قیافهای بشاش گفت: «بهبه مبارک است انشاءالله، به سلامت». و پس از لحظهای چند «به سلامت، چه وقت؟».
«خداوند دوام عمر و عزتتان را بدهد آقا. هر وقت که آقا اجازه بفرمایند. شیرینی آقازاده، آقا ابراهیمخان را هم آوردهام»(یونسی، همان: 358).
گورستان غریبان، تصویر زندهای است از زندگانی مردم ستمدیده و لحظههای عمیقاً اندوهبار آنها که در زیر بار خرافهها و ستم دیوانیان و خوانین کمر خم کردهاند. حوزۀ تأثیرات عاطفی و اجتماعی مانند افق دیدشان محدود است. ستم را میچشند، ولی عوامل بیدادگری را نمیشناسند. یونسی در این رمان فاجعه را رسم میکند و خود کنار میرود و فقر و ستمدیدگی مردم را دستمایۀ تحریف واقعیّت و مداهنه به فقیران نمیکند. او در تصویر صحنههای اندوهبار زندگانی خلق به ژرفا میرود. آن فسادی را که در بُن جامعه ریشه دوانده، بدون مجیزگویی یا تحقیر، نمایش میدهد. میگوید: این زندگانی مردم است و این هم خانها، دیوانیان و حضرت اجل هستند (نک: دستغیب، 1376: 67و68).
خوانین و حکام محلّی مردم فقیر و زحمتکش را غارت میکردند و هرگونه که اراده میکردند از آنان باج میستاندند:
«شما امیرلشکر را میدیدید، من هم میدیدم، من بیشتر! میدیدید که اسماعیلخان رو میفرستاد و مردم را سرکیسه میکرد؛ حبس میکرد؛ از آن یک پول میگرفت؛ از آن دیگر اسب، از آن دیگر چیز دیگر»(یونسی، 1372: 440).
برخی از وابستگان قدرت برای ماندن در مقام بیداد و یا رسیدن به پلّهای بالاتر، حاضر بودهاند که بدینگونه خود را خوار کنند، باشد که حضرت اجل از آنان خرسند باشد:
«بعدها از زن بابام شنیدم که گفت از اقدسخانم شنیده که آقای صفوتی، عزیزهخانم را برده بوده که وقتی حضرت اجل استراحت میکند او را باد بزند یا پاهایش را بمالد»(همان: 174).
نهتنها خوانین، بلکه شیوخ نیز در این داستان از مردم بیچاره سوءاستفاده میکنند و به اسم معنویات، آنها را سرکیسه میکنند. یونسی از این گروه نیز چندان دل خوشی ندارد:
«به کلّیۀ اسرار مریدان واقفند، از همهچیز خبر دارند، جریانات را از فرسنگها راه میبینند و مریدان چنان اعتقادی به این امر دارند که اغلب مواقعی که برای نیاز به درگاه شیخ میروند از بیان حاجت خویش ابا میکنند، چون جداً معتقدند که حضرت شیخ- قربانش بروند- خودش میداند، خودش خبر دارد... یارو عروس یا دختر یا پسرش دیوانه میشود، پول هم داشته باشد حاضر نیست به دکتر – اگر دکتری در دسترس باشد- مراجعه کند یا بیمار را برای معالجه به جایی ببرد، عروس یا دختر یا پسر بیمار را پیش شیخ میبرد – خدمت حضرت شیخ- که معالجهاش کند. حضرت شیخ هم نمیگوید که طبیب نیست؛ تازه بگوید هم، طرف قبول نمیکند»(همان: 343).
2-7.فساد اداری و عدم توجّه دولت به مردم مرزنشین
ادارات و ارگانهای دولتی عصر پهلوی مملو از فساد بود و این فساد اداری در مناطق مرزی خود را بیشتر نشان میداد. در واقع، نظارت بر کارکنان و نظامیان مناطق مرزی و روستایی بهمراتب کمتر از مراکز استانها بود و همین مسئله، دست عدّهای را برای چپاول اموال مردم و ستمپیشگی باز میگذاشت. عدم رسیدگی دولت به امور مردم و خرسندی تودۀ ناآگاه از وضع موجود، همواره یکی از دغدغههای یونسی است که در بیشتر داستانهایش منعکس شده است:
«باز گُلی به جمال کلاغ که گردویی از منقارش میافتد و باعث این همه درخت میشود! پیدا است با این همه سابقۀ دزدی باز چشم و دلش سیر است! این دزدهای زمان «پهلوی» تا به آخر گدا ماندند. از منقار هیچ یک از این کلاندزدها سوزنی زمین نریخت که کارخانهای بشود یا مداد پاککنی که کتابخانهای بشود؛ هرچه بود بردند و مثل کفتار چال کردند، و ما جز قارقار نجسشان سودی از وجود نحسشان نبردیم. خوب بود اقلاً کمی شرف از همین کلاغ صابوندزد یاد میگرفتند!»(یونسی، 1382: 199و200).
مردم باید از همه نظر مطابق میل حکومت رفتار کنند و همواره خرسند باشند که محدود امکاناتی برایشان فراهم شده است. به جای زندگی همینقدر که زنده بمانند، کافی است. رشوه بدهند تا کارشان راه بیفتد و از پرداخت مالیاتهای سنگین، خم به ابرو نیاورند وگرنه باید با پاسپان و قزاق و ژاندارمری مواجّه شوند:
«کار حکومت منحصر شده بود به پاسگاه ساختن و برتیل گرفتن... فرض است بر تو که کیشت، کیش حکومت باشد، روزنامۀ حکومت را بخوانی (اگر سواد داشته باشی)، در حزب حکومت باشی، اگر به مصلحت دید و حزبی برایت ساخت... خودت هم یک جوری لکولک کنی، به نام زندگی؛ و تازه حکومت از این «زندگی» هم مالیات بگیرد، و مأمور حکومت رشوه بر مالیات! در معنا همّ حکومت بر این است که دامنه و بُرد وجدان مردم را محدود به دامنه و بُرد وجدان خود کند- که بسیار تنگنظرانه و ذلیلانه است... و مردم به جای زندگانی «زندهمانی» میکنند- و اغلب «راضی» هم هستند!... اینجا حکومت یعنی پاسگاه، یعنی ژاندارم، یعنی قزاق... به قول خود مردم یعنی «دولت»! دولت هم یعنی دولت. دولت، دولت است؛ چیزی به کسی نمیدهد؛ نیامده است که بدهد، آمده است که بگیرد، و میگیرد. و همیشه هم با زبان ناخوش»(یونسی، 1379: 53و54).
یکی دیگر از مسائل اجتماعی که نویسنده از آن انتقاد کرده، وضعیت اسفناک محیطهای اداری و عدم رسیدگی کارمندان به ارباب رجوع و بهخصوص مستمریبگیران است:
«خودم بودهام، دیدهام، بارها دیدهام... تنها هدفشان از آمدن به اداره این است که پشت میز بنشینند، یا در اتاقی جمع بشوند و چای زهرمار کنند، سیگار دود کنند، قصه بگویند، و بخندند، پیش پای خلقالله سنگ بیندازند، و خلق خدا را سرکیسه کنند، یا سنگقلابشان کنند، از این اتاق به آن اتاق، به طبقۀ بالا، به طبقات میانه و سرانجام به آرشیو... زیرزمین! میبینی شوهر سالهای دراز است مُرده و پیرزن بینوا سالها است هر روز خدا مراجعه میکند؛ میبینند سر و وضعی ندارد، و این مستمری ناچیز برای همین است که بتواند با حاصل یک عمر زحمت شوهرش اقلاً یک جوری، بخور و نمیر، خود را اداره کند... ولی باز میبینی همین را هم به بینوا زهرمار میکنند- گاه او را آنقدر سر میدوانند که بینوا مستمری نگرفته میرود- به آن یکی دنیا. امروز، فردا، پسفردا، پسینفردا، یکسال، دو سال، ده سال...!»(همان: 69و70).
هنگامی که رشوه دادن و رشوه ستاندن مانند موریانه به ادارات سرایت کند، دیگر نمیتوان دلخوش به تغییرات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بود. راوی در زمستان بیبهار، هنگام نقل داستان مدرسه رفتن خود، از تقاضای عیدی گرفتن معلّم خود، سخن میگوید و البته این کار او را از عوارض فقر میداند:
«سوءتفاهم نشود آقای محمودی یکی از شریفترین و باوجدانترین آموزگارانی بود که دیدهام. اینها عوارض فقر مطلق منطقه بود که از دولت و حکومت جز مالیات دادن و توهین و تحقیر شنیدن عاید دیگری نداشت»(یونسی، 1382: 137).
نمونۀ دیگری از رشوهگیری طمع بازرسان در ایام امتحانات نهایی است که راوی در خاطرات خود به آن اشاره کرده است (همان: 335).
مسئلۀ دیگر ادارات، ناکارآمدی و تشریفات دستوپاگیر اداری است. یونسی با نقل داستان کشته شدن پسربچۀ ده دوازده ساله و متلاشی شدن جنازۀ او، پرده از این مهم برمیدارد:
«پیرار سال ماشینی پایین پادگان- سر راه نقده- به پسربچهای زد، ده دوازده ساله. به دادستان اطلاع دادند- گفت نگه دارند تا بیاید. نگه داشتند- یک روز، دو روز، سه روز... نعش بو گرفت، باد کرد... فرستادند از کوه چند بار برف آوردند، اطرافش کیسههای برف گذاشتند. نعش همچنان باد کرد و دادستان همچنان نیامد. ناچار روی شکم مرده سنگ گذاشتند... بازار بو گرفت، مردم شوریدند، و نعش ترکید... و سرانجام دادستان محترم نیامد که نیامد. بعد از یک ماهی کارمندی مفلوک رسید، و گواهی کرد که بله، ماشین شمارۀ فلان به رانندگی فلان شهرت فلان، فلان پسر فلان شهرت فلان را زیر کرده، و تصادف منجر به مرگ شده! ای بر پدر این تشریفات لعنت!»(یونسی، 1383: 226و227).
یونسی، روستاییان مرزنشین - بهویژه کُردنشینان زاگرس- را در ادوار مختلف حکومت پهلوی، ضربهگیر حوادث میداند: «به گمان من در طرفهای ما در تمام این ادوار این عدّه همین روستاییان بودهاند که همیشه ضربگیر حوادث بودهاند»(یونسی، 1382: 320). تردیدی نیست هنگامی که حکومت مرکزی تا این اندازه به مرزنشینان بیتوجّه است، آنان نیز نسبت به دولت بدبین باشند:
«اینجا مردم به اندازهای بدبیناند که اگر کامیونی چپه بشود و همۀ سرنشینانش تلف بشوند و از همۀ سرنشینانش تنها یکی محلّی باشد، معتقدند که «دولت» کامیون را مخصوصاً چپه کرده که همان یک نفر را بکشد؛ اگر یک غیرمحلّی کشته شود، حتّی به دست غیرمحلّی، معتقدند که مخصوصاً این صحنه را ترتیب دادهاند تا کسانی را که در «نظر» دارند بگیرند و سر به نیست کنند»(یونسی، 1383: 49).
در رمان مادرم دو بار گریست هم نفرت مردم از نظامیان دولت به اندازهای است که پس از قتل یکی از سرهنگان منفور و ستمپیشه (= سرهنگ عباسقلی)، «گلزار» نام او را روی یک سگ آواره میگذارد: «این اسم را او روی سگ آواره گذاشت. به قول مادرش، گهش به صدتا عباسقلی و رییسشان میارزید»(یونسی، 1377: 5).
در این شرایط، حتّی اقدامات مفید دولت، توطئه قلمداد میشود و پیشداوریها و قضاوتهای نسنجیده شکل میگیرد. نویسنده در رمان دلدادهها- از زبان شخصیّت «افسانه»- بهخوبی این موضوع را بیان کرده است:
«مردم از دور قضاوت میکنند، در موقعیت قرار نگرفتهاند- قیدهایی را که بر دست و پای دیگران بسته است نمیبینند و حکم بر احساس خود میکنند- گه در «موقعیت قرار ندارند»- حالا هم میبینید، ناظرانی که از دور دستی بر آتش دارند قضایای سیاسی و حکومتی را همین جور ارزیابی میکنند- «چرا فقط به این یکی چسبیده حکومت؟ هزار تا مشکل هست، چرا تنها به سراغ این موضوع یا آن موضوع میرود؟» دیگر فکر نمیکنند که بابا، مسلمان خدا، حکومت هم دلش میخواهد مشکلات را حل کند. مگر حکومت چیست؟ - حکومت هیأت عاملۀ یک مشت مردم است، مأمور است برای این مردم کار بکند، دلش هم میخواهد بکند... نمیتواند، دست و بالش بسته است- حالا یا از داخل یا از خارج. اگر میتوانست از خدا میخواست این مشکلات را حل کند، که من و تو و امثال ما غُر نزنیم، و خودش وجیهالمله باشد، جنت مکان باشد»(یونسی، 1383: 96و97).
2-8.محدودیتهای کُردها
ابراهیم یونسی که خود کُرد بوده و کتابهای زیادی در مورد زبان و تاریخ قوم کُرد ترجمه کرده است، گاه اطلاعات تاریخی خود را در رمان وارد میکند و گرفتاریهای مردم کُرد را از زبان شخصیّتهای داستان بیان میکند:
«... کتابی خوانده بود مربوط به جنگ جهانی دوم: استالین همۀ کُردهای ساکن نوار مرزی شوروی و ترکیه را به سیبری تبعید کرده بود- گرسنه، تشنه، در واگنهای حمل احشام که ظرف ده یازده روز تبعیدیان را به تبعیدگاه میرساند...»(یونسی، 1383: 226و227).
یونسی از اجبار کردن کُردها به نوشتن و صحبت کردن به زبان فارسی با نام «یکی از گرفتاریهای عجیب کُردها» یاد میکند:
«این هم یکی از گرفتاریهای عجیب ما بود که به کُردی حرف میزدیم و به فارسی مینوشتیم؛ بعد هم که دستور رسید به کُردی هم حرف نزنیم و برای این که همیشه به یاد داشته باشیم که نباید به کُردی حرف بزنیم، آقای مدیر داده بود آقای محمودی که خط قشنگی داشت با خط درشت روی یک صفحه کاغذ نوشته بود: «پارسی سخن گویید.» و این نوشته را در کلاس، در جایی، در مقابل ما به دیوار زده بودند. راستی که مسخره بود! به کُردی فکر کنم و به فارسی بنویسم!»(یونسی، 1382: 172).
او در رمان مادرم دو بار گریست نیز از حقّ کردها برای نوشتن و خواندن زبان مادریشان دفاع میکند:
«چرا کاک امین و دیگران را بردند لب گودال و به رگبار بستند و کشتند؟ مگر کاک امین و دیگران اگر به زبان خودشان درس میخواندند دنیا خراب میشد؟ کار دنیا نمیگذشت؟ و جای شب و روز عوض میشد؟ به کجای کار دنیا برمیخورد؟»(یونسی، 1377: 188).
انتقاد یونسی در رمان مادرم دو بار گریست، متوجّه دولت پهلوی است که میان کُردها و دیگر قومیتهای ایرانی به اشکال مختلف تفرقه میاندازد. در رمان مادرم دو بار گریست، مادر راوی با نقل داستان «احمدخان» و «فیضالله خان» و راپرت دادن همدیگر، نقش دولت در ایجاد تفرقه و دامن زدن به آن را مطرح کرده است:
«اصلاً مات ماندهام. به ما میگوید اینها عجماند، آدم میخورند- بلانسبت- به عجم میگوید اینها کُردند، آدم میخورند... کُرد بیچاره، همه از هر کجا که میآیند، حالا از تهران یا همدان یا چی میدانم آذربایجان، میآیند میافتند به جانش: جریمهاش میکنند، حبسش میکنند، جلو زن و بچه و نوه و نتیجه خفیفش میکنند- آن بیچاره هم دیگر به جانش میرسد و دست بلند میکند... وگرنه مردم همه جا مردماند، زحمت میکشند، کار میکنند و زندگی میکنند؛ حالا خوب یا بد. دولت نمیگذارد با هم راه بیایند... طرفهای ما یک احمدخان داشتیم... بله یک احمدخان بود با ما هم نسبت دوری داشت؛ با یک فیضالله خان... اینها میزدند برای جان هم؛ هی راپرت، هی پیشکش، هی برتیل... خلاصه، خودشان را خانهخراب کرده بودند. تا بالاخره یک چند نفر کدخدا و ریشسفید افتادند وسط و اینها را با هم صلح دادند... رییس امنیه اینها را خواست- تک تک- که شما حق ندارید با هم صلح کنید؛ شما صلح کردهاید که علیه «دولت» با هم دست به یکی بکنید! ... شما را به خدا، این «دولت» است که کُرد را میاندازد به جان کُرد، عجم را میاندازد به جان کُرد، کُرد را میاندازد به جان عجم، برادر را میاندازد به جان برادر- که خودش این وسط برتیل بگیرد! من که زن بیسواد و نفهمی هستم مات ماندهام...»(یونسی، 1377: 184و185).
او در داستانهایش به دنبال زدودن تصورات غلط دربارة قوم کرد است که با هدف تفرقهافکنی صورت میگیرد و در رمان دعا برای آرمن همین را در نظر دارد و خود در این باره میگوید: «میخواستم تصورات بد و خرافی را هم بیان کنم و با چنین مسائلی گلاویز بشوم و این تصورات را از ذهن مردم برانم که بابا قوم کُرد ترسناک نیست. در خانهشان کردها شبها شما را نمیکشند. خفه هم نمیکنند»(ورزنده و نینوا، 1397: 50).
نویسنده در رمان دلدادهها، ضمن نقل داستان دارا و گلزار، با اشاره به طرح «کُرد با کُرد» و تلّقی مردم از آن، زبان به انتقاد میگشاید:
«خانوادۀ «داماد محروم» دیری است تلافی کرده و کانی براز را سوختهاند... این نوع کُرد به سرکوبگر نیاز ندارند- خودشان سر خودشان را میکوبند. طرح «کُرد با کُرد» در ستاد ارتش بعث سوریه یعنی همین: سرکوب کُرد با کُرد، بی زحمت عرب... نیازی به این کار نیست؛ امّا تعبیر مردم از این واقعه جور دیگر است: عوارض عاشقکشی دامن اطرافیان را هم میگیرد- شوم است عاشقکشی... خانۀ مردم هم به آتش عمل او سوخت: کانی براز اینک ویرانه است. خون عاشق خون سیاوش است- خونی است که به ستم ریخته شده: هر لحظه و هر دم میجوشد، و با سرخی «خون سیاوشان» مردم را برمیانگیزد، و بر ستمکار میشوراند... «ای روله» بنیاد افراسیاب را کَند، کریم آغا و امثال او کسی نیستند!»(یونسی، 1383: 285).
2-9.وضع اسفبار سیاسی و فضای پر از خفقان
در عصر پهلوی و بهویژه روزگار پس از کودتای 28 مرداد 1332خ. فضای سیاسی کشور بسیار بسته و خفقانآلود بوده است. شاعران و نویسندگان بسیاری از این خفقان سخن گفتهاند؛ یونسی نیز وضع اسفبار و پر از خفقان آن دوران را توصیف کرده و امیدِ فرارسیدن بهار آزادی را در دل خود زنده نگه داشته است:
«بهار همیشه میآید. بهار پس از زمستان میآید. خوشی بهار به همین است: بهار آزادی؛ آزادی از قید سرما و انجماد، از قید بند، و خشکی و جمود... از قید بیتحرکی و خانهنشینی... بهار میآید، گاه زود، گاه دیر... بیشتر راستین، گاه دروغین؛ پیشرس. بهار پیشرس مصیبتی است: همه سر بلند میکنند، همه رخت زمستانی از تن دور میکنند... زمستان مثل حکومتهای نامردمی گوش خوابانده است. همه را نشان کرده است... مأمورین ناگهان میریزند و همه را «شکار» میکنند. جوانۀ درختها بر شاخه میمیرد... جوانهها میمیرند... و درخت بیبر میماند... بهار واقعی سرانجام میآید، امّا جوانهها مردهاند، و جوانان رفتهاند...»(یونسی، 1382: 199).
یونسی در گورستان غریبان نیز بارها از بیداد نظام پهلوی و خفقان سیاسی سخن گفته است. او در این رمان از امکانات شکلی برای بیان خاطره و بحثهای سیاسی و اخلاقی استفاده میکند و از ورای ماجراهایی که در شهر کوچک مرزی رخ میدهد، دورهای تاریک را تصویر میکند. شهر کوچک که از ابتدایی رو به شیوههای پیچیدهتر زندگی دارد، نمونهای از جوامع بستهای است که تحوّلی را از سر میگذراند (نک: میرعابدینی، 1377: 1344). یونسی با هنرمندی «جنبههای متفاوت زندگی مردم در عصر نظام ستمشاهی را در چهارچوب «گورستان غریبان»(= گورستان بانه) به نمایش میگذارد. ایران عصر ستمشاهی «گورستان غریبان» است. گورستانی سوت و کور و خفهکننده که در آن فاصلهای بین زندگان و مردگان نیست. مکانی که خورشیدش از پشت پردههای ابرهای ضخیم و کدر میدرخشد، روزش تیره و کدر و شبش ظلمانی و سیاه است»(دستغیب، 1376: 66).
ابراهیم یونسی از جمله نویسندگانی است که به زادگاه خود توجّه جدی داشته و در داستانهایش زندگی تودۀ مردم کُردستان را گزارش کرده است. پرداختن به رابطۀ خان و رعیت در چارچوب نظام ارباب- رعیتی، زورگوییها و ستم حاکمان نسبت به مردم رنجبر مضمون اغلب داستانهای او است. افزون بر این، چون نویسنده خود گرایش حزبی و سیاسی داشته است، از مسائل سیاسی و تاریخی هم سخن گفته و چگونگی تأثیر تصمیمات و کنشهای احزاب بر زندگی مردم و نیز دلزدگی مردم رنجبر از آنان را به تصویر کشیده است. یونسی از زنان و مشکلات و محدودیتهای آنان هم غافل نیست و با نگاه انتقادی، دیدگاه جامعۀ سنّتی نسبت به آنان و برخی رسوم و سنتهای تحقیرکنندة زن را در آثارش بازتاب داده است. از یک سو فقر و فلاکت مردم، مهاجرت اجباری، بیکاری، نبود امکانات رفاهی و بهداشتی و به طور کلی توسعه نایافتگی منطقه، و از دیگر سو وضعیت اسفناک ادارات دولتی که کارکنانش تنها به رشوه ستاندن و چپاول مردم میاندیشند و نیز ستمپیشگی اربابها و حکومت، همواره دغدغۀ یونسی در داستانهایش بوده است. همچنین بیتوجهی دولت به مرزنشینان کرد و دامن زدن به جدایی و تقابل کردها با دیگر قومیتها از طریق ایجاد برخی محدودیتها، موضوع مهم دیگری است که در داستانهای یونسی برجسته شده و مورد انتقاد قرار گرفته است.
- امینی، ههلاله و رضا صادقیشهپر. (1399). «اقلیمگرایی در داستانهای ابراهیم یونسی»، پژوهشهای ادبی، سال هفدهم، شمارۀ 69، پاییز، صص 9-33.
- حاجی صادقی، امیر. (1383). یکی از ما: خاطرات و دیدگاههای استاد ابراهیم یونسی، تهران: کوچک.
- دستغیب، عبدالعلی. (1376). «گورستان غریبان: صحنههای اندوهبار زندگانی خلق»، گزارش، شمارۀ 83، دی، صص 66-72.
- سهرابنژاد، علی و فرزانه همتی. (1398). «نقد جامعهشناختی رمان گورستان غریبان اثر ابراهیم یونسی»، پژوهشنامۀ اورمزد، شمارۀ 48، پاییز، صص 85-102.
- شیخالاسلامی مُکری، سوران و عبداللهی، رحیم. (1397). «بازتاب جامعه در گورستان غریبان»، در: شناختنامۀ ابراهیم یونسی، صص 324-355.
- شیری، قهرمان. (1383). «ویژگیهای اقلیمی در داستاننویسی کرمانشاه»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 79، اردیبهشت، صص 54-65.
- لطیفپور، عبدالله و همکاران. (1396الف). «تقابل و تعامل خود و دیگری در رُمان مادرم دو بار گریست از ابراهیم یونسی»، ادبیات پارسی معاصر، دورۀ هفتم، شمارۀ 23، زمستان، صص 71-92.
- ــــــــــــــ. (1396ب). «منطق گفتوگویی و چندصدایی در رمان گورستان غریبان ابراهیم یونسی»، زبان و ادب فارسی، دورۀ نهم، شمارۀ 33، زمستان، صص 97-123.
- مالمیر، تیمور و نجمالدین رستم یونس. (1400). «نقد و تحلیل زندگینامهنویسی ابراهیم یونسی در قالب رمان زمستان بیبهار»، پژوهشنامۀ نقد ادبی و بلاغت، دورۀ دهم، شمارۀ دوم، تابستان، صص 159-184.
- میرعابدینی، حسن. (1377). صد سال داستاننویسیِ ایران، سه جلد، ویراست دوم، تهران: چشمه.
- نظری، زینب و همکارن (1399) «بازتاب عناصر اقلیمی در داستانهای ابراهیم یونسی»، مجله زبان و ادب فارسی، شماره241، ص 263-286.
- ورزنده، امید و سیّد شجاع نینوا. (1397). شناختنامۀ ابراهیم یونسی، تهران: نگاه.
