زبان تنها ابزار ارتباطی نیست بلکه در مسیر تکامل خود به بنیانی اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده است که حاوی امکانات و محدودیتهایی برای شناخت، برقراری و جهت دهی به مناسبات اجتماعی و حقوقی و فرهنگی است. در این بررسی این امکانات زبان و محدودیتهای آن را در پرتو دیدگاه نظریه نسب أکثر
زبان تنها ابزار ارتباطی نیست بلکه در مسیر تکامل خود به بنیانی اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده است که حاوی امکانات و محدودیتهایی برای شناخت، برقراری و جهت دهی به مناسبات اجتماعی و حقوقی و فرهنگی است. در این بررسی این امکانات زبان و محدودیتهای آن را در پرتو دیدگاه نظریه نسبیت زبانی به بوته تحلیل نهادهایم تا در پرتو شواهدی از حوزه جامعهشناسی و مردمشناسی زبان به بررسی ادعای این نظریه مبنی بر تاثیر زبان بر جهانبینی، روابط اجتماعی و فرهنگی و جهتگیری شناختی گویشوران آن بپردازیم. نظریه نسبیت زبانی بوسیله زبان – جامعه شناسانی چون ادوار ساپیر و بنجامین لی ورف پایهریزی شده و مدعی است که سمت و سوی اندیشه، شناخت، طبقهبندی اشیا و امور، جهانبینی، داوری و استدلال در مقولههای طبیعی، زیستی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی تحت تاثیر ساختار و محتوای عناصر زبانی گویشوران آن قرار میگیرد. در بررسی حاضر ادعای یاد شده این نظریه با توجه به شواهدی از حوزه جامعهشناسی و مردمشناسی زبان مورد بررسی قرار گرفته است.
تفاصيل المقالة
از زمانهای بسیار دور زبانها به دنیا آمدهاند، زیستهاند و از میان رفتهاند. اما امروزه با سرعتی بیسابقه در حال نابودیاند. اکنون در جهان در هر سال ده زبان خاموش میشود و زبانشناسان پیشبینی میکنند اگر این روند ادامه یابد؛ نود درصد زبانها تا سدهی آینده رو به خاموش أکثر
از زمانهای بسیار دور زبانها به دنیا آمدهاند، زیستهاند و از میان رفتهاند. اما امروزه با سرعتی بیسابقه در حال نابودیاند. اکنون در جهان در هر سال ده زبان خاموش میشود و زبانشناسان پیشبینی میکنند اگر این روند ادامه یابد؛ نود درصد زبانها تا سدهی آینده رو به خاموشی خواهند رفت. از آن جایی که فرهنگ وابسته به زبان است، با زبان شکوفا میشود به حیات خود ادامه میدهد و منتقل میشود؛ با مرگ هر زبان فرهنگ وابسته به آن نیز در معرض نابودی قرار میگیرد. از سوی دیگر هر زبانی سازگاریهای ضروری با شرایط ویژهی اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی را برای گویشورانش فراهم کرده و امکان شناخت هستی از دریچهای ویژه را برای آن ها میسر میسازد. لذا مرگ زبانها به مثابه نابودی همهی این امکانهای ضروری برای حیات اجتماعی و تداوم فرهنگ است.
در این مقاله سعی شده به نابودی زبانها به عنوان یک مسئلهی مهم فرهنگی و دلایل آن پرداخته شود. جهت بررسی از روش اسنادی و کتابخانهای (با مراجعه به افکار و نظریههای زبانشناسان و پژوهشگران حوزهی مردمشناسی و جامعهشناسی زبان) استفاده گردیده و به ویژه تحولات سده و دهههای اخیر (در زمینه مرگ زبانها) در تمام جوامعی که با این مسئله رو به روی اند مد نظر قرار گرفته است.
