هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان حساسیتزدایی و بازپردازش با حرکات چشم بر شرم و احساس گناه در زنان دارای تجربه سوءاستفاده جنسی در دوران کودکی انجام گرفت. روش: در این پژوهش از طرح آزمایش تک موردی از نوع خط پایه چندگانه ناهمزمان استفاده شد. جامعه آماری پژوهش کل أکثر
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان حساسیتزدایی و بازپردازش با حرکات چشم بر شرم و احساس گناه در زنان دارای تجربه سوءاستفاده جنسی در دوران کودکی انجام گرفت. روش: در این پژوهش از طرح آزمایش تک موردی از نوع خط پایه چندگانه ناهمزمان استفاده شد. جامعه آماری پژوهش کلیه زنان دارای تجربه سوءاستفاده جنسی دوران کودکی اهواز بود. نمونه پژوهش دربرگیرنده 3 زن از زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره بود که طی فراخوانی معرفی و با توجه به نتایج چک لیست اختلال استرس پس از سانحه ویدز (1993) با نقطه برش 50 و با روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. برای سنجش شرم و احساس گناه از مقیاس حالت شرمساری و گناه مارشال (1995) استفاده شد. پروتکل درمان در سه مرحله خط پایه، مداخله و پیگیری اجرا گردید. دادهها به روشهای ترسیم دیداری، شاخص تغییر پایا و فرمول درصد بهبودی تجزیه و تحلیل گردید. یافتهها: یافتهها نشان داد که آزمودنیها در مرحله درمان در شرم (13/27%) و احساس گناه (19/26%) بهبود را تجربه کردند. نتیجهگیری: یافتههای پژوهش بیانگر این است که این درمان از طریق بازیابی خاطرات تروماتیک و تبدیل تدریجی آنها به طرحوارههای شناختی و هیجانی سالم به کاهش شرم و احساس گناه زنان قربانی سوءاستفاده جنسی دوران کودکی کمک میکند.
تفاصيل المقالة
هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان راه حل مدار و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از لحاظ افزایش کیفیت زندگی و خودکارآمدی زنان خانه دار بود. روش: روش پژوهش نیمهتجربی از نوع طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری، زنان خانه دار شهر بهبهان در نیمه دوم سال أکثر
هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان راه حل مدار و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از لحاظ افزایش کیفیت زندگی و خودکارآمدی زنان خانه دار بود. روش: روش پژوهش نیمهتجربی از نوع طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری، زنان خانه دار شهر بهبهان در نیمه دوم سال 1398 بود که به روش نمونهگیری هدفمند، تعداد 45 نفر واجد شرایط انتخاب و به صورت گمارش تصادفی در گروههای آزمایش و گواه قرار گرفتند و به پرسشنامه کیفیت زندگی (WHOQOL-BREF) و پرسشنامه خودکارآمدی شرر (SES) پاسخ دادند. گروه گواه در انتظار ماند و گروه درمان راهحلمدار طی 8 جلسه 120دقیقهای و گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد طی 12جلسه 90 دقیقهای مداخلهها را دریافت نمودند؛ در پایان، مجدداً آزمودنیهای سه گروه، توسط پرسشنامهها ارزیابی شدند. دادهها توسط تحلیل کوواریانس و در نظر گرفتن سطح معناداری 05/0 p≤در نرمافزار SPSS24 تحلیل شدند. یافتهها: به طورکلی یافتههای این پژوهش ضمن تأئید اثربخشی درمان راه حل مدار و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بهبود کیفیت زندگی و خودکارآمدی زنان خانهدار، نشان داد که درمان راهحل مدار با توجه به میانگین کیفیت زندگی و خودکارآمدی زنان خانهدار این گروه آزمایشی (گروه درمان راهحل مدار) نسبت به میانگین گروه مداخلة درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد موجب افزایش بیشتر کیفیت زندگی و خودکارآمدی زنان خانهدار شده است. بنابراین، درمان راهحل مدار در افزایش کیفیت زندگی و خودکارآمدی موثرتر از درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بوده است. نتیجهگیری: علاوهبراینکه از این شیوههای درمانی میتوان بهعنوان درمانهای مؤثر برای بهبود کیفیت زندگی و خودکارآمدی زنان خانهدار استفاده کرد؛ تقدم استفاده در درمان مشکلات زناشویی با درمان راهحلمدار است.
تفاصيل المقالة
فصلنامه زن و جامعه
,
العدد2,السنة
12
,
تابستان
1400
این پژوهش با هدف شناسایی عوامل طلاق و تهیه و ساخت پرسشنامه عوامل طلاق در مرحله ابتدایی چرخه زندگی زناشویی زنان انجام گرفت. جامعه آماری این پژوهش کلیه زنان مطلقه در مرحله ابتدایی چرخه زندگی زناشویی (متأهل فاقد فرزند) بودند که حداقل 6 ماه تجربه زندگی مشترک داشتند. در پژوه أکثر
این پژوهش با هدف شناسایی عوامل طلاق و تهیه و ساخت پرسشنامه عوامل طلاق در مرحله ابتدایی چرخه زندگی زناشویی زنان انجام گرفت. جامعه آماری این پژوهش کلیه زنان مطلقه در مرحله ابتدایی چرخه زندگی زناشویی (متأهل فاقد فرزند) بودند که حداقل 6 ماه تجربه زندگی مشترک داشتند. در پژوهش حاضر چهار نمونه به روش نمونهگیری در دسترس مورد استفاده قرار گرفت که نمونه اول جهت یافتن عوامل اولیه و تدوین پرسشنامه (25 نفر)، نمونهی دوم برای بررسی پایایی و روایی ابزار (50 نفر)، نمونه اصلی به منظور انجام تحلیل عامل اکتشافی (200 نفر) و نمونهی چهارم به منظور انجام تحلیل عامل تأییدی (200 نفر) انتحاب شدند. ابزار مورد استفاده پرسشنامه طلاق در مرحله ابتدایی چرخه زندگی زناشویی بود که پس از تحلیل نتایج این پژوهش ساخته و مورد تأیید قرار گرفت. طرح پژوهش، همبستگی از نوع تحلیل ماتریس کوواریانس بود که برای تحلیل نتایج از روش تحلیل عامل اکتشافی (EFA) و تحلیل عامل تأییدی (CFA) استفاده شد. نتایج تحلیل عامل اکتشافی و تأییدی نشان داد که عوامل طلاق در مرحله ابتدایی چرخه زندگی زناشویی از نظر زنان طلاق گرفته شامل مشکلات جنسی و روابط زناشویی، نداشتن مهارتهای زندگی لازم، مشکلات خانواده مبدأ و عدم بلوغ عاطفی؛ مشکلات اقتصادی و مشکلات فرهنگی و عدم شناخت، میباشند. شناسایی عوامل طلاق به عنوان الگو و مسیری برای زوجهای جوان، و در نهایت باعث ارتقای سلامت عمومی جامعه میباشد.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications