سلسله مراتب علمای شیعه و کارکرد آن ها از اواخر صفویه تا پایان زندیه با نگاهی به علمای شیراز
محورهای موضوعی : فصلنامه تاریخسیده صفیه مرتضوی 1 , شکوه السادات اعرابی هاشمی 2 , فیض الله بوشاسب گوشه 3
1 - دانشجوی دکتری تاریخ ،گروه تاریخ، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
2 - استادیارگروه تاریخ دانشکده علوم انسانی واحد نجف آباد دانشگاه آزاد اسلامی،نجف آباد،ایران
3 - گروه تاریخ، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
کلید واژه: شیعه, صفویه, افشاریه, زندیه, کلیدواژه ها:علما,
چکیده مقاله :
با توجه به جایگاه و نقش مذهب شیعه در دوره صفویان بررسی و روابط سلاطین صفوی با عالمان دینی، علما در مناصب مختلفی گمارده می شدند ،این مناصب گاه ریشه در ساختار دیوانی ایرانی داشتند و گاه ابداع صفویان و یا الگوبرداری از مناصب حکومتی عثمانیان بودند .از این مناصب می توان به صدارت،ملاباشی، شیخ الااسلام، قاضی، قاضی عسگر ، امام جمعه و... اشاره نمود .قدرت این مناصب در ورود به امور حکومتی تا حد زیادی به ضعف و قدرت سلاطین صفوی و نوع نگاه آنها به دین و مذهب داشت ، به نحوی که در اواخر صفویه قدرت علما درمناصب سیاسی و حکومتی افزایش یافت.در دوره افشاریه وجود بعضی شاخصها؛ نظیر محدود شدن کارکردهای مذهبی و اجتماعی علما و حضور کمرنگ آنها در عرصه سیاسی، محدود شدن منابع مالی وقفی و غیروقفی علمای شیعه و در نهایت گوشهگیری و مهاجرت به سرزمینهای مجاور ایران نشاندهنده ضعف نهاد دینی و عدم دخالت علما امور حکومتی و سیاسی در این دوران است.در دوره زندیه بویژه در دوره کریم خان با محدود نمودن قدرت علما دینی، سعی کرد ضمن بهره وری از آنـان در مراتبـی کـه نیاز بود از نفوذ و دخالتشان در سیاستهـای خـود جلـوگیری نماید، با توجه به شواهد و قرائن می توان گفت از اواخر صفویه به بعد ،این مناصب جایگاه خود را در ساختار دیوانی و حکومتی از دست داده و علما بیشتر رهبری اعتقادی و مذهبی مردم را به عهده داشتند.که علمای شیراز نیز ازین قاعده مصتثنی نبودند.
According to the position and role of Shia religion in the Safavid period and the relations of the Safavid sultans with religious scholars, scholars were appointed in various positions, sometimes these positions were rooted in the structure of the Iranian Diwan, and sometimes they were invented by the Safavids or modeled after the Ottoman governmental positions. Among these positions, we can mention chancellery, Malabashi, Sheikh al-Islam, Qazi, Qazi Asghar, Imam Juma, etc. The power of these positions in entering government affairs was related to the power of the Safavid sultans and their view of religion, as shown in At the end of the Safavid era, the power of scholars increased in political and governmental positions. In the Afshariya period, some cases; Such as the limitation of the religious and social functions of the scholars and their weak presence in the political arena, the limitation of endowment and non-endowment financial resources of the Shia scholars and finally their seclusion and migration to the neighboring lands of Iran indicate the weakness of the religious institution and the lack of involvement of the scholars in governmental and political affairs in this era. In the Zandiya period, especially in the Karim Khan period, by limiting the power of the religious scholars, an effort was made to prevent their influence and interference in politics, while maintaining social productivity. They lost themselves in the civil and governmental structure and the scholars were mostly responsible for the belief and religious leadership of the people.
_||_
سلسله مراتب علمای شیعه و کارکرد آنها از اواخر دوره صفویه تا پایان زندیه (1135-1209 ق)با نگاهی به علمای شیراز
دانشجوی دکتری تاریخ اسلام ،گروه تاریخ،واحد نجف اباد،دانشگاه آزاد اسلامی ،نجف اباد،ایران
استادیار گروه تاریخ،واحد نجف آباد،دانشگاه آزاد اسلامی ،نجف آباد،ایران(نویسنده مسئول) shokouharabi@gmail.com
دانشیار گروه تاریخ،واحد نجف آباد،دانشگاه آزاد اسلامی،نجف اباد،ایران
چکیده:
با توجه به جایگاه و نقش مذهب شیعه در دوره صفویان بررسی و روابط سلاطین صفوی با عالمان دینی، علما در مناصب مختلفی گمارده می شدند ،این مناصب گاه ریشه در ساختار دیوانی ایرانی داشتند و گاه ابداع صفویان و یا الگوبرداری از مناصب حکومتی عثمانیان بودند .از این مناصب می توان به صدارت،ملاباشی، شیخ الااسلام، قاضی، قاضی عسگر ، امام جمعه و... اشاره نمود .قدرت این مناصب در ورود به امور حکومتی تا حد زیادی به ضعف و قدرت سلاطین صفوی و نوع نگاه آنها به دین و مذهب داشت ، به نحوی که در اواخر صفویه قدرت علما درمناصب سیاسی و حکومتی افزایش یافت.در دوره افشاریه وجود بعضی شاخصها؛ نظیر محدود شدن کارکردهای مذهبی و اجتماعی علما و حضور کمرنگ آنها در عرصه سیاسی، محدود شدن منابع مالی وقفی و غیروقفی علمای شیعه و در نهایت گوشهگیری و مهاجرت به سرزمینهای مجاور ایران نشاندهنده ضعف نهاد دینی و عدم دخالت علما امور حکومتی و سیاسی در این دوران است.در دوره زندیه بویژه در دوره کریم خان با محدود نمودن قدرت علما دینی، سعی کرد ضمن بهره وري از آنـان در مراتبـی کـه نیاز بود از نفوذ و دخالتشان در سیاستهـاي خـود جلـوگیري نماید، با توجه به شواهد و قرائن می توان گفت از اواخر صفویه به بعد ،این مناصب جایگاه خود را در ساختار دیوانی و حکومتی از دست داده و علما بیشتر رهبری اعتقادی و مذهبی مردم را به عهده داشتند.که علمای شیراز نیز ازین قاعده مصتثنی نبودند.
کلیدواژه:علمای شیعه،صفویه ،مناصب دینی ،افشاریه ، زندیه.