- یونسی، ابراهیم. (1383). دلدادهها، تهران: پانیذ.
- ــــــــــــــ. (1382). زمستان بیبهار، تهران: نگاه.
- ــــــــــــــ. (1379). کجکلاه و کولی، تهران: پانیذ.
- ــــــــــــــ. (1372). گورستان غریبان، تهران: نگاه.
- ــــــــــــــ. (1377). مادرم دو بار گریست، تهران: ارمغان.
- Amini, Helaleh and Reza Sadeghishepar. (2019). "Climateism in Ebrahim Yunsi's stories", Literary Research, 17th year, No. 69, Fall, pp. 9-33.
- Haji Sadeghi, Amir. (1383). One of us: the memories and views of Professor Ebrahim Younesi, Tehran: Kuchach.
- Dast Ghaib, Abdul Ali. (1376). "Ghariban Cemetery: Sad Scenes of People's Life", Report, No. 83, Day, pp. 66-72.
- Sohrabnejad, Ali and Farzaneh Hemti. (2018). "Sociological criticism of the novel Gorestan Ghariban by Ebrahim Yunsi", Ormuzd Research Journal, No. 48, Fall, pp. 85-102.
- Sheikh al-Islami Mokri, Soran and Abdullahi, Rahim. (2017). "Reflection of society in Ghariban cemetery", in: Ebrahim Yunsi's identification, pp. 324-355.
- Shiri, hero. (1383). "Climatic features in Kermanshah's story writing", Book of the Month of Literature and Philosophy, No. 79, April, pp. 54-65.
- Latifpour, Abdullah and colleagues. (2016A). "Confrontation and interaction between self and other in the novel My mother cried twice by Ebrahim Yunsi", Contemporary Persian literature, 7th period, No. 23, Winter, pp. 71-92.
- (2016b). "Dialogue logic and polyphony in Ebrahim Yunsi's novel Graveyard of Strangers", Persian Language and Literature, 9th Volume, No. 33, Winter, pp. 123-97.
- Malmir, Timur and Najmuddin Rostam Yunus. (1400). "Criticism and analysis of Ibrahim Yunsi's autobiographical writing in the form of the novel Winter Without Spring", Journal of Literary Criticism and Rhetoric, 10th Term, 2nd Issue, Summer, pp. 159-184.
- Mirabedini, Hassan. (1377). One hundred years of Iran's story writing, three volumes, second edition, Tehran: Cheshme.
- Nazari, Zainab et al. (2019) "Reflection of climatic elements in the stories of Ebrahim Yunsi", Persian Language and Literature Magazine, number 241, pp. 263-286.
- Varzendeh, Omid and Sayyed Shuja Ninwa. (2017). Ebrahim Yunsi's identity card, Tehran: Negah.
- Yonesi, Ibrahim. (1383). Deldadeha, Tehran: Paniz.
- (1382). Winter without Spring, Tehran: Negah.
- (1379). Kaj-Kalah and Koli, Tehran: Paniz.
- (1372). Ghariban Cemetery, Tehran: Negah.
- (1377). My mother cried twice, Tehran: Armaghan.
The reflection of the social situation of Kurdistan in Ebrahim Younisi's Stories
Ha Lala Amini
PhD student of Persian language and literature, Hamedan Branch, Islamic Azad University, Hamedan, Iran.
Reza Sadeghi Shahpar (author in charge)
Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Hamedan Branch, Islamic Azad University, Hamedan, Iran.
Abstract
Many of authors have paid special attention to specific geographical environments in their narratives and reflected social and political developments in that region. Ebrahim Younisi (1926 _ 2011) born in "Baneh" Kurdistan, in his stories has indicated to the developments and disarraies in that region. In this research that is accomplished with descriptive-analytical method, the authors are trying to investigate social situation in Kurdish Areas in Ebrahim Younisi’s featured narratives. Younisi in his novels has spoken of social issues in Pahlavi | & || era and tried to disclose indigence of people that live at the borders especially villagers, unemployment, cultural poverty, lack of sanitary and welfare facilities, point of view of traditional society towards women and overriding many of their rights, corruption of administrative officers, injustice of the system of Lords and serfs, the political and social repression, people's distrust of the government, hypocrisy of local Sheikhs, despair...
Key words: Ebrahim Younisi, Story, Society, Kurdistan.
[1] . halalah.amini@gmail.com.
[2] . r.s.shahpar@gmail.com.