تحقیقات سیاسی و بین المللی
,
العدد1,السنة
8
,
بهار
1395
چکیده
با پیدایش ناهنجاریهای رفتاری برخی دولتها در عرصه بینالمللی، نظیر نسلکشی، نهادهای بینالمللی تلاش کردند برای جلوگیری از تشدید و ادامه اینگونه رفتارها، به اقدامات پیشگیرانهای دست بزنند. در این رابطه دکترین مسؤولیت حمایت که در نوع خود میتوانست به عنوان بدیلی أکثر
چکیده
با پیدایش ناهنجاریهای رفتاری برخی دولتها در عرصه بینالمللی، نظیر نسلکشی، نهادهای بینالمللی تلاش کردند برای جلوگیری از تشدید و ادامه اینگونه رفتارها، به اقدامات پیشگیرانهای دست بزنند. در این رابطه دکترین مسؤولیت حمایت که در نوع خود میتوانست به عنوان بدیلی در مقابله با این خطر جهانی استفاده شود، مطرح گردید. لازمه این طرح، این بود که دارای چنان قابلیتی باشد تا بتواند حاکمیت دولتها را مورد مواخذه جدی قرار دهد تا از این طریق بتواند رفتارهای ناهنجارگونه آنها را کنترل کند. از آنجاکه طرح مذکور دارای ابهاماتی است، این مقاله به بررسی علمی این موضوع میپردازد. سؤال اساسی این است که خاستگاه نظری دکترین مذکور بر چه اساسی بوده و با استدلال کدام یک از نظریههای روابط بینالملل میتوان اثرهای مثبت و منفی آن را در تعاملات بینالمللی توجیه و یا رد کرد. این مقاله بر پایه نگاه سازهانگاری و با استفاده از روش قیاسی به چگونگی نقش حاکمیت دولتها به عنوان ساختار کنشگر بینالمللی اشاره کرده، و در ادامه به تحلیل و ارزیابی دکترین مزبور میپردازد تا چگونگی نقش آن در مداخله جامعه جهانی بر حاکمیت دولتها و نیز کارآمد بودنش در رفع ناهنجاریهای بینالمللی بررسی شود.
تفاصيل المقالة
مطالعات روابط بین الملل
,
العدد4,السنة
10
,
پاییز
1396
چکیده تشریح الگوهای حاکم بر رابطه میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حتی تبیین چرایی بروز وضعیت کنونی میان دو کشور از رهگذر رهیافتهای متعارف سیاست خارجی و سیاست بینالملل به پژوهشهایی ناکارآمد و ناکافی میانجامد. تشر أکثر
چکیده تشریح الگوهای حاکم بر رابطه میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حتی تبیین چرایی بروز وضعیت کنونی میان دو کشور از رهگذر رهیافتهای متعارف سیاست خارجی و سیاست بینالملل به پژوهشهایی ناکارآمد و ناکافی میانجامد. تشریح واقعیتهای تاریخی برای تبیین این وضعیت و یا استفاده از تحلیلهای مبتنی بر نگرشهای واقعگرایانه، اگرچه برای شناخت وضعیت کلی نه جنگ نه صلح کنونی مفید هستند، اما گویای چرایی تداوم وضعیت و فراتر از آن عدم ادامه و تسری همکاریهای مقطعی نیز نیستند. تحلیل این مناقشه و خصومت دامنهدار میان ایران و آمریکا از یکسو مستلزم توجه به ساختارهای مادی قدرت و تضاد ژئوپلتیک میان دو کشور بوده و از سوی دیگر لاجرم میباید بر بنیانهای شناختی و غیرمادی کنش هر یک از دو دولت مذکور متمرکز شود. بهنظر میرسد چهارچوب فرهنگ راهبردی بهعنوان الگویی که در عین توجه به کنش عینی و قابل محاسبه میتواند الگویی کارآمد برای مطالعه ابعاد و علل مناقشه میان ایران و آمریکا باشد. بر این اساس مقاله پیش رو با عنایت به وجوه پر رنگ امنیتی مناقشه مذکور بر آن است که از رهگذر مطالعه مقایسهای عناصر و مؤلفههای فرهنگ راهبردی دو کشور، تصویری دقیقتر از مناقشه ایران و آمریکا به دست دهد.
تفاصيل المقالة
مطالعات روابط بین الملل
,
العدد4,السنة
8
,
پاییز
1394
چکیده روند طولانی مذاکرات میان ایران و پنج قدرت جهانی بر سر مناقشه ی هسته ای در فرایندی دوازده ساله، پس از بیست و سه ماه مذاکره میان ایران و شش قدرت جهانی نهایتاً به امضای توافق جامع هسته ای میان جمهوری اسلامی ایران و اعضای دایم شورای امنیت ملل متحد انجامید. توافقی که أکثر
چکیده روند طولانی مذاکرات میان ایران و پنج قدرت جهانی بر سر مناقشه ی هسته ای در فرایندی دوازده ساله، پس از بیست و سه ماه مذاکره میان ایران و شش قدرت جهانی نهایتاً به امضای توافق جامع هسته ای میان جمهوری اسلامی ایران و اعضای دایم شورای امنیت ملل متحد انجامید. توافقی که ضمن به رسمیت شناختن حق برخورداری و استفاده از انرژی هسته ای برای ایران، متضمن برنامه ای مشترک برای رفع تحریم های بین المللی علیه ایران نیز هست. فارغ از تبعات توافق هسته ای و برآوردهای اولیه از توافق و مزایا و معایب آن برای کشور؛ نقش و تأثیر دیپلماسی و مشی سیاست خارجی که از سوی دولت یازدهم در باب این موضوع در پیش گرفته شده است نیز از جمله مولفه هایی محسوب می شود که می باید در نظر آورده شوند. بر این اساس سوال اصلی نوشتار حاضر این است که آیا رسیدن به نقطه ی تفاهم برای حل پرونده هسته ای در دوره ی حاکمیت گفتمان اعتدال بر سیاست خارجی ایران، نمود تغییری مشخص در دیپلماسی هسته ای است یا صرفاً تداوم رویکردهای گذشته در شرایط نوین است؟ مقاله حاضر از رهگذر مطالعه تحلیلی- علّی روندهای دیپلماسی در دو دوره اصلاحات و اعتدال در پی طرح این فرضیه است که با عنایت به روندهای سیاسی و دیپلماتیک منتهی به توافق وین، به نظر می رسد دیپلماسی دولت یازدهم پیش از آن که نشان از تحولی ماهوی در سیاست خارجی و ارائه ی مدل جدیدی از دیپلماسی ایرانی داشته باشد، نمود گسست از رویکرد تهاجمی در سیاست خارجی دوره پیشین (1392-1384) و بازگشت به سیاست تنش زدایی و اعتمادسازی با غرب است که در اوایل دهه ی هشتاد نیز تجربه شده است. اساس و راهبرد سیاست خارجی دولت یازدهم در موضوع هستهای بر اعتمادسازی، تنشزدایی و تعامل مدیریت شده با غرب به منظور رفع بیاعتمادی و بدبینیها نسبت به برنامه صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران استوار بوده است؛ همان چیزی که در دولت هشتم و اولین دوره مذاکرات هسته ای نیز از سوی ایران برای حل معضل هسته ای در پیش گرفته شد. اما در عین حال تاکتیک و مکانیسم های این دیپلماسی در نوع خود بدیع و بی نظیر می نمایند. در همین راستا و با عنایت به مختصات دیپلماسی منتهی به برجام به نظر می رسد این امر نمود تلفیقی از تداوم و تغییر در دیپلماسی ایرانی طی سال های اخیر است.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications