تاملی انتقادی بر نگرش فرهنگ گرا به خلقیات ایرانی
محورهای موضوعی : تحولات سیاسی در ایرانمحمد جواد تحصیلی 1 , مقصود رنجبر 2 , محمد ترابی 3
1 - دانشجوی دکتری جامعه شناسی واحد قم. دانشگاه ازاداسلامی. قم. ایران
2 - گروه علوم سیاسی واحد قم .دانشگاه ازاد اسلامی .قم ایران
3 - گروه علوم سیاسی واحد قم .دانشگاه ازاد اسلامی .قم ایران
کلید واژه: توسعه, خلقیات, فرهنگ سیاسی, اخلاق, فرهنگ,
چکیده مقاله :
بررسی خلقیات ایران یک موضوع دامنه دارپژوهشی بوده است که ازیک حیث در ذیل مطالعات فرهنگی قرار می گیرد که بروجود رابطه بین فرهنگ سیاسی وتوسعه تاکید دارند.با این حال به نظر می رسد این رویکرد پژوهشی در عمل فایده چندانی ندارد ونمی تواند تغییری در این خلقیات ایجاد کند این واقعیت که با وجود پژوهش هاو نوشته های زیاد دراین سنت پژوهشی تغییر فرهنگی خاصی ایجاد نمی شود این مساله را طرح می کند که آیا این آثاراساسا به درستی مساله را تشخیص داده اند؟ در این مقاله سوال اصلی این هست که این رویکرد به خلقیات ایران دارای چه ویژگی ها ونقاط ضعفی است در پاسخ به سوال اصلی این فرضیه مورد بررسی قرار گرفت که همه این مطالعات مبتنی برکلی گویی بوده وبه بعد اخلاقی موضوع بی توجه هستند وعموما پیامد های خلقیات را از حیث تاثیر آن برمقوله توسعه مورد توجه قرار داده اند ودراین مسیرهم به تکرار وواگویی گزاره های ثابت وعام می پردازند که نه قابل اثبات هستند ونه در صورت درستی آنها اختصاص به ایران دارند وآن خصایلی که به ایرانیان نسبت داده می شود مولود شرایط زمانی ومکانی خاصی است که د رهرجا آن شرایط حاکم شوند همان پیامدها را خواهند داشت.چارچوب نظری مقاله نظریه نهاد گرایی است وبا روش توصیفی تحلیلی موضوع بررسی شده است.یافته های پژوهش نشان می دهد که تاکید بر بعد اخلاقی موضوع وعوامل تاریخی سازنده آنها می تواند تاثیرعینی تری بر شرایط اجتماعی داشته باشدکه در رویکردفرهنگ گرا چندان التفاتی به آن نشده است.
The study of Iranian temperament has been a wide-ranging subject that is in a sense under cultural studies that emphasize the relationship between political culture and development. In this article, the main question is what are the characteristics and weaknesses of this approach to Iranian temperament? The main question was the hypothesis that all these studies are based on Berkeley and are ethically ignored and generally consider the consequences of moods in terms of their impact on the category of development. They are neither provable nor, if they are true, specific to Iran, and the attributes attributed to Iranians are the product of relations that will have the same consequences wherever they prevail, and are a general phenomenon in any society within which relations exist. Are caught.specific to Iran, and the attributes attributed to Iranians are the product of relations that will have the same consequences wherever they prevail, and are a general phenomenon in any society within which relations exist. Are caught.
تاملی انتقادی بر نگرش فرهنگ گرا به خلقیات ایرانی
چکیده:
بررسی خلقیات ایران یک موضوع دامنه دارپژوهشی بوده است که ازیک حیث در ذیل مطالعات فرهنگی قرار می گیرد که بروجود رابطه بین فرهنگ سیاسی وتوسعه تاکید دارند.با این حال به نظر می رسد این رویکرد پژوهشی در عمل فایده چندانی ندارد ونمی تواند تغییری در این خلقیات ایجاد کند این واقعیت که با وجود پژوهش هاو نوشته های زیاد دراین سنت پژوهشی تغییر فرهنگی خاصی ایجاد نمی شود در این مقاله سوال اصلی این هست که این رویکرد به خلقیات ایران دارای چه ویژگی ها ونقاط ضعفی است در پاسخ به سوال اصلی این فرضیه مورد بررسی قرار گرفت مهم ترین ضعف این رویکرد کل گرایی، 1تعمیم های ناروا،تبیین غیر علی وبی توجهی به نقش نهادها در شکل گیری مولفه های فرهنگی است.چارچوب نظری مقاله نظریه نهاد گرایی است وبا روش توصیفی تحلیلی موضوع بررسی شده است.یافته های پژوهش نشان می دهد که تاکید بر بعد اخلاقی موضوع وعوامل تاریخی سازنده آنها می تواند تاثیرعینی تری بر شرایط اجتماعی داشته باشد همچنین این رویکردها عموما به بعد اخلاقی موضوع بی توجه هستند و پیامد های خلقیات را از حیث تاثیر آن برمقوله توسعه مورد توجه قرار داده اند ودراین مسیرهم به تکرار وواگویی گزاره های ثابت وعام می پردازند که نه قابل اثبات هستند ونه در صورت درستی آنها اختصاص به ایران دارند وآن خصایلی که به ایرانیان نسبت داده می شود مولود شرایط زمانی ومکانی خاصی است که د رهرجا آن شرایط حاکم شوند همان پیامدها را خواهند داشتهمچنین بررسی عوامل شکل گیری این وضعیت نیز از اهمیت اساسی برخوردار هست که در رویکردفرهنگ گرا چندان التفاتی به آن نشده است.
کلید واژها:خلقیات،فرهنگ ،فرهنگ سیاسی، توسعه،اخلاق
مقدمه وطرح مساله:
يكي از نگرشهاي رايج در خصوص توسعه نيافتگي سياسي، نگرش فرهنگمحور است كه فرهنگ را به عنوان تنها عامل يا موثرترين عامل تعيينكننده وضعيت سياسي، مورد توجه قرار ميدهد و با برجستهسازي ويژگيهاي منفي فرهنگ، اين ويژگيهاي منفي را عامل اصلي توسعه نيافتگي سياسي در يك جامعه قلمداد مينمايد. اين نگرش، نگرشي است كه در طي سالهاي گذشته در تبيين وضعيت ايران نيز مورد استفاده واقع شده است. غالب انديشمنداني كه از اين نگرش براي تبيين مسائل ايران استفاده كردهاند با برشمردن ويژگيهايي منفي چون: اقتدارگرايي، خشونت، بياعتمادي، عدم تساهل و مدارا، مردسالاري و ...؛ و بدون توجه به ويژگيهاي مثبت موجود در فرهنگ ايراني، در صدد تبيين توسعهنيافتگي در ايران بودهاند، به طوري كه با ناديدهگرفتن علت شكلگيري اين ويژگيها در فرهنگ ايراني و با ناچيز انگاشتن تاثير ساير عوامل بر توسعه نيافتگي در ايران، فرهنگ را به عنوان يك متغير مستقل براي تبيين توسعهنيافتگي در ايران در نظر دارند. نگرش به خلقیات ایرانی عمدتا براساس ویژگی های فرهنگی بوده است وکمتر به مثابه امری اخلاقی به آن نگریسته شده است اغلب مطالعات داخلی درباره خلقیات ایرانی ، از منظرتاثیر ونقش آن در عقب ماندگی صورت گرفته است. در این مطالعات، برخی افراد فرهنگ ایران را به دلیل دارا بودن عناصر ـ منفی ازجمله فردگرایی منفی، سلطه پذیری، تقلید، تفکر قضا و قدری، سوءظن و انزواطلبی و فقدان روحیه جمعی ـ مانعی در برابر توسعه قلمداد کرده اند. حجم زیادی از تالیفاتی که در زمینه فرهنگ وخلق وخوی ایرانیان صورت گرفته، از همین منظر بوده است.مساله اساسی این هست که چنین رویکردی چگونه شکل گرفته وچه نقد هایی برآن وارد است؟
سوال اصلی:
سوال اصلی این مقاله بدین ترتیب هست که مهم ترین ضعف رویکرد فرهنگ گرا درتبیین خلقیات ایرانی چیست؟
فرضیه پژوهش :
مهم ترین ضعف این رویکرد کل گرایی، 2تعمیم های ناروا،تبیین غیر علی وبی توجهی به نقش نهادها در شکل گیری مولفه های فرهنگی است
چارچوب نظری :
این مقاله بر این موضوع تاکید دارد که به جای نظریه فرهنگ گرا باید براساس نظریه نهاد گرایی به تحلیل عوامل شکل دهنده خلقیات درایران پرداخت.نهاد گرایی بر نهادها به عنوان عامل تعیین کننده سایر امور(دیوید مارش،1378: 89) از جمله فرهنگ تاکید دارد.بدین معنا که نهادهای موجود در هرجامعه ای به لحاظ تاریخی نوع خاصی از خلقیات را در جوامع رقم می زنند.
.به طورکلی می توان تاثیر نهادهای برکنش های فردی وجمعی را درقالب نمودار ذیل توضیح داد:
محیط نهاد عامل رویدادورفتار. محیط هم به صورت مستقیم تعریف کننده رفتار نیست بلکه از طریق نهادهای واسطه روی عامل تاثیرگذار هست که این امر بیانگر پیچیدگی عوامل سازنده اخلاقیات در جوامع هست.علاوه بر این که به نقش نهاد ها در ساختن ویژگی های اخلاقی بایستی توجه کرد. در این پژوهش به نوعی بر رابطه بین قدرت وفرهنگ تاکیدخواهد شد،چون به نظرمی رسد هنوز درک درستی از اهمیت قدرت وکارکردهای آن درایران وجود ندارد وحداقل به خوبی بدان پرداخته نمی شود. باوجوداین که رابطه ای متقابل بین دو مقوله قدرت سیاسی وفرهنگ وجود دارد،درموضوع این پژوهش، این خصایص فرهنگی است که مولود قدرت است ونه برعکس.بنابر این اگربرای مثال برخی ویژگی های فرهنگی در کشوری مثل ایران ریشه گرفته وبا جان سختی پایداری نشان می دهد،خاستگاه آن را باید درماهیت وساخت وعناصر قدرت جستجو کرد.قدرت مهم ترین مفهوم در علوم سیاسی است این بحث درا دامه سنت نهاد گرایی قابل تحلیل هست.
علاوه بر این باید به این امر به مثابه امر اخلاقی نیز نگریست زیرا در نگرش مبتنی بر خلقیات به این موضوع بیشتر از زاویه دید پیشرفت نگریسته می شود که این خلقیات مانع از پیشرفت بوده اند با این که این مقوله در ذات خود مهم هست ولی این که خلقیات نادرست اساسا امری مذموم وغیر اخلاقی هستند خود مقوله ای مستقل می باشد که بایستی از این منظر نیز به آن نگریست.شباهت اساسی بین نگرش مبتنی برخلقیات با نگرش مبتنی براخلاق دراین هست که هر دو به بررسی عناصر رفتاری در جامعه می پردازند وتفاوت اصلی آنها این هست که رویکرد اخلاقی رفتارها را براساس ملاک ها اخلاقی مورد سنجش قرار می دهد که آیا اساسا این رفتار با ملاک های اخلاقی سازگار هستند یا نه؟ برای این موضوع طبعا بحث بر سر ملاک های اخلاقی ضروری می باشد
پیشینه پژوهش:
بررسی آثار را در سه سطح انجام گرفته است 1)دربین تمام نوشته هایی که در خصوص خلقیات ایرانیان که در واقع همان فرهنگ ایرانیان هست نوشته شده بیش از آنکه به علت یابی این واقعیت پرداخته شود به پیامدهای آن پرداخته شده است. 2)در سطح بعدی عمدتا بیش از آن که به نقد این مدعیات پرداخته شود عمدتا به نوعی تکرار شده اند.3)خاستگاه این نگرش ها کی بوده است آیا درادبیات ما در گذشته هم ریشه دارد؟
شاید در تاریخ معاصر اولین بار این نگرش را سید محمد علی جمال زاده3طرح کرد،وی کـه صـاحب کتب و مقالات متعددی درباره فرهنگ و ادبیات ایران است،در کتاب خود به نـام"خـلقیات ما ایرانیان"نوشته است که وجود معایب و نواقص اخلاقی بین مردم ایران علت عقبماندگی ایرانیان را تـشکیل مـیدهد.ایرانیان به دروغگویی و تملق معتاد هستند و دچار فساد اخلاق سوءرفتار شدهاند.فـساد در مـیان ایرانیان مرض مزبز بسیار قدیمی است.بـزرگان قـوم فـاسد هستند و فساد از بزرگان و حکومتگران به طبقات پایـینتر جـامعه رسوخ کرده است.راه نجات ایرانی این است که به تهذیب اخلاق و اصلاح خـود بـپردازد (محمد علی جمال زاده، 1337)به چه دلیل؟به دلیل این که« دروغگویی و سوگند به دروغ و تقلب باعث ایجاد بدبینی،تفرقه و زبونی میشود« و با توسعه در تقابل است. البته برخلاف خوانش غالبی که از کتاب خلقیات ایرانی شده وآن را برحسب ویژگی های فرهنگی تحلیل کرده اند، در رویکرد جمال زاده نوعی تاکید بربعد اخلاقی موضوع هم بسیار برجسته هستودر جاهای مختلف حتی براخلاق به جای خلقیات تاکید می کند(جمال زاده،1337 :10)ولی به حال رویکرد وی کاملا مبتنی برپیشرفت گرایی4 هست که در آن مقطع بسیار باب شده بود وبعد ازوی هم این رویکرد به رویه ای غالب تبدیل شد.وی فساد اخلاق را عامل عقب ماندگی می داند«همین معایب ونواقص اخلاقی است که راه ترقی وسیادت وخوشبختی را برما دشوارکرده است»( جمال زاده،1337: 11)جمال زاده به طور کل نیز متاثر از نویسندگانی است که باوردارند که ملتها دارای یک شخصیت اساسی و روح مـلی هستند که با وجود تغییر و تحولات ظاهری تغییرناپذیر باقی میماند.کتاب روح ملت های زیگفرید(زیگفرید،1400) منشا این نوع نگاه به فرهنگ ها بوده است . کتاب هایی مانند «خلقیات ما ایرانیان»نوشته جمالزاده و کتاب«تجلیات روح ایرانی»نوشته حسین کاظمزاده ایرانشهر ( کـاظمزاده ایرانشهر،1328) با روح کلی کتاب زیگفرید سازگار هستندوبه همین دلیل جمال زاده می نویسد«باید دانست که یک نفرایرانی امروز از بسیاری جهات وبه خصوص از لحاظ اخلاق(خلقیات)تفاوت زیادی با ایرانی دیروز وپریروز ندارد.5(جمالزاده،1337، 10)یعنی قائل به ریشه های تاریخی وتداوم این روح در بین ایرانیان هست،که انگار موجب شکل گیری روحیات روانشناختی خاصی در بین ایرانیان شده است که خصوصیاتی همچون؛زیرکی،پنهانکاری،چاپلوسی،بله قربانگویی،نیرنگ،خیانت، دروغگویی و فرصتطلبی را به وضوح مـیتوان درایـن فرهنگ مشاهده کرد که هم ریـشه در بـیاعتمادی وعدم امـنیت نـاشی ازداسـتان غمناک رابطه حکام و مـردم دارد،هم متاثر ازعوامل محیطی و تاریخی ناشی از هجومهای مکرر بیگانگان و محاصرههای دایمی بوسیله اعراب و دشمنان تـاریخیشان مـیباشد و هم میتواند از حقارت فرهنگی ناشی از شـکستهای پیـاپی بـه عـنوان بـازماندگان تمدن بزرگ و تـاریخی بـرآمده باشد(گراهام فولر،1373 :3-2) به نظر"گـراهام فـولر"این خصوصیات درونی شده، میتواند به عنوان منشاء عمل سیاسی و اجتماعی و در برون وبه عـنوان عاملی برای تعیین جهتگیریهاباشد.( فولر،1373 : 2)
برخی مهم ترین ویژگی ایرانیان را ترس می دانند که ناشی از غلبه دیرهنگام استبدادبوده است وبرخی هم بر احساس دائمی ناامنی تاکید دارند(جوادی یگانه،1393و پیمان،1378)، واین احساس ناامنی دارای روی دیگری هست وآن تهدیدگری است شـهروند ایرانی،در غیاب حکومت و قـانون مـقتدر، دست به بیدادگری میزند،اموال غیر را تصرف میکند و از اجرای قول و قرارهای خود طفره مـیرود.
یکی از آثاری که عمدتا سعی کرده خلقیات ویا اخلاقیات ایرانیان را ریشه یابی کندکتاب «سازگاری ایرانی»(مهدی بازرگان،بی تا ، بینا) هست. مهدی بازرگان در کتاب سازگاری ایرانی در ریشه یابی این انعطافپذیری آن را معلول فرهنگ سیال و تجارب تـاریخی پرهیجان ایران می داند.چون در طـول تـاریخ،ایرانی رنجها و دردهای فراوانی را تـجربه کـرده است،نسبت به قدرت برتر و نسبت به زورگویان چاپلوس،متملق و متواضع شده اسـت.ولی هـمو نسبت به زیردستان خود،از جـمله زنـان و جـوانان،زورگو و متکبر اسـت.
به زعم مهدی بازرگان ویژگی برجسته ایـرانی نرمخویی و"سازگاری" وی است.ایرانی در مقابل بادهای سهمگین حوادث و رویدادهای ناگهانی در زندگی اجتماعی خود کج میشود،خم میشود،تغییرجهت میدهد،ولی نمیشکند.وی درحالیکه خواهان یک حکومت متقدر مرکزیست،با هر نوع زور و سـتم و بـا هرگونه شکل حکومت و اخلاق اجتماعی که بر وی تحمیل گردد،خود را تطبیق میدهد.
ایرانی با همین نرمخویی بینظیر خود، همواره بر دشمنان کشور خود غلبه کرده و متجاوزین را نهایتا در خـود مـستحیل ساخته است. رمز بقای ایرانی در طول تاریخ همین نرمخویی و تطبیقپذیری فوق العاده وی بوده است.درنقد بازرگان باید نوشت که با این که از معدود کارهایی است که به علت یابی پرداخته،علت یابی ایشان خود نوعی گرایش به معلول دارد زیرابحث بر سر این است که سازگاری ایرانی علت هست یا خود نوعی معلول ؟
یکی از کارهای جدیدتری که به علت یابی پرداخته کتاب «ما ایرانیان»است که در نوع خود به لحاظ روش جدید هست وبه دنبال مدل سازی های نظری است وی به تبع بازرگان ودیگر نویسندگان وجود جنگ های متعدد درتاریخ ایران را عامل اصلی پیدایش این دوگانگی بین اخلاق ومناسبات می داند(فراستخواه،1396 :124-137) مقصود فراستخواه درتحلیل خلقبات ایران از نظریه نهاد گرایی استفاده میکند به نظر وی اندیشیدن دربـاره خـلقیات ایـرانی،بخش مهم قدرت وفرهنگ ی از"تحلیل تاریخی و سرزمینی جامعه ایران"است.بنابراین موضوع بسیارمهمی در حل مسائل ایران می تواند تلقی شود.بسیاری از مسائل ملی ما،ریشه در ساختارهای عـمیقی دارند که پندارههای ما و الگوهای رفتاری ما را شکل میدهند.بیشتر چراییها درباره ایران بـه یک چرای بزرگ اخـلاقی بـازمیگردند.فراستخواه دراین اثر و آثار متعدد دیگری به این مقوله پر داخته است که محور اصلی نگرش وی نقددیدگاه های ذات گرایانه وکل گرایانه در خصوص خلقیات ایرانی هست. یکی از تزهایی که در مورد خلقیات ایرانی مطرح شده است دوگانگی ایرانیان هست:
«دروغ دراین سرزمین هرچند دلیل اخلاقی موجهی نداشته ،علل اجتماعی وتاریخی نیرومندی داشته است»(فراستخواه،1396 : 131) بنابراین« توضیح ذاتباورانهخلقیات ایرانی،توضیح رضایتبخشی نیست. درحالی که بر حسب نوعی عادت ذهنی،اخلاق ایرانی نیز ذاتانگارانه دیده میشود،گویا ایرانی جماعت،ذاتا چـنین و چـنان اسـت و اخلاق و روحیات خاصی دارد.اما بـر اسـاس رهـیافتهای شخصیت اجتماعی،مردم با خود،خلقوخویی ذاتی و پیشینی به عنوان یک طرح نهایی نمیآورند.خلقوخوی متحقق مردمان،پاسخ آنها به شـرایط زیـست تـاریخی و محیط نهادی خودشان است؛مردم درصدد سازگاری بـا شـرایط زندگی خود هستند و در این راستا به تدریج صفات و رفتارهایی را میآموزند. اخلاق در سطح خرد رفتار وگزینش فردی است،اما وقتی به سطح میانی وکلان می رسد ،نهادهاباید دیده شود.این جاست که فرایندها وساختارها نقش خود را براخلاق می زنند وموثر می شوند»(فراستخواه،1396 : 144) به نظر می رسد که به جای مقوله فرهنگ باید به عامل شکل گیری فرهنگ وتداوم تاریخی آن توجه کرد زیرا فرهنگ وخلقیات در خلاء شکل نمی گیرند وبه خودب خود نیز از میان نمی روند وحتی تضعیف هم نمی شوند این نگرش به نوعی ما را به دیدگاه دیگری هدایت می کند وآن مطالعه عوامل تاریخی سکل دهنده ب فرهنگ وخلقیات ملت هاست که چه بسا زمانی که ملت های مختلف با تجارب تاریخی مشابه به سر برده اند خلقیات وفرهنگ مشابهی شکل می گیرد.
این تقریبا همان دیدگاهی است که مرتضی مردیها به نوعی آن را دنبال می کند. در نگرشی جدیدتر ،چارچوب نظری مردیها کم وبیش با نگرش ما دراین مقاله همسوست زیرا چارچوب نظری وی«نظریه رشد فرهنگی براثر توسعه آموزش ورفاه وپیشرفت تمدنی وصنعتی است(مرتضی مردیها، 1398: 258)
مردیها در مقاله ژانر خلقیات می نویسد: برخی به راحتی از خلقیات ایرانی وعلیت آن برای بسیاری امور سخن می گویند .البته فضای این سخن گفتن ،معمولا بدون تصریح چنان هست که گویی چیزی به نام ذات ایرانی وجود دارد ،یا دست کم وصفی تاریخی اما چنان گسترده وماندگار موجود است که تغییر آن دشوار می نماید (مرتضی مردیها، 1398: 258)
ولی مردیها به موضوع به مثابه امر ی اخلاقی ننگریسته است وآن را به مثابه امری فرهنگی مورد تحلیل البته انتقادی قرار داده است چرا که همواره از واژه خلق وخوی ایرانیان استفاده کرده است ونه اخلاق (مرتضی مردیها، 1398: 261)عمده ترین نقد مردیها نیز بر این مدعیات کلی گویی وبی دلیل بودن آنهاست(مرتضی مردیها، 1398: 262) اهمیت مقاله مردیها دراین هست که وی وجود این ویژگی ها را به طور نسبی پذیرفته است ولی با این تفاوت که :«به نظر می رسد صفات اسنادشده،مانند صفات منفی منسوب به ایرانیان ،بیشتراوصاف مردمانی با یک سطح فرهنگ خاص است تایک مفاد فرهنگی خاص با یک سطح فرهنگی پایین تا با یک مفاد فرهنگی بد»( مرتضی مردیها، 1398: 268)براین مبنا اگر ایرانی ها به آن اوصافی که آوردیم(حال در هر سطح وعمقی)متصف باشند،ممکن هست به دلیل ایرانی بودن نباشد،بلکه به دلیل درجه خاصی از رشد یا عقب ماندگی باشد(مرتضی مردیها، 1398: 269) درادامه می نویسد «ازاین بابت می توان حتی به طور پیشاتجربی ،حدسی قوی زد که عموم یا اغلب جوامع دیگری که از نظر سطح فرهنگ وفرهیختگی با ما برابر یا نزدیک هستند(با فرض ثبات برخی فاکتورهای دیگر)قاعدتا باید به همین صفات متصف باشند»( مرتضی مردیها، 1398: 270)حالا درتکمیل دیدگاه فوق می توان گفت که این روش ومنش وکنش غیر اخلاقی دربین ایرانیان وجود دارد وبایستی به آن به مثابه امری اخلاقی نگریست نه صرفا مقوله ای فرهنگی واین نوع نگاه به موضوع چندان سابقه ای درآثارو پژوهش ها ندارد.در واقع از این منظر این خلقیات خودِ عقب ماندگی هستند نه عامل آن وباید وجود این اخلاقیات رادر هر جامعه ای ناشی از سطح پایین توسعه در آن دید نه این که اینها باعث شده که جامعه ازرسیدن به مدارج بالا در توسعه بازبماند.بنابراین این رویکرد فاقد نگرش تاریخی است که این خلقیات در چه شرایط تاریخی شکل گرفته اند؟
عوامل تاریخی شکل گیری اخلاقیات:
این که چرا خلقیات اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی در ایران،چنین و چنان بوده است پاسخ های متفاوتی دارد. ولی یکی از عمده ترین نظریه های در تبیین این وضعیت به ساخت استبدادی قدرت سیاسی ارجاع می دهد.به طور کلی وبه تعبیر مونتسکیو« درحکومت استبدادی همیشه می توان تمام سیاست را به هوای نفسانی تحویل کرد. منطق هوای نفسانی از طریق وزیر اعظم وفرمانداران درسراسرقلمرو مستبد گسترده می شود.در رژیم استبدادی،ترس است که بر ترس پیشین افزوده می شود »و باز به تعبیر مونتسکیو «ترس وخشونت که وسیله ایجاد ،گسترش وتثبیت وحشت به شمار میآید محور قدرت استبدادی است(مونتسکیو،1367: 119) مونتسکیو همچنین می گوید استبداد فرمانروایی نفع خصوصی است واین همان چیزی است که در طول تاریخ در مورد خودمداری ایرانیان گفته شده است «زیرا در فقدان اهداف عمومی واجتماعی ،مردم نیز فقط می توانند به اهداف شخصی خویش بپردازند(قاضی مرادی،1378: 54) پس استبداد در دو سطح به شکل گیری وتکوین خلقیات نادرست می انجامد درسطح اول ترس و وحشت به خودی خود صداقت اخلاقی را ریشه کن می کند ودر سطح دوم پی گیری بی وقفه منافع خصوصی به هر قیمتی خود به خود به زوال اخلاقی می انجامد. از سوی دیگر در «استبداد متمرکز وستمگرانه همه مردم به دیگر نمایی می پردازند ؛یعنی که همه دروغ می گویند.اما مهم این است که بدانیم دیگر نمایی(ریاکاری)جز وسیله ای درخدمت خودمداری نیست»(قاضی مرادی،1378: 55 ولویی،آلتوسر،1373، 83-84) در عین حال نکته مهم تر این هست که «ازآنجا که این دیگر نمایی هدفش واقعا مستبد حاکم نیست مستبد تنهاترین فرد هست وهمه اطرافیان او از باب خودمداری خود را مطیع وی نشان می دهند وبه محض تغییر اوضاع وشرایط همه چیز دیگرگون خواهد شد.»( قاضی مرادی،1378: 54)لاپوشانی بی قانونی امری مهم در سیاست استبدادی است.درحکومت استبد ادی همه افراد برابرند به تعبیر مونتسکیو این برابری ناشی از شان انسانی نیست بلکه «افراد از آن رو در حکومت استبدادی برابرند چون همه آنان هیچ اند»(لویی آلتوسر،1373: 85)هرج ومرج درذات استبداد وجود دارد(قاضی مرادی،1378: 48)در شرایط هرج ومرج مزمن، بی اخلاقی به رویه ای پایدار بدل می شود وهرج ومرج استبداد همه برعلیه همه هست بنابراین هرج ومرج واستبداد دو روی یک سکه واز هم جدانشدنی هستند بنابراین نظریه چرخه استبداد وهرج ومرج درایران(همایون کاتوزیان،1386) فی الواقع نظریه باطلی هست ما یا استیداد یا هرج ومرج نداریم بلکه استبداد وهرج ومرج را همزمان داریم. در واقع باید گفت که کا توزیان به نوعی دچار این خطای تحلیلی شده است که در استبداد هرج ومرج از میان می رود در حالی که اساسا استبداد یک هرج ومرج نهادینه شده است. به عنوان نمونه تاریخی ومصادیق بحث فقط به مواردی از دوران پهلوی اشاره می شود. .ترس از قدرت سیاسی، عامل اساسی رابطه میان نهاد سـلطنت بـا مردم ایران بود.این امر در فرهنگ و رفتار سیاسی مردم و کلیه روابط اجتماعی حاکم شد.نظام سـیاسی مـحمد رضا پهلوی بر آمده از چنین«فرهنگ سلطه»ای بود.رژیم، ترس را درون افـراد بـه صورت یک نهاد مستمر و دائم جاگیر سـاخته بـود.احـترام ترس آلود به شاه از طریق سازمانها، دیوانسالاری، تـقویت ارتـش، ساواک و با نصب مجسمههای وی در میادین تهران و شهرستانها تضمین میشد. تصویر شاه، زینت بـخش کـتابهای درسی، منازل، مغازهها، مدارس و سـاختمانهای عـمومی بود.ایـن القـائات چـهرهای از شاه ارائه میداد که هیبت، عظمت و قـداست او را بـه عنوان شخصیتی با«فرّه ایزدی»در نزد مردم افزایش میداد.
در چنین محیطی، تـرس و وحـشت بر افراد جامعه غلبه میکند افـراد در مقابل نظام سیاسی هـیچ شـخصیتی ندارند و به عنوان عضو قـابل اعـتمادی با آنان رفتار نمیشود.اشخاص احساس امنیت نمیکنند. همیشه متزلزل و بی ثبات هـستند.هـدف از انجام کارها را نمیدانند و جرأت نـمیکنند دلیـل آن را جـویا شوند. بدین تـرتیب سـکوت غیر قابل تحملی بـر فـرهنگ سیاسی مردم حاکم میگردد.کسانی که در چنین نظام و محیطی پرورش مییابند در ظاهر چیزی جز تـسلیم، اطـاعت و سکوت از خود نشان نمیدهند اما وقـتی تـرس فرو مـیریزد، دوبـاره عـصیان و طغیان در قالب خشم و نـفرت نسبت به قدرت سیاسی متجلی میگردد.سپس برای اعاده نظم، خشونت بیشتری از طرف نظام سـیاسی لازم مـیآید.این دور تسلسل در تاریخ ایران آنقدر ادامـه پیـدا کـرد کـه حـاکم مستبد از اقداماتی چـون بـه زندان افکندن، شکنجه دادن، تبعید و سر به نیست کردن هم ابا نداشت و اگر موقعیت جهانی اجازه مـیداد، دسـت بـه کشتار دسته جمعی نیز در جامعهای که تـحت سـلطه اسـتبداد رشـد کـند اکـثر مردم خصلت مستبدانه پیدا میکنند و به یک دیکتاتور کوچک تبدیل میشوند و با سقوط مستبد بزرگ، جامعه گرفتار هزاران مستبد کوچکی میگردد که آزادی را به معنی اجرای بیچون و چـرای خواستههای خود میدانند. این ترس درخاطراتی که از سوی مقامات نوشته شده است متجلی است صاحب منصبی پرقدرتی چون علم در خاطرات خود این ترس رو همواره نشان می دهد.
به نوشته ماروین زونیس و بر اساس شواهد موجود «شاه برای ایرانیان ارزشی قائل نبود.یکی از نشانههای تحقیر ملتش رسمی بود که شاه رواج داده بود و طبق آن اتباع مملکتش برای ابراز وفاداری خود باید دست او را مـیبوسیدند»( حسین بشیریه ،1375: 77)مـیزد ا آرامش و سکوت بر جامعه حاکم شود.اما «این آرامش را نباید صلح دانست، بلکه باید آن را همچون خاموشی و سکوت شهرهایی انگاشت که در آستانه سقوط قرار داشتند». همه منتظر فرصت مـناسب بـودند تا انتقام سالها حقارت را از رژیم حاکم بگیرند.
تجربه تاریخی استبداد در ایران نشان میدهد که برای هیچکس امنیت نبود واقعیت افراد همیشه متزلزل و بـی ثـبات بود.در چنین شرایطی«افراد نـسبت بـه مقام مافوق اصولا بدبین میشوند...چنین افرادی ، ویژگیهای خاصی دارند، از جمله:«دروننگر، سازگار، بدبین، بیثبات، سطحی، تسلیم، بدگمان، شکست خورده و دارای ضعف عقلانی...» هستند.در ایـن فـضا، روحیه اقتدارگرایی و شیفتگی بـه قـدرت تقویت میشود و علاقه مفرط به داشتن یک تکیهگاه، توسعه مییابد.در جامعه خودکامه «زیر دستان ترسو، بدگمان، بییاور و بیپناه میشوند» و برای حفظ خود و رهایی از تنهایی به قدرت پناه میبرند.به هـمین عـلت در فرهنگ ایرانی، زور و قدرت بیش از هر چیز دیگری اهمیت یافت و هر چه صاحب زور، خشنتر و بیرحمتر بود مردم بیشتر از او میترسیدند و زودتر تسلیم او میشدند.
احترام به قدرت و قدرتمندان باعث شد تا ایرانی در هـر جـا به دنـبال قدرتمندترین افراد بر و دو خود را به آنها نزدیک کند تا مگر در سایه حمایت آنان آرامش خاطر یابد. البته چنان که قبلا گفته ایم این خصلت استبداد پذیری ایرانیان نبود که موجب ظهور حکومت های استبدادی شد،بلکه استمرار نظام استبداد ی خصلت استبداد پروری واستبداد پذیری وبعضی دیگر از الگوهای رفتاری را به وجود آورده است.(حبیب الله پیمان ،1390: 212)
احساس نا امنی وترس دایمی منشا تمامی این خلقیات بوده است که د رقدیم کسانی که د رمعرض خشم حاکمان قرا می گرفتند مامنی نمی یافتند تا این که د ردوران قاجار پنـاه بردن ایرانی به سفارتخانهها به امری رایج در میان رجال ایران تبدیال شد.(جواد شیخ الاسلامی 1369).چـون ایـرانی از هـمه چیز میترسید، ترس و تقیه از خصوصیات روحی او گردید.مارگزیده شد، نه یکبار بلکه بارها. اثری از زهر تاریخ اسـتبداد کـهن در او بود.تازیانه و شلاق استبداد او را خانه نشین و منفعل کرد.وی همواره از چیزی میترسید چون مـحیط را بـرای خـود نامحرم و ناامن میدیدبنابر این، اندیشه خود را پنهان میکرد.به قول جلال آل احمد:«ملتی کـه هزاران سال به روش خود کامگی اداره شده است در طول این مدت دراز، انفرادی بار آمـده است و به تقیه عـادت کـرده است و در خود فرو رفته و استرذهبک و ذهابک و مذهبک را دقیقه به دقیقه پیش چشم دارد و از همه چیز میترسد...خود کامگی با تمام مظاهر، نفس او را بریده است»(جلال آل احمد،1383)
اما روی دیگر این سکه آن است که«انسانی کـه گرفتار ترس است یکسره طالب قدرت است آن هم قدرت تام، چرا که در قاموس او قدرت تقسیم شده معنی ندارد.او یا باید صاحب تمام قدرت باشد یا عاجز و ناتوان». قدرت گرایی در میان ایرانیان آن روی سکه ترس هست
رشد و پرورش تـملقگویی جـزء لاینفک نظام استبدادی در ایران بود، در کشوری که همه امور در دست یک شخص متمرکز باشد، تملق و چاپلوسی نتیجه حتی آن خواهد بود.تنها چیزی که جدّی گرفته میشد و ضمانت اجرای محکمی داشـت خـواست اراده و فرمان شاهنشاه بود.این امر باعث نابودی جوانههای نبوغ، ابداع و ابتکار در ایران گردید. در این شرایط، ایرانی هویت و فرهنگ خود را با قدرت حاکم پیوند زد و این امر پایههای قدرت رژیم را تحکیم بـخشید.
اسـتبداد در ایران، هم رهبران را تملق پرورساخت و هم مردم را زبون و مطیع بار آورد، به گفته علم، وی به«تملقگویی علاقه نشان مـیداد و گـرفتار آدمـهای نالایق و متملق گردید« وقتی کـلماتی چـون، قـبله عالم، خاک پای ملوکانه، ذات اقدس شهریاری، غلام خانهزاد و نوکر جان نثار از طرف نخست وزیر و وزیران و استانداران، هر روز در نامههای رسمی، رادیو و تـلویزیون تـکرار مـیشد، مردم به تملقگویی از مقام مافوق عادت میکردند.بـه قـول جمالزاده«چنین مردمی در مقابل چنان بلای آسمانی، در برابر چنین ستمگر سفاک و خوانخواری، چگونه تملق نگویند، ریا و تظاهر نکنند، بـه دروغ و دغـل متوسل نشوند، آیا از چنین ملتی انتظار صراحت، صداقت و شهامت داریـد»
در چنین فضایی، افراد«مستقل»رشد نخواهند کرد و چاپلوسی و تملق، بیشتری مناسب برای رشد مییابد.اشخاص وابسته تربیت مـیشوند و افـراد وارسـته از صحنه سیاست کنار میروند.خلاقیت، نوآوری و ابتکار در چنین جامعهای میمیر دو راه رشـد و تـوسعه بسته میشود.
بر همین اساس و رویه، شـاه، سـیاستمداران قوی و مستقلی مانند دکتر مصدق و حتی قوام و علی امینی را نمیتوانست تحمل کند چون چـنین افـرادی قدرت او را تعدیل مینمودند. دوران طولانی نخست وزیری هویدا نتیجه تملق و اطاعت بدون چون و چـرای او از شـاه بـود.زیرا او بدون کسب اجازه شاه هیچ ابتکار عملی نداشت و مجری منویات اعلیحضرت بود. جالب است که این تملق گویی واطاعت پذیری محض از سوی بسیاری دیگر دنبال می شد برای مثال علم گـرچه دیـگران را دایم به خاطر چـاپلوسیهایشان مینکوهید،اما خود در این کار یدی طولا پیدا کرده بود.انگار به تناسب کاهش قـدرتش،بـر شدت تملقش میافزود.یک روز شاه را«امـپراطور شـیعیان» (عباس میلانی،1382: 477) مـیخواند و روز دیـگر او را در زمـرهء پیامبران میدانست.مـیگفت،«اگـر خودتان نمیفرمودید خودتان ضعف دارید،من به پیامبری شاهنشاه ایمان میآوردم»(عباس میلانی،1382: 477)
از این واقعیت مینالید که«دربـارهء[ناپلئون]دویست هـزار کـتاب نوشته شده...دربارهء اعلیحضرت همایونی که حقا شما را از او کم نمیدانم باید کتابهای زیادی منتشر کنیم»( عباس میلانی،1382: 477)
سپس بیآنکه ظاهرا قصد مزاح در سر داشته باشد،تأکید میکند که، «به نظر من بـهترین و صـحیحترین [کتاب] آن خواهد بود که من بنویسم»( عباس میلانی،1382: 477).وقتی نویسندهای انگلیسی را اجیر میکنند که زندگینامهء رسمی دیگری دربارهء شاه به قلم بیاورد؛ و او،در تدارک کتابش،از علم مـیپرسد کـه به گمانش نقطهء ضعف شـاه کـدام است،علم در وصف ماجرا مینویسد،«پدرسوختگی عجیبی میکرد.من جمله از من پرسید به نظر شما اشتباهات شاهنشاه در دوران سلطنت چیست؟من به او گفتم،شاهنشاه به نظر مـن یـک اشتباه بیشتر مرتکب نـشدهاند و آن ایـن است که همه را مثل خودشان تصور میکنند که باید بزرگ و آقا و در سطح بالا و[درستکار] correct و وطنپرست و فداکار باشیم» (عباس میلانی،1382: 477)
به شاه تبریک میگوید که،«این دموکراسی بیبندوبار غرب را هم که در جلوی رو و چـشم خـود آنها تخطئه فرموده و میفرمایید و بنابراین اصل فرمانروایی شما را ایرانیها و خارجیها بر گردن گرفتهاند...حالا دعوای روشنفکران ما بر این است که چه جور و به چه وسیله زودتر به مرکز قـدرت و عـظمت نزدیک بـشوند»( عباس میلانی، 1382: 477)
علم کار این مداحیها را به نقش شاه در حوزهء ایران محدود نمیکرد.زمانی شاه را برتر از رئیسجمهور فرانسه و هـمسنگ دوگل میخواند و روز دیگر ادعا میکرد که،«دستگاه بیچارهء امریکاییها احتیاج بـه یـک تـقویت از طرف شاهنشاه داشت و تقویت هم فرمودند... شاهنشاه از این عرض من بدشان نیامد»(عباس میلانی،1382: 477).با خواندن این عبارات و بـا در نـظر گرفتن وضعیت دیگر«چشم و گوشهای»شاه در آن زمان دیگر نباید قاعدة چندان تعجب کـرد کـه چـرا و چطور شاه که در آن زمان تنها سکاندار کشتی ایران بود،از موجهایی که هر روز با شدتی بـیشتر به پیکر کشتی میزد،و از طوفانی که در راه بود،بیخبر ماند و روزی به خود آمد کـه کار از کار گذشته بـود و کـشتی دیگر سرنوشتی جز به گل نشستن نداشت.جالب است که علم مهم ترین اشتباه شاه رادرستکاری وی می داند که انتظار دارد که دیگران نیز چنین باشند والبته توانسته دموکراسی بی بد وبار قغرب را پیش رویشان به چالش بکشد.این گونه است که این فرهنگ سیاسی تملق زاده می شود .مـردم در شـرایط استبدادی بسیار آسیب پذیرند و بر همین اساس از خود واکنشهایی نشان میدهند کـه یـکی تـسلیم طلبی و قدرت گرایی است.چون استبداد، اصالت را از آنها زدود و آنان را تسلیم قدرت می خواهد.شخصیتپرستی، قائم به دیگران بودن و کیش شخصیت در رفتار ایرانی معلول همین پدیده میباشد باز همین موضوع در خاطرات علم به خوبی نمایان است( عباس میلانی،1382: 478). زمانی که دولت شهروندان خود را تحقیر نماید و آنان را تا حد ابـزار دسـت بیاراده خود تنزل دهد در خـواهد یـافت کـه با مردان کـوچک هـیچ کار بزرگی را واقعا نـمیتوان بـه انجام رساند. این امر نقش نهاد ها به ویژه نهاد قدرت را در شکل گیری اخلاق در حامعه نشان می دهد .حال براساس این نگرش که این خلقیات مولود زمینه های تاریخی هست تحلیل این خلقیات براساس ملاک های اخلاقی بسیار ضروری هست تا بتوان به نوعی به نقد اخلاقی آنها وعوامل شکل دهنده آنها پرداخت.
3. چیستی امری اخلاقی :
در اینباره پرسشهای مختلفی وجود دارد.گاهی از چیستی اخلاقو گاهی از چرایی اخلاق پرسیده مـیشود.مـاهیت اخلاق چیست؟چرا باید اخلاقی بود؟چرا این کار اخلاقی و آن صفت غیر اخلاقی است؟آیا اخلاقی بودن توجیهی معرفتشناختی دارد؟آیا امکان مفهومی دارد؟شرایط امکان آن چیست؟این سوالات به حوزه فلسفه اخلاق مربوط میشوند.اما گاهی نیز از چگونگیپرسیده مـیشود.چـگونه است که افراد و جوامع،این یا آن نوع اخلاق را دارند،یا دراخلاقشان این یاآن تغییرات روی میدهد؟این سوالات درحوزههایی مانندنظریههای شخصیت،روانشناسی،جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی پیجویی میشوند.
بحث در امور اخلاقی برسر این هست که ما با امری عینی ومطلق سروکارداریم یا امری ذهنی ونسبی؟زمانی که برعینی بودن امر اخلاقی تاکید می کنیم به نوعی برعام وجهانشمول بودن آن نیز تاکید داریم.
محمد راسخ دراین باب معتقد است که امر اخلاقي در واقع پرسش از چيستي اخلاق است. ساده ترين پاسخ به پرسـش از چيستي اخلاق آن است كه اخلاق راجع به خوب و بد است. در يك سطح، تعريف خوب و بد با برشمردن مصاديق اين دو وصف انجام ميشود. براي نمونه، راسـتگويي، محبـت و دسـتگيري از ناتوانان خوب هستند و دروغگويي،كينه توزي و خودخواهي بود. اين روش همـان توصـيف مرتبـة نخست اخلاق (مجموعة اعمال خوب و بدِ رايج در ميان گروهي از آدميان) است.وبر این اساس استنتاج می کند که« بنابراين، پرسش از چيستي اخلاق يا امر اخلاقي به معناي پرسش از وجه يـا وجـوه مميـز عمـل اخلاقـي(خوب يا بد) از ديگر اَعمال در ديگر حوزه هاي هنجاري مثل هنجارهای حقوقی وسیاسی است».(محمد راسخ ودیگران.،1398: 21و22)
درحالی که بحث دراینجا متمایز کردن هنجار های اخلاقی از امورغیراخلاقی نیست، بلکه بحث بر سر ملاک امر اخلاقی از غیر اخلاقی است واین که ما برمبنای چه ملاکی برخی از رفتار ها را اخلاقی وبرخی دیگر را غیر اخلاقی می نامیم واتفاقا اگر ملاکمان دراینجا معلوم باشد آن گاه می توانیم از اشتراک ملاک یا اختلاف ملاک در مقایسه بین هنجارهای دیگر باهنجار اخلاقی سخن بگوییم.البته راسخ درادامه باتکیه بر برخی از نظریه های اخلاقی امراخلاقی را با اراده آدمیان پیوندمی دهد که برحسب آن :«هنگامی می توان یک عمل را خوب وحسن نامید یا بد وقبیح که این عمل بر اساس اقناع وخواست درونی ووجدانی انجام شده باشد ،نه از ترس ناشی از تهدید یک قدرت»6 (محمد راسخ،1398: 32)با این حال این ملاک هم ملاک تمایز بین امر اخلاقی یا غیر اخلاقی نیست بلکه بیشتر ناظر برماهیت عمل انسانی هست که فقط زمانی مسئولیتی برآن بار می شود که عمل توام با اختیار باشد ونه از روی اجبار .ولی باز در ادامه سه ملاک را برای اخلاقی بودن طرح می کند که دیگر از تعریف توصیفگرا فراتر می رودکه براساس آن« امر اخلاقي، همانند هر نظام هنجاري ديگر، «عقـل بنيـاد«،»جهانشمول» و«كرامتمدار» است. اصول و احكام اخلاق «برآمده از عقل»، «قابل اِعمال بـر همة آدميان»، و «دائر مدارِ حفظ ارزش ذاتي آدميان» هستند. در نتيجه، دسـتور اخلاقـي يـا هـر دستور هنجاري فرا-اخلاقي كه اين ويژگيها را نقض كند دستوري آشكارا ناپذيرفتني است. اين نكته را نيز بايد افزود كه مشخصات يادشده به هنجارهاي سـطح كـلان مربـوط مـيشـوند، نـه1 هنجارهاي سطح خرد كه تحليل آنها نيازمند مجالي ديگر است.»(محمد راسخ ،1398: 33)پس براساس این ویژگی ها امر اخلاقی ته تنها عینی هست بلکه عینیت آن مستلزم جهانشمولی آن نیز هست.