نتیجه به دست آمده نشان میدهد که در نابودی زبانها عوامل عدیدهای دخیلند که دارای ابعاد روانشناختی، جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بوده و از جنبههای خرد مانند میزان علاقهی فردی کاربران به حفظ زبان مادری گرفته تا جنبههای کلان مانند کاهش جمعیت گویشوران، عوامل طبیعی، استعمار، جهانی شدن، نقش دولتهای ملی و ... را شامل میباشد. بنابراین حل این مسئله تلاشها و دگرگونیهایی همه جانبه را در عرصههای خرد و کلان طلب میکند.
تفاصيل المقالة
یافتههای این پژوهش با استناد به مطالعه اسنادی پژوهشهای حوزه زبانشناسی اجتماعی و جامعه - شناسی زبان و جنسیت، بیانگر آنست که در بسیاری از جوامع بین گفتار زنان و مردان تفاوتهایی وجود دارد و هم چنین معمولاً محتوا و ساختار زبانها در رابطه با دو جنس زن و مرد خنثی نبوده أکثر
یافتههای این پژوهش با استناد به مطالعه اسنادی پژوهشهای حوزه زبانشناسی اجتماعی و جامعه - شناسی زبان و جنسیت، بیانگر آنست که در بسیاری از جوامع بین گفتار زنان و مردان تفاوتهایی وجود دارد و هم چنین معمولاً محتوا و ساختار زبانها در رابطه با دو جنس زن و مرد خنثی نبوده که از آن به سوگیری جنسیتی زبان یا جنسیتزدگی زبان تعبیر میشود. این تفاوتها ازسویی به لحن، طرزبیان و نحوة گزینش کلمات ازسوی دو جنس مربوط بوده و از سوی دیگر از ساختار و ادبیات درونی و ویژگی های ماهوی یک زبان نشأت میگیرد. دلایل این تفاوتها در جوامع گوناگون و در برهههای تاریخی مختلف، متفاوت میباشد. مثلاً در برخی از جوامع ناشی از واجها یا واژههای تابو شده برای زنان است. بعضاً ناشی از اشغال سرزمینی به وسیلة مهاجمان و ادغام زبان آن ها با زبان زنان بومی منطقه و بیشتر وقتها ناشی از ایفای نقشهای اجتماعی متفاوت و انتظارات نقش ویژه هر جنس میباشد و بنابر ادعای برخی نظریهپردازان ازجمله زبانشناسانی که گرایشات فمنیستی دارند؛ ناشی ازاقتدار و سلطه مردان نسبت به زنان در جوامع پدرسالار است. آثار این تفاوتهای زبانی بین زن و مرد نیز در این بررسی مورد بحث قرار گرفته است. این اثرات هم شامل بعد بازنمایانندگی زبان در عرصه زندگی اجتماعی است. یعنی زبان به عنوان آیینهای، ساختار ارزشی، گرایشی و عملکردی یک نظام اجتماعی را در برخورد با دو جنس زن و مرد منعکس میکند و هم شامل بعد تقویت کنندگی است یعنی تجلی تفاوتهای مذکور بین زن و مرد در زبان (بنابه دیدگاه مکتب نسبیتگرایی زبانی ساپیرـ ورف) باعث آشکارسازی، تصریح، تأکید و تقویت و عادیسازی هر چه بیشتر این تفاوتها و برتریهای بین دو جنس میگردد.
در این پژوهش از تئوریهای نسبیت زبانی، نظریه تابو، نظریه اشغال، نظریه تفاوت نقشها و نظریه سلطه درتبیین علت این تفاوتهای زبانی و اثرات آن ها استفاده شده است. روش پژوهش مبتنی بر روش کیفی، ژرفانگرانه و مقایسهای بوده و برای گردآوری اطلاعات از روش اسنادی با مراجعه به یافتههای تحقیقی حوزه جامعهشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی استفاده شده است و جامعه آماری را زبانهای گوناگون دنیا تشکیل میدهد.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications