کاوش اثرگذاری «رابطه مرکز - پیرامون» بر ظهور و تداوم «قوم گرایی» در ایران معاصر: مطالعه موردی شمال غرب کشور
محرمعلی عرفانی
1
(
دانشجوی دکتری، گروه علوم سیاسی: گرایش مسائل ایران، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان،
)
مالک ذوالقدر
2
(
استادیار، گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی زنجان، ایران.(نویسنده مسئول).malekdwal.zolgqhadr@gmail.comiauc.ac.ur
)
مهدی خوش خطی
3
(
استادیار گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی زنجان، ایران
)
الکلمات المفتاحية: محرومیت, قومگرایی, سیاست های قومی, رابطة مرکز-پیرامون, استثمار,
ملخص المقالة :
جنبش اتنیسیسم (در برابر اتنوسنتریسم گروه قومی مسلط در ایران) در قالب ناسیونالیسم پیرامونی بخش مهمی از حیات سیاسی در شمالغرب را تشکیل می دهد. این پژوهش با روش تحقیق تاریخی - کتابخانه ای و متدولوژی تئوریک - کیفی در پی این هدف است که ریشه ها و علل رویدادهای سیاسی شدن تفاوت های فرهنگی، نژادی، زبانی و منطقه ای در شمالغرب دورۀ معاصر را در هر دو رهیافت کهن و مدرن دربارۀ قومیت و ناسیونالیسم جستجوکند. تبیین جریان های سیاسی قومی ملی آذربایجانی، رهیافت های پیچیده تری را درخصوص مسئلۀ ملیّت و ملّت به طور عام و ناسیونالیسم و قوم گرایی به طور خاص می طلبد. لذا براین اساس، یکی از نظریههای مدل علمی مایکل هشتر (به عنوان یک مدل مطلوب) با تبیین ساختاری (یعنی تأثیر وجود رابطۀ مرکز پیرامون) برای تحلیل قوم گرایی در آذربایجان، استخوان بندی و مسیر مقاله را تشکیل می دهد. مقالۀ پیش رو تنوعات قومی، فرهنگی و هویتی در ایران را نعمتی بزرگ می داند. زیرا بقا، تداوم و عرض اندام ایران در صحنه های مختلف، قائم به تنوعات آن می باشد. هرچند که در سدۀ اخیر درخت تناور هستیِ فرهنگ و هویت متکثر ایرانی از زخم هایی با منشأ درونی و بیرونی بر خود می پیچد. یافته های حاصل شده مقاله، اثرگذاری بلاواسطه شاخص ها و متغیرهای برآمده از نظریۀ مرکز-پیرامون در ظهور و تداوم تحولات ناسیونالیستی و قوم گرایانه در آذربایجان در سدۀ اخیر را به وضوح نشان میدهد.
آبراهامیان، یارواند (1384)، )ایران بین دو انقلاب؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامی(، ترجمۀ احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ یازدهم، تهران، نشر نی.
آندرسون، بندیکت (۱۳۹۳)، «اجتماعهای خیالی (جماعتهایتصوری)»، ترجمۀ محمد محمدی، تهران: نشر رخداد نو.
اسمیت، برایان کلایو (پاییز ۱۳۸۷)، (جهان سوم: نظریههای توسعه و دگرگونی سیاسی)، ترجمۀ امیراحمد حاجییوسفی و محمدسعید قائنینجفی، چاپ دوم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی انتشارات وزارت امور خارجه.
اسمیت، آنتونی دی (۱۳۸۳)، «ناسیونالیسم؛ نظریه، ایدئولوژی، تاریخ»، ترجمۀ منصور انصاری، تهران: مؤسسه مطالعات ملی - تمدن ایرانی.
اسپرویت، هندریک (۱۳۸۳)،«امپراتوریها و امپریالیسم»، سرپرستان ترجمه: کامران فانی - محبوبه مهاجر، «دایرة المعارف ناسیونالیسم»، جلد ۱، تهران: کتابخانۀ تخصصی وزارت امور خارجه.
احمدی، حمید (۱۳۹۵)، (قومیت و قومگرایی در ایران: افسانه و واقعیت)، چاپ دوازدهم، تهران: نشر نی.
اصغرزاده، علیرضا (2007م/1386ش)، (ایران و چالش تنوع: بنیادگرایی اسلامی-راسیسم آریائیستی و مبارزات دموکراتیک)، چاپ اول، کانادا: دانشگاه تورنتو.
ائلچیبیگ (قدیراوغلو)، ابوالفضل (1997م/1376ش)، «بوتوو آذربایجان یولوندا (در راه آذربایجان واحد)»، باب (بوتوو آذربایجان بیرلیگی) تشکیلاتی یایین ائوی.
برنجیان، سکینه (۱۳۸۵)، (ادبیات آذری و فارسی در آذربایجان ایران در سدۀ بیستم)، ترجمۀ اسماعیل فقیه، تهران: انتشارات مرکز.
برتون، رولان (۱۳۹۹)، (قومشناسی سیاسی)، ترجمۀ ناصر فکوهی، چاپ چهارم، تهران: نشر نی.
بیجارلی، سهند (۱۳۹۷)، (استعمار داخلی آذربایجان جنوبی)، چاپ اول، تبریز: بینام.
خوبرویپاک، محمدرضا (۱۳۹۱)، (نقدی بر فدرالیسم)، چاپ اول، تهران: پردیس دانش.
رحمانزادۀ هروی، محمد (۱۳۹۳)، «نژاد، قوم و ملت در ایران»، چاپ اول، تهران: نشر کتاب آمه.
روزنامه فرهیختگان- 24 شهریور سال 1399 http://fdn.ir/45765
زارع کهنمویی، اصغر (۱۳۹۴)، (پایان تکزبانی؛ سیزده گفتگوی پژوهشی دربارۀ حق زبان مادری)، چاپ اول، تبریز: نشر موغام.
الف، (دی ۱۳۹۴ ب)، (برابری و رفع تبعیض؛ پانزده گفتگوی پژوهشی دربارۀ حقوق قومیتها)، چاپ دوم، تبریز: نشر موغام.
ب، (زمستان ۱۳۹۴)، «خودشرقیگرایی و بیجاسازی؛ استفاده و سوءاستفاده از گفتمان آریاییگرایی در ایران»، ترجمۀ علیمحمد طرفداری، ایراننامه، سال سیام، شماره ی ۴، صفحه ۱۰۴-143.
سعید، ادوارد (۱۳۷۱)، (شرقشناسی)، ترجمۀ عبدالرحیم گواهی، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
شیفر، براندا (۱۳۸۱)، (مرزها و برادری؛ ایران و چالش هویت آذربایجانی)، ترجمۀ یاشار صدقیانیآذر، ویراستار: سودا محسنینمین، چاپ اول، تهران: اولوس نشریه دانشجویی دانشگاه تهران.
ضیاءابراهیمی، رضا (1398)، (پیدایش ناسیونالیسم ایرانی؛ نژاد و سیاست بیجاسازی)، ترجمۀ حسن افشار، چاپ سوم، تهران: انتشارات مرکز.
عارفقزوینی، ابوالقاسم (1923 م / 1302 ش)، (مجموعۀ اشعار)، چاپ برلین.
کاتم، ریچارد (۱۳۷۱)، (ناسیونالیسم در ایران)، ترجمۀ فرشتۀ سرلک، تهران: نشر گفتار.
کشاورزقاسمآباد، بهمن (اسفند ۱۳۹۲)، (به سوی جامعهشناسی سیاسی جدید)، چاپ اول، زنجان: چاپ سپهر.
کلهون، کریگ (۱۳۹۵)، (ملتها مهماند؛ فرهنگ، تاریخ و رویای جهانوطنی)، ترجمۀ محمدرضا فدایی، تهران: شیرازۀ کتاب.
گوتسه، دیوید (۱۳۸۳)، «نظریۀ تکاملی»، سرپرستان ترجمه: کامران فانی- محبوبه مهاجر، «دایرةالمعارف ناسیونالیسم»، جلد ۲، تهران: کتابخانۀ تخصصی وزارت امور خارجه.
گیدنز، آنتونی (۱۳۷۹)، (جامعهشناسی)، ترجمۀ منوچهر صبوری، چاپ ششم، تهران: نشر نی.
ماتیل، الکساندر (زمستان ۱۳۸۳)، (دایرةالمعارف ناسیونالیسم)، سرپرستان ترجمه: کامران فانی- محبوبه مهاجر، جلد اول (مفاهیم اساسی آ-خ)، تهران: ناشر کتابخانۀ وزارت خارجه.
الف( 1383).
ب، (1383).
مرکز آمارایران، 1996 م / 1375 ش)، «سالنامۀ آماری ۱۳۷۵»، تهران: مرکزآمار.
میریمینق، سیدجواد (۱۳۹۷)، (تأملی دربارۀ ایران: واکاوی هویت، ملیت، ایرانیت و سیاستگذاریهای زبانی)، چاپ اول، تهران: نشر نقد فرهنگ.
نفیسی، ابراهیم (۱۳۹۶)، (استعمار (2)): رهایی ملی و برونرفت از استعمار فارس»، چاپ اول، تبریز، ناشر: کمیتۀ نشر تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان (دیرهنیش).
وویاچیچ، ولیکو (۱۳۸۳)، «جامعهشناسی، ترجمۀ محبوبۀ مهاجر، (دایرةالمعارف ناسیونالیسم)»، جلد اول، تهران، نشر: وزارت امور خارجه.
Aghazadeh, A(Alireza),)2010 Aygust2019), “the anatomy of Iranian racism: reflections outroot causes of south Azerbaijan’s resistance movement”, in (www.Achiq.org.olayLar; www.eldeniz.com).
Gudykunst, William B (1994), “Bridging Japanese/North American differences, (communicating Effectively in multicultural contexts)”, p: sage publications.
A, (1988), “Language and Ethnic Identity”, P: multilingual matters, Ltd.
Hechter, Michael (1985),” Internal colonialism”, U.S.A university of California press.
Nagel, Joanne and olzak, Susan (1982).” Ethnic mobilization in the new and old states”, p.128.
https://telegram.me.aydinliq, 31 march 2017.
https://t.me/bildirish channel. 10 may2020.
_||_
کاوش اثرگذاری «رابطة مرکز_پیرامون» بر ظهور و تداوم «قومگرایی»
در ایران معاصر: مطالعه موردی شمالغرب کشور
محرمعلی عرفانی1، *دکتر مالک ذوالقدر2، دکتر مهدی خوشخطی3
چکیده
جنبش «اتنیسیسم» (در برابر «اتنوسنتریسم» گروه قومی مسلط در ایران) در قالب «ناسیونالیسم پیرامونی» بخش مهمی از حیات سیاسی در شمالغرب را تشکیلمیدهد. این پژوهش با روش تحقیق تاریخی و با بهرهگیری از منابع- کتابخانهای و متدولوژی تئوریک-کیفی در پی این هدف است که ریشهها و علل رویدادهای سیاسیشدن تفاوتهای فرهنگی، نژادی، زبانی و منطقهای در شمالغرب دورۀ معاصر را در هر دو رهیافت «کهن» و «مدرن» دربارۀ قومیت و ناسیونالیسم جستجوکند. تبیین جریانهای سیاسی قومی-ملی آذربایجانی، رهیافتهای پیچیدهتری را درخصوص مسئلۀ ملیّت و ملّت «بهطور عام» و ناسیونالیسم و قومگرایی «بهطور خاص» میطلبد. لذا برایناساس، یکی از نظریههای مدل علمی «مایکل هشتر» (بهعنوان یک مدل مطلوب) با تبیین ساختاری (یعنی تأثیر وجود رابطۀ مرکز–پیرامون) برای تحلیل قومگرایی در آذربایجان، استخوانبندی و مسیر مقاله را تشکیلمی دهد. مقالۀ پیشرو تنوعات قومی، فرهنگی و هویتی در ایران را نعمتی بزرگ میداند. زیرا بقا، تداوم و عرضاندام ایران در صحنههای مختلف، قائمبه تنوعات آن میباشد. هرچند که در سدۀ اخیر درخت تناور هستیِ فرهنگ و هویت متکثر ایرانی از زخمهایی با منشأ «درونی» و «بیرونی» بر خود میپیچد. یافتههای حاصل شده مقاله، اثرگذاری بلاواسطه شاخصها و متغیرهای برآمده از نظریۀ مرکز-پیرامون در ظهور و تداوم تحولات ناسیونالیستی و قومگرایانه در آذربایجان در سدۀ اخیر را بهطور معنادار بهوضوح نشانمیدهد.
واژگان کلیدی: رابطة مرکز-پیرامون، قومگرایی، استثمار، محرومیت، سیاستهای قومی.
مقدمه و بیان مسئله
یکی از جنبشهای قومی پدیدآمده در ایران در سدۀ اخیر، جنبش قومگرایی -عمدتاً با ماهیت مطالبه محوری و حقخواهی- در شمالغرب میباشد. در سنخشناسی حرکتهای قومگرایانه در شمالغرب میتوان گفتکه؛ برخیها، مطالبات ملی -درسطح کلان کشوری- و برخیها مطالبات خاص قومی -درسطح منطقهای- را درپی داشتهاست. درهردو سنخ، حرکتها درپی استفاده از ابزارهای متفاوت برای گاه «مسالمتآمیز» وگاه «منازعهآمیز» دستیابی بهاهداف خویش بودهاند. دربارۀ چرایی مناقشات قومی نظریات متعددی مطرح گردیده است. هشتر ازجمله نظریهپردازانی است که در چارچوب «تئوری نابرابریهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی» در زمینۀ ملیگرایی، جداییخواهی و همگرایی سیاسی نظریات و مدلهای تحلیل خاص خود را دارد. او در زمینۀ علل ظهور جنبش قومگرایی، مفهوم «رابطۀ مرکز–پیرامون4» را در کنار مفاهیم دیگر مطرحکرده و از آن برای تبیین ملّیگرایی و قومگرایی بهرهگرفتهاست. درمقالۀ حاضر سعی میشود ازنظریۀ رابطۀ مرکز-پیرامون برای بررسی علل تأثیرگذار برظهور و تداوم قومگرایی در آذربایجان استفادهگردد. انگیزه اصلی از انتخاب موضوع و مدل یادشده این میباشد که نگاه علمی و مسئلهشناسانهپرابلماتیک به مسئلۀ گروه قومی آذربایجانی ترک در ایران داشته تاتا اتنولوژی سیاسی آذربایجان و اتنوپلیتیک ««ترک» گروه قومی آذربایجانی» در ایران را از چنگال سیاسیکارانی که با توسعهطلبان قوممدار مرکزی که به کمک ایدئولوژیهایایدئولوژیهای وارداتی غربی و با منطق سرکوب امنیتی -– سیاسی، مسائل آذربایجان را صورتبندی مینمایند به درآورد. قومشناسی سیاسی میتواند چارچوبی تحلیلی عرضه کند که به کمک آن بتوان تصویری شرورآمیز که توسط سلطنتطلبان، پانفارسیستها و ایرانشهریها از قومیتگرایی در آذربایجان ساختهشدهاست را تعدیلکرد. به طوریکه شناسایی چالشهای مخرّب قومی و سیاستهای غلط دولت مرکزی در زمینۀ مسائل قومی میتواند زمینهساز تحقق حقوق قومیتها به عنوان نخستین نت سمفونی آرامبخش ایران شود. مقالۀ حاضر میتواند از ایدههای مسلط اروپا محور درزمینههای ناسیونالیسم، دولت–ملتگرایی، قوممداری مرکزی و آریائیسم در متون و بافتار ایران ساختارشکنی کرده و فضایی را برای جوامع بهحاشیهراندهشده در ایران فراهم کند تا آنها به واسطۀ صداها، ادبیات و زبان خودشان به تبیین وضعیت و موقعیت خود بپردازند.
با اساس قراردادن مسئلۀ تحقیق یعنی؛ «علل و عوامل تأثیرگذار بر ظهور و تداوم قومگرایی در آذربایجان»، سؤال تخصصی این است که؛ «وجود رابطۀ مرکز-پیرامون چگونه موجب شکلگیری و تداوم قومگرایی در آذربایجان شدهاست؟» فرضیۀ اساسی این است که؛ «به نظر میرسد رابطۀ مرکز-پیرامون از عوامل مؤثر بر بروز ناسیونالیسم قومی بودهاست.»
در سه دهۀ اخیر سقوط امپراطوریهای چندملیتی نظیر؛ اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای چندقومی همچون یوگسلاوی ازیکسو و رشد گرایشهای ناسیونالیستی و قومی در غرب (بهویژه در آلمانِ پساز فروریختن دیواربرلین و اتحاد دو آلمان شرقی و غربی) یا ممالک جنوب ازسویدیگر، پژوهشگران مسائل آذربایجان را متوجه اهمیت ریشهیابی علل پیدایش قومگرایی در جوامع متکثر ایران مینماید. بنابراین برای درک جامعۀ قومی آذربایجان -به عنوان مجموعهای زنده از بازیگران اجتماعی با الگوهای متعدد ذهنی و رفتاری - گفتمان سیاسی «سانترالیستی» و «دولتی» بهسختی میتواند از عهدۀ آن برآید. مقالۀ پیشِرو میتواند با بررسی یک مشکل غنیترشده و سد راه سعادت و تعالی ملت ترک آذربایجان یعنی؛ «وجود رابطۀ مرکز – پیرامون»، رهبران و نخبگان سیاسی (حاکم و غیرحاکم) ایران را بهسمت تفکر «برابریخواهی»، «رفع تبعیض»، «حل بحرانها»و «ترمیم گسستهای» قومی سوق داده و به این سوال اصلی پاسخ دهد که آیا نظریة رابطة مرکز-پیرامون مطرح در مدل هشتر قادر به تبیین عوامل موثر در ظهور و تداوم قومگرایی در آذربایجان میباشد. چرایی انتخاب موضوع مقاله این میباشد که برای مدیریت علمی حل بحرانهای قومی و چرایی مناقشات قومی در ایران به دنبال تبیین علمی از مجموعه علّتها بود.
روش تحقیق و روششناسی
بهدلیل ماهیت موضوع ناچاربه استفاده از «روش تحقیق تاریخی» میباشیم. موضوع، نظریۀ برآمده از مدل، سؤال و فرضیه، مقالۀ حاضر را در ردیف «مقالات پژوهشی تئوریک» قرار داده و روند تدوین مقاله از علت به معلول (تئوریک و کیفی) میباشد. از آنجا که نقطۀ تمرکز روی علل بهوجودآمدن جنبش قومگرایی در آذربایجان بوده، لازماست از روش تحقیق و تحلیل علّی استفادهشود. بررسی «علل» و تأکید بر امور «کیفی» و «هنجاری» در کنار «رویکرد تجربی» و «کمّیسازی» و تکیه بر «کلگرایی روششناختی» دربرابر و درکنار «فردگرایی روششناختی» متدهای پژوهشی و متدلوژی متن را تشکیل میدهند. کاربست «چهارچوب نظری» و «روششناختی چندگانه» میتواند امکان پژوهش دربارۀ کموکیف وجود رابطۀ مرکز-پیرامون در جامعۀ ایرانی را فراهم نماید تا مقاله از سیر نظری، مفهومی و مصداقی منطقی برخوردارگردد. روش کتابخانهای و اسنادی برای تکمیل مباحث تئوریک و گردآوری دادهها (فیشبرداری از اسناد و منابع) در مقاله قابلیت کاربرد دارد. تجزیه و تحلیل علیت ، تحلیل محتوا (متون) و تحلیل کیفی (کیفیت محتویات متون) می توانند ابزارهای مناسب تجزیهوتحلیل دادهها در این مقاله باشند.
1-مروری بر پیشینه تجربی
موضوع مقاله از سابقه و پیشینۀ روشمند و مبتنیبر مدلسازی یا الگوسازی علمی در ایران برخوردار نبودهاست. البته نظریات تشکیل دهندۀ مدل علمی هشتر در برخی کتب و مجلات علمی-پژوهشی بهصورتهای نظری و یا مطالعات موردی در جهت تبیین علل قومگرایی در ایران مورد بررسی، نقد و ارزیابی قرارگرفتهاست و هر کدام از زوایای به خصوصی به موضوع پرداختهاند. به طوریکه نقدها و پردازشها در رابطه با موضوعات مربوط به علل پیدایش قومگرایی به نتایج متعددی منجر شده و بهصورت پراکنده به نقش عامل رابطۀمرکز-پیرامون در ظهور و تداوم قومگرایی در آذربایجان- پرداختهشدهاست. دراینرابطه در ایران منابع نظری اندک و با دیدگاههای متفاوت و متناقض وجودداشته و منابع موردی (اعم از کتب، پژوهش، رسالات، پایاننامهها، پژوهشهای تحقیقاتی و مقالات علمی–پژوهشی) که فقط درخصوص «ریشهیابی جنبشهای قومی آذربایجان» و تأثیر عامل «وجود رابطۀ مرکز-پیرامون در ظهور و تداوم قومگرایی در آن» وجودداشتهباشد بهدستنیامد تا در تحلیل مقاله کاربرد داشتهباشد. لذا رجوع به متن اصلی و یا ترجمهشدۀ گزینشی از قسمتهایی از آثار هشتر در برخی منابع در اولویت قرارمیگیرد.
2- واکاوی بررسی مفهومی
2-1-قوم5
قوم به مثابۀ یک گروه واقعی یعنی جماعتی بهرسمیتشناختهشده و آگاه به وجود خویش بوده و می خواهد از نیستی به هستی درآید. (برتون، 102:1392). هر مجموعۀ قومی شامل نشانههای پیچیدهای است که دربردارندۀ ویژگیهای جمعیتی، تاریخی، زیستمحیطی و سکونتگاهی، زیستی (بیولوژیک)، جامعهشناسی، اقتصادی، سیاسی، زبانشناختی، دینی و غیره هستند و رفتهرفته ساختار خاص یک قوم را به وجود میآورند. (الف:165،1392). قوم عبارتست از: یک جمعیت انسانی مشخص با یک افسانۀ اجدادی مشترک، خاطرات مشترک، عناصر فرهنگی، پیوند با یک سرزمین تاریخی یا وطن و میزانی از حس منافع و مسئولیتها. (اسمیت، 186:1383). مفاهیمی همچون؛ قوم، قومیت، ملیت، زبان، ملت و دولت به صورت ابزارهای قدرتمندی برای طرد، سرکوب، غیریتسازی و البته همچنین مقاومت بهکار گرفتهمیشوند. (اصغرزاده، 71:1386).
2-2-ملت6
«قومیت» و «قومگرایی» درواقع درمقابل «ملیت» و «ملت» قرار میگرفتند که تبلوریاز «دولت ملی» بود (الف، 234:1392). واکر کونور تعریف خود را از «ملت» بهعنوان یک «گروه قومی خودآگاه» ارائهمیدهد. به نظر او گروههای قومی یک مقولۀ اساسی بشری است (نه یک گروه فرعی ازجامعۀ بزرگتر) که از وحدت نژادی و فرهنگی برخورداراست. تنها عاملی که به یک «گروه قومی» ماهیت «ملیت» میدهد «خودآگاهی قومی» است. او با توجه به چنین تعریفی از ملت، از کسانی که «ناسیونالیسم» را برحسب «میزان وفاداری بهدولت» تعریفمیکند انتقادمینماید (احمدی،37:1395). کونور درتمایزگذاری میان گروههای قومی صحبت از «ملتهای بالقوه» و «ملتهای واقعی» میکند.» (کلهون، 97:1395). «ملت به مجموعهای از افراد گفته میشود که دارای زبان، فرهنگ، تاریخ و حس مشترکی میباشند. عامل «زبان»، محدودۀ جغرافیایی، گسترۀ سرزمینی و مرزهای وطنی ملت را نیز تعیینمیکند.» (شیفر، 33:1391). «اصطلاح «گروه ملی» را میتوان بهصورت مترادفی برای «گروهقومی» بهکار برد.» (گوتسه،821:1383-820).
2-2-1-مفهوم ملت در آذربایجان
در فرهنگ آذربایجان iL=El (ائل یا ایل) برابر با دولت و BUDUN (بودون) و OLOS (اولوس) برابر با ملت میباشد. تلاش آذربایجانیها برای ارتقا به مقام ملت و تیره یا قوم خواندن آنها ازطرف مخالفان، یک وجه مجادلۀ آذربایجانیها برای استیفای حقوق خود میباشد. مفهوم «ملت آذربایجان» به معنی اتحاد سیاسی همۀساکنان و شهروندان شمالغرب است. ضمناینکه اینان خود را «ترک» میدانند از نظر سیاسی خود را منسوب به «ملت آذربایجان» در ایران میخوانند. گروههای قومی غیرترک ساکن در سرزمین تاریخی آذربایجان ایران، بخشی از ملت آذربایجان محسوبمیگردند.
با استناد به نظریات صاحبنظرانی از قبیل: آنتونی اسمیت، واکر کونور، پل براس، برایان کلایو اسمیت و اوموت اوزکریملی، مترادفشمردن «ملت» و «گروه قومی» در یک واحد جغرافیایی و هویتی موجب مغالطه میشود و نباید کردها، لرها، تاتها، طالقانیها، لکها و طالشیهای ساکن در آذربایجان را بهطور جداگانه «ملّت» قلمداد کرد. بهتر است آنها را «گروه قومی» ساکن در «اراضی تاریخی آذربایجان» خواند. در اراضی تاریخی آذربایجان فقط ترکها به عنوان گروه ملّی خودآگاه بهصورت دیرینه توانستهاند بین خود و خاک رابطة معنایی برقرار کرده و خاکی به نام آذربایجان را «وطن» بنامند.. اولین روزنامهای که از عبارت «آذربایجان میللتی» استفادهکرد روزنامۀ کشکول چاپ (1269ش/1890م) میباشد. ترکها به آذربایجان وابستگی عمیقی داشته و آنجا را قبلهگاه خود می پندارند. امروزه دو فاکتور «زبان» و «شعور ملی» در محققشدن دیگر فاکتورهای بقای ملتشدگی و ملتبودگی آذربایجانیها نقش اساسی ایفا میکنند.
3-2-قومگرایی7
پدیدۀ قومگرایی در دهههای اخیر واکنشی به اعمال راههای منفی سیاستهای قومی ملیگرایان افراطی و دولتهای اقتدارگرای بروکراتیک و ایدئولوژیک بودهاست. به عقیدۀ یونس نوربخش:«گرایش به حقوق اقوام با ملیگرایی و قومگرایی [در مفهوم قوممداری] تفاوت دارد. گرایش به حقوق اقوام ازمنظر دموکراسی است نه ازجهت ناسیونالیسم، و این جنساش با قومگرایی (قوممداری) فرق میکند» (زارع کهنمویی، 1394ب:161). به نظر ایشان:«اگر بحثهای قومی مطرح میشود نه ازجهت بحث ناسیونالیستی بلکه ازجهت مسئلۀ جهانی شدن است. چون دموکراسی در سطح جهان پررنگ شده، لذا اینگونه مسائل هم در امتداد آن مطرحشدهاست.» (ب،1394ب: 161). قومگرایی در آذربایجان سرشت خاص خود را داشته و منظور از آن تبیین علل سیاسیشدن تفاوتها و اختلافات زبانی و قومی در آن است. احمدی «نقش متغیرهای دولت؛ نخبگان سیاسی و نیروهای بینالمللی را در تلاش برای سیاسیکردن اختلافات زبانی و قومی و شکلدادن به جنبشهای قومی در ایران بررسیمیکند.» (ج، 20:1395). در نظر تعدادی از متخصصان مسائل آذربایجان، منظور از قومگرایی در آذربایجان «نهضت ملی بازگشت به خویشتن در آذربایجان» بوده و در واکنش به قوممداری مرکزی و تفکرات باستانگرایانه، تبارگرایانه، عظمتطلبانه، نژادپرستانه و پانایرانیستی (کلاسیک و نوین) شکلگرفته و در دفاع از حقوق اقوام ایران معنی و مفهوم می یابد.
2-4-قوممداری8
ویلیام گراهام سامنر مفاهیم قوممداری، قومپرستی، قوممرکزی و بنیادگرایی قومی مرکز را وارد علوم اجتماعی کرده و در کتاب «رفتارهای سنتی توده» آن را چنین تعریف کردهاست: «ارزشها و موازین فرهنگ خود را محور قضاوت در مورد دیگران قراردادن» و «فرهنگ خود را برتر از همۀ فرهنگهای دیگر دانستن». «قوممداری، نگرش مثبت نسبت به گروه قومی/فرهنگی خود (درونگروه) را با نگرش منفی نسبت به گروههای قومی/فرهنگی دیگر (برونگروه) درمیآمیزد. این نگرشهایدرهم آمیخته نتیجۀ دو سازوکار است؛ احساس همسانی اجتماعی و احساس ضدهمسانی اجتماعی» (ماتیل، 1383، ج3، 1282). «قوممداری به معنای تمایل به درنظرگرفتن روشهای فکری و رفتاری گروه خود به عنوان معیارهای عام است. برای این مفهوم دو وجه متمایز میتوان قائلشد: یکی تمایل خود نسبتبه درونگروه است که در حالت قوممداری شدید، فرد گروه خود را با فضیلتتر و برتر میبیند و ارزشهای گروه خودش را عام تلقی میکند. وجه دیگر آن تمایل فرد نسبتبه برونگروه است که در حالت قومگرایی شدید، فرد برونگروهها را حقیر و پست میشمارد و ارزشهای آن را طردمیکند و سعیمیکند فاصلۀ اجتماعیاش را از برون گروهها حفظ نماید.» (Gudykunst, 1988:77). «قوممداری یعنی؛ قضاوت دربارۀ فرهنگهای دیگر در مقایسه با فرهنگ خویش» (گیدنز، 63:1379). قوم مداری یعنی؛ بدگمانی نسبت به دیگران یا خارجیان همراه با گرایش به ارزیابی فرهنگهای دیگران برحسب فرهنگ خویش میباشد. از دیدگاه کاووس سیدامامی «اتنوسنتریسم یعنی با معیارهای قوم خود، فرهنگهای دیگری را سنجیدن و تعصبورزیدن و در محور قراردادن آن معیارها است.» (ب، 1394ب:106). به عقیدۀ سامنر:«قوممداری همواره با خوشبینی و افتخار نسبتبه خودی و بدبینی و تحقیر نسبتبه غیرخودی، غریبه و outsiders همراه است.» «هنگامی که از قوممداری سخن بهمیانمیآوریم منظور؛ پافشاری بر یک گزینه از میان چند گزینۀ همپیوند و در دسترس است. یعنی برتریدادن به یکی از آنها مانند: برجستهکردن جایگاه ملت خودی در برابر دیگران» (رحمانزاده هروی، 116:1393-115).قوممداری مرکزی در شکلگیری رابطۀ نابرابر مرکز - پیرامون در آذربایجان تأثیری اساسی داشتهاست.
2-4-1-ماهیت ناسیونالیسم در آذربایجان
ملیگرایی به ترکی میللیتچیلیک (Milliyatc,ilik) میباشد. ناسیونالیسم پیرامونی در آذربایجان در چهار فرم: «خودمختاری»، «فدرالیسم»، «استقلال» و «الحاق» نمود عینی پیدا کردهاست. برخیاز تحلیلگران مسائل آذربایجان معتقدند که؛ ناسیونالیسم در آذربایجان در مراحل ابتدایی شکلگیری قرارگرفته و ناسیونالیسم نابالغ ترک ایران هیچ مدل، فانتزی و ایدهای برای فزونی و یا همزیستی مسالمتآمیز ندارد. دیگر ناسیونالیستهای بومیگرای آذربایجانی اظهارمینمایند که؛ تفکر ملّیگرایی آنان نه «قومیتگرایی» نه «قبیلهگرایی» و نه «امتگرایی» است بلکه یک سیستم فکری مرتبطبه واقعیتی بهنام «ملت» است که پس از انقلاب فرانسه در سطح جهان بهوجود آمدهاست. ناسیونالیستهای بومیگرای آذربایجانی در ایران (چه پیشگامان و چه متأخرین) ملهماز اندیشهها و ایدئولوژیهای ترکگرایی اولین ترکگراها9 و ناسیونالیستهای ترکگرای آناتولی، قفقاز و پان ترکیستهای شبهجزیرۀکریمه (اسماعیل گاسپرالی و یوسف آقچورا) بودهاند. براساس دیدگاههای واکر کونور و آنتونی اسمیت، در دورۀ معاصر تمام عناصر سازندۀ ناسیونالیسم در آذربایجان وجودداشته و ازطرفی این تفکر، زاده و پروردۀ تاریخ و فرهنگ کهن آذربایجان بوده و عناصری چون تصور وطن آذربایجان، زبان و کنش مشترک ترکان، فرهنگ و دید فکری مشترک آذربایجانیها در سیر تاریخ و همچنین پیدایش نهضتها و جنبشهای مختلف در پدیدآیی ناسیونالیسم ترک آذربایجانی نقشداشتهاند. «مفاهیم ناسیونالیسم [برای اکثر آذربایجانیها] عاطفیتر و سادهتر بودهاست. مخصوصاً افرادی که بهتازگی توانایی اظهارنظر سیاسی پیدا میکنند بیشتر پذیرای ارزشهایی ناسیونالیستی میشوند. ارزشهای ملی بهسادگی قابلفهم و دریافت [برای عموم] هستند.» (کاتم،31:1371). «ناسیونالیسم پیرامونی آذربایجانی» دربرابر «ناسیونالیسم پنهانی مرکزی با گرایش آرکائیستی و رمانتیک پارسی» شکلگرفته و آلترناتیو ناسیونالیسم ارتجاعی پهلوی و شعوبیگری پارس-شیعی دورۀ جمهوریاسلامی گردیدهاست. «ناسیونالیسم ارتجاعی پهلوی بهکرّات به بیگانهستیزی، انحصارگرایی، سلطه، سرکوب، جابجایی، جداسازی، بیجاسازی و در افراطیترین شکل به ژنوسید تنزلکردهبود.» (د، 1383، ج 3، 1420).
بیشتر وجوه ناسیونالیسم در آذربایجان متضمن هر دو عناصر مدنی و قومی هستند. اگرچه ناسیونالیسم ترکی در لایههای اجتماعی آذربایجان در دورۀ پهلوی احساس می شد اما ایدئولوژی مسلط و غالب آن محسوبنمیشد. ناسیونالیسم بالنده (ناسیونالیسم ترکی و پیرامونی) در آذربایجان در صد سال اخیر هم «واکنشی» و هم «کنشی» بودهاست. این نوع ناسیونالیسم در آذربایجان تشکیلدهندۀ شالودهای برای «ناسیونالیسم زادبومی» درمقابل «ناسیونالیسم مهاجرتی و تحمیلی» بودهاست. تلاش آذربایجانیها از میان گروههای متفاوت قومی در ایران، در چارچوب ساختبندی قومی برای کسب اقتدار سیاسی با تکیهبر «ملی گرایی ترک»، به «ناسیونالیسم ترکگرا» تعبیرمیشود. یکی از وجوه تمایز آذربایجانیها از سایر ایرانیان، عامل «زبان» میباشد. حرکتهای سیاسی مرکزگریز در آذربایجان عمدتاً با انگشت نهادن بر عنصر زبان و بزرگنمایی آن نسبتبه دیگر مؤلفهها بودهاست. ناسیونالیسم شکلگرفته در نزد گروههای سیاسی - قومی آذربایجانی دارای اصول مشترک: ترکگرایی، معاصرگرایی (نوگرایی، نواندیشی، دموکراسی)، آزادی اندیشه و سکولاریسم بوده است.در صد سال اخیر ۵ نوع ناسیونالیسم در اراضی تاریخی آذربایجان نمود عینی داشتهاست:
ناسیونالیسم ارتجاعی قومی و تبارگرای پرشینی (هایپرناسیونالیسم) پهلوی؛ ناسیونالیسم مدنی و معتدل محمد مصدقی؛ شعوبیگری پارس-شیعه دورۀ جمهوری اسلامی؛ ناسیونالیسم آذربایجانگرا (در مفهوم آذریگرایی)؛ ناسیونالیسم ترکی آذربایجان. در ربعقرن اخیر غلبه با جریان پنجم یعنی؛ «ناسیونالیسم ترکی و پیرامونی آذربایجان» بودهاست. آذربایجانیها با متصلشدن به آن میخواهند «ملت بالفعل» شوند. «به گفتۀ ارنست گلنر: این ناسیونالیسم است که ملتها را بهوجودآورد و نه برعکس آن.» (د، 1383، ج 3، 1464).
مردمان آذربایجان با تعدادی ناسیونالیسم کلان (ماکروناسیونالیسم) نظیر: پانتورانیسم، پانترکیسم، پاناوغوزیسم، پانعثمانیسم، پاناسلامیسم و پانایرانیسم سروکار داشتهاند که جملگی آنها با طرحهایی برای تجدید حیات و بازسازی ملی در آذربایجان ارتباطداشتهاند. هویت همراه با موجودیت جغرافیایی اساس پارهای از تفکرات ناسیونالیستهای مدرن آذربایجانی و جنبش هایی سیاسی با عناوین: ناسیونالیستی؛ فروملی یا فروناسیونالیستی10؛ فراناسیونالیستی11؛ قومی و طرفداری از حکومتهای محلی، در این مقاله به آنها اشاره خواهدشد زیرعنوان متداول «ناسیونالیسم» مورد بررسی قرارمیگیرند.
2-5-پیشینه نظری یا ادبیات نظری
2-5-1 نظریۀ رابطۀ مرکز-پیرامون12
نظریۀ مرکز-پیرامون استدلال میکند که جوامع کنونی به یک اجتماع مرکزی و یک یا چند اجتماع پیرامونی تقسیم میشوند. اجتماع مرکزی اجتماعات پیرامونی را به دلایل مختلف ازجمله؛ مزیت اقتصادی استثمار مینماید. «معمولاً اقتصاد پیرامونی در برابر نوسانات بازار جهانی و ملی بسیار بیشتر از اقتصاد مرکز آسیبپذیر میباشد. تمایز مرکز–پیرامون، نتیجۀ کارکرد سرمایهداری میباشد که باتوجهبه توسعۀ ناموزون دربرگیرندۀ منازعات و نابرابریهای سرزمینی و طبقاتی میباشد.» (اسمیت، برایان کلایو، 413:1387). سیاست در مناطق پیرامونی بهوسیلۀ مرکز کنترل شده و مناصب دولتی به شکلی ناعادلانه ازسوی افرادی از مرکز اشغال میگردند. این امر هم در مورد دستگاههای دولت مرکزی13 و هم در مورد ساختار دولتهای محلی در مناطق قومینشین و یا ساختار اداری در پیرامون صدق میکند. سازمانهایی که درپی نمایندگی منافع فرهنگی اقلیت هستند یا محدود شده و یا اینکه از فعالیت آنها جلوگیری میشود. ممکناست دستگاههای اجبار دولتی به شکل گزینشی برای جلوگیری از ابراز نارضایتی یک گروه مورد استفاده قرارگرفته و سرکوب ناراضیان، اغلب بااستنادبه یک ایدئولوژی (غالباً نژادپرستانه) و یا مجموعهای از ایدئولوژیها توجیه گردد. «علاوهبر تبعیض اقتصادی، حاشیهای نمودن و منزویساختن اقلیت قومی و یا منطقهای ممکن است ازطریق ارائۀ تصویری نادرست از گروه فرهنگی؛ مثلاً بهعنوان گروه عقبافتاده، غیرمتمدن، غیرقابلاعتماد، پست و یا خطرناک، شکل تبعیض فرهنگی به خود بگیرد.» (ه، 414:1387). حتی ممکن است؛ شامل تلاشهایی از سوی گروه مرکزی برای انکار تمایز یک گروه قومی گردد.14 چنین ادعایی، زمانی که تعداد نسبتاً زیادی از اقلیتها به دلیل محرومیت اقتصادی از بیکاری، درآمد پایین، بهداشت و مسکن نامناسب، بیسوادی، امید به زندگی پایین، نرخ بالای جرایم، خودکشی و دیگر شاخصههای مربوطبه محرومیّت اجتماعی رنجمیبرند مورد تایید هستند. وقتی مطالبات اجتماعی در مرکز سرکوبشوند گریز از مرکز ایجادشده و شکاف میان مرکز و حاشیه بروزمیکند. (میریمینق، 85:1397). معمولاً دولتهای ملی رابطۀ مرکز و نواحی را به صورت امپریالیسم،15 پیرامونی16 و متروپل17 شکلمیدهند. هشتر در کتاب «استعمار داخلی»18 در پی بسط منطق مرکز (مادر شهر)-پیرامون در مورد منازعات قومی جزایر بریتانیا که سابقهای تاریخی داشت؛ بود و با الهام از متفکران مارکسیسم کلاسیک، از لنین تا گرامشی و نیز با الهام از «الگوی تضاد» در جامعهشناسی، این فرض مسلم را پیشنهاد که سلطۀسیاسی و استثمار اقتصادی پیرامون به دست «مرکز سیاسی» یا «حکومت مرکزی»19 موجد جامعۀ ملی همگن نمیشود بلکه برعکس نمونهای از توسعۀ نامتوازن در مناطق مختلف کشور بهوجودمیآورد که همواره باقی است. « درواقع نظر او این است که تمرکز قدرت و منابع اقتصادی در مرکز، اسباب تحکیم تقسیم کار فرهنگی به شکل بسته و منجمد شده، بهنحویکه گروه قومی غالب (یعنی انگلیسی ها) مناصب و مشاغل ممتاز را کموبیش همیشه قبضهکرده و مشاغل پستتر را ارزانی اقوام پیرامون داشتند. شالودۀ صنعتی مرکز که تنوع و توسعۀ بیشتری داشت بااتکابه اقتصاد غیرتخصصی، صادراتی و وابسته به پیرامون تکمیل شد.» (وویاچیچ، 355:1383). از عوامل موثر برجدایی مرکز از پیرامون که هشترعنوان کرده زبان، مذهب، ظاهر فیزیکی، نوع و سطح تکنولوژی و رفتارهای جنسی می باشد. (نفیسی، 61:1386). او در ریختشناسی نظام، مرکز را پیشرفته و برنده و پیرامون را عقبمانده و بازنده درنظرمیگیرد. طبق دیدگاه او میتوان «حاکمیت» تئوری «مرکز–پیرامون» بر تفکر هیئت حاکمه، برنامهریزان و مدیران ارشد مرکزی و محلی را بهعنوان مانع تحققتوسعۀ همهجانبه و نیز تأثیرگذار بر میزان رشد ناسیونالیسم بومی در آذربایجان تعییننمود. مفهوم مدل مرکز-پیرامون در نظریۀ ایشان بدین معنی است که؛ مرکز بهمثابۀ کانون قدرت، هدایت و سلطه، محل تجمع و تمرکز آرا و اندیشهها، پیشرفت علمی و فناوری، سرمایه و نیز کانون توسعه بهشمارمی آید. درمقابل؛ پیرامون بهمثابۀ فراهمکنندۀ منابع و تأمین کنندۀ نیازهای مرکز (که جایگاهی کاملاً وابسته دارد) بوده و سرمایهداری امپریال یا انحصاری مرکز در قالب الگوی مرکز-پیرامون و کارکرد ضدتوسعهای مرکز در پیرامون بهشدت نمایان است. به عقیده هشتر، که متأثر از نظریههای پلباران و آندرهگوندرفرانک در سالهای جنگ سرد درون کشورهای جهان سوم است، وضعیت مرکز و پیرامون نمود عینی دارد. زیرا در این کشورها پایتخت یا دو سه شهر یا ناحیه و منطقۀ مهم به عنوان مرکز، منابع و امکانات کشور را به خود اختصاص داده و بقیۀ جامعه (شهرهای متوسط و کوچک، روستاها یا نواحی و مناطق قومینشین) بهمنزلۀ پیرامون -که از سوی آن ها استثمار میشوند- دچار عقب ماندگی میگردند این فرآیند علاوهبر عرصۀ اقتصادی، در عرصههای سیاسی و فرهنگی هم جریان دارد. زیرا دولت مرکزی برای نیل به اهداف خویش سعیمیکند نیروهای مورد اعتمادش -که میتوانند از مناطق و شهرهای مرکزی باشند- را در مناصب کلیدی در مناطق پیرامونی بگمارد و در جنبآن مانع از سازماندهی مدنی و سیاسی گروه قومی هم بشود. دولت مرکزی برای توجیه کار خویش، دست به کارهای فرهنگی علیه قومگرایان مانند: تجزیهطلب و عقبمانده بودن آنها در مناطق مختلف کشور میزند. این امر میتواند ازطریق اشاعه و انتقال فرهنگ و زبان حاکم در عین محدودسازی برای زبان مورد قبول قومگرایان صورت پذیرد. (کشاورز قاسمآباد، 96:1392).
2-5-1--1خصوصیات رابطۀ نابرابر مرکز–پیرامون
۱-رابطۀ نابرابر ازطریق حرکت: نیروی انسانی، منابع، مواد خام، سرمایه از پیرامون یا حاشیه به مرکز پدیدارمیگردد که با ادامۀ این روابط، نابرابریهای فضایی افزایش یافته و زمینهساز تقاضا برای برخورداری بیشتر پیرامون میگردد.
۲-مرحلۀ شکلپذیری مناسبات مرکز–پیرامون؛ که در این مرحله تراکم اقتصادی به عنوان نتیجۀ تراکم سرمایه و رشد صنعتی در مرکز شروع شده و «مرکز کانونی» پدیدارمیگردد که سلطۀ اقتصادی و فضایی خود را بر پیرامون برقرار کرده و موجب جذب منابع، تولیدات و سرمایه بهسوی خود میشود.
۳-مدل مرکز-پیرامون بهعنوان مدلی برای بررسی نحوۀ سازمانپذیری فضای فعالیتهای انسانی مبتنیبر توزیع نامتعادل و نابرابر قدرت اقتصادی و اجتماعی در مقیاسهای متفاوت نیز قابل بررسی است.20
۴-رابطۀ مرکز-پیرامون آثار گوناگونی بر جای میگذارد. تسلط مرکز بر پیرامون، شش اثر مهم بر پیرامون میگذارد که عبارتند از: اثر سلطه، اثر اطلاعاتی، اثر روانی، اثر مدرنیزاسیون، اثر پیوند و اثر تولیدی.
برطبق مدل مرکز–پیرامون، ناحیۀ پیرامونی بهای مدرنیزهشدن مرکز است. قدرت فزایندۀ مرکز (مرکز انگلی یا مرکززایا) به رابطۀ نابرابر میانجامد. «در کاهش رابطۀ نابرابر میان مرکز–پیرامون، فدرالیسم یکی از راههای پیشنهادی توسط متخصصان امر میباشد. (خوبرویپاک، 8:1391).
3- بحث اصلی و تحلیل یافته های پژوهش
براساس مدل هشتر، آنچهکه از طریق روش پژوهش تاریخی و تحلیل علّی و همچنین رویکرد روششناسانه غالباً کیفی در فرآیند مقاله عاید گردید، وجود رابطۀ مرکز-پیرامون از عوامل موثر بر ظهور و تداوم قومگرایی در آذربایجان تشخیص دادهشد. برمبنای این مدل، پنج متغیر برای مقاله مشخصگردیده و برای سنجۀ کیفی و کمی هر متغیر بهتناسب ضرورت و بهصورت گزینشی شاخصهایی تعیین شده است. آنچه در این بخش بررسی می شود؛ وجود استثمار پیرامون توسط مرکز بعنوان عامل شکلگیری جنبشهای قومگرایانه و ناسیونالیستی ترکی در آذربایجان؛ تحلیل تاثیر متغیرهای محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی در قومگرایی ودر نهایت نقش تبعیض فرهنگی در پیدایش سازمانهای پیشاهنگ قومی است.
رابطۀ بین مفاهیم و متغیرها در فرضیه از نوع رابطۀ تغییرات همزمانی (همپوشانی) میباشد. یعنی دو متغیر (مستقل و وابسته) با همدیگر؛ یا رشد میکنند و همدیگر را کامل میکنند. یا افت میکنند (هر دو بالا و پایین میشوند) یعنی هرچه «الف» بیشتر باشد توأمان (همزمان) «ب» هم بیشتر خواهد بود و هر چه «الف» کمتر باشد «ب» هم کمتر خواهدبود . در بیان رابطۀ مفاهیم و متغیرهای (تأثیرگذار و تأثیرپذیر) در فرضیه، رابطه معکوس جایی ندارد. لازم به ذکر است که متغیرهای مستقل و وابستۀ مشخص شده برای قومگرایی در مقاله از نوع متغیرهای فاصلهای (ضعیف، متوسط و قوی) میباشد.21
3-1-تأثیر وجود «رابطۀ مرکز–پیرامون» در ظهور و تداوم «قومگرایی»
3-1-1- متغیر استثمار پیرامون
3-1-1-1-حاشیهاینمودن و منزویساختن گروه قومی–منطقهای
گروه قومی مسلط، ازطریق ارائۀ تصویری نادرست از عنصر ترک و در جهت استثمار آذربایجان به انواع شیوهها متوسل شده است. شیوههای حاشیهای نمودن و منزوی ساختن به صورتهای زیر بوده است:
الف) دپولیتیزاسیون: دپولیتیزهکردن مردم یعنی؛ عدمحساسیت مردم نسبتبه جامعه و سرنوشت آن. بیتفاوتبودن آدمی به «غیر» و «دیگری». به اجتماع و به جامعه و اتفاقات رخداده در آن بیتفاوتبودن. به وضع موجود نامطلوب به هر دلیلی پشتکردن و نسبتبه آن وقعیننهادن. هیچ از جامعه نفهمیدن و یا فهمیدن و به هیچ نیانگاشتن و بالاخره بهوجودآوردن وضعیت و موقعیتی که مردم نسبتبه آینده احساس یأسکند و حتی از سخن گفتن برای اصلاح نیز هراسیدن و اتمیزهشدن. و اگر هراسی هم نبود هیچ تمایلی برای اصلاح و تمرین روند دموکراتشدن جامعه نداشتن.
ب) انیرانی حسابکردن دو ملیت ترک و عرب: بهقدرترسیدن رضاخان آغاز ظهور ناسیونالیسم پرشین محور در ایران بود که میکوشید احساس ملیت فارس را علیرغم گروهها و جوامع غیرفارس و ملیتهایی چون ترکان، اعراب، بلوچ و ترکمنها که اکثریت عددی کشور را تشکیلمیدادند بهوجودآورد. بهویژه اعراب و ترکها دو ملیت انیرانی خواندهمیشدند که در ملت فارسمحور ایران جایی برایشان وجودنداشت. ملیتهای انیرانی با دو گزینه رو به رو بودند: یا از زبان و هویتشان دستبشویند و کاملاً پرشینیزهشوند؛ دوم اینکه به گفتۀ عارف قزوینی تاتزبان در شعر مشهورش «نابودشوند یا از ارس بپرند» (عارف قزوینی، 1923 م / 1302 ش:102).
ج) پیشرفت در گرو پرشینیزاسیون: براساس گفتمان راسیستی مسلط، پیشرفت ایران منوطبه آریاییشدن مجدد همۀ ساکنان ایران بود. (ه، 188:1386). آریاییشدن تحمیلی گروههای متعدد نژادی و قومی در کشور تجلی خود را در تحقیر و بهحاشیهکشاندن مردم غیرفارس نشانمیدهد. بلافاصله پس از تحکیم قدرت رضاخان، فرآیند «آریائیزاسیون» و «فارسیزاسیون» با کمک حداقل سه نیروی عمده به مورد اجرا گذاشتهشد که عبارتند از: 1.استفاده از قدرت حکومتی: قدرت و اختیارات همۀ نهادهای حکومتی دارای اختیارات در اجرای سیاستها و برنامههای فارسیسازی2. نیروی دوم از گفتمان مسلطی نشأت میگرفت که محققان، نویسندگان، شعرا و روشنفکران برجسته بهوجودآوردند.3. نیرویی که از اعضای فارسزدۀ جوامع اقلیتشده نشأت میگرفت. آنان اثبات کردهاند که ابزار سودمند و مؤثری برای تسهیل آسیمیلاسیون اعضای قومیتشان در گروه مسلطاند. این گروه در بیگانهسازی و توهین به جوامع خودشان بیشترین تأثیر را داشتهاند. کافی است گفتهشود که نقش «روشنفکران فارسزده» به قدری مهم است که در فقدان تحلیل نقش آنان، اثربخشی «راسیسم»، «کلونیالیسم داخلی» و «آسیمیلاسیون» در ایران بیمعنا خواهد بود.
3-1-2-محرومیت اقتصادی
1-2-1-3- میزان درآمدهای پایین
میزان درآمدسرانه و پسانداز تابعیاز میزان «سرمایهگذاری ملی»، «میزان توسعهیافتگی اقتصادی» و «توسعه منابع انسانی» میباشد. برای آنکه میزان سه شاخص یادشده در آذربایجان در سطح نازل بودهاست درآمد و پسانداز خانوادهها نیز دارای مصائب عظیم و کمرشکن بودهاست. این درآمد کم به «فقر مطلق» در بین اعضای خانوادهها منجرشده و عدمتوانایی جوانان برای ازدواج را موجب گردیدهاست. بهطوریکه میانگین سن ازدواج در بین دختران و پسران آذربایجانی، خارج از نرم و استاندارد بهشدت افزایش یافتهاست. آمارهای بانکمرکزی و مرکزآمارایران درخصوص وضعیت شاخصهای اقتصادی در استانها و نواحی آذربایجانی گویای مطلب فوق میباشد. یکی از علل مهاجرت بیرویه از آذربایجان به مناطق مرکزی ایران درآمد پایین ناشیاز فقر و بیکاری و عدمتوسعه بودهاست.
براساس گزارش مرکز آمار ایران بیش از 70 درصد از تولید ناخالص داخلی ایران در سال 98، در 10 استان متمرکز بوده و 30 درصد مابقی مربوط به 22 استان است بهطوریکه در این بین سهم استانهای آذربایجانی جز کمترین حد درآمدی می باشد. (روزنامه فرهیختگان- 24 شهریور سال 1399 http://fdn.ir/45765)
3-1-3- محرومیت اجتماعی
3- 1-3-1-وضعیت بهداشت در پیرامون
میزان سواد، میزان درآمد، کیفیت تغذیه، تجهیزات مدرن بهداشتی-درمانی و مراکز بهداشتی درمانی نوسازی شده، وضعیت «بهداشت جسمی» را تحتتأثیر قرار میدهد. درکنارآن، میزان اهمیتدادن به زبان اول (زبان مادری)، میزان احترام به دیگری، میزان بحرانهای اخلاقی و تهدیدات مغزی، وضعیت «بهداشت روانی» را تحتتأثیر قرارمیدهد. در ارتباط با بهداشت روانی میتوانگفت که: هرچه زبان اول (مادری) فرد کنار گذاشتهشود و بر زبان دوم یا سوم تکیهشود «غربتزبانی» در فرد افزایش بیشتری خواهدداشت و بههماننسبت «بهداشت روانی» نیز کاهش خواهدیافت. بهموجب یافتههای روانپزشکی، روانکاوی و روانشناسی، اگر زبان مادری فرد آموزش دادهشود بهداشت روانی در جامعه افزایش پیدامیکند (رابطۀ مستقیم افزایش یا کاهش دو متغیر مستقل و وابسته). بهگفتۀ محرم آقازاده؛ «افزایش اصول بهداشت روانی در گرو احترام به دیگری است. وقتی هویت یک فرد تهدیدمیشود «ستیهندگی» در وی تقویتمیشود. «تهدید مغزی» یکی از محصولات اصلی عدمآموزش زبان مادری است. تحصیل به زبان غیرمادری اضطرابآور است و اضطراب برای مغز خوب نیست.» (زارع کهنمویی، 1394الف:129).
3-1-3-2-مقایسۀ وضعیت بهداشت تهران و آذربایجان
درصورتیکه خدمات پزشکی در بیمارستانهای خاص و ویژه برای مرکزنشینان، و بیمارستانهای ضعیف برای بومیان و یا پیرامونیان باشد پیرامونیان و بومیان تحتاستعمار هستند. این حالت پدیدآمده از علامتهای استعمار داخلی میباشد. «در دهۀ۱۹۷۰ میلادی در تهران در ازای هر 974 نفر یک دکتر (پزشک)، هر ۵۶۲۶ نفر یک دندانپزشک و برای هر 1820 نفر یک نفر پرستار در مراکز درمانی مشغول به کار بودند. اما این آمار در استان آذربایجان شرقی (با احتساب آذربایجان شرقی و اردبیل) بدینصورت بود که بهازای هر ۵۵۸۹ نفر یک نفر پزشک، بهازای هر 66156 نفر یک دندانپزشک و بهازای هر 12712 نفر یک پرستار در مراکز درمانی مشغول به کار بودند.» (آبراهامیان، 449:1384).
3-3-1-3- بیسوادی
ممنوعیت زبان مادری ترکهای آذربایجان در مدارس همواره موجب کاهش سواد و عدم بهوجودآمدن قشر نخبۀ ملی گردیدهاست. به نظر حجت امامی در کانال یول پرس: «بخش عمدۀ پدیدۀ بیسوادی به «ناامنی زبانی» برمیگردد. پژوهشهای کیفی نشانمیدهد که یکی از اصلیترین دلایل بیسوادی و یا افت تحصیلی و درسی، «عدمآموزش به زبان مادری در مدارس» است. از نظر ناصر فکوهی؛ یکی از اصلیترین دلایل نرخ بالای بیسوادی و افتدرسی دانش آموزان، عدم آموزش به زبان مادری در مدارس است.درصد باسوادی در دهۀ ۱۹۷۰ در تهران ۶۷ درصد و بههمین میزان ۲۷ درصد برای آذربایجان بودهاست و درصد حضور کودکان تهرانی در مدارس ۷۴ درصد، اما این میزان برای استان آذربایجان غربی ۴۴ درصد بود. (و، 449:1384).
سالنامۀ آماری (1996 م / 1375 ش) و (مرکز آمار ایران ۱۹۹۶) نشانمیدهد؛ استانهای فارس زبان: تهران، اصفهان، سمنان و یزد دارای بالاترین میزان باسوادی و استانهای غیرفارسزبان: آذربایجان غربی، شرقی، اردبیل، کردستان، زنجان و بلوچستان بالاترین نرخ بیسوادی را دارند. سوالی که در اینجا ایجاد می شوداین است که چگونه سقوط آموزش و پرورش در یک سرزمین باعث سقوط یک ملت در آن سرزمین میشود؟ بنابراین بیسوادی سیاسی و سفید در کنار بیسوادی سیاه از موانع اصلی شکلگیری شعور ملی ترکی در میان تودۀ مردم در آذربایجان در دورۀ معاصر بودهاست.
3-1-4-تبعیض فرهنگی آشکار
الف) امتیازات غیرمستقیم گروه مرکزی همچون؛ دسترسی به آموزش، اطلاعات و پیشرفت های اجتماعی، برای کسانی که از زبان رسمی بهرهمیگیرند.
زبان رسمی و جمعیت متکلم و متعلق به آن زبان و فرهنگ در سایۀ حمایت همهجانبۀ حاکمیت از آن در سدۀ اخیر، عملاً در جایگاهی بالاتر و برتر نسبتبه ملل و اقوام دیگر قرارگرفته و سعی در ایجاد هژمونی فرهنگی، زبانی و ائتنیکی خود بر سایرین -با کمک نهادهای رسمی و غیررسمی- مینمایند. در چنین شرایطی انحصار و استبداد زبانی و هویتی عنصر اصلی حاکم بر فضای عمومی شده و «آپارتاید زبانی» هویت و زبان دهها میلیون انسان را مورد تهدید و فشار قرارمیدهد. انحصار زبانی باعث ایجاد «رانت فرهنگی زبانی» فراوانی شده و در نتیجه هویت و زبان رسمی برای بسیاری عامل تبعیض و ظلم و برای بسیاری نیز تبدیل به «ناندانی» میشود. اقتباس سیاستهای تکزبانی و تکفرهنگی به موانع مستحکمی درمقابل پیشرفت و جذب دیگران مبدلمیشوند. رژیم پهلوی درواقع بااستفادهاز سیستم آموزشی، دکترین راسیستی «یک ملت، یک زبان، یک کشور» را پیشمیبُرد و این ایده را رواجمیداد که نژاد آریایی-پارسی، نژاد برتر در کشور است و حق انحصاری حکومت بر دیگر جوامع را دارد. «سیستم آموزش و پرورش پهلوی، زبان یک نژاد خاصی را زبان مقدس، ناب و برتر تلقی میکرد و به این زبان حق انحصاری تعلیم و تعلم بهعنوان زبان ملی همۀ ایرانیان را میداد.» (ه، 175:1386).فارسیکردن سیستم آموزشی، مستعمرهسازی اذهان آذربایجانیها ازطریق تعلیم و تربیت و نقش اساسی آن در ایجاد، حفظ و تداوم سلطه و انقیاد بودهاست. حاکمیت بر زبان، حاکمیت بر روایت را نیز بهدنبالدارد. یعنی جایگاه اصلی زبان در فرآیند استعمار، نژادپرستی و محرومیت نمیتواند بهاندازۀکافی و ملموس درک شود. ازطریق زبان است که ارزشها، آرزوها و ارادهها برای سرکوب و سلطه مشروعیتیافته، ترجمه و توجیه میشوند. درمقابل ازطریق زبان است که مقاومت شکلگرفته، مفصلبندیشده و عرضهمیشود. گروه مسلط در ایران ازطریق توسلبه زبان، هویت آریایی مجزایی را برای خویش بهوجودآورده و زبانهای غیرآریایی را بهعنوان زبانهای بیگانه، نامشروع و پست معرفیمیکند.
در شرایط راسیستی و استعماری که قلمروهایی چون؛ تاریخ، تاریخنگاری، زبان، ادبیات و نظام آموزش وپرورش در آن به میدان اصلی نبرد برای تسلط و انقیاد جوامع بهحاشیه راندهشده تبدیل میشود، گروه مسلط از امتیازات این قلمروها برای حفظ پایههای قدرت سرکوبگر خود استفادهمیکند تا به حاکمیت خود مشروعیت ببخشد و ظلم و ستم خود را توجیهکند و ازسویدیگر بهطور همزمان گروههای بهحاشیه راندهشده نیز برای بهزیرسؤالبردن، بهچالشکشیدن، مبارزهکردن و درنهایت سرنگونساختن سیستم و نظم مسلط سرکوبگر از این قلمروها بهره میگیرند.(Asgharzadeh, 10August2019, www.Achiq.org.olaylar).
در چارچوب دستگاه استعمار، دوزبانهبودن در مملکت چندقومی ضروری بوده و زبان رسمی شرط اولیۀ همۀ ارتباطات، معلومات، پیشرفتها و امتیازهاست. اگر استعمارزده درجستجوی کار باشد و بخواهد برای خود جایی دستوپا کند باید اول به زبان دیگران یعنی زبان رسمی بگراید. در این پیکار زبانها و میدان کارزار، زبان استعمارزده است که شکست خورد و پایمال خواهدشد. سرانجام تحقیری که از بیرون بر او میتازد با دل او همآواز خواهدشد. یعنی خود او نیز رفتهرفته زبان نارسای خود را کنارگذاشته و از چشم بیگانه پنهان نموده و احساس آرامش را در زبان استعمارگر خواهدیافت. عمده کنشگران قومی آذربایجان اظهارمینمایند که: ملت ترک آذربایجان حدود ۱۰۰سال است که از حقوق انسانی داشتن اقیانوس فرهنگی به زبان خودشان محروماند. بنابراین علیرغم سپریشدن فرازونشیبها و شکلگیری دورههای پسااستعماری و پستمدرنیسم روحیۀ استعمارگری و امتیازطلبی گویشوران و متکلمان زبان رسمی در ایران تغییر نکردهاست. آنها همچنان دارند با زبان کلونیالیستی با ملیتها تعامل میکنند و از مزایای آن بهرهمندمیشوند. قابلذکر است که خط الرّسم کنونی بهطورعملی نقش تعیین کنندهای در قطع ارتباط زبانی/ادبی میان برخیاز گروه های قومی در ایران و همقومیهای آنها در کشورهای همسایه دارد. آنها نمیتوانند بهدلیل وجود «موانع الفبایی»، ادبیات همدیگر را خوانده و یا به همدیگر چیزی بنویسند. این همان پدیدهای است که ابوالفضل ائلچیبیگ از آن بهعنوان «استبداد الفبایی» یادمیکرد. (ائلچی بیگ، 1376:1997).
3-1-4-1- مزیتهای انحصاری بهرهگیری از زبان رسمی
عقدۀ خودکمبینی جزئی لاینفک از ادبیات جدید رسمی بوده و این خودکمبینی در جهانبینی اکثریت روشنفکران، شعرا، مورخان و نویسندگان مرکز حکشدهاست.2. ادبیات جدید فارسی نقش بسیار حیاتی در تداوم راسیسم زبانی داشتهاست. این ادبیات همواره درپی آن بوده که خود را (به نادرست) تنها ادبیات اصیل کشور معرفیکند. البته قرائت راسیستی و قوممحور از واقعیت اجتماعی منحصر به آثار ادبی و ادبیات داستانی نیست. بلکه برعکس، چنین قرائتهایی در مطالعات علوم سیاسی و فرهنگی بیشتر مطرحمیشوند. در چنین آثاری واژههای زبان رسمی به جای یکدیگر بهکارمیروند. درست همانطور که زبان، تاریخ و هویت گروه مسلط، نمایندۀ انحصاری تواریخ، فرهنگها و زبانها و هویتهای متنوع ایران تلقیمیشود. (ه، 173:1386).3. استفاده از زبان فارسی مسلط متضمن امتیاز، پرستیژ زیاد، فرصتهای استخدامی عالی و دستاوردهای مادی و سیاسی قابلملاحظه است. بههمیندلیل روشنفکران فارسزده اغلب از همۀ انواع و اقسام روشهای تبلیغی، روانی و تهدید آمیز استفادهمیکنند. در اینجا هم اعضای آسیمیلۀ جوامع غیرفارسزبان توسط گروه مسلط به خدمت گرفتهمیشوند تا به تحقیر، تضییق و بیگانهسازی فرهنگ، زبان و سنت خویش بپردازند. روشنفکران فارسزدۀ آذربایجانی صادقانه به پروژۀ آسیمیلاسیون رژیم پهلوی خدمت کردهاند. (برنجیان، 185:1386).4. افرادی که به دشمن جامعۀ خویش تبدیلمیشوند فقط در زیر چتر گروه مسلط قومی و تحت حمایت قدرت سیاسی / اقتصادی / نظامی آن گروه و به زبان آن و ازطریق امکانات نشر و توزیع آن در فرآیند نابودی زبان و فرهنگ جوامعشان مشارکت میکنند. آنها بهسهولت به مغالطه، سفسطه و انکار متوسلمیشوند. اما اعضای جوامع اقلیتشده اجازهندارند داستان خود را بگویند و از خود دفاعکنند. اگرچه اقلیتشدگان به اشکال مختلف دربرابر امحاء، مغالطه و انکار مقاومتمیکنند اما با خطرات عظیمی مواجهمیباشند و امکان دسترسی به مخاطبان گسترده را ندارند. امکانی که برای گروه قومی مسلط بهراحتی فراهممیشود. (ه، 187:1386). 5. گروه مسلط بهدلیل منافع بسیاری که از همدستان خود (اعضای فارسزده و خودباختگان) در جوامع اقلیتشده میبرد آنان را زیر بالوپر میگیرد و آنان را از رسانهها، مطبوعات، نشریات و کتب، جوایز مالی مناسب و با پرستیژ و عناوین جذابی چون؛ دانشمند، پژوهشگر، زبانشناس، مورخ، روشنفکر، نویسنده، ادیب، شاعر، وطنپرست و ایراندوست برخوردارمیکند.6. صرفاً و اختصاصاً تمامی امکانات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور تماموکمال در اختیار گروه قومی مسلط مرکزی و زبان آنان قرار داده میشود.7. «همه برای گروه مرکز و گروه مرکز برای همه». یعنی؛ «همه ملتها و اقوام و ثروتها و داشتههای ایران متعلق به آنان و در خدمت آنان». اینجمله، استراتژی فکری پانفارسیسم و پانایرانیسم میباشد.
3-1-5- متغیر سیاستهای قومی مرکز
تأثیر روابط میان «نخبگان»، «روشنفکران» و «طبقات» در «اجتماعات آذربایجان» در بسیج و شکلگیری «گروههای ملیگرا»
3-1-5-1-نقش حیاتی بورژوازی ملی
برطبق دادههای مبتنی بر اسناد و متون مرجع، پیدایش طبقۀ روشنفکر و نخبۀ فکری از عوامل پویابخش توسعۀ خودآگاهی ملی در آذربایجان بوده و نقش این طبقه در رستاخیز ملی آذربایجان در صدسال اخیر نمود داشتهاست. طبقۀ بورژوازی ملی بهعنوان موتور محرکۀ رستاخیز آذربایجان در واکنش به سیاستهای خصمانۀ مرکز علیه اقوام بوده و سرمایهداران بومی در تأمین مالی فعالیتهای فرهنگی و سیاسی نقش اساسی داشتهاند. نقشۀ راه گذار از هویت پارسی به هویت اسلامی رسمی و سپس به هویت ملی ترکی را روشنفکران و نخبگان مشخصکردهاند بهطوریکه «روشنفکران و نخبگان ناسیونالیست»، طبقۀ جدیدی در جامعۀ نوین آذربایجان محسوب میشوند. اگرچه جنبش روشنفکری و روشنگری ملیگرایانۀ ترکی آذربایجان هنوز بهاندازهای رشد نکرده تا درمیان تودهها گسترشیابد ولی افکار جدید به واسطۀ این روشنفکران بومی به آذربایجان واردمیگردد. روشنفکران بومیگرا و ناسیونالیست آذربایجانی مطابق با روح زمانه، علم را به عنوان یکی از مآخذ معتبر ارزشها پذیرفتهاند. پدیدههای ناسیونالیستی در آذربایجان عمدتاً حاصل جنبشهای نخبگان و روشنفکران بوده درحالیکه هویت تودههای آذربایجانی همچنان برمبنای ریشههای سنتی، ایلی، طایفهای و اسلامی آنها بودهاست. نقش سازندۀ تثلیث «هویت اسلامی»، «قومیت ترکی» و «مسئلۀ آب و خاک» در شکلگیری قومگرایی و ناسیونالیسم ترکی آذربایجان مورد توافق تحلیلگران آذربایجانی میباشد. نخبگان بومیگرای آذربایجانی بهعنوان سرآمدان جامعۀ آذربایجان، امانتداران واقعی فرهنگ و تاریخ مملکت خود میباشند. آنان حافظان خاطرات تاریخی و نگهبانان نظام ارزشهایی میباشند که تاریخ، فرهنگ و تمدن جامعۀ آذربایجان بر آن بناشدهاست. وجود یا عدم وجود شکاف بین نخبگان و تودهها در بهثمررسیدن ناسیونالیسم ترکی در آذربایجان مؤثرخواهدبود. نخبگان ناسیونالیست آذربایجانی از ابتدا جهتگیری سکولار داشته و این تعلق خاطر تاریخی ناسیونالیسم سکولار، الهامبخش گروه نخبگان ناسیونالیستی میباشد که احزاب و سازمانهای پیشاهنگ قومی-ملی در آذربایجان را تشکیل داده و یا میدهند. «روشنفکران و نخبگان سیاسی [آذربایجان] در طول مبارزات خود علیه دولت مدرن تمرکزگرا و اقتدارطلب برسر کسب قدرت، در تلاش برای شکلدادن به هویت قومی و سیاسی کردن مسائل فرهنگی و زبانی و ... نقش اساسی ایفا کرده اند.» (ب، 22:1395). ظهور طبقۀ روشنفکری سکولار تحصیلکردۀ آذربایجانی بهسبک ممالک ترکی همسایه که به هویت مجزای ترکی و آذربایجانی میبالند بخشیاز تاریخ جامعهشناسی سیاسی آذربایجان را تشکیل میدهد. نابرابریهای قومی از سوی مرکز و گروه قومی مسلط در ایران، روند شکلگیری و تقویت این طبقه در آذربایجان را موجبمیشود. «نخبگانملی آذربایجان» راهبران و مدیران توسعۀ همهجانبه میباشند.
آن چه نقش برجستۀ بورژوازی آذربایجان در اواخر قاجاریه و عصر پهلوی را لکهدار کرده و نتیجۀ آن را علیه منافع ملی آذربایجان رقمزده نوع گفتمان سیاسی حاکم بر ذهن روشنفکران و بورژوازی آذربایجان بودهاست که گفتمان سیاسی آن برمبنای هویت ملی فارس مبتنی بوده و بنابراین نمیتوانست نتیجۀ این فعالیت ظاهراً برجسته جز به مستعمرهگی آذربایجان بیانجامد. (بیجارلی، 166:1397).
«روشنفکر کسی است که بتواند قدرت و سنت موجود را نقد کرده و برای «نقد قدرت» باید شجاعت و شهامت داشته و برای نقد سنت موجود باید سواد و تئوری داشتهباشد.» (سعید، 73:1371). روشنفکران و ملیگرایان تجددخواه ترک برای تحقق خواستههای خود بهدنبال حقوق تاریخی و مشروع ترکان هستند. مقابله با تضییع حقوق ترکان توسط گروه قومی مسلط مرکزی -بهرغم کثرت جمعیت ترکزبانان– بخشیاز رسالت آنان را تشکیل میدهد. «کل مسئولیت تلاش برای تقویت زبان ترکی به گروه کمشماری ادیب، شاعر، نویسنده و مورخ ختم میشود. همانگونه که کل مسئولیت ازمیانبردن زبان ترکی به گروهی از نخبگان بیریشه و خودفروخته منحصر میشد و «مردم عادی» در این میان چندان فعال مایشاء نبودند.»(https://t.me/bildirish channel-10may2020). «در آثار فلاسفۀ سیاسی، شعرا، ادبا، مورخان، روزنامهنگاران و فعالان ملی - مدنی ترک آذربایجانی نمیتوان سخنی دالبر قومگرایی (در مفهوم برتریجویی قومی و نژادپرستی) یافت. در اساسنامه، مرامنامه، ارگان احزاب و سازمانهای پیشاهنگ ترکی، برتری نژاد و زبان ترکی قید نشدهاست.»(https://t.me/ghader kiyani-25december2018). بلکه بر هویتخواهی، هویتجویی، برابریخواهی و ملیتگرایی تأکید شدهاست.
جلوگیری از رشد و تعالی همچنین پایهگذاری بورژوازی ترکی آذربایجانی، خطمشی کلان نظامهای سیاسی مرکز در سدۀ اخیر در ایران را شکلمیدادهاست. دیدگاهها، اظهارنظرها و مواضع برخیاز عناصر طبقۀ روحانیت در آذربایجان نظیر: شیخمحمد خیابانی، خوئینیزنجانی، سیدکاظم شریعتمداری، اسداله بیاتزنجانی، عبدالعزیز عظیمیقدیم، سیدحیدر بیات و دیگران؛ تقویتکنندۀ گروه میللتچی، فدرالچی، آذربایجانچی و فعالان حرکتهای ناسیونالیستی آذربایجان بودهاند. مقابلۀ عوامل فکری-فرهنگی سیستم استعماری داخلی با «نخبگان ملی» پیرامونِ حق تعیین سرنوشت، غلبۀ نخبگان ملی آذربایجانی بر آن عوامل استعماری در نزد افکار عمومی ملت تحتسلطه، ایجاد روحیۀ حمایتی از این حق، پشتیبانی عمومی از فعالان و رهبران آذربایجانی درکنار شرایط مطلوب منطقهای و بینالمللی، ورشکستگی بنیانهای استعماری در عمل و در نزد افکار عمومی و بهتبعآن ناکارآمدی سیستم مرکز-پیرامونی موجود ازجمله عواملی هستند که میتوانند برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت، کمککنندۀ نخبگان و رهبران ملی آذربایجان باشند. نخبگان و روشنفکران ملی و مذهبی آذربایجانی درمقابل سیاستهای ماکیاولیستی شوونیستهای مرکز به سیاست رهاییبخش ملی و اصول زرین اخلاقی موجود متوسل میشوند. «صرفاً تلاش برای قبضۀ قدرت برای روشنفکران آذربایجانی اصل نیست. چون بی اخلاقی و قدرتطلبی به هر قیمتی بزرگترین عامل عدماعتماد و عدماستقبال مردمی از جنبشهای رهاییبخش میتواند تلقی گردد.» (https://telegram/aydinliq-31march2017)
4-نتیجه گیری
براساس مدل هشتر: با دیدگاه ساختارگرایانه و رهیافت کهنگرایانه، تأثیر وجود رابطۀ مرکز-پیرامون می تواند از عوامل ظهور و تداوم قومگرایی در آذربایجان باشد. برمبنای این مدل، پنج متغیر برای مقاله مشخصگردیده و برای سنجۀ کیفی و کمی هر متغیر بهتناسب ضرورت و بهصورت گزینشی شاخصهایی تعیینگردید. براساس اطلاعات بهدستآمده میتوان گفت که: استثمار پیرامون توسط مرکز از عوامل شکلگیری جنبشهای قومگرایانه و ناسیونالیستی پیرامونی در شمالغربایران بوده و محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی از عوامل سرعتبخشنده بر قومگرایی در آذربایجان بهحسابمیآید. تبعیض فرهنگی آشکار از ناحیۀ مرکز بر آذربایجان در ظهور قومگرایی و پیدایش سازمانهای پیشاهنگ قومی تأثیرگذار بودهاست. درضمن سیاستهای خصمانۀ (خشن، نوین و روانشناسانه) قومی مرکز نسبتبه گروه قومی آذربایجانی از عوامل اصلی بسیج گروه قومی در جهت اهداف ملیگرایانۀ بومی در آذربایجان بودهاست. باتوجهبه یافتههای موجود در مقاله میتوان گفت که؛ بین «وجود رابطۀ مرکز-پیرامون» و «قومگرایی» یا «ناسیونالیسم ترکی» در «آذربایجان» رابطۀ مستقیم وجودداشته و به نوعی «قومگرایی» را تقویت و تداوم بخشیدهاست. بنابراین فرضیه اثبات میگردد.
و در رابطه با مورد مطالعه نتیجه این است که مدیریت مسائل قومی موضوعی بسیار ظریف و حساس بوده و نگرشهای اتنوسنتریستی در میان گروه مسلط قومی مرکز از عوامل عمدۀ اتنیسیسم در آذربایجان در دهههای اخیر بودهاست. راه سعادت مردم شمالغرب ایران نه در «دموکراسی اکثریتگرا» و نه در تحقق «سیستم ایرانشهری»، بلکه در گرو یک «سیستمکثرتگرا» و مبتنیبر «حق تعیین سرنوشت ملل در چارچوب ایران» میباشد. بنابراین به کمک الگوی «وجود رابطۀ مرکز-پیرامون» میتوان علل پیدایش و تداوم قومگرایی در آذربایجان در نیم قرن اخیر را تبیین، تحلیل و اثباتنمود.
فهرست منابع
آبراهامیان، یارواند (1384)، )ایران بین دو انقلاب؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامی(، ترجمۀ احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ یازدهم، تهران، نشر نی.
آندرسون، بندیکت (۱۳۹۳)، «اجتماعهای خیالی (جماعتهایتصوری)»، ترجمۀ محمد محمدی، تهران: نشر رخداد نو.
اسمیت، برایان کلایو (پاییز ۱۳۸۷)، (جهان سوم: نظریههای توسعه و دگرگونی سیاسی)، ترجمۀ امیراحمد حاجییوسفی و محمدسعید قائنینجفی، چاپ دوم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی انتشارات وزارت امور خارجه.
اسمیت، آنتونی دی (۱۳۸۳)، «ناسیونالیسم؛ نظریه، ایدئولوژی، تاریخ»، ترجمۀ منصور انصاری، تهران: مؤسسه مطالعات ملی - تمدن ایرانی.
اسپرویت، هندریک (۱۳۸۳)،«امپراتوریها و امپریالیسم»، سرپرستان ترجمه: کامران فانی - محبوبه مهاجر، «دایرة المعارف ناسیونالیسم»، جلد ۱، تهران: کتابخانۀ تخصصی وزارت امور خارجه.
احمدی، حمید (۱۳۹۵)، (قومیت و قومگرایی در ایران: افسانه و واقعیت)، چاپ دوازدهم، تهران: نشر نی.
اصغرزاده، علیرضا (2007م/1386ش)، (ایران و چالش تنوع: بنیادگرایی اسلامی-راسیسم آریائیستی و مبارزات دموکراتیک)، چاپ اول، کانادا: دانشگاه تورنتو.
ائلچیبیگ (قدیراوغلو)، ابوالفضل (1997م/1376ش)، «بوتوو آذربایجان یولوندا (در راه آذربایجان واحد)»، باب (بوتوو آذربایجان بیرلیگی) تشکیلاتی یایین ائوی.
برنجیان، سکینه (۱۳۸۵)، (ادبیات آذری و فارسی در آذربایجان ایران در سدۀ بیستم)، ترجمۀ اسماعیل فقیه، تهران: انتشارات مرکز.
برتون، رولان (۱۳۹۹)، (قومشناسی سیاسی)، ترجمۀ ناصر فکوهی، چاپ چهارم، تهران: نشر نی.
بیجارلی، سهند (۱۳۹۷)، (استعمار داخلی آذربایجان جنوبی)، چاپ اول، تبریز: بینام.
خوبرویپاک، محمدرضا (۱۳۹۱)، (نقدی بر فدرالیسم)، چاپ اول، تهران: پردیس دانش.
رحمانزادۀ هروی، محمد (۱۳۹۳)، «نژاد، قوم و ملت در ایران»، چاپ اول، تهران: نشر کتاب آمه.
روزنامه فرهیختگان- 24 شهریور سال 1399 http://fdn.ir/45765
زارع کهنمویی، اصغر (۱۳۹۴)، (پایان تکزبانی؛ سیزده گفتگوی پژوهشی دربارۀ حق زبان مادری)، چاپ اول، تبریز: نشر موغام.
الف، (دی ۱۳۹۴ ب)، (برابری و رفع تبعیض؛ پانزده گفتگوی پژوهشی دربارۀ حقوق قومیتها)، چاپ دوم، تبریز: نشر موغام.
ب، (زمستان ۱۳۹۴)، «خودشرقیگرایی و بیجاسازی؛ استفاده و سوءاستفاده از گفتمان آریاییگرایی در ایران»، ترجمۀ علیمحمد طرفداری، ایراننامه، سال سیام، شماره ی ۴، صفحه ۱۰۴-143.
سعید، ادوارد (۱۳۷۱)، (شرقشناسی)، ترجمۀ عبدالرحیم گواهی، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
شیفر، براندا (۱۳۸۱)، (مرزها و برادری؛ ایران و چالش هویت آذربایجانی)، ترجمۀ یاشار صدقیانیآذر، ویراستار: سودا محسنینمین، چاپ اول، تهران: اولوس نشریه دانشجویی دانشگاه تهران.
ضیاءابراهیمی، رضا (1398)، (پیدایش ناسیونالیسم ایرانی؛ نژاد و سیاست بیجاسازی)، ترجمۀ حسن افشار، چاپ سوم، تهران: انتشارات مرکز.
عارفقزوینی، ابوالقاسم (1923 م / 1302 ش)، (مجموعۀ اشعار)، چاپ برلین.
کاتم، ریچارد (۱۳۷۱)، (ناسیونالیسم در ایران)، ترجمۀ فرشتۀ سرلک، تهران: نشر گفتار.
کشاورزقاسمآباد، بهمن (اسفند ۱۳۹۲)، (به سوی جامعهشناسی سیاسی جدید)، چاپ اول، زنجان: چاپ سپهر.
کلهون، کریگ (۱۳۹۵)، (ملتها مهماند؛ فرهنگ، تاریخ و رویای جهانوطنی)، ترجمۀ محمدرضا فدایی، تهران: شیرازۀ کتاب.
گوتسه، دیوید (۱۳۸۳)، «نظریۀ تکاملی»، سرپرستان ترجمه: کامران فانی- محبوبه مهاجر، «دایرةالمعارف ناسیونالیسم»، جلد ۲، تهران: کتابخانۀ تخصصی وزارت امور خارجه.
گیدنز، آنتونی (۱۳۷۹)، (جامعهشناسی)، ترجمۀ منوچهر صبوری، چاپ ششم، تهران: نشر نی.
ماتیل، الکساندر (زمستان ۱۳۸۳)، (دایرةالمعارف ناسیونالیسم)، سرپرستان ترجمه: کامران فانی- محبوبه مهاجر، جلد اول (مفاهیم اساسی آ-خ)، تهران: ناشر کتابخانۀ وزارت خارجه.
الف( 1383).
ب، (1383).
مرکز آمارایران، 1996 م / 1375 ش)، «سالنامۀ آماری ۱۳۷۵»، تهران: مرکزآمار.
میریمینق، سیدجواد (۱۳۹۷)، (تأملی دربارۀ ایران: واکاوی هویت، ملیت، ایرانیت و سیاستگذاریهای زبانی)، چاپ اول، تهران: نشر نقد فرهنگ.
نفیسی، ابراهیم (۱۳۹۶)، (استعمار (2)): رهایی ملی و برونرفت از استعمار فارس»، چاپ اول، تبریز، ناشر: کمیتۀ نشر تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان (دیرهنیش).
وویاچیچ، ولیکو (۱۳۸۳)، «جامعهشناسی، ترجمۀ محبوبۀ مهاجر، (دایرةالمعارف ناسیونالیسم)»، جلد اول، تهران، نشر: وزارت امور خارجه.
Aghazadeh, A(Alireza),)2010 Aygust2019), “the anatomy of Iranian racism: reflections outroot causes of south Azerbaijan’s resistance movement”, in (www.Achiq.org.olayLar; www.eldeniz.com).
Gudykunst, William B (1994), “Bridging Japanese/North American differences, (communicating Effectively in multicultural contexts)”, p: sage publications.
A, (1988), “Language and Ethnic Identity”, P: multilingual matters, Ltd.
Hechter, Michael (1985),” Internal colonialism”, U.S.A university of California press.
Nagel, Joanne and olzak, Susan (1982).” Ethnic mobilization in the new and old states”, p.128.
https://telegram.me.aydinliq, 31 march 2017.
https://t.me/bildirish channel. 10 may2020.
https://t.me/ghader Kiyani. 25 december 2018
Investigating The impact of “The center_priphery relationship”
on the appearance and continuation of “Ethnicism in contemporary
Iran: A case study of northwest of the country
Moharram Ali Erfani *Malik Zolghadr Mehdi KhoshKhati
Abstract:
The movement of “ethnicism” (in the sense of right - seeking and central demand against The “ethnocentrism “of the dominant ethnic group in Iran) in the form of “Turkish nationalism” is an important par tof political Life in Azerbaijan. This article with historical-library research method and theoretical-qualitative methodology , aimed to find the roots and causesof the events of the politicization of cultural, racial, linguistic and regional differences in Azerbaijan in the contemporary peried; and especially after the Islamic Revolution to look at both the “primordial” and “modern” approaches to ethnicity. Explaining the ethnic-national political currents of Azerbaijan requires more coplex approaches to the issue of nationality and nation in “general” and nationalism in “particular”. The refore, one of the the ories of Michael Hechter’s scientific model (as a desirable model) with astructural explanation (ie, the effect of the center -periphery relationship) for the analysis of ethnicism in Azerbaijan, forms the skeleton and direction of the article. The present article considers ethnic, cultural and identity diversity in Iran as a great blessing. Because the survival, continuity and width of the Iranian body in different scenes depends on its diversity. However, in the last century, the multi faceted tree of existence, the diverse Iranig culture and identity, has been plagued by wounds of “internal” and “external” origin. The results obtained in this article clearly show the direct effect of indicators and variables derived from the theory of the center peripheral in the occurrence, emergence and continuation of nationalist and ethnocentr developments in Azerbaijan in the last century.
Keywords: Center-environment relationship,ethnicity,exploitation,deprivation,ethnic policies.
1 phd candidates, Department of political science: Tendency to Iran issues, Zangan Branch, Islamic aza university, Zanjan, Iran. moharamalierfani@gmail.com
2 Department of political science and ternationa Relations. Zantan Branch, Islamic Azad university, Zantan, Iran. Malek.zolghadr@iauz.ac.ir
3 Department of political science and international Relations. Zanjan Branch, Islamic Azad university, Zanjan, Iran.n m.khoshkhatti55@gmail.com
[1] دانشجوی دکتری، گروه علوم سیاسی: گرایش مسائل ایران، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.moharamalierfani@gmail.com
[2] استادیار، گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی زنجان، ایران.(نویسنده مسئول).malekdwalqdr@gmail.com
[3] استادیار گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی زنجان، ایران. M.khoshkhatti55@gmail.com
[4] The center-peripheral relation ship
[5] Ethnic
[6] Nation
[7] Ethnicism
[8] Ethnocentrism
[9] سیاحان و شرقشناسان غربی از قبیل: آرمینیوس (هرمن) وامبری یهودی مجاری، لئون کاهون فرانسوی، ولادیمیر مینورسکی، آرتور لومبلی دیوید، کنستانتین کوکسین، کنستانتین بوورژکی و دیگران در تورکولوژی قلمفرسایی کرده و صاحب آثار علمی برجستهای هستند.
[10] subnational
[11] ultranational
[12] Center - periphery
[13] Centeral power
[14] مانند تلاش ملیگرایان افراطی مرکزنشین برای اثبات غیرترک بودن آذربایجانیها.
[15] imperialism
[16] periphery
[17] metropole
[18] Internal colonialism
[19] Central government
[20] در همین رابطه، پایتخت و مراکز تجمع فعالیتهای اقتصادی (عمدتاً صنعتی – تجاری) در مناطق مرکزی ایران به عنوان مرکز، و منطقۀ آذربایجان به عنوان حاشیه / پیرامون مطرح میشوند.
[21] 21 مفاهیم ، متغیرها و شاخصهای مقاله از منبع زیر استخراج گردیده است:
اسمیت ، برایان کلایو(1387): فهم سیاست جهان سوم؛ نظریههای توسعه و دگرگونیهای سیاسی، ترجمۀ امیرمحمد حاجی یوسفی و محمد سعید قائنینجفی، فصل یازدهم (ملیگرایی وجداییخواهی)، صص401 تا 434.