مقدمه:
برای بررسی سلسله مناصب و کار کرد متولیان نهاد دین در سده دوازدهم هجری و بالاخص در دوره افشاریه و زندیه هیچ منبع دینیای در دسترس نیست. شاید با تکیه بر منابعی چون تذكرة الملوک و یا دستور الملوک که ساختار دیوان دینی دوره صفویه را گزارش کرده است بتوان الگویی از سلسله مراتب متولیان دین در دوره افشاریه و زندیه بدست آورد. سایر کتب تاریخی و منابع اصیل در دورههای مورد بحث هیچ کدام با دقت نظر و عمق کافی به ساختار دینی این دوره نپرداختهاند و در کنار انبوه روایات درباره نهاد سیاسی صرفاً از افرادی به نام ملأ، صدر یا قاضی و شیخ الاسلام یاد کردهاند.(عبدی 1394).
کتب رجال شناسی و یا تواریخ عمومی که به معرفی علمای شیعه در سده دوازدهم هجری پرداختهاند و یا تذکره نویسانی چون حزين لاهیجی (۱۱۸۰- ۱۱۰۴ ق) و سفرنامه نویسان چون اوتر و نیبور گزارش زیادی از ساختار دیوانی دینی این دوره ندارند. این کمبود اطلاعات در مقایسه با دوره صفوی میتواند نشان دهنده آشفتگی و هرج و مرج اجتماعی باشد. مسلماً در چنین شرایطی بحرانهای سیاسی فضایی برای توجه به مسائل اجتماعی باقی نمیگذاشت از سوی دیگر نشان دهنده ضعف نهاد دینی هم بود که در کنار آشفتگیهای نهاد دولت در این دوره حتی در مبانی اخلاقی اجتماع هم تأثیر گذار بود. در واقع عالمان شیعه از سال ۱۱۳۵ ق تا سال ۱۲۱۰ ق در انزوای سیاسی قرار گرفتند و از دخل در امور حکومتی محروم بودند. وجود افغانهای سنی و نادر شاه که دارای گرایش دینی مشخصی نبود و نظامی گری را ترجیح میداد باعث شد عالمان از دستگاه حکومتی فاصله بگیرند بنابراین سلسله مراتب ذکر شده بر اساس الگوی ساختار دیوانی دینی اواخر صفویه و بر اساس تذكرة الملوک ذکر میگردد.
بحث:
صدارت
برخلاف منصب ملاباشی که ابداع صفویان بود، صدارت از مناصب ریشه دار ساختار دیوانی ایران بود. چنان که یک ساختار دیوانی دینی ریشه دار، در ضمن ساختار گستردهتر دیوان سالاری ایرانی فعالیت میکرد که سلسله مراتب ویژه خویش را داشت و در پیوند تنگاتنگ با ساختار سیاسی بود. لذا آن چه بر عهده و در حوزه اختیارات صدر هم قرار میگرفت از ابداعات صفویان نبود. اما تحولات و تغییراتی که در نهاد دینی در دوره صفوی پدید آمد در حوزه وظایف صدر هم تاثیرگذار بود و این منصب در اختیار اهداف سیاسی و مذهبی قرار گرفت چنان که برجستهترین اعضای دیوان سالاری دینی شد. صدارت بر رهبران مذهبی و اوقاف نظارت داشت و در عین حال امور شرعی را اداره میکرد. در دوره شاه سلیمان صفوی، منصب صدارت به دو بخش خاصه و عامه تقسیم شد. چنان که بعد از سقوط دولت صفوی این دو عنوان موجود بوده است (میرزا سمیعا، ۱۳۶۸: ۲). مقام صدارت در ایران به دونفر اختصاص داشت یکی صدر خاصه و دیگري صدر عامه یا صدر الممالک، گاه نیز این دو منصب فقط به یک نفر داده میشد؛ صدور خاصه و عامه را نواب هم می گفتند، چرا که در امور شرعی نایب شاه بودند. صدور خاصه و عامه مواجب معینی نداشتند، ولی از حق التولیه ها و نظاره موقوفات و غیره ده نیم به ایشان می رسید نواب یا صدر ریاست امور دینی را بر عهده داشتند (کارری1348:170) تاورنیه در سفرنامه خود، صدر را، شخص اول روحانی در ایران و رئیس شریعت و قوانین نام برد (تاورنیه،1336:588 .( شاردن نیز صدر را مقتدر، وي را پادشاه و حاکم امور داند مذهبی و حقوقی، شیخ، قبله گاه واقعی، قائم مقام پیغمبر و نایب امامان می دانند(شاردن:1335.4:1372) همچنین مقام صدارت در انحصار سادات بود (جعفریان1379:213).
بنابر گزارش دستور الملوک وظایف صدر چنین تعریف شده است:
«منظور از تفویض این دو منصب عظمی، رتق و فتق كل موقوفات محال متعلقه به هر یک از نصب و تعیین حکام شرع و مباشرین موقوفات و تفویض و ریش سفیدی جمع سادات و علما و مدرسان و قاضيان و شيخ الاسلامان و نایب الصداره و متولیان جزو و ناظران و موقوفات و پیش نمازان و خطباء و مؤذنان و حفاظ و معرفان است و غسّالان و حفّاران نیز به خصوص ما از قرار تصدیق و تجویز غسّال باشی و عزل ایشان و دادن وظيفه از موقوفات بعد از عرض به موجب امثله و اخطبه ایشان بوده و دیوان احداث اربعه عبارت از قتل و ازاله بکارت و شکستن دندان و کور کردن است.» (میرزا رفيعا، 1385:174-173).
بنابر نوشته تذكرة الملوک نیز «لازمه منصب مطلق صدارت تعيين حكام شرع و مباشرین اوقاف تفویضی و ریش سفیدی جمیع سادات و علما و مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاء و متولیان و حفاظ و سایر خدمه مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخير و وزرای اوقاف و نظار و مستوفيان و سایر عمله سر کار موقوفات و محرران و غسالان و حفاران با اوست و دیوان احداث اربعه را که عبارت از قتل و ازاله بکارت و شکستن دندان و کور کردن است و عالیجاه دیوان بیگی بدون حضور صدور عظام نمیرسد و حکام دیگر شرع را مدخليت در احداث اربعه نیست» (میرزا سميعا، ۱۳۶۸: ۲).