غیر اخلاقی بودن امری به معنای این هست که جامعه به هیچ بهانه ای حق ارتکاب آن را ندارد و در صورتی که جامعه ای بدان خوی وخلق عادت کرده بایستی دائما مورد نقد قرار گیرد ولی در عین حال علاوه برنقد بایستی ریشه های تکوین آن خلق وخوی را نیز یافت وبه مبارزه باآنها شتافت .
اگر اختیار را ملاکی برای اخلاقی بودن اموری بدانیم معنای آن این هست که هر نوع الزامی برای انجام فعلی ولو این که موفقیت آمیز هم باشد7بدان عمل جنبه اخلاقی نمی دهد .در عین حال در موضوع این مقاله مساله اختلاف برسر اخلاقی بودن یا غیر اخلاقی بودن این رفتارها نیست بلکه برعکس نوعی اجماع برغیراخلاقی بودن این رفتارهاوجود دارد بنابراین حتی موضوع ملاک اخلاقی بودن هم در اینجا صدق نمی کند بلکه آن چه در اینجا اهمیت دارد،تلاش برای تغییر مناسبات سیاسی،حقوقی واجتماعی غالب بر جامعه هست که چنین رفتارهایی را ناگزیر می سازد ولو این که برغیراخلاقی بودن آنها وقوف وجود دارد. یکی از ویژگی های برجسته مکتب اخلاقی کانت تاکید او براستقلال یاخودمختاری و خودفرمانروایی اخلاق آدمی است(ابوالقاسم فنایی ،1388 ص27)پیش فرض اخلاق مبتنی برعدالت این است که هیچ انسانی شیء نیست وهمه انسانها از کرامت انسانی ومنزلت اخلاقی یکسانی برخوردارندو تبعیض میان خود ودیگری اخلاقا نارواست،زیرا از منظر اخلاقی خصوصیات شخصی فاعل از پارامترهای اخلاقی نامربوط به شمار می روند(،فنایی،1388: 114)
4.تحول در خلقیات:
جامعه سنتی لزوما غیر اخلاقی است چرا که به تاثیر ساختارها در زیست اخلاقی عنایت خاصی ندارد وبه همین دلیل نوعی در هم نگری خاصی در امر اخلاقی وجود دارد،وبراین اساس ظلم در درون جامعه سنتی به صورت نهادینه شده در می آید. به تعبیر مقصود فراستخواه: « ما به این موضوع توجه وعنایت کافی نداریم..عموما در خصوص اخلاق نگرش تقلیل گرایانه ای داریم »به بیان بازرگان «روحية هر يك از ما و اجتماع ما چيزي جز حاصل جمع نطفة انسان اوليه با مجموع تأثيرات محيط و معاش و معتقدات و تربيت و حكومت و غيره كه طي چندين هزار سال بر اجداد ما وارد شده است، نيست»(بازرگان،بي تا: 5 و 6)
پروین اعتصامی در دهه دوم قرن بیستم،صادقانه اعتقاد داشت که با درخواست ودعوت برای نیکی وعدالت می توان این دنیای دون را عوض نمودوبه نفع بیچارگان تغییرش داد.پروین بعدها کاملا به این حقیقت پی برد که به ثروتمندان رجوع کردن وازآنها خواستن که نیکو باشند وزندگی بیچارگان را بهبود بخشند،کاری است بیهوده وبیفایده او در شعر اندوه فقر می گوید:پروین ،توانگران غم مسکین نمی خورند بیهوده اش مکوب ،که سرد است این آهن(مرتضی راوندی ،2536،ص611) پروین اعتصامی درآثار جوانی مانند بسیاری از صاحبنظران شرق،گمان می کرد از راه موعظه واندرز می توان رحم وشفقت طبقات فرمانروارا تامین کرد،ولی گذشت زمان نشان داد که راهی جز مبارزه ومطالبه حق وجود ندارد(مرتضی راوندی،2536: 612)
بیان فوق از پروین به معنای بی فایده بودن این آموزه هاست ولی بحث در عدم لزوم آنهاست بدین معنا که وقتی که تاثیری ندارند پس لزومی هم ندارند. وقتی که مناسبات درست هست ،آموزهای اخلاقی غیر ضروری هستند
نتیجه گیری:
به نظر می رسد که پیدایش این رویکرد مطالعاتی در ایران محصول دو موج مطالعات مربوط به روح ملت ها در وهله اول هست که کتاب روح ملت های زیگفرید شاخص ترین این آثار هست واز سوی دیگر تداوم آن مربوط به پیدایش نظریه های مبتنی برفرهنگ سیاسی است.این آثار از دومنظر قابل نقد هستند:منظر اول بی توجهی به وجه اخلاقی موضوع که این خلقیات صرف نظر از پیامدهای آن اموری نادرست هستند ودوم تمرکز بی رویه بر پیامد ها تا علل پیدایش چنین وضعیتی د رخصوص پیامدها نیز تمرکز بر روی تاثیر آن برعقب ماندگی بوده است. تاکید این مقاله براین هست که اولا صرف نظر از پیامدهای این خصیصه ها در امر توسعه، خودآنها فی نفسه مذموم ونادرست وغیر اخلاقی هستند وبایستی با آنها مبارزه شود نه به این دلیل که با توسعه در تضاد هستند بلکه به دلیل اینکه فی نفسه نادرست هستند واین امر مستلزم نگرش اخلاقی به موضوع هست.نکته دوم که اهمیت آن کمتر از مورد اول نیست، این هست که، باید بیش از پیامدیابی به علت یابی پرداخت که بعضا درعلت یابی هایی که شده کمتر روی عنصر مناسبات اجتماعی به طور عام تاکید شده است ونکته سوم این که این خصیصه ها موجب عقب ماندگی نیستند بلکه خود عقب ماندگی هستند ودر واقع فرایند توسعه به یک معنا نقد این خصایص وتغییر آنهاست از سوی دیگر تاکید دیگر مقاله این هست که با تکرار این موضوع که ایرانیان دارای خصایص چنان وچنینید، این خصایص از میان نمی روند وبایستی نگرش مبتنی برتغییر شرایط را بسیار برجسته کرد. از سوی دیگر یک رویکرد یک طرفه ای مبتنی برکل گرایی در این دیدگاه ها وجود دارد
مدعای مقاله این است که نگرش به خلقیات همواره آن را عامل عقب ماندگی تلقی کرده است ومعمولابرای رفع آن به توضیه های اخلاقی متوسل شده است، در حالی که هر دووجه آن نادرست هست.در سطح اول باید خود ویژگی های اخلاقی را نه به مثابه عامل چیزی بلکه فی نفسه به مثابه امری اخلاقی تلقی کنیم ودرستی ونادرستی آن را بسنجیم، زیرابایستی صرف نظر این که این خلقیات چه پیامدهایی ازحیث توسعه وعقب ماندگی دارد،خود به مثابه امری غیراخلاقی مورد نقد قرار بگیرد. در سطح دوم این نگرش معمولا به توصیه های اخلاقی متوسل می شود و برای برطرف کردن این خلقیات به اندرزهای اخلاقی روی می آورد.دراینجا استدلال کردیم که برای تغییر این خلقیات متوسل شدن به اندرزهای اخلاقی بیهوده هست وعلاوه برتاریخ ،منطق قدرت هم درستی این مدعا را تایید می کند برای تغییر در این خلقیات بایستی با نگرش علت کاوانه به بررسی آن پرداخت وتازمانی که علل ایجاد کننده وعلل تداوم دهنده (علل موجده وعلل مبقیه)آن پابرجا باشد به بقای خود ادامه خواهند داد. با این که نگرش خودجمال زاده به عنوان فرد پیشرو در طرح این موضوع، بیشتر از جنبه اخلاقی بوده است وایشان به جای خلقیات درجاهای مختلف از عادات واخلاق سخن می گوید، ولی مشکل تحلیل جمال زاده هم همین است که موضوع را ریشه یابی نمی کند وراه حل وی نیز عمدتا جنبه توصیه اخلاقی هست واین نوع توصیه ها نیز بی ثمر هست.بررسی تاریخی نشان می دهد که شکل گیری وتداوم این خلقیات محصول مناسبات قدرت بوده است وتازمانی که این مناسبات تاریخی قدرت درایران پابرجاست این خلقیات هم تداوم خواهند داشت وبایستی برای تغییر آنها به نقد وتغییر مناسبات قدرت پرداخت.
خوب یا بد، ویژگی های اخلاق با توصیه اخلاقی تغییر نمی کند، بایستی علت ها وریشه های آن پیداشودوبرای حل ریشه ها وزمینه هاراه حل پیدا کرد .باید به جنبه ساختاری وتاثیر ساختار برشکل گیری خصلت ها وعادات ضد اخلاقی توجه کرد. تازمانی که این ساختار تاریخی تداوم دارد معلول نیز تداوم خواهد یافت وهیچ رویکرد صرفا اخلاقی وهیچ نظریه اخلاقی فی نفسه نمی تواندموضوع را تغییر دهد.دراین برداشت ویژگی های فرهنگی درایران معلول توسعه نیافتگی است ونه علت آن.این که ایرانیان این گونه رفتار می کنند ناشی از این است که جامعه وسیاست توسعه نیافته است،نه این که چون این گونه رفتارمی کنند ،جامعه وسیاست توسعه نمی یابد.جای علت ومعلول را در تحلیل اشتباه گرفتن به معنای این هست که ما مسیر اصلاح را غلط طی می کنیم.
فهرست منابع:
آلتوسر، لویی، (1373): مفهوم استبداد شرقی،ترجمه یدالله مومردیهاقن،نگاه نو شماره 23
بازرگان،مهدی،سازگاری ایرانی ،بی تا ،بی نا
پیمان،حبیب الله(1378) عوامل تکوین و بازتولید استبداد در ایران،شرکت انتشارات قلم
جوادی یگانه ،محمد رضاو آرمین امیر (1393) نگاهی به خودشرق شناسی در ایران مدرن: «خلقیات ما ایرانیان» سید محمدعلی جمال زاده،جامعه پژوهی فرهنگی سال پنجم زمستان ۱۳۹۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۴)
راسخ محمد ودیگران ،(1398 ) امر اخلاقی و حق ،نشریه تحقیقات حقوقی پاییز 1398 شماره 87
راوندی،مرتضی،2536،تاریخ اجتماعی ایران ،ج3،امیرکبیر
زیگفرید،آندره(1400)ترجمه احمد آرام،شرکت سهامی انتشار
شیخ الاسلامی ،جواد،افزایش نفوذ روس وانگلیس درایران،انتشارات اطلاعات 1369
فراستخواه،مقصود،(1395)ما ایرانیان،نشرآگه
فنایی ، ابوالقاسم)1388) دین درتراوزی اخلاق،پژوهشی درباب نسبت میان اخلاق دینی واخلاق سکولار،موسسه فرهنگی صراط ،
فولر، گراهام (1373) قبله عالم :ژئوپلیلتیک ایران ، ترجمه عباس مخبر،تهران نشر مرکز
فی،برایان(1386)،فلسفه امروزین علوم اجتماعی،ترجمه خشایار دیهیمی،انتشارات طرح نو
قاضی مرادی،حسن 1378 در پیرامون خودمداری ایرانیان: رسالهای در روانشناسی اجتماعی مردم ایران نشراختران
کاتوزیان، محمد علی (1383 )،تضاد دولت وملت در ایران، ترجمه علی رضا طیب، نشرنی
کاظمزاده ایرانشهر،حسین(1320)تجلیات روح ایرانی،بنگاه بازرگانی پروین
کاظمی، علی اصغر 1367،بحران نوگرایی وفرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران نشر قومس
کدیور،جمیله.(1374).«اقتدارگرایی از منظر فرهنگ عامه»،تهران،فصلنامه راهبرد،شـماره هـشتم پاییز.
مردیها، مرتضی (1398)،مطالعات وتحقیقات اجتماعی درایران،دوره 8،شماره 2 تابستان
مارش ،دیوید وجری استوکر(1378)روش ونظریه در علوم سیاسی،ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی،انتشارات پژوهشکده مالعات راهبردی
مونتسکیو،(1367)روح القوانین،ترجمه محمد علی مهتدی،انتشارات امیر کبیر
میلانی ،عباس، علم و ریشه های انقلاب در ایران (نگاهی به جلد پنجم یادداشتهای علم)
ایران شناسی سال پانزدهم پاییز ۱۳۸۲ شماره ۵۹
[1] کل گرایی معناهای مختلفی دارد به لحاظ روش شناسی کل گرایان قائل به کل گرایی متدولوژیک هستند ومعتقدند بایستی ویژگی های فردی افراد را برحسب تعلق آنها به کل فهم وتبیین کرد.یک معنای دیگر کل گرایی تعمیم های کلی یک صفت به اعضای یک جامعه خاص هست که فردی به صرف تعلق به جامعه ای واجد صفاتی خواهدشد که آن جامعه به آن متصف ویا موصوف هست این کل گرایی خود چند جنبه دارد یک وجه آن کلی گویی وابهام هست در این قبیل کلی گویی ها نوعی تعمیم دیده می شود که موجه نیستند یک وجه دیگر این کلی گویی معرفت شناختی هست بدین معنا که رفتار افراد را تابعی از کل می د اند وکل گرایی متدولوژیک را مبنای تبیین اجتماعی قرارمی دهد.در حالی که یک تحلیل واقع بینانه باید تعامل بین کل وجزء را مدنظر قرار دهد که البته تبیین پیچیده ای است.
[2] کل گرایی معناهای مختلفی دارد به لحاظ روش شناسی کل گرایان قائل به کل گرایی متدولوژیک هستند ومعتقدند بایستی ویژگی های فردی افراد را برحسب تعلق آنها به کل فهم وتبیین کرد.یک معنای دیگر کل گرایی تعمیم های کلی یک صفت به اعضای یک جامعه خاص هست که فردی به صرف تعلق به جامعه ای واجد صفاتی خواهدشد که آن جامعه به آن متصف ویا موصوف هست این کل گرایی خود چند جنبه دارد یک وجه آن کلی گویی وابهام هست در این قبیل کلی گویی ها نوعی تعمیم دیده می شود که موجه نیستند یک وجه دیگر این کلی گویی معرفت شناختی هست بدین معنا که رفتار افراد را تابعی از کل می د اند وکل گرایی متدولوژیک را مبنای تبیین اجتماعی قرارمی دهد.در حالی که یک تحلیل واقع بینانه باید تعامل بین کل وجزء را مدنظر قرار دهد که البته تبیین پیچیده ای است.
[3] جمال زاده از مهم ترین نویسندگان تحول گرا درادبیات فارسی بود وبه تبع تجدد سبک جدید را وارد ادبیات فارسی کرد.تقریبا می توان گفت وجه مشترک تمام آثار وی تحول وپیشرفت ایران هست وباوجود جلای وطن دلبستگی عمیق وی به ایران در اثارش بسیاربارز وبرجسته هست.
[4] اندیشه ترقی یکی ازگفتمان های مهم درتاریخ معاصر ایران بوده است
[5] صرف نظر از تاکید جمال زاده برتغییرنکردن ایرانیان
[6] البته اختیاری بودن یا نبودن خود بحثی پیچیده هست که آیا اجبار درونی هم نافی اختیار هست یا فقط اجبار بیرونی نافی اختیاری بودن هست ،که این مورد در این مقاله اهمیت زیادی دارد چرا که بسیاری در تعلیل خلقیات ایرانیان آن را محصول محیط تلقی کرده اند که این سوال مطرح می شودکه اجیار ناخودآگاهانه ای که از محیط تحمیل می شود با اجبار مستقیم چه تفاوتی دارد؟
[7] البته تصور موفقیت عملی برحسب اجبار جز در کوتامدت وآن هم همراه با ستمگری امکان پذیر نیست.