كي از نكات ضروري در رابطه با مراكـز دينـي و آموزشـي دوره صـفويه، بررسـي بودجه اين مراكز است كه به نظر ميرسد بررسـي ايـن موضـوع در مناسـبات دينـي و سياسي صفويه، رابطه تنگاتنگي با منصب صدارت و مجموعه حاكميـت صـفويان دارد؛ چرا كه تأمين بخشي از بودجه مراكز آموزشي و مدارس علوم ديني زير نظر »صدر« كـه بالاترين مقام ديني در صفويه بوده و شرح وظايف متعددي بر عهـده او گذاشـته شـده، بوده است. از جمله كارها و شؤون او رسيدگي بـه امـور مسـاجد، موقوفـات و امـاكن متبركه بود. با توجه به سفرنامه هاي به جامانده از اين دوره از جمله كمپر:او حق دارد و داراي اين قدرت است كـه شـهريه و حقـوق بـراي متوليـان،كاركنان و خدام، مدرسين، طلاب، وعاظ و روحانيون از هر درجـه و مرتبـه،بنا به نظر و تشخيص خودش بر اساس استحقاق آنهـا وضـع كنـد، افـزايش دهد و يا كم كرده و يا حتي آن را به كلي قطع كند )كمپفر، ،1360ص.(121 دايره وظايف صدر گسترده است؛ به طوري كـه تعيـين حكـام شـرع و مباشـران اوقاف تفويضي و ريش سفيدي جميع سادات و علما و مدرسان و شيخ الاسلامان و پيشنمازان و قضات و متوليان و حفّـاظ و سـاير خدمـه مـزارات و مـدارس و مساجد و بقاع الخير و وزراي اوقاف و نظّـار و مسـتوفيان و سـاير عملـه سـركار موقوفات و محرران و غسالان و حفّاران با اوست (ميرزاسميعا، ،1368ص.2)البته بايد توجه داشت با حضور محقق »كركي« متوفاي 940قمري، منصب شيخ الاسلامي در كنار مناصب ديگر به وجود آمد(جعفريان، ،1379ج ،1ص 211)و پـس از شـاهعبـاس اول (1038-996ق)، سازمان دولت صفوي تا اندازهاي با گذشته تفـاوت كـرد. در ايـن دوره، صدر به عنوان مقامي اداري تر و شيخ الاسلام با مقامي ديني تر شناخته شد؛ گرچـه هـر دو در اداره امور شرعي دخالت داشتند(جعفريان، ،1379ج ،1ص 220) فضلاالله روزبهان خنجي متوفاي 927قمري كه دوره صفويه را درك كرده، عبارتي در كتاب خود آورده كه به خوبي به تفاوت مقام صدر و شيخ الاسلام و موقعيت اداري تر صدر و به نقش واسطه بودن صدور ميان اهل علم و پادشاه اشاره نموده است (روزبهان خنجي، ،1362ص.95) بنابربراین، وظایف صدر بسیار با اهمیت بوده است و هرچه را که به امور شرعی تعلق میگرفته را شامل میشده است. در سالهای پایانی صفوی صدر خاصه مسئول رسیدگی به اوقاف سلطنت بود و صدر عامه یا صدر الممالک به اوقاف غیر سلطنتی و متعلق دیگر طبقات مردمی میپرداخت (میرزا سميعا، ۱۳۶۸: 2-3).
چنان که ذکر شد عدم توجه و نوع رویکرد دینی نادرشاه مانع از حضور علمای دین در ساختار دیوانی دولتی شد. علاوه بر این نظامی گری و تسلط نهاد سیاسی بر نهاد دینی در دوره افشاریه، اهمیت متولیان دینی را به حاشیه راند. بیش از این خلق مقام ملاباشی به عنوان رئیس العما، از اهمیت صدر کاسته بود و در دوره افشاریه نیز با جمع شدن بساط علما در ساختار دیوانی و به حداقل رسیدن وظایف آنها، فقط نامی از صدر باقی ماند و گویا وظایف این منصب نیز محو شد و آن جنبه از وظایف اجتماعی در منصب شیخ الاسلامی ادغام شده و در سال ۱۱۴۸ ق این منصب به میرزا ابوالقاسم کاشانی داده شد. چنان که در هنگام سفارت به عثمانی در سال ۱۱۴۸ ق با عنوان صدر الصدور از او یاد شده است (مروی، ۱۳۶۴، ج ۲: ۴۸۰).
بی توجهی خاندان افشاریه به اوقاف نیز در نابودی منصب صدارت مؤثر بود. چنان که نظارت بر کل اوقاف از وظایف مقام صدر بود. اما نادر شاه و فرزندان او توجه شایانی به وقف نداشتند و بنابراین سایر وظایف شرعیه صدر نیز در وظایف شیخ الاسلام ادغام شد. در منابع از شخصی به نام میرزا محمدعلی صدر یاد شده است (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۶۵۹). وی از طرف نادر شاه در سال ۱۱۵۷ ق به فارس رفت تا محمدتقی خان شیرازی را راضی کند که از نادر اطاعت کند اما ثمری نداشت (استرآبادی، ۱۳۴۱: ۳۹۹؛ کلانتر، ۱۳۶۲: ۱۷). به نظر میرسد که این عناوین کار فیض آثار مربوط میشده و فاقد هرگونه ما فاقد هر گونه قدرت سیاسی بوده است.
در دوره کریم خان زند نیز از شخص میرزا محمدعلی صدرالممالک یاد شده است. فرمانی از کریم خان موجود است که بر اساس آن با تصدیق میرزا محمدعلى صدر، میرزا عبدالغفار قزوینی به «نظارت شرعيات و ارباب وظایف و عموم موظفين دارالسلطنه قزوین» منصوب میشود. در این فرمان با تعابیر مهمی از صدر یاد میشود «عالیجاه رفیع جایگاه، صدارت و سعادت پناه، حقایق و معارف کلاه، حاوی الفروع و الاصول، جامع المعقول والمنقول اسلام و اسلامیان ملاذي، نظام الصداره و الاياله میرزا محمد علی صدر جلیل القدر مملکت». از منصب میرزا عبدالغفار تعبیر به صدر نمیشود بلکه نظارت شرعیات وظیفه اوست که وظیفه و مقرری معادل ده تومان نقد و ده خروار جنس سالیانه دریافت میکند که علاوه بر هزینه معاش صرف «وظیفه موظفين و مصارف روشنایی و غیره مساجد و بقاع... بشود و ضروری است در رونق و رواج بقايع الخير و مساجد و مدارس ساعی باشند» (اشراقی، ۱۳۵۱: 114-115). این فرمان حکایت از تغییر محسوس در نوع وظایف صدر دارد که با کاهش اوقاف بیشتر فعالیت او معطوف به نظارت بر رعایت شرع و مدیریت مساجد و مقابر شده است.
میرزا محمدعلی که قبل از این در دوره نادرشاه نیز صاحب این عنوان بود، فاقد هرگونه قدرت سیاسی بود و در دستگاه حکومتی نفوذی نداشت. از جمله کارهای او این که هنگامی که نصرالله میرزا عازم شیراز شد، صدر به استقبال او رفت و در احترام به او کوشید (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۲۹۰). در سال ۱۱۷۲ ق نیز واسطه بین زکی خان و تقی خان بافتی حاکم یزد شد تا مصالحه ایجاد کند و در واقع با کمک صدر تقی خان دستگیر شد (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۹۷- ۹۶).
بر اساس روایات تاریخی وی در سال ۱۱۷۸ ق واسطه بین کریم خان و قبیله بنی کعب شد و توانست از سخت گیری و انتقام جویی خان زند نسبت به شیخ سلمان که مذهب اثنی عشری داشت جلوگیری کند (نامی اصفهانی، ۱۳۶۳: ۱۳۴). میرزا احمد مقام صدارت را در دوره على مرادخان (۱۱۹۹-۱۱۹۵ ق) با عنوان صدر الممالك المحروسه سلطانی در اختیار داشت و وظیفه تحویل داری و صاحب جمعی تعمیر مرقد ائمه (ع) در عتبات عالیات را بر عهده گرفت (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۶۵۸-۶۶۰). جعفر خان زند نیز «شغل صدارت مملکت را به جناب علامه العلمایی میرزا محمد باقر گیلانی شفت داد» (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۶۹۴). همچنین از شخصی به نام میرزا محسن نواب صدر از علمای یزد یاد شده است که در سال ۱۲۰۱ ق در ورود جعفرخان زند به یزد به استقبال خان زند رفت (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۷۳۸).
عدم توجه منابع هم عصر افشاریه و زندیه به مقام صدر نشان از افول این منصب در سلسله مراتب دینی سده دوازدهم هجری میباشد. عدم توجه به وقف در دوره افشاریه و تداوم آن در دوره زندیه نیز قدرت این منصب را کم کرد. هرچند که اولیویه که در سال ۱۲۱۱ ق در ایران بود منصب مهم شرع را صدر و شیخ الاسلام دانسته است و برای صدر «نظارت عامه وجوهات و مصارف شرعیه» را مهمترین وظیفه میداند (اولیویه، ۱۳۷۱: ۱۶۹). با این حال منصب صدارت در شکل صفوی آن در دوره افشاریه و زندیه ضعیف شد و در آغازین سالهای فرمانروایی قاجارها از محتوای صفوی آن تهی شد و به صدر اعظم تبدیل گشت که یک مقام عالی رتبه دیوانسالاری بود.
منصب شیخ الاسلامی نیز همانند صدارت، دارای پیشینه کهن در ساختار دیوانی دینی ایران بوده است. با اهمیت یافتن مذهب شیعه در دوره صفوی این منصب نیز اهمیت بسیار زیادی پیدا کرد. اما چنانکه از منابع دوره صفوي بر
میآید در دوره شاهانی که نسبت به امور سیاسی چندان آگاهی نداشتند جایگاه شیخ الاسلام پایین ي تر از جایگاه صدر قرار می گیرد. و به نوعی توجه بیش از حدي نسبت به علما داشتند، قدرت شیخ الاسلامان نیز فزونی مییافت. در دو دوره این منصب از اهمیت بالایی برخوردار میشود؛ اتفاقا هر دو دوره از لحاظ دینی درمجموعه ي دوره صفوي برجسته است. نخست دوره شاه طهماسب با حضور محقق کرکی و دوم دوره شاه سلطان حسین با حضور علامه مجلسی. با حضور محقق کرکی بود که عنوان شیخ الاسلام در دورهي صفوي باب گردید (جعفریان، :1379 ،211)و با رحلت علامه مجلسی در شب 27رمضان سال 1110 م، از اهمیت این منصب کاسته میشود. تعیین حکم مرتدین و کفار و کسانی که به دین اسلام، پیامبر و یا امامان معصومین اهانت میکردند با شیخ الاسلام بود و اکثرا به مجازات سخت و سهمناکی محکوم میشدند مثلاً شیخ الاسلام پایتخت، خطبه جلوس پادشاه صفوی را میخواند (نامی اصفهانی، ۱۳۶۸: ۳۸). معمولاً در سایر شهرها و ولایات نیز یک شیخ الاسلام فعالیت میکرد و حتی تولیت امامزادهها را نیز بر عهده میگرفت (شاملو، ۱۳۷۱، ج ۱: ۲۹۵). بر اساس تذكرة الملوک، شخص شیخ الاسلام: «در خانه خود به دعواهای شرعی و امر به معروف و نهی از منکرات میرسید. هر طلاق شرعی را در حضور شیخ الاسلام میدادند و ضبط مال غايب و يتيم اغلب با شیخ الاسلام بود و بعد از آن به قضاء مرجوع شد» (میرزا سميعا، ۱۳۶۸: 3). همچنین «اسناد و قبالجات مردم نیز به مهر او میرسید و هر ساله دویست تومان تبریزی وظیفه از خزانه عامره در وجه او مقرر بود» (میرزا رفیعا، ۱۳۸۵: ۱۷۹). در اواخر دوره صفوی در مقام شیخ الاسلامی تزلزل رخ داد.
هنگامی که افغانها اصفهان را تصرف کردند خیلی از علما کشته شدند و یا مهاجرت کردند. محمود افغان که برای اداره ایالات نیاز به دیوان سالاران ایرانی داشت دستور داد هر کس در شغل خود باقی بماند اما قضاوت و شیخ الاسلامی را به یک شخص افغانی که در زهد استشهار داشت واگذار کرد (مینورسکی و دیگران،201:1381).
نادر شاه پس از کسب حکومت، مقام صدر و شیخ الاسلامی را به یک نفر داد. هیچ عالم مهمی در دستگاه حکومتی او مقام شیخ الاسلامی را به تنهایی نداشته است. ملاعلی اکبر را ملاباشی و میرزا ابوالقاسم را صدر الصدور نامید. اما این به معنای حذف این مقام در ایالات نبود. چرا که در وثیقه نامه نادری نام بسیاری از شیخ الاسلام های ایران آمده است. نظیر، ملاطالب شیخ الاسلام مازندران، سیدمحمدتقی شیخ الاسلام قزوین، حمزه غلجایی حنفی شیخ الاسلام افغان و ... (شعبانی، ۱۳۵۹: ۲۰۸). همین نویسنده از شخصی به نام میرزا زکی فرزند ابراهيم کرمانشاهی نام برده که عنوان شیخ الاسلام داشته اما در سال ۱۱۵۹ ق بر اثر سعایت دشمنانش به دستور نادر کشته شد (شعبانی، ۱۳۵۹: ۱۷۶).
بی گمان صدر نماینده قوانین شرعی مذهب اثنی عشری بود و با بی توجهی نادر نسبت به آن میبایست بر اهمیت شیخ الاسلام افزوده شده باشد. چنان که بر اساس مشاهدات دروویل که در اوایل دوره قاجاریه به ایران آمد درجه عالی روحانیت از آن شیخ الاسلام بود. به گفته وی؛ شیخ الاسلام رهبر مسلمانان شیعه است و در شهرهایی که مراکز اقامت بیگلربیگیهاست، شیخ الاسلام حضور دارد (دروویل، ۱۳۳۷: 128-129).
لذا این مقام میبایست در ارتباط با توده مردم پیوند سختی داشته و وظایف شرعی و به خصوص قضاوت را عهده دار بوده باشد. نادر شاه این مقام را حذف نکرد اما از قدرت آن کاست و آن را به قضاوت شرعی محدود ساخت. بنابر این نادرشاه قادر به حذف مطلق این منصب دینی نبود هرچند میتوانست با حمایت یا عدم حمایت خود به آن قدرت داده و یا آن را در حد رابط بین مردم و حکومت باقی بگذارد. خود نادرشاه از این واسطه گری بهره برد، چنان که در سال ۱۱۴۳ ق و قبل از نیابت سلطنت، میرزا ابوالقاسم شیخ الاسلام کاشان را به نزد شاه طهماسب فرستاد تا خواهر شاه را خواستگاری کند (مروی، ۱۳۶۴، ج ۱: ۱۲۱- ۱۲۰). این منصب در دوره زندیه نیز حضور داشت. در دستورات کریم خان آمده است: «اول هر سال از همه حکّام و عمّال هر بلد مزین به مهر امام جمعه و قاضی شیخ الاسلام التزام نامچه در دیوان اعلی میگرفتند بی برات مزین به مهر عمال سبعه و قبض دینار حبه از مالیات و صدريات و عوارض از رعایا نگیرند و دادوستد دیوانی نشود» (رستم الحكماء، ۱۳۵۲: ۳۰۸).
فرانکلین وظایف شیخ الاسلام در دوره زندیه را با مفتی عثمانی مقایسه میکند. به گفته او شیخ الاسلام به کلیه امور دینی احاطه دارد و در مراسم رسمی دینی چون اعياد در مسجد بزرگ شهر وعظ میکند اما بر خلاف مفتی فاقد قدرت سیاسی است و منحصر به امور مذهبی میپردازد (فرانکلین، ۱۳۵۸: ۴۰، ۵۵). وارینگ نیز توزيع عدالت را در دستان او میبیند (رنجبر، 1389:76).
شيراز در دوره ي صفويه و بعد از آن نيز، يكي از مهمترين اقامتگاههاي علما و شعرا، از جمله اهالي شيعه ي بحرين، احساء و قطيف، بود كه درطي اقامت خود موفق شدند مناصب مختلفي، از جمله شيخ الاسلامي، را به دست آورند. (جعفریان 1387). استوارت(1380) نخستين بار، با بررسي و مطالعه ي منابع صفويه اعلام كرد كه شيراز يكي از چهار شهر (هرات، مشهد، اردبيل و شيراز()بوده است كه از دوره ي حكومت شاه اسماعيل اول و شاه تهماسب شيخ الاسلام داشته است.
بر اساس گزارش فسائي، شيخ صالح مجتهد بحراني، از سال 1106الي 1112ه.ق )سال وفات او( قاضي القضات مملكت فارس بود. در سال 1107ه.ق، سيد محمد بحراني شيخالاسلام وفات يافت و محمدشفيع، شيخالاسلام شيراز شد. اما فسائي نگفته است چرا در سال 1115ه.ق، شيخ الاسلامي به خاندان نسابه و به شخص ميرزا مهدي حسني حسيني محول شده است. در پي وقايع سال 1136ه.ق و تحركات ميرزا مهدي نسابه شيخ الاسلام، افاغنه به شهر و اهالي آسيب جدي وارد ساختند و ميرزا مهدي كشته شد و در نهايت، كار به جايي رسيد كه اهالي، پس از خوردن سگ و گربه، به خوردن فرزندان خود پرداختند؛و هر كس خواست از اين بليه نجات يابد، از شهر درآمد و به شمشير افغان كشته شد. از سوي ديگر، نادرشاه با خالصه كردن موقوفات، دست خاندانهاي مهم و قديمي را، كه به عنوان متولي سهمي داشتند، از منابع مالي كوتاه كرد و از نفوذ آنها كاست، و بر نارضايتي آنها افزود. به نظر ميرسد اين رخداد،شرايط مناسب را براي جايگزيني ديگراني كه در امور ديني مهارت داشتند، مهيا نموده باشد. اين امور زمينه ساز انتزاع منصب شيخ الاسلامي از خاندان نسابه و انتقال آن به يك خاندان مهاجر به نام تمامي شد در شیراز شد.از جمله شیخ الاسلامان فارس در دوره زندیه میتوان به شیخ محمدتمامی امامی (م ۱۱۷۰ ق) و شیخ محمدباقر تمامی (م 1۱۹۷ ق) اشاره کرد. منصب شیخ الاسلامی که در خاندانهای روحانی به ارث میرسید پس از آن به شیخ محمدحسین تمامی (م ۱۲۲۵ ق) واگذار شد (فسایی، ۱۳۶۷، ج ۲: ۹۲۲). این مقام در اوایل دوره قاجاریه نیز در شهرهای ایران وجود داشت و احتمالاً پس از آن تحت تأثیر علمای اصول گرا قرار گرفت.
ملاباشی
منصب ملاباشی از مناصب سالهای پایانی فرمانروایی صفویان به شمار میرود. به طور کلی اصطلاح ملأ معنای ثابتی نداشته و معمولاً به کسانی گفته میشد که سطحی از مراحل علمی مذهبی را طی کرده بودند. و در واقع پیشوند پارهای از علمای مشهور آن دوران بود. اما عنوان ملاباشی در تذكرة الملوک با این عبارت تعریف شده است:
«مشارالیه سر کرده تمام ملاها و در ازمنه سابقه سلاطین صفویه ملأ باشی گری منصب معینی نبود. بلکه افضل فضلای هر عصری در معنی ملاباشی در مجلس پادشاهان نزدیک به مسند مكان معینی داشته، احدى از فضلا و سادات نزدیکتر از ایشان در خدمت پادشاهان نمینشستند و ایشان به غير استدعای وظیفه به جهت طالب علمان و مستحقين و رفع تعدى از مظلومین و شفاعت مقرین و تحقیق مسائل شرعیه و تعلیم ادعیه و امور مشروعه به هیچ وجه به کار دیگر دخل نمیکردند و در اواخر زمان شاه سلطان حسین میر محمد باقر نام فاضلی با آن که در فضيلت از آقا جمال هم عصر خود کمتر بود به مرتبه ملأ باشی گری سرافراز و به تقریب مصاحبت، مدرسه چهار باغ را بن گذاشته، خود مدرس مدرسه مذکور گردید و داد و ستد وجوهات حلال را نیز مینمود و وجود بر و تصدیقات را پادشاه نزد او میفرستاد که به مستحقین رساند و بعد از فوت او ملامحمدحسین نامی ملاباشی شد و به غير از تدریس مدرسه مزبور به سایر اموری که ملاباشیان آن را مرتکب بودند، قیام و اقدام داشت»(میرزا سميعا، ۱۳۶۸:1-2).
بنابر این گزارش، ملاباشی در اواخر دوره صفویه در رأس ساختار سلسله مراتب دینی قرار داشته است. منصب ملاباشی در اواخر دوره صفویه پدید آمد (صفت گل، ۱۳۸۱: 416-418). و بنابر گزارش تذكرة الملوک و دستورالملوک و وقایع السنين «رئيس بركل علما» شناخته شد. وی آنقدر مهم بود که شاه صفوی دستور داد «در هر باب هیچ کس از صدور و علما وسادات بر مشاراليه تقدم نکند» (خاتون آبادی، ۱۳۵۲: ۵۶۶). بنابر تحقیقات اولین ملاباشی دوران شاه سلطان حسین، میرمحمدباقر حسینی خاتون آبادی (۱۱۲۷ -۱۰۷۰ ق) بود (صفت گل، ۱۳۸۱: ۴۳۰) و پس از درگذشت او «فضیلت پناه ملامحمدحسین ولد ملاشاه محمد تبریزی ملاباشی گردید» (خاتون آبادی، ۱۳۵۲: ۵۶۹) و این شخص همان کسی است که بعد از سقوط صفویه در خدمت شاه تهماسب به قزوین رفت و در سال ۱۱۴۸ ق نیز در شورای دشت مغان به علت طرفداری از خاندان صفوی به دستور نادر به قتل رسید.
با تحولات سیاسیای که بعد از سقوط صفویه اتفاق افتاد، منصب ملاباشی هم در روال ضعف نهاد دینی، به زوال گرایید و از جایگاه اسلاف خود برخوردار نبود. بر خلاف دوره صفویه، ملاباشی دوره افشاریه معلم شاه نبود، بلکه وی مطيع محض شاه به شمار میرفت و حتی به عنوان یکی از ندیمههای او در سال ۱۹۶۰ ق به قتل رسید. منابع هیچ گونه گزارشی مبنی بر این که ملاباشی درباره مسائل دینی، نادر را نصیحت کرده باشد و یا در اعمال سیاسی او دخالتی کند، ارائه نمیدهند. از این رو ملاباشی دوره افشاریه هیچ گونه دخالتی در امور سیاسی نداشت و احتمالاً به لحاظ اعتبار دینی عهده دار سفارت به دربار عثمانی شد اما به لحاظ مذهبی برای نادر ثمرهای در بر نداشت.
به عقیده نظری منظم (1393)عواملی هم چون تضعیف منصب شیخ الاسلام ، غلبه تفکر فقهی و تسلط فقها در امور از مهمترین عوامل پیدایش این منصب بوده است. هم چنین به نظر می رسد ملا باشی به عنوان عالی ترین مقام دینی ، مشاور مذهبی شخص شاه بوده و اموری هم چون نظارت بر انجام امور مربوط به شریعت ، امر به معروف و نهی از منکر ، داد و ستد وجوهات حلال و...را برعهده داشته است . داده های پژوهش هم چنین حکایت از آن دارند که ملاباشیان با استفاده از آشفتگی اوضاع سیاسی و نفوذی که در پادشاه داشتند؛ در رقابتهای سیاسی وارد شده و در اموری هم چون نصب و عزل ولیعهد و کارگزاران ارشد کشوری و نظامی و نیز دخالت در ایجاد شورشهای سیاسی و در نهایت تضعیف و سقوط سلسله صفوی نقشی موثر ایفا کردند. هم چنین ملاباشیان با حمایت از علمای امامیه و تألیف و ترجمه کتب و تدریس و تربیت شاگردان در تثبیت و ترویج مذهب شیعه امامی تأثیر داشتند.
در سازمان اداری دوره زندیه و حکومت محلی جانشینان نادر در خراسان از منصب ملاباشی در کنار شخص حاکم خبری نیست. با این حال این منصب تا پایان دوره قاجاریه هم حضور داشت و بیشتر به معلم شاهزادگان قاجاری اطلاق میشد (صفت گل، ۱۳۸۱: ۴۶۸). چنان که آقا محمدخان قاجار، در سال ۱۲۰۵ ق، از ملامحمدحسین مازندرانی ملاباشی دعوت کرد تا از طرف او به نزد مجتهد زمانه آقامحمدعلی کرمانشاهی رفته و او را به تهران بیاورد تا از او درس شرعی بگیرد (بهبهانی، ۱۳۷۰: ۱۵). به گفته دروویل نیز آموزش و پرورش کودکان خانوادههای بزرگ برعهده ملاباشی ها بود (دروویل، ۱۳۳۷: 128-129).
از جمله مناصب دینی، مقام قاضی بود که در مقیاس کوچکتر و محدودتر به وظایف شرعی از جمله قضاوت میپرداخت و زیر مجموعه شیخ الاسلام محسوب میشد چرا که براساس تذكرة الملوک وظایف قضایی شیخ الاسلام «بعد از آن به قضاء مرجوع شد». از گزارش تذكرة الملوک چنین بر میآید که قاضی «به تشخیص دعاوى شرعیه مردم موافق قانون شریعت» میرسید. او وظيفه «ضبط مال غايب و يتيم را بعد از زمان شیخ جعفر قاضی» (میرزا سميعا، ۱۳۶۸: ۳) برعهده داشته است.
در دوره افشاریه منصب قاضی بالاترین مرتبه روحانی شهرهای کوچک محسوب میشد که تحت نظر فرماندار شهر به دعاوی مرجوعه رسیدگی میکرد و حاکم بعد از دریافت پیشنهادهای او رأی نهایی را اعلام میکرد (شعبانی، ۱۳۵۹: ۲۰۷، ۲۰۲). بر اساس گفتههای شوشتری، در دزفول شیخ فخرالدین شیخ الاسلام بود و آقا طالب زیردست او به کار قضاوت میپرداخت (شوشتری، ۱۳۶۳: ۱۷۳).
در دوره زندیه نیز از فردی به نام میرزا محمدرضا یا میرزا رضا قاضی و گاهی قاضی عسکر یاد شده است که همواره در کنار امام جمعه حضور داشته است (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۲۹۵، ۳۷۰). حضور قاضی عسکر و ذکر نام او در جمع درباریان زند نشان میدهد مسئله قضاوت در امور مقامات رسمی و به ویژه نظامی مورد توجه بوده است. همچنین میرزا محمد تقی قاضی از شاگردان علامه بهبهانی در کربلا محسوب میشد و در تبریز عالم برجسته شهر بود و منصب قضاوت را نیز دارا بوده است. وی پس از بازگشت از عتبات به سال ۱۱۷۵ ق از طرف کریم خان مورد تکریم قرار گرفت و به منصب قضاوت نشست (دوانی، ۱۳۶۲: ۲۲۹- ۲۲۸). ضمن تعيين مستمری برای او، از او خواسته شد: امور سجلات و عقود و مناکحات را اجرا کند و مردم را تحریم و ترغیب به صوم و صلوات، امر به معروف و نهی از منکر و پرداخت خمس و زکات نماید و سایر حکام و فرمانداران تبریز نیز حکم او را بپذیرند (دنبلی، ۱۳۴۹: ۴۹۸- ۴۹۷). از این رو منصب قضاوت در میان مردم از احترام بالایی برخوردار بود و چنان که از منابع تاریخی این دوره بر میآید پناهگاهی برای مردم از ظلم و ستم حکام قلمداد میشد.
منصب قاضی عسکر مربوط به ساختار دیوانی دینی بود و چنان که از نام او پیداست به «حکم شرعی عساکر منصوره» (میرزا سميعا، ۱۳۶۸: ۳) میرسیده است. در اواخر دوره صفویه با وجود صدر و وظایف قضایی او، نقش قضایی قاضی عسکر به میزان زیادی کاهش یافت، زیرا نویسنده تذكرة الملوک میگوید که پس از آن که صدر تعيين گشت، قرار شد همراه دیوان بیگی
«به مرافعه شرعيه عبادالله رسد، آمدن قاضی عسکر به کشیک خانه دیوان بیگی متروک و شغل قاضی عسکر در اواخر زمان سلاطین 2صفوی منحصر به آن شد که عساکر نصرت مآثر، سواد ارقام تنخواه مواجب خود را که به ممالک محروسه میفرستادند، به مهر قاضی عسکر میرساندند و مادام که سواد ارقام تنخواه مواجب قشون به مهر قاضی عسکر نمیرسید، بیگلر بیگیان و حکام ولایات سواد مزبور را اعتبار و اعتماد ننموده، تنخواه نمیدادند» (میرزا سمیعا 1368: 4-3).
شاید محدود شدن وظایف قاضی عسکر بیشتر به رکود وضعیت سپاهیان در اواخر دوره صفوی مربوط باشد. از سویی دیگر هم با قدرت گرفتن ملاباشی و صدر، بی گمان به حیطه قدرت قاضی عسکر دست اندازی میشد.
در دوره نادرشاه به علت فزونی گرفتن قدرت و اهمیت سپاهیان و اولویت گرفتن مسائل سیاسی و نظامی، منصب قاضی عسکر میبایست حضور جدی داشته باشد. براساس روایات، میرزا ابراهیم قاضی سه دهی اصفهانی بعد از ورود نادر به اصفهان قاضی عسکر او شد (معلم حبیب آبادی، ۱۳۳۷، ج ۱: ۲۳۶). علاوه بر این از شخص میرزا محمد حسین فرزند میرزا عبدالکریم مشهور به پیر یاد شده است که منصب قاضی عسکر سپاه نادر را برعهده داشته است (شعبانی، ۱۳۵۹: ۲۰۷) و هم چنین میرزا زکی که از ندیمان نزدیک نادر شاه بود با عنوان شیخ الاسلام و قاضی عسکر از او یاد شده است (شعبانی، ۱۳۵۹: ۱۷۶). بر اساس منابع، اطلاعات ما درباره مناصب دینی دوره زندیه کم است در دوره زندیه از شخصی به نام میرزا رضا قاضی عسکر همایونی گزارش شده است (غفاری، ۱۳۶۹: ۳۷۰) که همواره در دربار خان زند در شیراز به سر میبرد و از ارکان دولتی به شمار میرفته است.
یکی از مشاغل و مناصب مهم دینی در هر شهر امام جمعه آن شهر بود. شیخ الاسلام و قاضی نیز میتوانستند امام جمعه و جماعت نیز باشند و زیر نظر دولت انتخاب میشدند. چنان که میرمحمدحسین خاتون آبادی (م ۱۱۵۱ ق) شیخ الاسلام اصفهان بود که امامت جمعه را نیز بر عهده داشت. در نتیجه میتوان گفت که هرچند که با سقوط صفویه مناصب مذهبی اهمیت و اعتبار خود را از دست دادند اما بعضی از این مناصب هم چون نماز جمعه و امامت آن ارتباط خود را با دولت حفظ کرد چنان که متولیان آن از سوی دولت انتخاب میشدند. از امامت جمعه اواخر دوره افشاریه میتوان به زین الدین خوانساری (م ۱۱۶۷ ق) اشاره کرد. وی امام جمعه اصفهان بود و رسالهای درباره این که فرق غیر امامی نجس و از اسلام بیرون هستند، نوشت و فعالیتهای دینی بسیار داشت. همچنین میرزا محمدتقی الماسی (م ۱۱۵۹ ق) از طرف نادر امام جمعه اصفهان شد و مدتی را نیز در مشهد به این شغل پرداخت (معلم حبیب آبادی، ۱۳۳۷: ۳۱۵). وی عالم بسیار برجستهای بود و آثاری چون الرسائل الكثيره و بهجة الاولياء به فارسی از اوست (ضابط، ۱۳۸۴: 218-219).
میرمحمدحسین خاتون آبادی، میرزا محمدتقی الماسی و زین الدین علی خوانساری از طرف نادر به امامت جمعه منصوب شدند. در حالی که نماز جماعت از طرف هر عالمی که در شهر حضور داشت ادا میگردید، نماز جمعه زیر نظر دولت بود با این حال این افراد ارتباط خاصی با حکومت نداشتند و به امور معنوی و دینی میپرداختند در حالی که در دوره قاجاریه امام جمعه بیشتر منصبی سیاسی و دنیوی محسوب میشد.
در دوره زندیه نیز امام جمعه از جمله «ملازمان شرعی دولت ایران» محسوب میشد، اما در سیاست دخالتی نداشت. شیخ عبدالنبی (م ۱۱۹۱ ق) امام جمعه شیراز و صاحب رأي و آثار بود (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۳۷۰). شیخ شرف الدین پسر امام جمعه صاحب «مقام صدر مملکت فارس» در اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجار بود (فسایی، ۱۳۶۷، ج ۲: ۹۸۵). کریم خان با عبدالنبی رابطه نیکویی داشت. با تمنای شیخ عبدالنبی بود که، منصب قاضی عسکری به ملارضای تبریزی تفویض شد (رنجبر، ۱۳۸۹: ۷۷). علاوه براین ازدواج دو تن از شاهزادگان زندی ابوالفتح خان به سال ۱۱۸۱ ق و محمدعلی خان ۱۱۹۱ ق با خطبهای که امام جمعه خواند عملی شد (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: ۳۷۰، ۲۹۵).
امام جمعه اصفهان نیز عبدالباقی خاتون آبادی (م ۱۲۰۷ ق) بود. وی که در عتبات درس خوانده بود عالمی دینی متبحر محسوب میشد و رسائلی چون اكمال الاعمال، جامع در اعمال ماه رمضان و ریاض رضوان از اوست (معلم جبیب آبادی ۱۳۳۷، ج ۱: 314-317). نویسنده دستورالملوک، متولیان مراقد متبرکه را نیز جزء سلسله مراتب دینی میداند که عبارتند از: متولی آستان مشهد، متولی آستانه قم، متولی آستانه حضرت عبدالعظیم در ری و متولیان «مزارات سلاطین صفویه در قم و متولی آستانه اردبیل» (میرزا رفيعا، ۱۳۸۵: ۱۷۹ - 178). از این رو هر چند گزارشی در مورد این متولیان در دوره مورد بحث نیست اما حداقل می دانیم که میرزا محمد و میرزا مهدی که از خاندان مرعشی صفوی بودند از طرف نادر شاه و فرزندان او متولی آستان مشهد را بر عهده داشتند (معلم حبیب آبادی، ۱۳۳۷، ج ۱: 166-173). در دوره زندیه نیز خاندانهای سادات متولی باغها و اراضی موقوفه در اطراف شیراز بودند. از بعضی از این متولیان در فارسنامه ناصری یاد شده است.
نتیجه گیری:
با نگاهی به منابع میتوان به این نکته اشاره کرد که ساختار دیوانی دینی در اواخر دوره صفویه ریشه در دوران پیش از آن داشته اما به علت رسمیت یافتن تشیع تغییراتی به خود دیده است. مثلاً صدر بر امور مذهبی نظارت تام داشت و یا این که ملاباشی رئیس العلما بود. در واقع به خاطر پیوند تنگاتنگ نهاد دین و دولت در دوره صفویه، اعضای ساختار دیوانی دینی در کنار گروه بی شماری از دیوانیان دستگاه دیوان سالاری صفوی قرار میگرفتند که تا اندازه زیادی منصب آنها به تحولات سیاسی اجتماعی و بستگی داشت. اما در دوره افشاریه، بین ساختار دینی و سیاسی افتراق جدی اتفاق افتاد. رویکرد دینی نادرشاه باعث شد تشیع در حد یک فرقه در کنار سایر فرق مذهبی تنزل کند بنابر این متولیان سلسله و مراتب دینی نیز به همین سرنوشت دچار شدند. بنابراین اگر منابع چیزی در اختیارمان بگذارد باید نتیجه بگیریم که نقش اجتماعی علما در این دوران بیشتر بود و حضور علما در ساختار سیاسی کم رنگ بود.
در دوره زندیه نیز مناصب دینی رابطه اندکی با حکومت داشتند. در واقع خان زند برداشتی ساده از دین داشت که مناسب با مقتضای ایلیاتی او بود و هرچند به عالمان احترام میگذاشت اما هیچ گونه تلاشی در راستای احیاء ساختار دیوانی دینی دوره صفویه نکرد. لذا عالمان در دوره افشاریه و زندیه بیشتر رهبری اعتقادی مردم را در دست داشتند و وظایف مربوط به این کار را برعهده گرفتند.
منابع
1. آصف، محمدهاشم (1348)، رستم الحکما (رستم التواریخ)، تصحیح و تحشیه مشیری، تهران، سپهر
2. استرآبادی، میرزامهدی خان منشی (1341)، تاریخ جهانگشای نادری، به تصحيح عبدالله انوار، تهران، انجمن آثار ملی ایران
3. استوارت، دوين جي (1380)نخستين شيخ الاسلام قزوين، پايتخت صفويه؛ تحليلي از رسالة العقد الحسيني“، ترجمه ي محمدكاظم رحمتي، آيينه ي پژوهش، ش ،68ص .
4. اولیویه، گیوم آنتوان (1371)، سفرنامه اولیویه، ترجمه محمدطاهر میرزا، تهران، اطلاعات
5. بهبهانی، احمدبن محمدعلی (1370) مرآت الاحوال جهان نما، به اهتمام علی دوانی، تهران، امیرکبیر
6. خاتون آبادی، سید عبدالحسین، (1352) وقایع السنین و الاعوام، به تصحیح محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه
7. جعفريان، رسـول، صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياسـت، ج ،1قـم: پژوهشـگاه حـوزه و
دانشگاه، .137
8. دروویل، گاسپار (1337)، سفرنامه دروویل، ترجمه جواد محبی، تهران، گوتنبرگ
9. دوانی، علی (1362)، وحید بهبهانی، تهران، امیرکبیر
10. دنبلی، عبدالرزاق بیگ (1351). مآثر سلطانیه، به اهتمام غلامحسین صدری افشار، چاپ دوم، تهران، ابن سینا.
11. رنجبر، محمدعلی (1380) مشعشعیان، تهران، آگاه
12. روزبهان خنجي، فضلاالله، سلوك الملوك، مصحح: محمدعلي موحد، تهران: خوارزمي، .
13. شاملو، ولی قلی بن داود قلی (1371)، قصص الخاقانی، ج 1، به کوشش حسن سادات ناصری، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
14. شعباني، رضا (1378)، مختصر تاريخ ايران در دورههای افشاريه و زندیه، ج 1، چاپ اول، تهران، سخن
15. شوشتری، میرعبدالطیف (1363). تحفه العالم و ذیل التحفه، به اهتمام صمد موحد، تهران، طهوری
16. صفت گل، منصور (1381)، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، تهران، خدمات فرهنگی رسا
17. عبدی, زهرا. (1394). رویکرد دینی نادر شاه و تأثیر آن بر شیعیان و عالمان شیعه. فصلنامه علمی شیعه شناسی, (52)13, 166-135.
18. غفاري کاشاني، ابوالحسن (1369)، گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، زرين
19. فرانکلين، ويليام (1358)، مشاهدات سفر از بنگال به ايران، ترجمه محسن جاويدان، تهران، مرکز ايراني تحقيقات تاريخي
20. فسائی، میرزاحسن، (1367)، فارسنامه ناصری، ج 1، به تصحیح منصور رستگار فسائی، تهران، امیرکبیر
21. مروي، محمدکاظم (1364)، عالم آراي نادري، ج 1، به کوشش محمدامین رياحي، تهران، نشر علم
22. معلم حبیب آبادی، میرزا محمدعلی (1337)، مکارم الآثار در احوال رجال و علما در دوره قاجار، اصفهان، نفائس مخطوطات
23. میرزا رفیعا (1385)، دستور الملوک، ترجمه علی کردآبادی، تهران، وزارت امور خارج
24. مینورسکی، ولادیمیر (1334)، تذکره الملوک (سازمان اداری حکومت صفوی)، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، زوار
25. نامي اصفهاني، ميرزا محمدصادق (1363)، تاريخ گيتي گشا، به تصحیح سعید نفیسی، تهران، اقبال
26. نظری منظم ،اکرم (1393) منصب ملاباشی در عصر صفویه (زمینه ها ، شکل گیری ، وظایف ) پایان نامه کارشناسی ارشد ،وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه الزهراء - دانشکده الهیات